به گزارش ایکنا، مراسم بزرگداشت مقام علمی و فرهنگی حکیم میرزا مهدی محیالدین الهیقمشهای، فقیه، فیلسوف، شاعر و مترجم قرآن، امروز 29 بهمنماه با سخنرانی جمعی از اندیشمندان به صورت مجازی و به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد. در ادامه متن سخنان اکبر ثبوت را میخوانید؛
«این نفس جان دامنم برتافته است، بوی پیراهان یوسف یافته است؛ کز برای حق صحبت سالها، بازگویم زی از آن خوشحالها؛ تا زمین و آسمان خندان شود، عقل روح و دیده صد چندان شود». من قریب 10 سال از محضر استاد الهی بهره بردهام و بسیاری از متون عرفانی و حکمی و دینی را از ایشان آموختهام و بیش از 150 صفحه گزارش در احوال و آثار ایشان و خاطرات خودم از سالهای شاگردی در محضر ایشان منتشر کردهام و آرزومندم که این مقدار را به هزار و پانصد برسانم. در این فرصت به نقل چند نمونه از آن یادداشتها بسنده میکنم.
استاد الهی در آغاز ورود به تهران با سیدحسن مدرس، عالم مجاهد روابطی به هم رسانید و به همین گناه به زندان افتاد، اما پس از چند ماه حبس با وساطت فروغی، نخستوزیر وقت رهایی یافت. غزلی که در استقبال از تصنیف ملک الشعرای بهار یعنی مرغ سحر سرودهاند، به گمانم یادگار همین ایام است که «شتاب این فلک شب تار ما سحر کن، ز دل حسرتم ز دل حیرتم به در کن؛ به مرغی چو من به دام ستم گرفتار، صبا یک نفس به کنج قفس گذر کن؛ شر و شور عشقی ای مرغ حق برانگیز، دلم را ز شوق دلدار پر شرر کن».
در درس مثنوی به داستان نزاع فارس و عرب و ترک و رومی رسیدیم. استاد گفتند مولانا در روزگاری میزیسته که مانند روزگار ما پیروان هر یک از مذاهب اسلامی در جهت اثبات خود و نفی و تخطئه دیگران تعصب نشان میدادند و از هیچ جنایتی رویگردان نبودند، چنانکه به گزارش ابن عربی در شهرهای ایران حنفیان و شافعیان از یکدیگر کشتار میکردند و در کشمکشهایشان خلق بسیار به هلاکت میرسیدند و پیروان این دو مذهب در ماه رمضان روزه میخوردند تا خود را برای جنگ با طرف مقابل و کشتار آنان تقویت کنند. استاد میگفتند همین فرقهگرایی کورکورانه صف یکپارچه مسلمانان را متلاشی کرد و به تسلط دشمنان ایشان منجر شد، چنان که در ایران کشمکشهای اشعریان و معتزلیان، حنفیان و شافعیان و اسماعیلیان و شیعیان، تسلط مغولان و آن همه قتل عامها از پیروان مذاهب را به دنبال داشت.
در این میان مولانا میکوشید ریشه این فجایع را که فرقهگرایی متعصبانه بود بخشکاند و این هدف را از راههای مختلف تعقیب میکرد. هم در عالم نظر و عرضه اندیشه و سخن و هم در برخوردهای خود با دیگران. استاد در این مورد ابیاتی از شیخ اکبر ابن عربی را نیز میخواندند که ترجمه آن چنین است: من تا دیروز دلم دین رفیق و مصاحبم را نمیپذیرفت و منکرش بودم، اینک دلم پذیرایی هم صورتها است، چراگاه آهوان است و دیر راهبان. خانه بتها و کعبه طوافکنندگان، الواح تورات و کتاب قرآن دین عشق دارم و هرکجا که مرکب عشق روی آورد دین و ایمانم را به آن سو روانه میدارد. استاد الهی خود نیز میگفت الهی دشمنان دادند دست دوستی باهم، چرا ما دوستان پیوسته در پیکار هم باشیم؟
خاطره الهی از استاد خود مدرس اینچنین است: میفرمودند یکبار در محضر مدرس سخن از ضرورت حاکمیت دین بر همه شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی به میان آمد، مدرس اظهار کرد به عنوان یک مسلمان و روحانی باید همه تلاشم را بکنم که احکام و قوانین اسلامی حاکم شود. لکن راه حاکم شدن این قوانین و احکام آن نیست که ما اختیار همه امور را به دست افراد و طبقه خاصی دهیم تا آنها دیدگاهها و خواستههای خود را به عنوان احکام و قوانین از طریق اعمال فشار بر همه تحمیل کنند، بلکه راهش این است که ما از یک طرف بکوشیم با تبلیغات صحیح، سطح شعور مردم را بالا ببریم و از دین و احکام دینی چهرهای درست به هم ارائه کنیم و در شخصیت و زندگی خود نیز نمونههای عالی عمل به این احکام و رعایت این اصول مشهود و محسوس باشد و بکوشیم که اختیار همه امور اعم از قضا و سیاست و قانونگذاری و مدیریت و ... تماما در دست مردم باشد. اگر ما ارزشهای دینی را به ترتیبی که گفتیم به مردم شناساندیم و اختیار همه امور نیز در اختیار مردم بود، آنگاه اکثریت مردم به این ارزشها معتقد میشوند و بیآنکه از ناحیه ما فشار و تحمیل باشد، این احکام و قوانین را در همه صحنهها حاکم میکنند.
اما اگر بالای سر مردم بایستیم و از موضع حاکمیت به آنها امر کنیم که با عدم اعتقاد به این احکام آنها را اجرا کنیم و ملاک عمل خود قراردهیم این شیوه راه به جایی نخواهد برد و نه تنها به حاکمیت این قوانین نمیانجامد، بلکه منجر به مقاومت در برابر آن و بیزاری از آن خواهد شد. با اینکه رنگ عشق و عرفان و جمالگرایی بر سرودههای الهی غلبه داشت، واقعیتهای تلخ و گزنده اجتماعی نیز از دیده او پنهان نبود و انعکاس آنها و انتقاد از نارواییها و نامردمیها در آثار او جایی چشمگیر دارد. در ابیاتی میگوید: «این کشور عدل و کاخ دانش را، فریاد که جهل کرده ویرانش، کو جام جم و بساط افریدون، وان پرچم کاوه جهان بانش؛ کو شوکت خواجه فر فردوسی، کو محفل رومی سخندانش»،. با درود به روان پاک استاد الهی و همه عارفان و فرزانگان بزرگ.
انتهای پیام