به گزارش ایکنا، نشست علمی با موضوع «تبدیل اندیشه علمی به متن علمی؛ از نظر به عمل»، امروز دوشنبه، 11 اسفند، با سخنرانی فرامرز حاجمنوچهری، معاون گروه علوم قرآن و حدیث دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، به صورت مجازی برگزار شود که در ادامه متن آن را میخوانید؛
به عنوان یکی از بدیهیات عصری ما، باید قبول کنیم جهان ما، جهان ارتباط است و ارتباط، نقش اساسی در پیشبرد مقاصد بشری داشته است. در محافل علمی این ارتباط به دوگونه مشخص قابل تبیین است؛ یکی از آنها، نشستهای علمی و همکلامیها و میزگردهایی است که برگزار میشود. این نوع نخست از ارتباط اهل دانش است، اما شیوه دیگری نیز وجود دارد که بسیار هم متداول است و آن هم تدوین متون علمی است. به نظر میرسد در بین این دو شیوه، متن مزایایی دارد و ارتباط شفاهی نیز شاخصههای خودش را دارد، اما در قیاس این دو، به نظر میرسد که متن یکی از اصلیترین شیوههای ارتباط علمی است.
مثلاً همیشه این امکان فراهم نیست که افراد دورهم گرد آیند و باهم بنشینند و گپ علمی داشته باشند، اما این امکان برای تدوین یک متن وجود دارد. از سوی دیگر، متن در محدوده زمان قرار نمیگیرد. متونی داریم که در سدههای پیش تدوین شده است و از آنها بهره میبریم و امکان ارتباط برای متن وجود دارد، اما برای ارتباط شفاهی خیر. پس این نگاه کلی به متن علمی برای ایجاد ارتباط بیانگر این است که متن از جایگاه ارزشمندی در ایجاد ارتباط و پیامرسانی دانشی برخوردار است. آنچه باعث شد این ایده در مورد تبدیل اندیشه به متن، ذهن من را به خود مشغول کند، آن است که در طی حدود دو دهه و یا قدری بیشتر، مشغول ویرایش متون دینی هستم. به ویژه اینکه در این دو دهه به دلیل ارتباط من با برخی از نشریات علوم قرآن و حدیث در قالب داور، با اشکالاتی در متون علمی مواجه شدم.
این اشکالات روی هم رفته به یک روند از اندیشه تا عینیتیافتن آن یعنی از ایده تا کانسپت و از کانسپت تا عینیتیابی متنی با مشکلاتی مواجه است که میتواند آثار مخربی داشته باشد. وقتی که سخن از نوشتن میشود، به نظر میرسد همه چیز روشن است. گویی ما مینشینیم و مینویسیم و آن را ویرایش میکنیم و به مخاطب خود میدهیم، اما به نظر میرسد که مبحث، فراختر از این است. موقعی که صحبت از متن میشود، سخن از آغاز یک روند پیامرسانی است. به این معنا که زنجیره پیامرسانی از زمانی که تفکر نوشتن آغاز میشود، شکل پیدا میکند. اهالی فن که روی مباحث نقد و متن کار کردهاند، میگویند سهگان دومی تحت عنوان، تماس رمزگان و بافت نیز به سه زنجیره اول متصل میشود.
برای نمونه، من که الآن دارم، سخن میگویم، فرستنده هستم، عرایض من پیام و شما هم مخاطب هستید و در سویه دیگر از طریق شفاهی با شما در تماس هستم و از زبان فارسی به عنوان رمزگان استفاده میکنم و در بافتی قابل درک برای مخاطب خودم مطالب را ارائه میکنم. این زنجیره سهگان و یا ششگان زمانی که رخ میدهد، معنا به وجود میآید. خود پیام معنا نیست، بلکه از آغاز تا انتهای این رخداد گفتاری است که در آن معنا حادث میشود و باید این را به عنوان یک بسته نگاه کنیم، به این معنا که از آغاز تا پایان را بنگریم. پس باید بگویم که خود پیام معنا نیست و وقتی همه این زنجیره پیوست بخورد معنا حاصل میشود و مخاطب از متن معنایی میکند که مبتنی بر تاریخ و فرهنگ آن است.
عنوان بحث، تبدیل اندیشه علمی به متن علمی است و در بادی امر، همه چیز روشن است، اما جزئیاتی در عناوین است که ممکن است مورد توجه نباشد. وقتی کسی با این عنوان روبهرو میشود، میگوید این تبدیل چطور است؟ باید چه کنیم و چطور باید این تبدیل صورت گیرد؟ یعنی در این عبارت دو سوی اندیشه علمی و متن علمی به صورت پیشفرض روشن است و اندیشه و متن علمی را میدانیم چیست، اما به چگونگی این تبدیل باید توجه شود. اما قدری این نگاه نادرست است. وقتی که با موضوع تبدیل اندیشه به متن علمی مواجه میشویم، اولین نکته تبدیل از یک چیزی به یک چیزی است. یعنی یک برگردان است و قرار است «الفی» را به «ب» تبدیل کنیم و گونهای از ترجمه است.
در ترجمه دانستن دو رکن را باید مورد توجه قرار دهیم؛ دانستن زبان مبدأ و مقصد. همچنین نظام کلامی فرهنگی این زبانها نیز مهم است و باید بدانیم در فرهنگ زبان مقصد، چه چیزهایی وجود دارد و تا فرهنگ آنها شناخته نشود، ترجمه به صورت درست صورت نمیگیرد. ترجمه تبدیل کلمه به کلمه نیست و فرهنگ در آن دخیل است. سالها پیش، یکی از انتشاراتیهایی که به داستانهای کودکان میپردازد، میخواست یکسری از متون را در دانمارک چاپ کند. متنی که قرار بود ترجمه شود، داستان معروف «خاله سوسکه» بود. در یک جلسهای که مترجم و ویراستار و ... بودند، صحبت این شد که در دانمارک، نگاه مثبتی نسبت به سوسک وجود ندارد و اگر ما این را میشناسیم، چون از کودکی با آن آشنا بودهایم. در آن مبحث صحبت بر این شد که به جای سوسک از ملخ استفاده شود.
لذا در ترجمه، مفاهیم فرهنگی در نظام کلامی نیز مورد توجه است. اینها که دانسته شد، تازه باید به فن ترجمه برسیم. در موضوع و مثال خودمان که شناخت این مسیر تبدیل است، مانند قضیهای است که برای ترجمه صورت میگیرد و باید درک درستی از اندیشه و متن علمی داشته باشیم و در نهایت به فن دانش این تبدیل آگاهی بیابیم؛ یعنی اینها را باید یک بسته ببینیم. باید مقدمات و مؤخرات این کار فراهم باشد و بر همین اساس، دوپاره اول این عبارت یعنی اندیشه علمی و متن علمی را باید تبیین کنم.
اکنون پرسش این است که ما به چه چیزی اندیشه علمی میگوییم؟ از اواخر سده نوزده و اوایل سده بیستم، آثاری تحت عنوان «scientific thinking»(تفکر علمی) در غرب نوشته شدند، اما با بررسی این آثار، میفهمیم که ساینس از نظر آنها، بیشتر علوم پایه در نظر گرفته شده و به فیزیک و نجوم و زیست پرداختهاند، اما موضوع ما قدری فراختر است و ما اندیشه علمی به معنای عام آن مد نظرمان است.
یک مفهوم همنشینی و جانشینی در مطالعات معناشناسی وجود دارد و باید از این جانشینی استفاده کنم. اندیشه علمی را تغییر میدهم و از اندیشیدن علمی استفاده میکنم. موضوع ما در اندیشیدن علمی، یعنی علمی اندیشیدن که باید ضوابط یک اندیشه علمی را در تفکر خود به کار بندیم و اندیشیدن به اندیشههاست. وقتی میخواهیم وارد اندیشه علمی شویم، باید ببینیم چطور حاصل میشود. دو نوع روش آموزش و تفکر و مطالعه داریم؛ یکی روش اسفنجی و یکی غربالی. اسفنجی، جذبکردنی است. گونه مطالعات اسفنجی به این صورت است که آموزههای اولیه از طریق شیوه اسفنجی جذب میشود. در این مرحله مطالعهکننده به صورت منفعل عمل میکند. نوع دیگری از مطالعه شیوه غربالی است که این شیوه غربالی در خودش تفکر نقادانه را میتواند به وجود آورد.
شیوه مطالعه اسفنجی، پله نخست برای اندیشیدن علمی است و باید باشد، اما تفاوتش در این است که شیوه اسفنجی مانند رادیو میماند. ما فقط میبینیم و میشنویم، اما شیوه غربالگری شبیه تلفن است و گفته میشود و ما نیز میگوییم. در روش دوم است که امکان تفکر نقادانه به وجود میآید. برای رسیدن به اندیشه علمی، تفکر نقادانه و ذهن پرسشگر لازم است و نه پذیرش مباحث مختلف.
افزون بر شیوه اسفنجی در شیوه غربالگری که تفکر نقادانه را آغاز میکند، به مهمترین مطلب که میتوانیم اشاره کنیم این است که باید از محدوده امنی که برای خود ساختیم، خارج شویم. منظورم از محدوده امن این است که در فضایی زیست میکنیم که پیشانگاشتههایی دارد و اولین حرکت ما برای رسیدن به تفکر نقادانه، آشناییزدایی از پیشفرضهای ماست و اینها کلیشههایی هستند که در ذهن خود داریم و تا این پیشفرضها هستند ما رَه به جایی نمیبریم.
در آشناییزدایی، پیشفرضهای ما کلیشههایی هستند که لبه قضاوتهای ما را هر روز و هر روز کندتر میکنند و این جمله درستی است. ما برای رسیدن به داوریهای درست این پیشانگاشتههای خود را باید ترمیم کنیم. اینکه فلان کس فلان مطلب را نوشته پس حتماً درست یا غلط است، نگاه درستی نیست. در تفکر نقادانه انتظار میرود که مطالعهکننده و اندیشگر در همه موضوعی که با آن مواجه میشود، چیستی آن را به نقد بکشد. این مشکل بزرگی در نوع اندیشه علمی است که با پیشفرضهایمان هر آنچه که میخوانیم بدون آزمون میپذیریم، اما تفکر نقادانه این را نمیگوید. ما داریم روی این تمرکز میکنیم که باید در تبدیل اندیشه علمی به متن علمی، مراحل را طی کنیم تا به تبدیل نهایی برسیم. پس یکی از موارد آشناییزدایی است و این با تمرین به دست میآید.
مولوی میگوید: «ای برادر تو همه اندیشهای، مابقی خود استخوان و ریشهای». در حقیقت چیستی انسان را به اندیشه و تعقل او برمیگرداند و این حرف درستی است. در موضوع متن علمی نیز، این متن، ذهنِ عینیتیافته است. یک جمله دقیقی وجود دارد که وقتی با یک متن مواجه میشویم، با یک ذهن عینیتیافته مواجه هستیم که حرف درستی است. چراکه وقتی از ذهن سخن میگوییم از بافتهایی سخن میگوییم که از تاریخ و جغرافیا و فرهنگ متأثر هستند. وقتی با یک متنی مواجه هستیم، با فرهنگ زمان تألیف آن نیز در ارتباط هستیم.
ابزار این عینیتبخشی نیز عبارت از زبان است. اینها ابزار عینیتیابی ذهن است و باید قبول کنیم که زبان جاندار است و حیات دارد و بخشهایی از آن میمیرند و یا در طی زمان دوباره زاده میشوند.
انتهای پیام