حکایتی درباره ترور حاتم طایی + فیلم
کد خبر: 3964846
تاریخ انتشار : ۲۸ فروردين ۱۴۰۰ - ۰۹:۱۴
چشمه حکمت / ۴

حکایتی درباره ترور حاتم طایی + فیلم

استاد عبدالجبار کاکایی در چهارمین برنامه «چشمه حکمت» حکایتی جالب درباره بخشندگی حاتم طایی بیان کرده است.

شنبه **** حکایتی در باره ترور حاتم طایی + فیلمبه گزارش ایکنا؛ رمضان ماه خودسازی تا قرب الهی است. زبان فارسی، قدمای ادب و معرفت و حکمت زیادی دارد که گوش جان سپردن به آن‌ها دل را جلا و روح را راحت می‌دهد. سعدی شیرازی، استاد متون موجز، اما پرمغز است و بوستان یکی از اصلی‌ترین کتب ایرانیان است. استاد عبدالجبار کاکایی در برنامه «چشمه حکمت» که به مناسبت ماه مبارک رمضان در ایکنا تهیه شده است، ضمن خواندن بخشی از این کتاب به تحلیل و بررسی ماهوی آن پرداخته است. در ادامه چهارمین قسمت از این برنامه را می‌خوانید.
 
همچنان سیر نکات اخلاقی کتاب بوستان سعدی با نقل حکایتی دیگر پیش روی ماست. همانطور که مستحضرید یکی از بخشندگان و جوانمردان در قصه‌های مشهور اعراب حاتم طایی بوده است. حالا حاتم چه میزان بخشندگی داشته، بماند. اگر به منابع تاریخی رجوع کنیم، چیزی جز افسانه‌هایی که بر زبان رانده شده یا نوشته شده، دیده نمی‌شود. کتاب معروف حاتم‌نامه‌ای هم هست که در آن هم از قصه‌های مبالغه‌آمیز بسیار آمده است. اما به هر حال این جوانمرد عرب به بخشندگی شهرت داشته است. در زمانی که سعدی از او یاد می‌کند، فرمانده یا فرمانبردار یا رئیسی در یمن زندگی می‌کرده که با وجود اینکه خوی بخشندگی داشته، اما قصه حاتم مشهورتر از بخشش او بر سر زبان‌ها بوده است و این فرد به نوعی از این ماجرا دل آزرده بوده و تصمیم به کشتن حاتم طایی می‌گیرد. به تعبیر امروزی‌ها ترور حاتم طایی.  
 
ندانم که گفت این حکایت به من
که بوده‌ست فرماندهی در یمن
ز نام‌آوران گوی دولت ربود
که در گنج بخشی نظیرش نبود
توان گفت او را سحاب کرم
که دستش چو باران فشاندی درم
کسی نام حاتم نبردی برش
که سودا نرفتی از او بر سرش
 
*کسی جرئت نداشت نام حاتم را ببرد که او آتش نگیرد.
 
که چند از مقالات آن بادسنج
که نه ملک دارد نه فرمان نه گنج
 
*پادشاه همه این امکانات مالی را داشت، اما حاتم هیچ کدام از این‌ها را نداشت و شهرت داشت و پادشاه از این موضوع عصبانی بود.
 
 
شنیدم که جشنی ملوکانه ساخت
چو چنگ اندر آن بزم خلقی نواخت
 
*چقدر این مصراع زیباست و هم سخنوری سعدی که نواختن را به دو معنا می‌گیرد.
 
در ذکر حاتم کسی باز کرد
دگر کس ثنا گفتن آغاز کرد
 
* طبق معمول یکی اسم حاتم برد و دهن به دهن شروع شد.
 
حسد مرد را بر سر کینه داشت
یکی را به خون خوردنش بر گماشت
که تا هست حاتم در ایام من
نخواهد به نیکی شدن نام من
بلاجوی راه بنی طی گرفت
به کشتن جوانمرد را پی گرفت
جوانی به ره پیشباز آمدش
کز او بوی انسی فراز آمدش
نکو روی و دانا و شیرین زبان
بر خویش برد آن شبش میهمان
کرم کرد و غم خورد و پوزش نمود
بد اندیش را دل به نیکی ربود
نهادش سحر بوسه بر دست و پای
که نزدیک ما چند روزی بپای
بگفتا نیارم شد اینجا مقیم
که در پیش دارم مهمی عظیم
بگفت ار نهی با من اندر میان
چو یاران یکدل بکوشم به جان
به من دار گفت،‌ای جوانمرد، گوش
که دانم جوانمرد را پرده پوش
در این بوم حاتم شناسی مگر
که فرخنده رای است و نیکو سیَر؟
سرش پادشاه یمن خواسته‌ست
ندانم چه کین در میان خاسته‌ست!
گرم ره نمایی بدان جا که اوست
همین چشم دارم ز لطف تو دوست
بخندید برنا که حاتم منم
سر اینک جدا کن به تیغ از تنم
نباید که، چون صبح گردد سفید
گزندت رسد یا شوی ناامید
چو حاتم به آزادگی سر نهاد
جوان را برآمد خروش از نهاد
به خاک اندر افتاد و بر پای جست
گهش خاک بوسید و گه پا و دست
بینداخت شمشیر و ترکش نهاد
چو بیچارگان دست بر کش نهاد
که من گر گلی بر وجودت زنم
به نزدیک مردان نه مردم، زنم
دو چشمش ببوسید و در بر گرفت
وز آنجا طریق یمن بر گرفت
 
* به قول سینمایی‌ها کات! تروریست ناکام وارد قصر پادشاه شد.  
 
ملک در میان دو ابروی مرد
بدانست حالی که کاری نکرد
بگفتا بیا تا چه داری خبر
چرا سر نبستی به فتراک بر؟
مگر بر تو نام‌آوری حمله کرد
نیاوردی از ضعف تاب نبرد؟
جوانمرد شاطر زمین بوسه داد
ملک را ثنا گفت و تمکین نهاد
که دریافتم حاتم نامجوی
هنرمند و خوش منظر و خوبروی
جوانمرد و صاحب خرد دیدمش
به مردانگی فوق خود دیدمش
مرا بار لطفش دو تا کرد پشت
 
* و این مصراع کوبنده...
 
به شمشیر احسان و فضلم بکشت
بگفت آنچه دید از کرم‌های وی
شهنشه ثنا گفت بر آل طی
فرستاده را داد مُهری درم
که مهر است بر نام حاتم کرم
مر او را سزد گر گواهی دهند
که معنی و آوازه‌اش همرهند
 
*مصراع آخر معنای جالبی دارد. بخشندگی سزاوار حاتم است. چرا؟! چون هم معنی و هم آوازه به موازات هم در جهان پخش شده است. یعنی آنچه گفته عمل کرده است.
انتهای پیام
captcha