به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین امیرحسین شکیبافر، محقق و پژوهشگر علوم اسلامی، شب گذشته، 28 فروردین، در نشست «دین و چالشهای اخلاقی جامعه امروز» که به همت انجمن اندیشه و قلم برگزار شد، به طرح بحث در زمینه «ارزشهای انسانی و دینی، در پیوند یا تقابل؟» پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
یکی از مسائل مهمی که این روزها میبینیم، اختلاف ارزشهای انسانی و اسلامی در میان مردم است که در میان آنها، مورد گفتوگو واقع میشود. این موضوع، هم در رتبههای عالیِ فلسفی و هم در میان مردم، بحث شده است. در ابتدا باید روشن کنیم که آیا ارزشهای انسانی و دینی باهم تفاوت دارند و یا اینکه اینها یک امر در مراتب مختلف هستند. آنچه از قرآن به دست میآید و از دیدگاههای حکمای اسلامی میفهمیم این است که ارزشهای اسلامی و انسانی در وحدت باهم هستند؛ یعنی با یک دوگانه روبهرو نیستیم. اسلام دین فطرت است و در سوره روم، به همین مسئله توجه شده است. خداوند روشن میکند که دین، مبتنی بر فطرت بنیان شده است. فطرت سرمایه انسانی است که انسان در ارتباط با کل هستی به دست آورد و باید آن را بازتاب هستی درون انسان هم دانست. در نگاه اسلامی، خداوند را هستیِ مطلق میدانیم و فطرت انسان، بازتاب ارتباط با حقتعالی است.
البته فطرت از دو بخشِ هستها و نیستها؛ یعنی در بخش معارف و عقل عملی تشکیل شده است که باز هم فطرت بازتابی از قدرت و حکمت و ارتباطی که انسان با خدا دارد است. این سرمایه همه بشر است؛ لذا در اخلاق به مشترکاتی بین تمام مردم میرسیم. در سوره مبارکه بقره و آیه سوم آیةالکرسی، داریم که خداوند مؤمنین را از ظلمت به نور میآورد و از طرف دیگر میگوید: آنها که ولایت خود را به طاغوت سپردند، از آن نور خارج میشوند. سؤال این است که چطور میشود مؤمنین از ظلمات خارج شوند و برای کافر بحث نور مطرح شده است. مثلاً کسی از ابتدا مبتلا به کفر است، حال چطور باید پاسخ داد که نور او چه چیزی است؟
پاسخ این است که ما یک نور اجمالی و یک نور تفصیلی داریم. کافران در نور اجمالی هستند که همان فطرت انسان است که با خدا ارتباط دارد. این فطرت نور است، چون خدا نور است و خدا در فطرت هم میتابد. کافر به دلیل خط مشی خود و اینکه ولایت طاغوت را قبول کرده، از این نور فطرت خارج میشود. البته گویی در این آیه، کافر معاند مقابله با حق میکند و نه کافر مستضعف که برخی میگویند اساساً خیلی اوقات مسلمان، کافر و غیرمسلمان داریم. از آن طرف، کسی که ولایت خود را به خدا سپرده است یعنی مؤمنینی که ولایت خود را به خدا سپردند، خداوند آنها را از یک ظلمت تفصیلی خارج میکند. آن نوری که برای کافر نقل شده، برای مسلمان و غیرمسلمان هم وجود دارد.
بنابراین، یک بخش فطری داریم که مشترک است و همه دارند و به همین اندازه هم، همه از ارزشهای انسانی آگاه هستند. حال آنچه دین انجام میدهد، این است که نور حداقلی را بسط میدهد و انسان را از ظلمات حداکثری بیرون میآورد و نور حداقلی را مبسوط میکند؛ لذا در بخش ارزشها باید گفت که یکسری ارزشهای حداقلی را همه انسانها قبول دارند، حتی کسانی که مسلمان نیستند. دین میآید و این ارزشها را به سمت کمال رشد میدهد. در برخی از مواضع، ممکن است عقل نیز تلاشی بکند که ممکن است اختلافهایی نیز به وجود آید که ببینیم آیا این مصداق اخلاق هست یا خیر.
هرچقدر جهانشناسی و انسانشناسی مطابق با واقع باشد، نظام ارزشی نیز با واقع تطبیق پیدا میکند و با هستی انسان هماهنگتر میشود. با تعریفی که بیان شد، باید بگویم که ارزشهای انسانی و دینی در پیوند با یکدیگر هستند و اینها یک مسیر است. به دیگر سخن، یک اجمال و تفصیلی وجود دارد و این دیدگاهی است که میتوان گفت از قرآن برگرفته میشود؛ لذا یکی از مأموریتهای دین و قرآن بیدارگری و بیدار کردن همین فطرت است، چون ممکن است انسان در تعلقش به زندگی مادی، برخی از ارزشها را فراموش کند و یکی از مأموریتهای دین، ذکر است که آنچه درون انسان است را تبیین کند و از غفلت خارج سازد. ما قرآن را معجزه در موعظه هم میدانیم. پس یکی از مأموریتهای دین همین بیدار کردن فطرت است تا انسان بتواند پای خود را روی غلفت بگذارد و بر پایه فطرت حرکت حداکثری خود را آغاز کند.
اما یک مسئلهای وجود دارد که عبارت از افراط و تفریط در این زمینه است که ما را دچار مشکل کرده است. در نگاه دینی، اصالت با باطن است؛ یعنی برای عالم، ظاهر و باطنی قائل هستیم و برای نظام انسانی نیز ظاهر و باطنی هست و اصالت با باطن خواهد بود. ارزشهای انسانی را ارزشهای فرامادی میدانیم؛ لذا اصالت با ارزشهای انسانی است. بنابراین، علاوه بر اینکه دین ارزشها را به طرف حداکثریبودن پیش میبرد، ارادهای ایجاد میکند که میتواند پایبند به اخلاق باشد و در نظامات اجتماعی و فردی قابل توجه است. به دلیل دانشی که از طریق وحی به انسان میرسد که این دانش الهی است، جایگاه انسان و بایدها و نبایدهایش را تعریف میکند و انسان در بستر این بایدها و نبایدها راه خود را طی میکند، اما یک کار دیگر نیز میکند و آن ارادهای برای این تحول است. از نظر دینداران، این اراده در ارتباط با خدا به دست میآید؛ یعنی اراده قوی در ارتباط با خدا به دست میآید و امکان این تکامل را میدهد. در مسیر این تعامل قرار گرفتن، نیازمند اراده هم هست و این را نیز باید از کارکردهای دین بدانیم که اصالت را به باطن داده است.
نکته چالشی که امروز وجود دارد، در افراط و تفریط این نگاهها است. گروهی با جداسازی ارزشهای انسانی از ارزشهای دینی دست به این تفریط میزنند و میگویند برترین دین، دین انسانیت است. میگوییم انسان چیست؟ در نگاه اسلامی، انسان را خلیفةالله میدانیم اما نه اینکه بالفعل خلیفةالله باشد، بلکه میتواند به نحوی حرکت کند که به این مقام برسد و اخلاق الهی در ظرف او متجلی شود. انسان منفعل نیست، بلکه عنصر فعال است و حتی در بازتاباندن اخلاق الهی نیز یک عنصر فعال محسوب میشود؛ لذا انسان با آن تلاشهایی که میکند، این خلقیات را به دست میآورد و در او تولید میشود. اما برخیها به جداسازی دست زدهاند و میگویند برترین دین، دین انسانیت است، اما با توضیحی که دادیم، روشن شد که برای تبیین مصادیق مختلفی که ابهام وجود دارد، محتاج دین هستیم و دین برای بیدارگری فطرت مأموریت دارد. کسی که دچار تفریط است، میخواهد بشریت را از دین جدا کند.
یک نکته نیز لازم است بیان کنم و آن اینکه وقتی میگوییم دین ارزشهای حداکثری را میآورد، مراد حداکثر ضروری است. یک وقت کسی میگوید حداقل برای من کافی است، اما این حداکثر ضروری است و البته که مراتبی دارد. یک مقدار از این حداکثر حتماً ضروری است تا انسان در جرگه انسانیت قدم بگذارد، اما بخش تفریطی، مردم را از این ضرورت بیبهره میکنند.
اما در جانب دیگر، افراطیهای دیندار هستند که هیچچیزی و هیچکسی جز آنچه شناختند، قبول نمیکنند، اما قرآن نور حداقلی را قبول کرده است و وقتی میخواهد از یهودی و مسیحی صحبت کند، از کلمه «سواء» استفاده میکند. حتی گروهی که دچار افراطگری هستند، بخشی از مردم را از ارزشهای حداقلی محروم میکنند و باید این ارزشها را نیز به رسمیت شناخت. اگر کسی به وجدانش عمل کرد و واقعیتهایی را پیدا کرد، به سطح کمال این ارزشها نمیرسد، اما همان حداقل هم ارزشمند است.
انتهای پیام