بیژن عبدالکریمی: اگر در برهوت جهان گم شده‌اید به سیمای حسین(ع) بنگرید
کد خبر: 3991847
تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۳
در شام غریبان حسینی؛

بیژن عبدالکریمی: اگر در برهوت جهان گم شده‌اید به سیمای حسین(ع) بنگرید

عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد ضمن اشاره به اینکه انسان امروز در برهوت نهیلیسم به سر می‌برد تصریح کرد: امشب آمدم بگویم اگر احساس می‌کنید در برهوت این جهان گم شده‌اید به سیمای حسین(ع) بنگرید تا بتوانید مسیر زندگی خودتان را پیدا کنید.

به گزارش ایکنا؛ مراسم سوگواری ایام شهادت امام حسین(ع) با سخنرانی بیژن عبدالکریمی، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی پنجشنبه شب 28 مردادماه و مصادف با شب شام غریبان، در مسجد دانشگاه شریف برگزار شد. در ادامه متن سخنان عبدالکریمی از نظر می‌گذرد؛

به تعبیر نیچه، انسان امروز در یک برهوت به سر می‌برد. این برهوت، برهوت نهیلیسم و بی‌معنایی زندگی است. مرادم از نهیلیسم در معنای فلسفی و متافیزیکی است؛ آنچه از آن به پوچ‌انگاری تعبیر می‌شود. گویی ما در زمانی زندگی می‌کنیم که آفتاب حقیقت رخت بربسته است. به زبان ساده‌تر در روزگار ما باور به یک کانون معنابخش که منشا کنش و آگاهی ما باشد بسیار ضعیف شده است، گویی حقیقتی وجود ندارد که معیار سنجش کنش‌های ما قرار بگیرد. از این برهوت با تعبیر دیگری هم یاد می‌شود. خود نیچه در استعاره‌ای از آن به مرگ خدا یاد می‌کند. مرگ خدا مساوی با مرگ حقیقت است و مگر حقیقت مساوی با مرگ معناست. دیگر هیچ امر فرامحسوسی در زندگی انسان حضور ندارد.

نهیلیسم، مهم‌ترین وصف جهان معاصر

به اعتقاد من نهیلیسم مهم‌ترین وصف فلسفی جهان معاصر ماست. وقتی من از برهوت صحبت می‌کنم مرادم نهیلیسم است. بر این اساس ما در وضعیتی به سرمی‌بریم که ایمان متزلزل شده است و مرگ ارزش‌ها حیات روزگار کنونی را در بر گرفته است. این نهلیسم در دوره جدید به اوج رسید و با بسط مدرنیته و پسامدرنیته به امر جهانی تبدیل شد. امروز نهیلیسم تمامی آحاد جهان را در بر گرفته است. نهیلیسم شرایطی فراهم کرده که حقیقت فاقد اعتبار شده است. مرگ حقیقت معنایی جز سیطره نهیلیسم ندارد. در چنین عالم جهان معرفت و اخلاق و ارزش‌ها و نیز خود انسان از وصف متعالی و قدسی برخودار نیست. باید توجه داشته باشیم وقتی از نهیلیسم صحبت می‌کنیم مرادمان جریان فلسفی نیست، بلکه سخن از توصیف فلسفی زندگی واقعی ما است. من دعوت به نهیلیسم نمی‌کنم، دارم از آنچه در جان انسان‌ها می‌گذرد توصیف پدیدارشناسانه می‌کنم. نهیلیسم مثل هوا در جان‌های همه ما با شدت و ضعف رسوخ پیدا کرده است. بی‌معنای عنصر قوام‌بخش جهان کنونی و نحوه زیست ما در همه عرصه‌هاست. کسی که نهیلیسم را در خود تجربه نکرده است هنوز به ساحت تفکر جدی راه پیدا نکرده است. در هیچ دوره‌ تاریخ بشر، مثل چند دهه اخیر نهیلیسم چهره خود را چنین آشکار نکرده بود.

در دوران ما این میهمان ناخوانده خود صاحبخانه شده و جهان را از آن خود کرده است. جهان ما جهانی نهیلیست است و نهیلیسم در خانه هر یک از ما رسوخ کرده، کافی است چشمانمان را باز کنیم. نشانه نهیلیسم این است که اراده معطوف به قدرت، جایگزین اراده معطوف به حقیقت شده است. قدرت‌ها می‌خواهند اراده خود را محقق کنند، رسانه‌ها می‌کوشند حقیقت را تولید کنند، همه خواهان تولید حقیقت هستند. عالم ما را خشونت‌گرایی گرفته است و هر روز تعدادی افراد بی‌گناه در جهان کشته شدند. همه اینها پیامدهای نهیلیسم و بی‌معنا شدن جهان و مرگ حقیقت است. این برهوت فقط برای غرب نیست و به سراسر جهان رسوخ کرده و جهان اسلام هم از این برهوت دور نبوده است، گویی سنت اسلامی ما نیز رمق‌های آخرش است. خشونت‌گرایی در عالم اسلام هم هستف در جامعه ما هم بنیادگرایی هم وجود دارد. همه پرسش این است آیا می‌توانیم به افق دیگری هم فکر بکنیم؟ جهان اسلام و حتی کشور ما ایران هم از این برهوت جدا نیست و توهم است فکر کنیم از این برهوت دوریم، البته با غرب خیلی فاصله داریم ولی داریم در همان مسیر گام برمی‌داریم.

حاصل تجربه دنیای سنت و مدرن برای بشر

در نگاه کلی، بشر دارای دو تجربه بزرگ تاریخی است، ابتدا بشر غربی این تجربه را کرد، بعد این تجربه به سراسر جهان منتقل شد. تجربه اول تجربه سنت بود، همه سنن تاریخی ماقبل مدرن خدامحور بودند و در آن سنت‌ها روشنایی عظیمی به نام خدا خودش را آشکار کرد. تمدن بشر حول اعتقاد به خدا ظهور کرد. در سنن ماقبل مدرن، روشنایی به واسطه آفتاب حقیقت وجود داشت. بشر در پرتو این آفتاب حقیقت، تمدن‌های عظیمی آفرید، ولی این روشنایی‌ها به نظام کلیسایی منتهی شد و یک نظام قرون وسطایی در جهان برپا شد. این نظام کلیسایی به بنیادگرایی پرداخت. به همین دلیل انسان غربی علیه مذهب طغیان کرد و تجربه جدیدی برای بشر شکل گرفت. بشر در دوره مدرنیته بر اومانیسم تکیه کرد. همه نظام‌های تئولوژیک را انکار کرد وبر روی آزادی دست گذاشت. بشر دوره جدید با عصر روشنگری به روشنایی‌های بسیار زیادی دست یافت اما روشنایی اصیل و بنیادینی را کنار گذاشت و نسبت به عالم قدس بی‌تفاوت شد و نهیلیسم که حاصل انکار حقیقتی تعین ناپذیر بود، ظهور پیدا کرد. این دومین تجربه بشر غربی بود.

به دنبال بسط مدرنیته این بی‌معنایی امری جهانی شد، با ظهور مدرنیته و عقلانیت جدید ما استعمار را داریم، قتل عام انسان‌ها را داریم، ظهور فاشیسم را داریم، جنگ‌های جهانی را داشتیم. اینها بخشی از نتایج تجربه عقلانیت در روزگار ماست. 

حال ما در پس این دو تجربه قرار گرفتیم؛ بشر روزگار ما با برخورداری از دو تجربه عالم سنت و مدرن ایمان خود را به این دو از دست داده است. در روزگاری زندگی می‌کنیم که شک و تردید تمام جوانان ما را در بر گرفته است. همه پایگاه‌های الاهیات فروریخته و تکیه‌گاه قابل اعتمادی برای بشر باقی مانده است. ما مسلمان‌ها نیز هنوز نتوانستیم به یک نظام فلسفی متناسب با زیست جهان مدرن نائل شویم، به همین دلیل دارای بحران هستیم. جهان اسلام سرشار از بحران است و از این برهوت مجزا نیست. بشر روزگار ما بی‌متافیزیک شده یعنی نمی‌داند جهان را با کدام نظام اندیشه فهم و تفسیر کند. دین دیگر نقش گذشته را ندارد و ایدئولوژی‌های گوناگون هر کدام تحربه تلخی برای بشر به وجود آورده است. اصلا بشر روزگار ما فرصت ندارد به بود و نبود خدا بیندیشد. انگار برای تامین غرایز اولیه زندگی اسیر شده است که بوی خدای مرده را احساس نمی‌کند و فریاد اعتراضی در برابر این بی‌معنایی به گوش نمی‌رسد. پس ما در جهان اسلام هم با این بحران دست و پنجه نرم می‌کنیم. در جهان ما هم الله، آن حقیقت تعین ناپذیر در قالب نظام‌های تئولوژیک به اموری تعین‌پذیر درآمده است. آن حقیقت فراتاریخی به نظام‌های اعتقادی تاریخی تبدیل شده است و این نظام‌ها شکل دیگری از نهیلیسم هستند.

امروز اکثر بشریت دو راه می‌شناسند؛ راهی که پاپ در مقابلشان قرارمی‌دهد و راهی که لیبرالیسم پیش رویشان قرار می‌دهد. هر کدام از اینها فجایعی در تاریخ ایجاد کردند، نه می‌شود به نظام کلیسایی ایمان آورد و نه عقل روشنگری. این همان چیزی است که نیچه از آن به عنوان برهوت یاد می‌کند. به نظر می‌رسد ما در یک بیابان گیر کردیم؛ از این سو کلیسا وحشت می‌افکند و آن طرف نهیلیسم که حاصل عقلانیت جدید است، فجایع بزرگی آفریده است.

حسین(ع)، راهی برای عبور از نهیلیسم و استبداد دینی

سوال این است آیا در میانه این دو راه، راه دیگری وجود دارد که بشر را به خودش تبدیل کند؟ آیا چنین مسیری وجود دارد؟ آیا من می‌توانم راهی پیدا کنم که به خدا اعتقاد داشته باشم ولی به استبداد دینی تن ندهم؟ آیا می‌شود وجود معنا را بپذیریم اما به دامان نظام‌های کلیسایی نیفتم؟ در چنین برهوتی ناگهان در قلب و میانه تاریخ منِ ایرانی، مردی ایستاده است که همچون نشانه‌ای در این برهوت، راهی را بر من آشکار می‌کند و آن حسین بن علی(ع) است. حسین بن علی(ع) و باورهایش و شیوه زیستنش گواه بر وجود راهی در برهوت جهان است. فردی که نشان می‌دهد می‌شود به حقیقت ایمان داشت، می‌شود به وجود معنا ایمان داشت می‌شود، زیست معنادارانه داشت، می‌شود در این معنا ماوا کرد اما از دل این معناگرایی، از دل زیستن با این معنا هیچ خشونتی سر نزند. می‌شود با خدا بود ولی کرامت هیچ انسانی را به نام خدا قربانی نکنیم. می‌شود برای خدا مرد بی‌آنکه آزادی انسانی را قربانی کنیم.

به سیمای حسین(ع) بنگرید

امشب آمدم بگویم اگر احساس می‌کنید در برهوت این جهان گم شدید به سیمای حسین(ع) بنگرید تا بتوانید مسیر زندگی خودتان را پیدا کنید. من آمدم به دانشجویان و جوانانی که نسبت به وضعیت کنونی اعتراض دارند، نسبت به شرایط تاریخی اعتراض دارند و خشمگین هستند و خشمشان را به ارزش‌های عالم سنت منتقل می‌کنند، بگویم اگر با سنت تاریخی‌تان قهر کردید، اگر نسبت به شرایط کنونی، نسبت به اسلام و تشیع موضع انتقادی دارید، موضع انکاری دارید و حتی موضع کینه‌توزانه دارید، ابتدا به چهره حسین بن علی(ع) بنگرید. هر گاه دیدید خشونتی به نام اسلام ظاهر شده به چهره حسین(ع) بنگرید. اگر در نجابت حسین(ع) خشونت دیدید بگویید اسلام دین خشونت است. هرگاه چهره خشک و عبوسی دیدید که از خدا سخن می‌گوید عجولانه آن را به امر دینی نسبت ندهید، به حسین(ع) نگاه کنید. چه نسبتی است میان نجابت سیمای حسین(ع) با این چهره‌های عبوسی که عالم اسلام را فراگرفته است. اگر خطوط چهره این عبوسان را در سیمای حسین(ع) یافتید؛ که هرگز نخواهید یافت، آنها را بپذیرید و اگر در سیمای حسین(ع) نیافتید آب دهان را بر همه این چهره‌های دروغ بیفکنید. به درستی که حسین(ع) مصباح هدایت و کشتی نجات است.

انتهای پیام
captcha