چرایی سقوط رضاخان از زاویه بریتانیا هشتاد سال پس از حمله متفقین
کد خبر: 3997252
تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۴:۳۸

چرایی سقوط رضاخان از زاویه بریتانیا هشتاد سال پس از حمله متفقین

حقانی با اشاره به اینکه روس‌ها نه آمادگی حمله به ایران را داشتند و نه به آن فکر کرده بودند، گفت: مشوق روس‌ها در حمله به ایران، انگلیسی‌ها بودند. چرچیل به فرماندهان نظامی‌اش می‌گوید ما باید از توان نظامی ایران به‌طور صلح‌آمیز استفاده کنیم و آنها را بترسانیم که روس‌ها به ایران حمله خواهند کرد تا آنها ما را منجی خود به‌شمار آورند و با ما همراه شوند.

به گزارش ایکنا، موسی حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر در پیش‌همایش «هشتادمین سالگرد اشغال ایران و سقوط رضاخان» هشتاد سال پس از حمله متفقین به ایران، با اشاره به اینکه هشتاد سال پیش کشور ما با تجاوز قوای متفقین روبه‌رو شد، گفت: این اشغال به‌رغم تمام مصائبی که برای کشور ما داشت یک نتیجه مطلوب برای ملت ایران داشت و آن سقوط رضاخان بود؛ چون سایه بیست سال دیکتاتوری از سر مردم ایران رخت بست. اگرچه آنها از اینکه کشورشان اشغال شده بود ناراحت بودند، از رفتن رضاخان رضایت خاطر داشتند.

وی به محور موضوعی این پیش‌همایش اشاره کرد و گفت: در این جلسه، فقط ماجرای جنگ و اشغال ایران بررسی خواهد شد؛ یعنی بر رویدادهای 3 تا 25 شهریور 1320 تمرکز شده است. همچنین تلاش خواهد شد به این پرسش‌ها پاسخ داده خواهد شد که چرا ارتش رضاشاهی به‌سرعت فروپاشید و علت خوشحالی مردم از رفتن رضاشاه چه بود.

حقانی سخنانش را با موضوع «چرایی فروپاشی سریع ارتش و سقوط رضاخان» این چنین آغاز کرد و گفت: ارتش رضاخان به فرد، یعنی به رضاخان، متکی بود و وقتی خود رضاخان هیچ انگیزه‌ای برای مقاومت نداشت و در برابر متفقین منفعل برخورد کرد، چگونه می‌توان از فرماندهان او انتظار داشت که مقاومت را رها نکنند؟!

نکته دومی که رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر درباره ارتش رضاخانی بیان کرد بحث ناآزموده بودن آن بود. او دراین‌باره اظهار کرد: این ارتش، ارتش آزموده‌ای برای مقابله با نیروهای خارجی نبود. این ارتش از زمانی که تشکیل شد، در توطئه جمهوری‌خواهی و بعد سلطنت رضاخان و بعد از آن، سرکوب عشایر و غارت اموال و املاک مردم، در خدمت اهداف شخصی رضاخان قرار داشت. رؤسای اداره املاک اختصاصی رضاشاه عمدتا فرماندهان نظامی بودند که برای سرکوب و غارت ملت کاملا آموزش دیده بودند نه دفاع از کشور.

نکته دیگری که در کلام حقانی برجسته شد بی‌ایمانی فرماندهان ارتش بود که او درباره آن چنین توضیح داد: منظور از بی‌ایمانی، ایمان نداشتن به حفظ تمامیت ارضی کشور بود. وقتی تمام همّ و غم فرماندهان غارت اموال مردم بود هیچ انگیزه‌ای برای دفاع از سرزمین وجود نداشت. در تمام سال‌های تشکیل ارتش، فرماندهان تنها وظیفه خود را دفاع از منافع رضاخان می‌دانستند.

رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر پس از اشاره به فساد فرهاندهان ارتش، از تجهیزات این ارتش سخن گفت و دراین‌باره اظهار کرد: این ارتش از نظر سلاح و تجهیزات هم ناکارآمد بود و اگرچه به‌ظاهر انگلیسی‌ها با کودتای 1299 دولت مقتدری بر سر کار آوردند اقتدار این دولت فقط در سرکوب داخلی بود و استراتژی بریتانیا از همان آغاز قدرت‌گیری رضاخان بر این اصل قرار داشت که بدون قوی شدن ایران زمینه‌ای فراهم کند که خود به راحتی به غارت منابع ایران بپردازد؛ به همین دلیل به هیچ وجه اجازه ندادند که پهلوی بتواند صنایع سنگین در ایران راه بیندازد.

او در بخش بعدی سخنانش، وضعیت ایران را در دو جنگ ایران و روسیه و جنگ جهانی اول با جنگ جهانی دوم مقایسه کرد و گفت: در جنگ روسیه علیه ایران و نیز جنگ جهانی اول، ایلات و عشایر با کارآمدی بالایی که داشتند در برابر نیروهای بیگانه ایستادگی کردند، اما در دوره رضاخان با سرکوبی این گروه از جامعه ایران، ارتش به جای آنها در مرزها مستقر شدند، اما این نیروی به‌اصطلاح آموزش‌دیده و حرفه‌ای برخلاف نیروی به‌ظاهر آموزش‌ندیده عشایر، با حمله نیروهای متفقین پا به فرار گذاشتند؛ درحالی‌که ایلات و عشایر تا آخرین قطره خون خود از مرزهای این سرزمین دفاع می‌کردند.

نکته دیگری که حقانی با مقایسه این جنگ‌ها مطرح کرد مربوط به گروه‌های مرجع بود. از نظر وی، نکته مهم‌تر از بحث ارتش در عدم شکل‌گیری مقاومت علیه نیروهای بیگانه، موضوع قلع و قمع نیروهای مرجع و مردمی بود. ایشان دیدگاه خود را دراین‌باره چنین مطرح کرد: در جنگ‌های دوره دوم روسیه علیه ایران، پس از آنکه فتواهای مراجع شیعه صادر شد، فقط صدهزار نفر از آذربایجان رهسپار میدان نبرد شدند، اما در جنگ جهانی دوم، این ظرفیت از بین رفته بود؛ نه آیت‌الله مدرسی بود که چنین فتوایی صادر کند و نه مراجع آن زمان توان و قدرتی داشتند که مردم را به مقاومت دعوت کنند؛ از آن طرف هم نیروی مردمی که بیست سال سرکوب شده بود توانی برای مقاومت نداشت.

پیمان سعدآباد نشانه آلمانوفیل نبودن رضاخان است
رئیس پژوهشکده تاریخ در ادامه با اشاره به بخشی از خاطرات عباسقلی گلشائیان گفت: او نوشته است در یکی از جلساتی که پس از حمله متفقین با رضاخان داشتیم، یکی از فرماندهان گزارش داد که نیروهای شوروی مناطقی از ایران را اشغال کرده‌اند. وقتی نام مناطقی که اشغال شده بودند برده شد، رضاخان گفت: این مناطقی که اسم بردید جاهایی است که املاک من در آنها قرار دارد. با شنیدن این حرف، فرماندهان تعجب کردند رضاخانی که ادعای ایجاد نظم نوین در ایران را داشت، فقط دغدغه حفظ زمین‌ها و املاک خود را دارد. وقتی فرمانده‌ای که فقط از رضاخان حرف‌شنوی دارد این سخن را می‌شنود طبیعی است که از جبهه نبرد فرار کند و برای غارت مواد غذایی به آشپزخانه‌ها حمله کند.

حقانی در ادامه، چرایی سقوط رضاخان را از زاویه بریتانیا بررسی کرد و با اشاره به اینکه روس‌ها نه آمادگی حمله به ایران را داشتند و نه به آن فکر کرده بودند گفت: مشوق روس‌ها در حمله به ایران، انگلیسی‌ها بودند. چرچیل به فرماندهان نظامی‌اش می‌گوید ما باید از توان نظامی ایران به‌طور صلح‌آمیز استفاده کنیم و آنها را بترسانیم که روس‌ها به ایران حمله خواهند کرد تا آنها ما را منجی خود به‌شمار آورند و با ما همراه شوند.

او در ادامه به ادعایی که درباره آلمان‌گرایی رضاخان و نقش آن در کنار گذاشتن رضاخان توسط انگلیسی‌ها مطرح می‌شود اشاره کرد و گفت: ممکن است رضاخان این طور محاسبه کرده بود که آلمان هیتلری در جنگ پیروز می‌شود و چون خود، فردی منفعت‌طلب و وابسته و بدون خاستگاه مردمی بود، طبیعی بود که به طرف پیروز جنگ تمایل داشته باشد تا بتواند از این به بعد به قدرت او تکیه کند، اما چنین نبود که برای آن سازوکاری ترتیب داده باشد. نشانه آن هم پیمان سعدآباد است.

حقانی افزود: پیمان سعدآباد در سال 1316 منعقد شد. در این پیمان، ایران با انگلستان علیه روس‌ها هم‌پیمان شد و به خاطر آن، به افغانستان، ترکیه و عراق امتیاز ارضی داد؛ یعنی رضاخان تا این حد برای منافع انگلستان مایه گذاشت. پس بهتر است به جای آلمانوفیل جلوه دادن رضاخان و مردم، تحلیل‌هایمان را بر دو اصل نارضایتی عمومی مردم از رضاخان و نفرت عمومی از انگلیس قرار دهیم.

رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر خاطرات سرریدر بولارد را مدرک محکمی درباره درستی این تحلیل دانست و با اشاره به آن گفت: بولارد در خاطراتش می‌گوید ما می‌توانستیم از طریق صلح‌آمیز از ظرفیت مواصلاتی ایران استفاده کنیم، اما رضاخان توانمندی لازم را برای تضمین خواسته‌های ما نداشت. در واقع انگلیسی‌ها با اطلاع از نارضایتی مردم از حکومت، نگران این بودند که در تهران انقلاب شود و ازهمین‎رو به این نتیجه رسیدند که فقط از طریق اشغال نظامی می‌توانند به اهداف خود برسند. چون آنها می‌دیدند که افکار عمومی ایران به دلیل نفرت از انگلیس، با آلمان همراه شده است تا بلکه این قدرت بتواند این قدرت استعماری را درهم شکند. در این شرایط انگلیسی‌ها نمی‌توانستند از ظرفیت‌های مواصلاتی ایران استفاده کامل بکنند؛ بنابراین هم کشور را اشغال کردند و هم رضاخان را از قدرت برداشتند تا حداقل ملت ایران از رفتن رضاخان خوشحال شوند.

تفرشی: تأسیس بی‌بی‌سی برای اشغال ایران بود
مجید تفرشی، مورخ و نویسنده، یکی از سخنران این پیش‌همایش بود که با موضوع سیاست تبلیغاتی بریتانیا در ایران سخن گفت. او درباره تأسیس بی‌بی‌سی فارسی و شهریور ۱۳۲۰ اظهار داشت: رادیو فارسی بی‌‏بی‌سی در سال ۱۹۴۰ (۱۳۱۹ش) حدود یک سال قبل از پایان حکومت رضاشاه، براساس یک طرح حساب‌شده (که مستندات دقیق آن وجود دارد) برای تقویت ماشین جنگی جبهه متحد بریتانیا، توجیه تبلیغاتی و زمینه‌سازی افکار عمومی در جهت اشغال نظامی ایران توسط قوای متفقین تأسیس شد.

وی افزود: در نتیجه این رادیو بخش مهمی از ماشین تبلیغاتی متفقین علیه آلمان‏‌ها و بخش فارسی نسبتا موفق رادیو برلین شد و به‌تدریج جانشین تجربه ناموفق بخش فارسی رادیو دهلی شد.

تفرشی با بیان اینکه باید توجه داشت که بی‌‏بی‌‏سی، رضاشاه را سرنگون نکرد، بلکه از لحاظ تبلیغاتی افکار عمومی را برای اشغال آماده کرد، اظهار داشت: در زمان شهریور ۱۳۲۰، بسیاری از مردم از اشغال ایران خشمگین بودند، ولی از رفتن رضاشاه خشنود شدند.

وی گفت: تأسیس بی‌بی‌سی با سیاست‌گذاری هم‌زمان در لندن و تهران صورت گرفت. در تهران بخش مطبوعاتی سفارت انگلیس، خانم آن لمبتون (Ann Lambton) بود که سعی داشت یک شبکه نخبگانی راه بیندازد. ریدر ویلیام بولارد سفیر انگلیس در ایران نیز سعی بسیاری کرد تا این شبکه راه‌اندازی شود.

این تاریخ‌پژوه گفت: اولین سردبیر بی‏‌بی‌‏سی در لندن (اگرچه مدیرانش انگلیسی بودند) حسن موقر بالیوزی بود که فرزند موقرالدوله بالیوزی است که در کابینه سیدضیاءالدین طباطبائی وزارت فواید عامه را برعهده داشت.

تفرشی در پایان خاطرنشان کرد: وی یکی از فعالان ارشد آیین بهائی در ایران به‌شمار می‌‏آمد. حسن موقر بالیوزی آن زمان یکی از رهبران بهائی‌های بریتانیا بود و بعدا به عنوان یکی از ایادی امرالله منصوب و همچنین رئیس کل جامعه بهائیان انگلیس و ایرلند می‌شود.

باقیان: مخدوش شدن امنیت اجتماعی در عصر رضاشاه
مرتضی باقیان، پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر موضوع عدم شکل‌گیری مقاومت مردمی در جریان اشغال ایران را از زاویه امنیت اجتماعی در دوره پهلوی اول بررسی کرد. وی افزود: امنیت اجتماعی با مقوله هویت جامعه ارتباط بسیار نزدیکی دارد. منظور ما از امنیت اجتماعی در اینجا، امنیت هویتی جامعه است؛ یعنی فقدان تهدید برای هویت جامعه. جوامع زمانی از امنیت اجتماعی برخوردارند که هویت آن جامعه مورد تهدید واقع نشود.

این پژوهشگر تاریخ معاصر ادامه داد: تأمین امنیت به‌ویژه امنیت اجتماعی از وظایف هر دولتی است. مرجع اصلی امنیت ملی، دولت و حاکمیت ملی است، مرجع امنیت اجتماعی، جامعه است. امنیت اجتماعی یکی از مؤلفه‌های مهم در ارتقای امنیت ملی است. زمانی امنیت اجتماعی مطرح می‌شود که جامعه تهدیداتی نسبت به هویتش احساس کند.

باقیان بیان کرد: رضاشاه وقتی به سلطنت رسید می‌خواست نظم سنتی جامعه ایران را که مبتنی بر زیرساخت‌های دینی بود، برهم بزند و به جاش نظم تجددگرایانه که ملهم از عصر مدرنیته غربی را جایگزین آن کند (اقدامات شبه‌مدرنیستی). این نوسازی آمرانه در ابعاد مختلف و ارزش‌هایی که رضاشاه دنبال پیاده کردن آنها در جامعه ایرانی بود، با محیط فرهنگی جامعه ایران همخوانی نداشت.

وی افزود: رضاشاه می‌خواست یکسری ارزش‌ها را به زور وارد هویت ایرانی و جامعه ایرانی کند و برای این کار، دست به سرکوب و خفقان جامعه ایرانی زد که موجبات نارضایتی و بیزاری مردم را فراهم آورد و به تبع آن اعتماد عمومی را کاهش داد.

این تاریخ‌پژوه با اشاره به اینکه رژیم رضاشاه چون از طریق کودتا سرکار آمده بود، عملا دچار بحران مشروعیت بود، گفت: دولت برای فرار از این وضعیت بحران مشروعیت، هر چه بیشتر از ابزارهای قهر و نیروهای نظامی و انتظامی به عنوان بازوی اجرایی خود استفاده می‌کرد.

وی با بیان اینکه در دوره پهلوی اول، وظیفه کل اجزای حکومت اعم از بوروکراسی، ارتش، شهربانی و قوای سه‌گانه وظیفه تحکیم پایه‌های قدرت نهاد سلطنت بود، تصریح کرد: حکومت رضاشاه بر قدرت نظامی مانند ارتش و پلیس استوار بود و شواهد تاریخی نشان می‌دهد که شهربانی نقش مهم و حیاتی در سرکوب و فرونشاندن مخالفان در جهت پیشبرد اهداف و سیاست‌های نوگرایی دولت ایفا می‌کرد.

باقیان ادامه داد: آزادی‌های مشروع مردم به‌شدت توسط شهربانی و نظامیان نقض می‌شد، سیاست‌های آمرانه و خودکامه رژیم پهلوی اول در ابعاد اجتماعی، اقتصادی با متحدالشکل کردن لباس و کشف حجاب، غصب املاک و دارایی‌های مردم و... به یک منبع ترس و خفقان در جامعه مبدل شده و نشان از عدم احساس امنیت اجتماعی در جامعه دوران پهلوی اول دارد.

وی گفت: ممنوعیت مراسمات مذهبی مثل تعزیه و روضه‌خوانی و عزاداری به‌ویژه در اواخر سلطنت آخر رضاشاه و دین‌ستیزی (زیرزمینی شدن عزاداری‌ها) تضعیف و سرکوب روحانیت به طرق مختلف، بخش مهمی از نوسازی رضاشاه در زمینه آموزشی و قضایی در راستای تضعیف روحانیت بود.

این تاریخ‌پژوه بیان کرد: عشایر جزء نیروهای نیروهای اجتماعی مؤثر در جامعه ایران و به‌صورت سنتی جزء حافظان مرزی و مرزبانان کشور ایران محسوب می‌شدند که رضاشاه با سیاست تخت قاپو کردن عشایر، جامعه ایران را از نیروهای کارآمد و مؤثر در موقع هجوم بیگانگان تهی کرد.

وی افزود: انتخابات در عصر رضاشاه به صورت صوری برگزار می‌شد و نتایج انتخابات از قبل مشخص بود. دو امر انتخابات و مجلس که از ثمرات انقلاب مشروطه بود، عملا از حیز انتفاع افتاد. مجلس، که رکن رکین مشروطیت و مهم‌ترین دستاورد و ثمره مشروطیت بود، عملا بیشتر نقش مهر تأیید بر منویات رضاشاه را داشت.

باقیان ادامه داد: در طول سلطنت شانزده‌ساله رضاشاه شهربانی و بخش‌های اطلاعاتی امنیتی مخوف او در نقض صریح حقوق فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... اقشار و گروه‌های مختلف مردم کشور گام‌های استواری برداشتند و موجبات دستگیری، بازداشت، شکنجه و قتل صدها تن از ایرانیان را فراهم آورند.

وی ادامه داد: هر چه از اوایل سلطنت رضاشاه به سمت اواخر دوره سلطنت رضاشاه حرکت می‌کنیم، شکاف میان دولت و ملت و یا شکاف میان حاکمیت و مردم دارد بیشتر می‌شود. حکومتی که امنیت و بقای آن با امنیت مردم در تضاد باشد، نمی‌تواند کارکرد امنیتی خویش را به نحو مطلوبی ارائه نماید، بلکه خود باعث بروز و ظهور نا امنی‌های گسترده‌ای در تمام شئون جامعه خواهد شد.

باقیان در پایان خاطرنشان کرد: امنیت و بقا حکومت تک نفره رضاشاه در تضاد با امنیت مردم بود. مهم‌ترین مؤلفه سرمایه اجتماعی اعتماد میان دولت و ملت هست. قطعا برای مردم ایران اشغال کشور توسط بیگانگان مصبیت بزرگی بود ولی آنچه باعث خوشحالی مردم شد، از بین رفتن یک مصبیت بزرگ‌تری بنام دیکتاتور بود. رضاشاه به عنوان یک دیکتاتور دیوانه و وحشی ظلم‌های بسیاری روا داشت.

مولایی: واقعیت‌های ارتش خیالی رضاخانی چه بود؟
حسین مولایی پژوهشگر و تاریخ‌پژوه طی سخنانی با عنوان بررسی اقدامات و ناکارآمدی ارتش رضاخان از زاویه آموزش نظامی آن دوره اظهارداشت: فروپاشی ارتش رضاخان قبل از مواجهه با متفقین، رها کردن تجهیزات در بیابان‌ها و تقدیم کشور به بیگانه، برای مردم و افرادی که تحت تاثیر تبلیغات رسمی به وجود یک ارتش مدرن باور داشتند، شکّه کننده بود.

وی افزود: تعجب و حیرت مردم از رفتار نظامیان بدین خاطر بود که درک صحیحی از واقعیت ارتش نوین وجود نداشت. به واقع حاکمیت در خصوص واقعیت نهادی که به عنوان ارتش مدرن معرفی می‌شد، پنهان‌کاری کرده بود؛ در صورتی که ارتش مدرن (حتی در آن مقطع) دارای شاخص‌های مشخصی هستند که همواره ذیل رژه و نمایش از آن چشم‌پوشی می‌شد.

مولایی با بیان اینکه یکی از دلایل نمایش فضاحت‌بار ارتش رضاخان در شهریور ۱۳۲۰ عدم تأمین نیازهای اولیه آموزشی سربازان و نظامیان بود، تصریح کرد: به بیان دیگر با اینکه انحلال ارتش پهلوی اول همزمان با تجاوز متفقین به ایران (در شهریور ۱۳۲۰) دلایل متعددی دارد، اما یکی از مواردی که اسناد و شواهد قابل توجهی برای اثبات آن اقامه شده، محرومیت از آموزش‌‌های رزمی منظم و حرفه‌‌ای به جهت عدم تأمین امکانات و نیازهای اولیه سربازان و کارکنان نهادی بود که لقب ارتش مدرن ایران را یدک می‌کشید.

این پژوهشگر افزود: ارتش‌‌های مدرن شاخص‌‌‌های متعددی دارند که صرفا یکی از آنها آموزش‌های حرفه‌ای نظامیان و سربازان است. برای آموزش‌های نظامی بدیهیات و شاخص‌هایی وجود دارد که تأمین حداقل نیازها نقطه آغاز محسوب می‌‌شود. با این وجود برای ارتش رضاخان که در تأمین بدیهیات و نیازهای اولیه ناتوان بود، این مهم هیچ‌گاه محقق نشد.

وی افزود: در دوره پهلوی اول و در شرایطی که دوره قاجار به عنوان دوره تباهی مورد تمسخر بود، عمده سربازان ارتش رضاخان به لوازم ابتدایی آموزش از جمله کتابچه و شمشیر معمولی نیز دسترسی نداشتند و به سبب کمبودها، از واحدی به واحد دیگر سرگردان بودند.

مولایی در پایان خاطرنشان کرد: مشکلات عدیده‌‌ای در سرراه آموزش نظامی نیروها مطرح بود که عمدتا ذیل کمبود منابع و تجهیزات قابل توجیه است. در این رابطه نامه بسیار مهمی از فرمانده تیپ مستقل گارد سوار به تاریخ ۱۷ بهمن ۱۳۰۸ در خصوص فقدان تجهیزات آموزشی وجود دارد که مهر تأییدی بر ادعاهای فوق است و اهم کمبودها را مورد تأیید قرار می‌دهد.

حسینی: راه آهن ایران به مشتی آهن‌پاره اسقاطی تبدیل شده بود
مریم‌السادات حسینی، پژوهشگر تاریخ، سخنران دیگر این نشست بودند که از «تأثیر اشغال ایران بر تأسیسات صنعتی کشور» سخن گفتند. او با اشاره به اشغال ایران توسط متفقین در شهریور 1320 گفت: این اشغال بی‌شک تبعاتی بر حوزه‌های مختلف کشور به‌ویژه حوزه اقتصادی و صنعتی داشت. پیش از این در دوره پهلوی اول، گفته می‌شد سیاست صنعتی‌سازی با حمایت و کمک آلمان‌ها در دست اقدام بوده است و صنایعی در این راستا ایجاد شد. اما با روی کار آمدن هیتلر وپس از آن شروع جنگ جهانی دوم در 1318ش، تغییراتی در این برنامه صنعتی اتفاق افتاد که این تغییرات با اشغال ایران، وضعیت اقتصادی و صنعتی کشور را کاملا در ورطه اضمحلال و نابودی قرار داد.

حسینی با تأکید بر این نکته که حضور آلمان در ایران را باید بیش از هر چیز بر اساس منافع انگلستان و روس‌ها و نوع معاملات قدرت در اروپا در نظر گرفت، اظهار کرد: با حمله آلمان به شوروی، ایران عملا درگیر جنگ بین متحدین و متفقین شد و متفقین بعد از اخطارهای کتبی و رسمی مبنی بر اخراج آلمان‌ها از ایران، کشور را اشغال کردند. اشغالگران پس از آن طی توافقی تحمیلی همه تأسیسات صنعتی و راه‌ها وسایل ارتباطی را در اختیار گرفتند.این سلطه همه‌جانبه هرچند طی توافقنامه شبه‌قانونی انجام می‌شد، در حقیقت مداخله‌ای تمام‌عیار بود که همه ارکان کشور را در اختیار اشغالگران قرار می‌داد.

این پژوهشگر تاریخ در اشاره به مصداق‌های تأثیرپذیری صنعت ایران از حضور بیگانگان در کشور و اشغال آن به راه آهن سراسری و تأسیسات ارتباطی اشاره کرد که بعد از این حمله، تحت سلطه متفقین قرار گرفت. او دراین‌باره اظهار کرد: راه آهن ایران با آن هزینه سرسام‌آوری که پول آن از مالیات بر ملت تأمین شده بود برای انتقال نیروهای انگلیسی به شمال مورد استفاده قرار گرفت. متفقین در ایام جنگ 5/5 میلیون تن کالا به روسیه حمل کردند که حدود سه‌میلیون تن آن با استفاده از راه آهن بود. در پایان جنگ راه آهن ایران به مشتی آهن‌پاره اسقاطی تبدیل شده بود. افزون بر این، آنها تمامی کامیون‌های موجود، تانکرهای نفتکش، اتوبوس‌های مسافربری و حتی اتوبوس‌های خطوط شهری را نیز متصرف شدند.

حسینی با بیان اینکه این تصرف وسایل نقلیه در ایران توسط متفقین اثر فاجعه‌انگیزی بر اقتصاد کشور بر جای گذاشت، از فروپاشی سیستم حمل و نقل کالا و مواد مصرفی و غذا در سطح کشور و درنتیجه گرانی و قحطی سخن گفت و سپس وارد بحث آسیب‌های وارده بر ساختار مالی ایران شد و آن را چنین توضیح داد: تأمین مایحتاج و نیازهای متفقین یکی از وظایف دولت ایران طبق قرارداد تحمیلی عنوان‌شده بود. راه حلّی که متّفقین برای به‌دست آوردن ریال مورد نیاز خود ابداع کردند این بود که تمامی هزینه‌های ارتش‌های اشغالی و هزینه مؤسّساتی که متّفقین برای رساندن کمک به شوروی در ایران ایجاد کرده بودند می‌بایست توسّط پول کاغذی ایرانی پرداخت می‌شد. متفقین پول کاغذی مورد نیاز خود را از بانک دولتی ایران دریافت کرده و در مقابل در بانک‌های مرکزی انگلستان به استرلینگ، در بانک‌های مرکزی آمریکا و شوروی به دلار، دولت ایران را بستانکار می‌کردند.

او افزود: انتشار اسکناس بدون پشتوانه موجب افزایش حیرت‌آور پول در گردش، و درنتیجه، کاهش روزافزون ارزش پول ایران و قدرت خرید ریال و تورم، گرانی، قاچاق، قحطی، مرگ‌ومیر و... شد؛ به‌طوری که ارزش برابری ریال در برابر لیره استرلینگ از 65 ریال در دوره قبل از اشغال به 140 ریال در دوره پس از اشغال رسید.

این پژوهشگر تاریخ در ادامه از وضع کارخانه‌های ایران بعد از اشغال کشور سخن گفت و در این میان وضعیت ذوب آهن را چنین توضیح داد: بخشی از صنایع کارخانه‌ای که به آلمان وابسته بود، آسیب بیشتری دید. یکی از مهم‌ترین کارخانه‌های صنعتی ایران که در این دوران به تعطیلی کشیده شد کارخانه ذوب آهن بود. کشتی حامل ماشین‌آلات و وسایلی که به آلمان سفارش داده شده بود اندکی پیش از اعلان جنگ دریای بالتیک را ترک کرد، ولی در ساحل شرقی آفریقا انگلیسی‌ها مانع از عبور آن شدند و محمولات آن را در خشکی پیاده کردند. قطعات بر اثر رطوبت بعد از پنج سال زنگ زدند؛ چنان‌که بعدا مجبور شدند آنها را با عنوان آهن قراضه به یک شرکت خارجی بفروشند. وسایلی هم که در کرج سوار گردیده بودند به‌وسیله انگلیسی‌ها پیاده و به خارج از ایران حمل شدند و ساختمان و تأسیسات آن همه خراب شدند.

کارخانه نساجی فارس، کارخانه‌های حریربافی چالوس، پارچه‌بافی و ریسندگی شاهی، گونی‌بافی شاهی، پارچه‌بافی بهشهر، کارخانه بلورسازی، کارخانه نساجی بهشهر و کارخانه قند کرج از دیگر کارخانه‌هایی بودند که مریم‌السادات حسینی در ادامه صحبت‌های خود در این بخش به آنها اشاره کرد و تعطیلی آنها را در نتیجه به واسطه نرسیدن قطعات دانست.

این پژوهشگر تاریخ با اشاره به اشغال تعدادی دیگر از کارخانه‌ها توسط متفقین، وضعیت کارگران این صنایع را اسفناک خواند و دراین‌باره گفت: در طول اشغال حدود بیست‌هزار کارگر بی‌بضاعت تهرانی عموما در گودال‌هایی در جنوب شهر به طرز رقت‌آوری زندگی می‌کردند. برخی دیگر از کارگران نیز در بخش‌های حمل و نقل کارخانه‌های مختلف مونتاژ با دستمزد ناچیزی در خدمت متفقین درآمده بودند و مبلغ دستمزد آنها نیز از بودجه دولتی ایران پرداخت می‌شد.

منبع: ایبنا

انتهای پیام
captcha