فراطبیعت‌گرایی؛ گشوده‌ترین رویکرد برای پاسخ به پرسش‌های بنیادین/ چه کسی می‌تواند غایت زندگی را بفهمد؟
کد خبر: 4003633
تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱۴۰۰ - ۰۹:۳۰
قدرت‌الله قربانی در گفت‌وگو با ایکنا:

فراطبیعت‌گرایی؛ گشوده‌ترین رویکرد برای پاسخ به پرسش‌های بنیادین/ چه کسی می‌تواند غایت زندگی را بفهمد؟

قدرت‌الله قربانی ضمن برشمردن رویکردهای مختلف برای پاسخگویی به پرسش‌های بنیادین انسان، بیان کرد: رویکرد فراطبیعت‌گرایی برتر از سایر رویکردهاست؛ یعنی اگر در پاسخ‌ دادن به این سؤالات اساسی به سراغ رویکرد فراطبیعت‌گرایی برویم، منعی برای استفاده از عقل و تجربه به وجود نمی‌آید و می‌توانید از داده‌های عقلانی و علمی هم استفاده کنید.

قدرت الله قربانی استاد دانشگاه

روزها فکر من این است و همه شب سخنم/ که چرا غافل از احوال دل خویشتنم/ از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود/ به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم/ مانده‌ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا/ یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم... این ابیات راوی بنیادی‌ترین پرسش‌های انسان است.

تفکر قدمتی معادل خلقت آدمی دارد و شاید نتوان هیچ دوره‌ای از حیات انسانی را تصور کرد که در آن اندیشه‌ورزی وجود نداشته باشد. تفکر همواره سیری تکاملی داشته است. نمی‌توان نتیجه تفکر انسان مدرن را، که دستاوردهای تکنولوژیک عظیمی داشته را با تفکر انسان‌هایی که زندگی بسیط و ساده‌ای داشته‌اند مقایسه کرد. این مسئله که روزگاری انسان‌ها با ابتدایی‌ترین ابزارها زندگی خود را اداره می‌کردند و امروز به رفاه و آسایشی شگرف دست‌یافته‌اند، نشان‌دهنده این واقعیت است که ساحت تفکر با سیرورت و صیرورت همراه بوده است.

این سیر تطور در ساحت اندیشه‌ورزی از مسائل متفاوت انسان در هر دوره‌ای خبر می‌دهد. به ‌عنوان‌ مثال اگر وضعیت زیست‌جهان انسان محیطی خشن و انسان همواره مجبور باشد که برای بقا مبارزه کند، خوب شکار کردن و شکار نشدن تبدیل به مسئله نخستش می‌شود و تا از این مرحله عبور نکند ممکن است به مسائل عمیق‌تری نیندیشد. از این ‌رو شاید بتوان گفت موضوع اندیشه انسان نسبت مستقیمی با زیست‌جهانش دارد و در هر دوره‌ای به ‌تناسب وضعیتی که دارد فلسفه‌ورزی می‌کند.

از جمله مسائل بنیادین انسان، آغاز و انجام خلقت، چرایی خلقت و در نهایت غایت زیستن است. هرچند همه انسان‌ها با این مسائل عمیق پنجه در پنجه نمی‌شوند و متناسب با زیست‌جهانی که دارند با این قبیل مسائل روبه‌رو می‌شوند، اما به دلیل وجودی ‌بودن پرسش از چرایی خلقت و غایت زیستن، این مسائل می‌توانند در هر دوره‌ای فکر انسان را به خود مشغول کنند و در نهایت انسان به این پرسش برسد که معنای زندگی چیست؟ چگونه باید به زندگی‌اش معنا بخشید؟

به‌ منظور بررسی بیشتر این مسائل بر آن شدیم که در گروه اندیشه ایکنا، پرونده ویژه‌ای با عنوان «معنای زندگی» بگشاییم و با صاحب‌نظران این عرصه سخن بگوییم. برای انجام نخستین گفت‌وگو به دانشکده علوم انسانی دانشگاه خوارزمی رفتیم و با قدرت‌الله قربانی، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه خوارزمی، هم‌کلام شدیم.

مشروح بخش نخست این گفت‌وگو را بخوانید؛

ایکنا ـ برای ورود به بحث خوب است که قدری درباره مباحث مربوط به چرایی خلقت انسان و غایت زیستنش توضیح دهید، چراکه این مسائل را می‌توان در ردیف مهم‌ترین پرسش‌های انسان قرار داد.

همان‌طور که اشاره کردید، پرسش از غایت زیستن یکی از مهم‌ترین پرسش‌های انسان است؛ چون انسان باید بداند که به چه دلیل زنده است. در حقیقت، این پرسش از علت غایی است و همان‌طور که آدمی از علت فاعلی پرسش می‌کند و می‌خواهد بداند برای چه آفریده ‌شده است، پرسش غایی هم دارد؛ یعنی می‌خواهد بداند سرانجام او به چه ختم می‌شود. این دو پرسش به هم گره‌خورده‌اند؛ یعنی آدمی هم باید در مورد فلسفه خلقت خود بداند که چگونه است و برای چه آفریده ‌شده‌ و هم باید در مورد غایت خود، این پرسش را مطرح کند که برای کدام غایت خلق ‌شده است؟ آیا برای لذت ‌بردن آفریده شده‌ایم؟ آیا برای رنج ‌کشیدن آفریده شده‌ایم؟ آیا خدا برای اینکه خودش را اشباع کند ما را خلق کرده است؟ و سرانجام ‌ما چه می‌شود؟

از این ‌رو، به تعبیر «هایدگر» انسان یک موجود پرسشگر است و یکی از تفاوت‌های انسان با دیگر موجودات این است که انسان از خود نیز سؤال می‌کند که چرا من به جای اینکه نباشم، هستم؟ و یا پرسش می‌کند که چرا دیگر موجودات هستند، به جای اینکه نباشند یا چرا خدا هست و چرا من خدا نیستم و تفاوت من با خدا چیست یا شباهت من با خدا در چه چیزی است؟

وقتی پرسش‌گری را اصل وجودی انسان بدانیم، طبیعی است که انسان در مورد تمام ابعاد زندگی خود سؤال ‌کند. بعضی از آنها پرسش‌هایی هستند که نام آنها را پرسش‌های بنیادی گذاشته‌ام و از جمله آنها این است که من چرا هستم؟ یا چرا این‌طور هستم؟ یعنی هم پرسش از چراییِ بودن و هم چگونگیِ بودن. در ادامه هم این پرسش مطرح می‌شود که نهایتِ بودن من چه چیزی است؟ آیا غایت آدمی مختوم به پوچی و نیستی و مرگ و نابود شدن است یا حیات دیگری هم وجود دارد؟

بنابراین پرسش از غایت زندگی با پرسش از خود زندگی ارتباط مستقیمی دارد؛ به ‌عنوان مثال در معنای زندگی این مسئله بسیار مطرح می‌شود که آیا ما برای آزمون ساخته شده‌ایم؟ یعنی فلسفه خلقت ما می‌تواند آزمون باشد؟ برخی آیات قرآن نیز به این موضوع اشاره می‌کنند که خدا می‌گوید: «‌أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ»؛ یعنی آیا فکر می‌کنید ما شما را بیهوده آفریده‌ایم؟ یا در آیه دیگری آمده است: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ»؛ یعنی آیا مردم چنین می‌پندارند که اگر گفتند ایمان آوردیم بدون اینکه آزمایش شوند آنها را رها می‌کنیم؟

علاوه بر این، گزینه دیگر می‌تواند این باشد که خدا، آدمی را برای کمال آفریده است. به گفته «جان هیک»، خدا می‌خواهد فرزندان زمینی‌اش را به تدریج به سمت کمال ببرد؛ یعنی آدمیان ناقص آفریده شده‌اند تا به سمت کمال بروند. رویکرد دیگر در پرداختن به این موضوع این است که بگوییم خدا برای اینکه خود را نشان دهد آدمیان را آفریده است. در این صورت بحث فَیاضیت الهی مطرح می‌شود؛ یعنی چون خدا فِیض‌بخش است، پُر است و از پُری خود آدمی را آفریده تا جلال و جمالش آشکار شود. رویکرد دیگر هم این است که خداوند آدمی را برای رستگاری آفریده است.

البته تمام این رویکردها و احتمالات درست هستند و هیچ‌کدام پاسخ‌های غلطی نیستند، اما در عین حال هیچ‌کدام پاسخ‌های کاملی هم نیستند؛ بنابراین ما می‌توانیم اینطور بگوییم که پرسش از غایت زندگی با پرسش از آغاز زندگی ارتباط دارد. کسی می‌تواند از غایت زندگی آگاه شود که در ابتدا بداند برای چه آفریده شده است و با فلسفه خلقت خود آشنا شود. انسان موجودی است که با پرسش‌های بزرگی مواجه است و یکی از بزرگ‌ترین پرسش‌های او مسئله مرگ و مسئله رنج است؛ رنج‌هایی که انسان در طول دوران زندگی متحمل می‌شود که آنها را در یک دسته‌بندی کلی به رنج‌های طبیعی و اخلاقی تقسیم کرده‌اند.

رنج‌های طبیعی حوادثی چون سیل و زلزله و هر رنجی را که ناشی از طبیعت باشد شامل می‌شود و رنج‌های اخلاقی شامل مواردی است که دیگر انسان‌ها آنها را ایجاد می‌کنند و ناشی از اراده انسانی است. مرگ نیز مسئله‌ای است که انسان همیشه در مقابل آن حیران بوده است. نه ‌تنها انسان‌های عادی، بلکه پیامبران نیز به مرگ به‌ مثابه امری رازآلود می‌نگریستند؛ آن‌چنان‌که گویی آن‌ها نیز از وضعیت خود پس از مرگ اطلاع دقیقی نداشتند.

وقتی علت خلقت و غایت خلقت را با هم پیوند دهیم، بسیاری از پرسش‌ها معنا پیدا می‌کنند؛ اعم از اینکه چرا می‌میریم؟ مردن برای چیست؟ و چرا رنج می‌بریم؟ و در پرتو تأمل در این مسائل است که فلسفه شرور و خوشی‌ها تبیین و روشن می‌شود که زندگی هر انسانی ترکیبی از خوشی‌ها و ناخوشی‌هاست و انسان از این طریق می‌تواند پاسخ خاص خود را بیابد.

ایکنا ـ چطور می‌‌توان در میان این رویکردها به یک رویکرد درست رسید؟ چون پرسش از آغاز و انجام خلقت و پرداختن به این مسئله هم می‌تواند با رویکرد الهیاتی مطرح شود و هم غیرالهیاتی. هریک از افرادی که این دو رویکرد را نمایندگی می‌کنند نیز نگاه‌های مختلفی دارند. حال آیا می‌‌توان به یک رویکرد مشخص رسید یا خیر؟

پاسخ به پرسش‌های بنیادین زندگی انسان‌ها در تمام حوزه‌ها امکان‌پذیر است؛ یعنی می‌توان جهان‌بینی علمی‌ای داشت که مراد من «ساینس» است؛ به این معنا که از طریق علم فیزیک، زیست‌شناسی، شیمی، پزشکی و ... تلاش کنید تا به این پرسش‌ها پاسخ دهید. این یک رویکرد است و اصطلاحاً یک رویکرد طبیعت‌گرایانه در پاسخ به پرسش‌های بنیادین انسان است. یک رویکرد دیگر، رویکرد عقلی است که معمولاً به آن رویکرد ناطبیعت‌گرایی می‌گویند؛ یعنی می‌گوییم با داده‌های علمی کاری نداریم و می‌خواهیم با اتکا به صِرف عقل بشری به پرسش‌های بنیادین انسان پاسخ بدهیم که خیلی از فلاسفه عقل‌گرا و «رشنالیست‌ها» مانند کانت و دکارت در جهان غرب و ابن‌سینا در جهان اسلام این رویکرد را داشتند و می‌خواستند به پرسش‌های وجودی یا معرفتی انسان فقط با اتکا به عقل پاسخ بدهند. رویکرد دیگری هم داریم که به آن فراطبیت‌گرایی می‌گویند؛ این رویکرد می‌گوید که با استفاده از داده‌های علمی یا داده‌های عقلی نمی‌توان به پرسش‌های بنیادین پاسخ داد و باید به سراغ منابعی خارج از عقل و علم رفت و آن منابع، آموزه‌های وحیانی، الهی و عرفانی هستند.

هرکدام از این رویکردها را که اتخاذ کنیم، به سؤالات ما در حد خود پاسخ می‌دهند؛ یعنی یک زیست‌شناس هم می‌تواند به این سؤالات بنیادین پاسخ دهد، اما در حد زیست‌شناسی و خارج از قلمرو زیست‌شناسی نمی‌تواند پاسخی برای ارائه داشته باشد. کسی که رویکرد عقلی دارد نیز در مرزهای عقل می‌تواند به این سؤالات پاسخ بدهد و کسی که به سراغ آموزه‌های دینی می‌رود، یک پاسخ دینی دارد؛ بنابراین نمی‌توانیم باب جست‌وجوی علمی یا باب جست‌وجوی عقلانی را ببندیم و بگوییم فقط باید مثلاً به دین مراجعه شود؛ خیر، هرکس بنا بر ذوق، سلیقه، توانایی و ظرفیتی که دارد می‌تواند به این منابع معرفتی متنوع مراجعه کند. البته فراطبیعت‌گرایی شاخه‌های متنوعی دارد؛ به عنوان مثال، بسیاری از فراطبیعت‌گرایان، تجربه‌گرا هستند که مراد من در اینجا تجربه‌های دینی است نه هر تجربه‌ای. از طرفی یک عده نقلی هستند و می‌گویند فقط باید از نصوص دینی استفاده کنیم و یک عده هم به مسائل ماورایی توجه می‌کنند.

سخنی نقل شده که می‌گوید‌: «الطرق الی الله بعدد انفس الخلائق» که تا حدودی توجیه عقلی دارد؛ چون انسان‌ها ظرفیت‌های متفاوتی دارند؛ مانند داستان موسی و شبان. از این ‌رو، راه رسیدن به حقیقت و راه رسیدن به خداوند به روی کسی بسته نیست و هرکسی به قدر وسع خود می‌تواند در این مسیر گام بردارد. خدا از یک فرد عامی انتظاری دارد، چنان‌که از یک فقیه، فیلسوف یا عارف انتظار دیگری دارد.

بنابراین هیچ‌کدام از این راه‌ها بسته نیست و نمی‌توان گفت صرفاً یک راه وجود دارد و همه باید از آن بروند، بلکه هرکسی می‌تواند راهی را اختیار کند؛ یعنی رسیدن به خدا هم با عقل و هم با تجربه و آموزه‌های دینی امکان دارد. البته باید توجه کرد که اینها سطوحی دارند و می‌توان گفت که این رویکردها تشکیکی هستند. باید گفت همه یک جور نمی‌رسند و بستگی دارد مسیری که شما برای رسیدن به خدا یا حقایق مابعدالطبیعی انتخاب کرده‌اید چقدر درست‌تر باشد و هر چقدر دقیق‌تر و میزان خطای آن کم‌تر و نیز متناسب با راهی که انتخاب کرده‌اید باشد، می‌توانید به مراتب بالاتری از حقیقت دست یابید.

ایکنا ـ در بحث آغاز و انجام خلقت تقریرهایی را ارائه کردید و گفتید که رویکردهای مختلفی وجود دارد. شما قائل به کدام رویکرد هستید؟ آیا می‌توانید یکی را انتخاب کنید یا به صورت نسبی به قضیه نگاه می‌کنید؟

در باب پرسش‌های بنیادین انسان که یکی از آنها فلسفه خلقت یا غایت خلقت است، باز هم این سه رویکرد مطرح است که یکی از آنها طبیعت‌گرایی است و طرفداران آن به دنبال پاسخ‌های علمی هستند. ناطبیعت‌گرایی رویکرد دوم است و ناطبیعت‌گراها عمدتاً فیلسوفان جدید غرب و دوره روشنگری هستند که می‌گویند می‌توانیم خدا را بدون نیاز به داده‌های وحیانی بشناسیم و نیازی به پیامبر و کتاب آسمانی هم نیست و عقل انسان به تنهایی می‌تواند به شناخت وظایف اخلاقی‌اش اقدام کند، اما رویکرد فراطبیعت‌گرایی برتر از سایر رویکردهاست؛ یعنی اگر در پاسخ‌ دادن به سؤالات بنیادین انسان به سراغ رویکرد فراطبیعت‌گرایی برویم، منعی برای استفاده از عقل و تجربه هم به وجود نمی‌آید؛ یعنی می‌توانید ضمن اینکه فراطبیعت‌گرا باشید، از داده‌های عقلانی و علمی هم استفاده کنید و این رویکرد برای رسیدن به پاسخ، منطقی‌تر است و به کمک آن بهتر می‌توان در سلوک مؤمنانه قدم گذاشت.

در عین حال به نظرم نباید باب دیگر رویکردها را به روی مردم بست. چه‌بسا بسیاری از مردم از طریق عقل‌شان بتوانند به خدا برسند و نباید بگوییم چون به ادیان مراجعه نکردید راه برای شما بسته است، گرچه در این زمینه هم باید قائل به تشکیک بود؛ به این معنا که ما راه‌های برتری داریم، ولی وجود این راه‌ها نافی راه‌های پایین‌تر نیست. بنابراین اتخاذ رویکرد فراطبیعت‌گرایی یا رویکرد مابعدالطبیعی برای پاسخ‌ دادن به پرسش‌های بنیادین، رویکردی بهتر و منطقی‌تر است و مزایای رویکردهای دیگر و استفاده از آنها را نیز نفی نمی‌کند.

گفت‌وگو از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha