آخرین حلقه از حلقات مبارزه دختر پیامبر(ص) علیه وضع موجود، وصیت ایشان است. وصیت به صور مختلف و در مواقع مختلفی از زبان و قلم ایشان صدور یافته و در هر صورت اصلیترین نکته آن مقابله با دولت خلفا است و این آخرین تیری بود که دختر پیامبر(ص) در ترکش داشته و به کار برد.
فرق این حلقه مبارزه با سایر حلقات این بود که آثار آن برای همیشه میماند و لکه عاری بر جبین تاریخ آن روزگار را به جای مینهاد. اولین نص تاریخی که از آن دوران به جای مانده و در آن وصیتی از دختر پیامبر(ص) وجود دارد، واقعهای است که امیرالمؤمنین خود بیواسطه دیده و شنیده و نقل کردهاند.
ایشان میفرمایند: چند روزی از وفات پیامبر(ص) بیشتر نگذشته بود که واقعهای برای دختر ایشان پیش آمد. دختر پیامبر(ص) بعد از بیداری از آن شبه خواب، هراسان فریادی برآورد، و بعد واقعه را برای من چنین نقل کرد «در میان خواب و بیداری بودم، مشاهده کردم. گویی پدرم بالای سرم ایستاده و بر من مشرف است، آن وقت که او را دیدم، دیگر خودداری نتوانستم و فریاد برآوردم: پدر جان! ما دستمان از دامن شما کوتاه شده و خبر آسمان از ما قطع شده است.
در همان حال بودم که مشاهده کردم، فرشتگانی در برابرم صف کشیدند و دو فرشته در پیش روی آنها بودند، مرا گرفته و به آسمان بردند. سر برداشتم قصرهای برافراشته و مزین، باغات و نهرهای جاری را مشاهده کردم، قصری در پی قصری و باغی در پس باغی دیگر. از آن قصرها حوریههایی سر برآورده بودند که گویی عروسکانی بودند که شادی و سرور میکردند، و بهروی من لبخند میزدند ومیگفتند مرحبا به کسی که ما وهمه بهشت به خاطر پدر او خلق شده است.
همچنان فرشتگان مرا به بالا میبردند تا به خانهای وارد ساختند که در آن قصرها بود، یک خانه بود اما در آن قصرهای فراوان وجود داشت و در هر قصر اتاقها بود. آن قدر بدیع و زیبا که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و در هر اتاق بیشمار تخت قرار داشت و بر روی هر تخت روپوشهای نازکی از جنس ابریشم و ملحفهای از پرنیان قرار گرفته بود.
لحافهایی هم بود به انواع مختلف از حریر الوان و دیبا. سفرههایی آماده با انواع مختلف از غذاها در آن اتاقها پهن شده بود. ظرفهای غذا همه از جنس طلا و نقره بودند. در آن باغها یک نهر جاری بود که از شیر سپیدتر و از مشگ بسیار خوشبوتر بود. پرسیدم: این خانه از کیست و این نهر مال کیست؟ گفتند: این خانه فردوس اعلی است، که دیگر بالاتر از آن بهشتی نیست، خاص پدرت و پیامبران(ص) و البته آن بندگان که خدا را دوست دارند نیز با ایشان همراه هستند.
پرسیدم: پس این نهر چیست؟ گفتند: این، همان کوثر است که خداوند وعده کرده بود که به آن حضرت عطا کند.
پرسیدم: پس پدرم کجاست؟ گفتند: الآن خواهد آمد!
در همین حال بودیم که ناگاه قصرهایی در برابر چشمم آشکار شد، که از قصرهایی که در گذشته دیده بودم سپیدتر و نورانیتر بودند و در آنها فرشهایی گسترده شده بود که از فرشهای قصرهای قبلی زیباتر و بهتر بودند و در آن هنگام تختی دیدم که بر روی آن فرشی گسترده بودند که پدرم بر روی آن جلوس داشت و جمعی نیز در حضور ایشان بودند.
چون پدرم مرا دید، به آغوش کشید، پیشانی مرا بوسید و فرمود: خوش آمدی دخترم! سپس مرا در نزدیکترین جا به خود جای داد و فرمود: ای دختر عزیز من! آیا نمیبینی که خداوند چه نعمتها برای تو آماده کرده و در آینده به میان چه نعمتهایی وارد خواهی شد! آنگاه قصرهایی بلند را به من نشان داد که در آنها تحفهها و زیورها و حلهها به انواع و رنگهای متنوع بودند.
سپس فرمود: اینجا مسکن تو و شوهرت و دو فرزندت و کسانی که تو و ایشان را دوست میدارند، خواهد بود. دلخوش باش زیرا تا چند روز دیگر به نزد من خواهی آمد.
دلم از شادمانی به پرواز درآمد و آتش اشتیاقم شدت گرفت. سپس از عظمت آنچه مشاهده کرده بودم، با هراسان از خواب بیدار شدم».
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید «وقتی دختر پیامبر(ص) از خواب پرید، فریاد بر آورد و مرا صدا زد. من به نزد او آمدم و گفتم تو را چه شده و از چه ناراحت هستی؟ او داستان رؤیای خویش را برای من باز گفت و از من پیمان گرفت که وقتی از دنیا رحلت کرد، من از زنان جز امسلمه - زوجه رسول خدا(ص) - و امایمن و فضّه و از مردان جز دو پسرش(حسنین علیهما السلام) و عباس(عموی پیامبر)، سلمان فارسی، عمارابنیاسر، مقداد، ابوذر و حذیفه کسی را خبر نکنم. بعد فرمود: تو با زنان بدن مرا غسل بده و شبانه به خاک بسپار و کسی را از محل قبر من آگاه نکن».(111)
این اولین بار است که نصوص تاریخی از وصیت دختر پیامبر(ص) سخن گفتهاند. نکته اصلی این وصیت، مخفی داشتن تشییع و مراسم خاکسپاری ایشان است و این نکتهای است که در تمام یا اغلب(112) اسنادی که به شکلی وصیت ایشان را در بردارد، تکرار میشود.
باز طبق نقل محدثان بزرگ شیعی، صدوق(381هـ.ق) و ابن فتال نیشابوری(508هـ.ق) و دیگران، دختر پیامبر(ص) در همان روزهای آخر عمر، از مرگ خویش خبردار میشود، که از چگونگی آن اطلاعی نداریم؛ اما پارهای از مآخذ آن را به خوابی منسوب میدارند که ایشان در آن پدر خویش را مشاهده کرده و از او این خبر را شنیده است(113)، لذا امّ ایمن(114) را به دنبال امیرالمؤمنین(ع) میفرستد، آنگاه که ایشان به بالین دختر پیامبر(ص) میآید، به وی میفرماید: پسر عمو من از مرگ نزدیک خود خبر یافتهام و میدانم که هر ساعت ممکن است به پدرم ملحق شوم، لذا میخواهم هر چه دردل دارم برایت بازگویم و وصیت کنم.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: هر چه میخواهی وصیت کن، بعد در کنار سر دختر پیامبر(ص) مینشیند و امر میکند تا دیگران از اتاق خارج شوند. دختر پیامبر(ص) شروع به سخن کرده میگوید: پسر عمو مرا در طول زندگی دروغگو و خائن نیافتهای و در این مدت هرگز با تو مخالفت نکردهام!
علی(ع) میگوید: به خدا پناه میبرم! تو خداشناستر و نیکوکارتر و باتقواتر و خداترستر از آنی که من بتوانم تو را به مخالفت با خود منسوب کرده و توبیخ کنم!
بعد اضافه میفرماید: دوری و فقدان تو بر من بسی گران و دشوار خواهد بود، ولی چه کنم این چیزی است که چارهای از آن نیست، به خدا سوگند! تو با رفتنت مصیبت رسول خدا(ص) را برای من تجدید میکنی و بیشک وفات و فقدان تو بر من بسی گران خواهد بود. انالله و اناالیه راجعون از این مصیبت که برای من بسیار بزرگ و دردآور است. این مصیبتی است که در آن تسلیتی وجود نخواهد داشت و هیچگاه جبران نمیشود.
آنگاه هر دو با هم مدتی گریه کردند. پس از آن امام(ع) میفرماید: هر وصیتی میخواهی به من بگو، که هر چه امر کنی اجرا خواهم کرد و خواسته تو را بر خواسته خودم ترجیح خواهم داد.
دختر پیامبر(ص) ادامه میدهد: خدا تو را جزای خیر دهد. پسر عمو به تو وصیت میکنم که بعد از من با اُمامه دختر خواهرم ازدواج کنی زیرا او برای فرزندان من مثل خود من مهربان است.
سپس دستوری در مورد تشییع خود و تابوتی که برای آن تهیه شده است، فرمود. آنگاه اظهار کرد: من به تو وصیت میکنم مبادا هیچیک از کسانی که به من ستم کردند و حق مرا گرفتند، در مراسم تشییع جنازه من حضور داشته باشند. آنها دشمنان من و دشمنان رسول خدایند و مبادا هیچیک از آنها و پیروانشان در نماز بر بدن من شرکت کنند! بعد اضافه کرد: مرا در شب آنگاه که مردمان به خواب رفتهاند به خاک بسپار.(115)
ما وصیت دختر پیامبر(ص) را به نقل از مآخذ مختلف شیعی آوردیم. در این وصیت سه حرف اصلی آمده بود که عمده مآخذ در آن اتفاق نظر داشتند، حرفی در مورد ازدواج آینده امیرالمؤمنین علی(ع) بود که مسئله شخصی و خصوصی است، حرفی در مورد کیفیت تشییع بدن ایشان بود که آن هم وجه اجتماعی قابل توجهی در بر نداشت.
در واقع بخش اصلی وصیت عبارت بود از پنهان داشتن غسل، کفن، نماز، دفن و محل آن که چنانچه گذشت، به نظر ما این آخرین بخش از مبارزات دختر پیامبر(ص) با وضعیت موجود و دولت خلفا بود.
ایشان چنانچه دیدیم از لحظه اول بدون هیچگونه گذشت و تسامح از تمام نیرو و اعتبار خویش استفاده میکرد که نشان بدهد مورد ظلم قرار گرفته، حقوقی از او پایمال گشته، اموالش به غارت رفته و آن کسانی که بدینگونه اعمال دست یازیدهاند، بهرهای از اسلام و انصاف و عدالت ندارند.
خوشبختانه اسناد و مدارک درجه اول مکتب خلفا این بخش از وصیت را تأیید میکنند و این تأیید را با الفاظ گوناگون آوردهاند.
طبری، امام مورخان مکتب خلافت، مینویسد «دختر پیامبر(ص) از ابوبکر به قهر روی گردانید، و با او هرگز سخن نگفت، تا آن هنگام که مرگ او را دریافت».
ما در گذشته آنجا که برخوردهای دختر پیامبر(ص) با خلیفه را بررسی کردیم، دیدیم که ایشان به خلیفه گفته بود، دیگر با تو سخن نمیگویم تا بر پدرم وارد شوم و تاریخ عمل به این وعده را ثبت کرده است و این نقل طبری یک سند آن است. سپس طبری اضافه میکند «علی او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را از این حادثه خبردار نساخت».(116) و این هم ثبت تاریخی عمل به وصیت دختر پیامبر(ص) است.
بخاری، امام محدثان مکتب خلافت، نیز نقل میکند «ابوبکر نپذیرفت که چیزی از میراث پیامبر(ص) را به فاطمه بدهد، به این جهت فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و از او به قهر دوری گزید و با او دیگر سخن نگفت تا آن هنگام که وفات یافت و آنگاه که وفات یافت، علی بر او نماز خواند و شب هنگام او را دفن کرد و ابوبکر را به هیچوجه از این حادثه خبردار نکرد».(117) این معتبرترین اسنادی است که ما در اختیار داریم و اسناد متعدد و معتبر دیگری هم به اینها میتوان افزود که ما از آن خودداری میکنیم.
وفات و خاکسپاری دختر پیامبر (ص)
داستان رحلت دختر پیامبر(ص) در مصادر رسمی تاریخ اسلام بسیار کوتاه، سرد و ساده نقل شده است. این مورخان نقل میکنند: ایشان در روز آخر عمر مبارکش، سلمی - زن ابورافع صحابی پیامبر(ص) - را خواسته و به او فرمود: برای من آب مهیا کن.
سلمی میگوید: من از ایشان در آن ایام که دوران سختی مریضی بود، پرستاری میکردم. آن روز حال دختر پیامبر(ص) بسیار بهتر شده و از همه روزها آرامتر بودند. اتفاقاً امیرالمؤمنین علی(ع) به دنبال کاری به خارج از خانه رفته بود. آب را آماده کردم.
دختر پیامبر(ص) بدن خود را به بهترین صورت شستوشو داد. آنگاه جامهای تازه خواست و پوشید. سپس به من فرمود: در وسط اتاق برای من بستری آمادهساز. ایشان در آن بستر دراز کشیده و رو به قبله خوابیدند. بعد به من فرمود: مادر! من همین الان جان خواهم سپرد. اگر از دنیا رفتم و شما خواستید بدن مرا غسل بدهید، اصلا بدنم را برهنه نکنید. این بگفت و جان سپرد. پس از مرگ فاطمه، علی به خانه آمد. من ماوقع را به او خبر دادم.
در ادامه نقل میکنند: امیرالمؤمنین علی(ع) خود غسل ایشان را برعهده گرفت و خود بر ایشان نماز خواند و آنگاه او را شبانه دفن کرد.(118) مآخذ مکتب خلافت بیش از این چیزی ندارند. اما در مدارک شیعی مسئله کمی توضیح داده شده است.
طبری صغیر نویسنده دلائل الامامه، زمان وفات را شب میداند. او میگوید: آن شب اطرافیان مشاهده کردند که ایشان گویی با کسانی سخن میگوید و جواب سلام میدهد، بعد از جواب سلام، رو به امیرالمؤمنین(ع) کرده فرمود: پسرعمو، جبرئیل به نزد من برای سلام آمده است و میگوید: خدای سلام بر تو سلام میفرستد، ای حبیبه حبیب خدا! امروز در رفیع اعلی(119) و جنتالمأوی به او ملحق خواهی شد.
دیگر بار شنیدند که جواب سلام داد، بعد فرمود: پسرعمو، به خدا سوگند این میکائیل است که به نزد من آمده و همان پیام جبرئیل را به همراه دارد.
بار سوم جواب سلام داد و مشاهده کردند که چشمهای مبارک را به شدت گشوده است. سپس فرمود: پسرعمو! به خدا سوگند این همان حق است و این عزرائیل است. دو بال خود را در مشرق و مغرب گسترانیده است. پدرم برای من او را به این شکل توصیف کرده بود.
بعد شنیدیم که میفرمود: سلام بر تو باد ای که روحها را قبض میکنی. در قبض روح من تعجیل کن، و مرا رنج مده! سپس فرمود: به سوی تو میآیم ای پروردگار مهربان نه به سوی آتش، بعد چشمها را بست و دست و پاها را دراز کرد، و همه چیز پایان یافت. دختر پیامبر(ص) دنیا را وداع کرد، گویی هیچ وقت زنده نبود.(120)
محدث بزرگ شیعی قرن هفتم، علیبنعیسی اربلیاز صدوق نقل میکند: آنگاه که وفات آن حضرت نزدیک شد، به اسماء فرمود: جبرئیل هنگامی که وفات رسول خدا(ص) رسید، کافوری از بهشت برای ایشان آورد و ایشان آن را سه قسمت کرد. یک ثلث برای خودش و یک ثلث برای علی و یک ثلث برای من، حال برو بقیه حنوط پدرم را از فلان محل بیاور و آن را در کنار سر من قرار بده.
من آنچه فرموده بود، عمل کردم، و حنوط را در کنار ایشان قرار دادم. آنگاه روی خود را با لباس پوشانید و فرمود: ساعتی منتظر من باش، آنگاه صدایم بزن، اگر جواب گفتم که خوب! و گرنه بدان که من به نزد پدرم رحلت کردهام.
اسماء مدتی انتظار کشید. آنگاه دختر پیامبر(ص) را صدا کرد، اما جوابی نیامد. بار دیگر صدا کرد: ای دختر محمد مصطفی، بعد هم ادامه داد: ای دختر بهترین کسی که زنان او را حمل کردهاند، ای دختر بهترین کسی که بر روی سنگریزه بیابانها راه رفته است، ای دختر کسی که به مقام قاب قوسین راه یافت، هیچ جوابی نبود. پارچه را از روی صورت دختر پیامبر(ص) برداشت، او از دنیا مفارقت کرده بود.
خود را بر روی ایشان انداخت و میبوسید و میگفت: فاطمه! آنگاه که به محضر پدرت وارد شدی، سلام مرا هم برسان.
طولی نکشید که حسن و حسین علیهماالسلام به خانه آمدند. مادر را در بستر دیدند که پارچهای بر رویش کشیده شده است، پرسیدند: اسماء چرا مادر ما در این ساعت خوابیده است؟ اسماء حادثه را پنهان نکرد، و گفت: ای فرزندان رسول خدا(ص)! مادر شما نخوابیده است، او از دنیا رفته است.
حسن(ع) خود را بر روی مادر انداخت و میگفت: مادر با من سخن بگو قبل از اینکه روح از بدنم مفارقت کند. حسین(ع) هم خود را بر روی پاهای مادر انداخت، آن را میبوسید و میگفت: مادر من فرزندت حسین هستم، با من سخن بگو قبل از اینکه قلبم پاره شود.
اسماء گفت: ای فرزندان رسول خدا(ص)! بروید به نزد پدرتان و او را از این حادثه خبردار کنید. آن دو از خانه بیرون رفتند. آن وقت صدای فریاد گریهشان برخاست. صحابه که در مسجد بودند، دور آن دو را گرفتند، و گفتند: ای فرزندان رسول خدا! چرا گریه میکنید، خدا چشمهای شما را نگریاند. شاید نظر به جایگاه پدر بزرگتان کردید و بدین جهت گریه میکنید.
گفتند: مگر نه ایناست که مادر ما، فاطمه(س) از دنیا رفته است. امیرالمؤمنین علی(ع) که این سخن را شنید، از بزرگی مصیبت به روی به زمین درافتاد و با خود میگفت: من خود را به چه کسی تسلیت بدهم، ای دختر پیامبر(ص)؟ من خود را در مصیبتهای روزگار به تو آرام میساختم، حال بعد از تو چه کس دیگری را خواهم داشت؟(121)
خبر مرگ دختر پیامبر(ص) انتشار یافت و شهر از آن خبردار شد و یکباره فریاد برآورد. صدای ناله و فریاد مردم، شهر را به لرزه انداخت. زنان بنیهاشم در خانه امیرالمؤمنین علی(ع) جمع شدند. انبوه مردم از گوشه و کنار شهر به آن سوی آمدند.
امیرالمؤمنین علی(ع) در خانه نشسته بود، و حسن وحسین علیهماالسلام در برابر او گریه میکردند. خانه امام به عزاخانه تبدیل شده بود و همگان گریه و زاری داشتند و ضجّه میزدند. مردم در بیرون خانه منتظر بودند که چه وقت جنازه دختر پیامبر(ص) برای نماز آماده خواهد شد تا در آن شرکت کرده و سپس به تشییع بپردازند.
شاید شب نزدیک شده بود، ابوذر از خانه بیرون آمد و گفت: همه بروید، کار دختر پیامبر(ص) به تأخیر افتاده است. مردم تردید نکردند و به امید فردا برخاسته و رفتند.
امام میبایست طبق وصیت دختر پیامبر(ص) به سرعت به کار غسل، کفن، نماز و دفن ایشان بپردازد. خصوصیات و جزئیات حوادث در هیچیک از اسناد و مدارک موجود نیست. خانه امام کوچک بود و بایستی از نامحرمان خالی شود تا امکان غسل فراهم بیاید. ناگزیر این کار انجام گرفت، شستوشو و غسل دختر پیامبر(ص) آنچنان که اسناد میگویند با حضور جمع اندکی از نزدیکان، که عبارت بودند از چهار فرزند خردسال ایشان و فضّه خادمه و اسماء بنت عمیس، انجام گرفت. غسلدهنده طبق وصیت دختر پیامبر(ص)، امام بود و اسماء نیز ایشان را یاری میکرد.(122) بعد از آن جسد مطهر را کفن پوشانید و برای نماز آماده ساخت.
گزارشات در مورد تعداد نمازگزاران اختلاف دارند.(123) افرادی که به اتفاق سیرهنویسان شیعی در نماز حضور داشتند، عبارت بودند از امام امیرالمؤمنین(ع)، حضرت حسن و حسین علیهمالسلام، عباس عموی پیامبر(ص)، سلمان، ابوذر و مقداد و از عمار، حذیفه، فضلبنعباس و عقیل هم نامی برده شده است.
بعد از این هم یک اختلاف جدی در میان مورخان و تذکرهنویسان و محدثان وجود دارد. پارهای گفتهاند که جسد مطهر با همراهی همین کسان به بقیع تشییع و درآنجا به خاک سپرده شد و البته برای اینکه قبر مطهر ایشان مشخص نباشد، چندین صورت قبر پرداخته شد.
دیگران گفتهاند ایشان را در کنار روضه پیامبر(ص) بین قبر و منبر دفن کردند و بالاخره دسته سوم گفتهاند جایگاه دفن ایشان همان خانه خود آن حضرت بود.
کلینی از محدثان بزرگ شیعه آورده است: چون دختر پیامبر(ص) از دنیا رفت، امیرالمؤمنین(ع) او را پنهان به خاک سپرد و آثار قبر را از میان برد. در این مقدار از نقل اتفاقنظر وجود دارد. مفید اضافه کرده است: و آنگاه که دفن پایان یافت و دستها را از خاک قبر تکان داد، اندوه چون سیلی بر او هجوم آورد و اشکها بر صورت مبارک فرو ریخت. ناچار به قبر پیامبر(ص) روی کرده و همه دردی که بر دلش میگذشت با ایشان در میان نهاد.
امام علی(ع) عرضه داشت: « یا رسولالله! سلام من و سلام دخترت فاطمه(س) بر تو باد، همان دخترت که حبیبه تو و نور چشم تو بود و اینک به زیارت تو آمده و در بقعه تو خوابیده است و خدا خواست به سرعت به تو ملحق شود.
یا رسولالله! از فراق دختر برگزیده تو صبر و شکیبایی من سر آمده، توانایی من از دوری بزرگ بانوان جهان پایان یافته است، اما آن چنان که بر جدایی تو صبر پیشه کردم، در مرگ دخترت نیز چارهای جز صبر ندارم که شکیبایی بر مصیبت، سنت بازمانده خود شماست. من تو را به دست خود به قبر نهاده و به خاک سپردم و در حالیکه سر شما بر روی سینه من بود، جان سپردی. در قرآن بهترین سخن آمده «همه از سوی او آمدهاند و به نزد او باز میگردند انّالله و انّاالیه راجعون».
یا رسولالله(ص)! آن امانتی که به من سپرده شده بود، باز پس گرفته شد و زهرا(س) از دست من رفت و نزد تو آرمید. یا رسولالله(ص)! چقدر این آسمان نیلگون و زمین تیره در نظر من زشت شده است. غم و اندوه من ابدی و ماندگار شده و شب من با بیخوابی میگذرد. این غم از قلب من خارج نمیشود تا آن موقعیکه خدا مرا در آن خانهای که تو در آن هستی وارد کند.
در دلم دردی است که گویی زخمی چرکین دارد و اندوهی دارم که مانند آتش برافروخته است. چه زود بود که بین ما جدایی افتاد. از این فراق تنها به خدا شکایت میبرم!
دخترت به زودی تو را از اینکه امت تو پشت به پشت هم دادند تا حق او را پایمال کنند آگاه خواهد کرد! سرگذشت او را با اصرار جویا شو و گزارش حال را از وی بخواه! زیرا چه بسیار غم و غصّههایی که در دل او جمع شده بودند و او در دنیا راهی برای گفتن آن نیافت؛ اما او آنها را برای تو خواهد گفت و خدا که بهترین حکمکنندگان است، داوری خواهد کرد.
سلام من بر شما باد، سلامی برای وداع نه از سر خستگی و ملالت، اگر بروم از ملالت و خستگی نیست و اگر بمانم به علت بدگمانی (به وعدههای الهی) نیست که (به یقین میدانم) خدا به صابرین وعده ثواب داده است.
آنگاه آهی از سر درد کشید و بعد اضافه فرمود: ناگزیر صبر و شکیبایی مبارکتر و نیکوتر است. راستی اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود و قبر تو آشکار نمیشد، در کنار قبر تو برای همیشه میماندم، و برای این مصیبت بزرگ نظیر مادر داغدیده ناله و فریاد میکردم. بعد باز هم با رسول خدا(ص) سخن گفت: خدا میبیند که دختر تو مخفیانه دفن میشود! حق وی را به زور خوردند و او را از ارثش باز داشتند. در صورتیکه از زمان تو تا به حال چندان مدتی نگذشته و یاد تو کهنه نشده است.
یا رسولالله(ص)! من فقط به خدا شکایت میبرم و تنها و بهترین تسلیت خاطر من شما هستید. یا رسولالله(ص)! صلوات خدا بر تو و سلام و خشنودی خدا بر فاطمه اطهر باد.»(124)
مدائنی هم گفته است: چون امیرالمؤمنین علیبنابیطالب(ع) از دفن دختر پیامبر(ص) فراغت یافت بر سر قبر او ایستاد و این دو بیت را انشاء کرد: لکلّ اجتماع من خلیلین فرقه؛ و کلّ الذی دون الممات قلیلٌ
و إنّ افتقادی واحداً بعد واحدٍ؛ دلیلٌ علی أن لا یدوم خلیلٌ(125)
اشعار دیگری نیز به آن حضرت منسوب داشتهاند که همه نشانه آزردگی خاطر و سوز درونی ایشان است.
چنانکه دیدیم دختر پیامبر(ص) نمیخواست آن کسان که از آنان ناخشنود بود و او را خشمناک کرده بودند، در نماز، تشییع و مراسم دفن او حاضر باشند.
گزارشگران گفتهاند: چون دختر پیامبر(ص) از این جهان درگذشت، عایشه به در خانه او رفت تا به حجرهای که جسد مطهرش در آن بود، برود و آن را دیدار کند، به چه دلیل نمیدانیم؟
اسماء که وصیت داشت هیچکس را اجازه ورود ندهد، او را راه نداد. عایشه شکایت به پدر برد که این زن خثعمیه(126) میان من و دختر پیامبر(ص) درآمده و نمیگذارد من نزد جسد او بروم. ابوبکر به در حجره دختر پیامبر(ص) آمد و پرسید: اسماء! چرا نمیگذاری زنان پیغمبر نزد دختر او بروند؟ اسماء جواب داد: زهرا(س) خود وصیت کرده است که کسی بر او داخل نشود! ابوبکر گفت: حال که چنین است هر چه او به تو گفته است همان را عمل کن.(127)
دختر بزرگوار پیامبر(ص) بعد از نماز عصر یا در میان نماز مغرب و عشا وفات یافت(128) و خبر مرگ ایشان مخفی نمانده و در همان لحظات اولیه در شهر انتشار یافت و مردم را به در خانه ایشان کشانید.
پارهای از گزارشات میگوید: که خلیفه و یارش هم در همان شب به در خانه ایشان آمده و از امام امیرالمؤمنین علی(ع) خواستند که بدون اطلاع آنها کاری نکند.
چنانکه میدانیم در نیمه شب بعد از اینکه مردم شهر مدینه به خواب رفته بودند، دختر پیامبر(ص) طبق وصیت خودش به خاک سپرده شد. اما صبحگاهان که مردم برای شرکت در تشییع و نماز و دفن دختر پیامبر(ص) به در خانه آمدند، با کاری انجام شده روبرو شدند.
صدوق نقل میکند: صبحهنگام ابوبکر و عمر برای عیادت به سوی خانه دختر پیامبر(ص) روانه شدند و در راه مردی از قریش را دیدار کردند که از آن سوی میآید، به او گفتند: از کجا میآیی؟ گفت: برای تسلیت مرگ فاطمه(س) به نزد علی رفته بودم. آنها گفتند: آیا فاطمه(س) وفات کرد؟ او گفت: بله! و در همان دل شب به خاک سپرده شد. آنها سخت پریشان شدند، و از آنجا برنگشتند بلکه یکسره به نزد امیرالمؤمنین(ع) رفتند.
آیا واقعاً دستگاه خلافت نمیدانست که دختر پیامبر(ص) شب گذشته از دنیا رفته است، و با اینکه خلیفه و یار همراهش در دوره گذشته اجازه ورود به خانه را نیافته و بدون شفاعت امیرالمؤمنین(ع) فرصت دیدار برای آنها مقدور نشده بود، باز هم قصد عیادت داشتند.
این امری غیرطبیعی و غیرقابل قبول است. لذا این بخش از نقل که مخالف سایر نقلهای تاریخی است را نمیتوانیم بپذیریم و معتقدیم آنها که انتظار چنین رفتاری را از بیت نبوت نداشتند، به اعتراض به آنجا رفته بودند. نقلیات در اینجا عبارات سختی را که میان یار خلیفه و امیرالمؤمنین(ع) رد و بدل شده، آوردهاند و ما از آن میگذریم و سرانجام امیرالمؤمنین علی(ع) متوسل به قسم شدند که این کار دستور دختر پیامبر(ص) بوده و برای ایشان امکان نداشته است که با آن مخالفت کنند.(129)
مآخذ معتبر قدیم(130) آوردهاند: مسلمانان آن روز صبح به بقیع آمدند و در آن چهل قبر مشاهده کردند. یافتن قبر اصلی بر آنها مشکل شد. این مسئله بر آنها گران آمد، و یکدیگر را ملامت کردند. با هم میگفتند پیامبر(ص) تنها یک دختر از خود باقی گذاشت، او از دنیا رفت و به خاک سپرده شد و شما نه در مرگ و نه در نماز و نه در دفنش حاضر بودید، حتی قبر او را نمیشناسید.
والیان امور گفتند: از زنان مسلمان کسانی را بیاورید که این قبرها را بشکافند تا ما دختر پیامبر(ص) را پیدا کنیم، بر او نماز بخوانیم و قبرش را زیارت کنیم!
خبر این حادثه به امیرالمؤمنین(ع) رسید، او غضبآلود از خانه بیرون آمد، چشمهایش از شدت خشم سرخ شده و رگهای گردن برخاسته بود و لباس زردی که در حوادث سخت و جنگها میپوشید، در بر داشت. کسانی که این وضع را دیده بودند، خود را به بقیع رسانیده و به مردم خطری را که ممکن بود پیش بیاید هشدار دادند، که امیرالمؤمنین علی(ع) قسم خورده است اگر سنگی از این قبرها جابجا بشود، شمشیر در گردن آمران خواهم نهاد.
امام(ع) به بقیع آمد عمر و اصحابش به نزد او رفتند و گفتند: تو را چه میشود؟ به خدای سوگند! ما قبر دختر پیامبر(ص) را نبش خواهیم کرد و بر او نماز خواهیم خواند. اینجا هم برخوردهای سخت پیش آمده است.
امیرالمؤمنین(ع) فرموده بود: اما حق خودم را رها کردم؛ زیرا میترسیدم مردم از اسلام بازگردند، ولی قبر فاطمه(س)، قسم به آن کس که جانم در دست اوست، اگر تو و یارانت به چیزی دست ببرید، زمین را از خون شما سیراب خواهم کرد. وقتی خطر به این اندازه بالا گرفت، ابوبکر مجبور شد پا در میانی کند و به این جسارت که میرفت برای آنها شری بزرگ را به پا کند، پایان دهد. آنها دست برداشتند و رفتند. سپس مردم هم پراکنده شدند.
پینوشت:
111- دلائل الامامة /133-131 چ1413، بحارالانوار 42/227-225 ترجمه محمد جواد نجفی
112- در پارهای از اسناد وصیتنامه مکتوبی از دختر پیامبر(ص) در مورد اموال ایشان نقل شده است که به مسایل فوق اشاره ای ندارد.
113- بحارالانوار 43/179 ح15
114- ابن فتال اسماء را هم اضافه میکند.(روضة الواعظین /151)
115- عللالشرایع 1/188-187 چ مکتبة الحیدریه 1385، روضهالواعظین/151، چ1386، و نیز مراجعه کنید به: امالیمفید/281 چ 1413، امالی طوسی/109، مناقب آلابیطالب 3/363 چ 1378، کتاب سلیم 2/870، چتحقیق محمدباقر انصاری1426، کامل بهایی/313 چ 1383
116- طبری 3/208 چ ابوالفضل ابراهیم، انسابالاشراف 1/405 چ محمد حمیدا...
117- بخاری 4/79 و 5/139، مسلم 3/1380 ح 1759 چ محمدفؤادعبدالباقی
118- مسنداحمد6/462-461 چبولاق، الطبقاتالکبری8/30-27، ابنشبّه:تاریخالمدینةالمنورة 1/105-104، اسدالغابة 7/30-27، الاصابة 4/368-367، الذهبی:تاریخ الاسلام 3/47 تحقیق الدکتور عمرعبدالسلام تدمری
119- شریفترین و بلندمرتبهترین مقامات عالم آخرت و بهشت
120- دلائل الامامة /133، بحارالانوار 43/207
121- کشفالغمة 2/253-251 تحقیق علی فاضلی چ مجمعجهانی اهلبیت 1426، بحارالانوار 43/187-185 ح15
122- انسابالاشراف 1/405، طبری 3/240، الاستیعاب 4/1898، الکاملفیالتاریخ 2/341
123- تذکرهنویسان مکتب خلافت به اتفاق گفتهاند علی بر او نماز کرد
124- کافی 1/59-58، امالی مفید /283-281، امالی طوسی /110-109، کشفالغمة 2/131-130، بحارالانوار 43/212-211 ترجمه این خطبه را با استفاده از ترجمه جعفر شهیدی، حسین فریدونی و محمد جواد نجفی و همچنین مراجعه به متن آوردهایم.
125- اخبارالموفقیات /194
126- خثعم قبیلهای مشهور است. (ر.ک. السمعانی: الانساب 2/326)
127- الاستیعاب 4/1898-1897 چ قاهره، الذهبی:تاریخ الاسلام 3/48
128- کشفالغمة 2/253، عللالشرایع 1/188، دلائلالامامة /133، بحارالانوار 43/ 209و204
129- علل الشرایع 1/188
130- دلائل الامامة /136 به بعد، خلاصهای از مطالب این مصدر در عللالشرایع 1/189 آمده است.
131- یعقوبی 2/ 30 چ نجف، مغازی 1/2 چ مارسدن جونز
132- اسدالغابة 4/495
133- الوفاء باحوال المصطفی/254 چ مصر 1386، سبلالهدی 3/383، وفاءالوفاء 1/254، السیره الحلبیة 2/59
134- سیرةالنبی ابنهشام 1/494، امتاعالاسماع 1/46
135- سیرت رسول الله (ص) 1/473
136- سوره مؤمنون /29
137- وفاءالوفاء 1/262، تاریخالخمیس 1/341
138- صحیح مسلم 1/373 ح 524، سنن ابیداوود / 124 ح 453، وفاءالوفاء 1/327-326، سبلالهدی والرشاد 3/486-485
139- الدرة الثمینة /86، وفاءالوفاء 1/334، هر ذراع اندکی از نیممتر کمتر است. (ر.ک. :الاعلاق النفیسة 7/75 چ وستنفلد)
140- سبلالهدیوالرشاد 3/490
141- وفاءالوفاء 1/335، سبل الهدی والرشاد 3/490
142- الطبقات الکبری 1/239
143- بطوری که بعد از زدن سقف بر روی آن، گاه سر به سقف برخورد میکرد.( کافی 3/295 ح1، منلایحضرهالفقیه 1/217 ح253، تهذیبالاحکام 2/21 و 251-250، وفاءالوفاء 1/336، سبل الهدی والرشاد 3/490)
144- وفاءالوفاء 1/336 (طبق یک تفسیر از ذراع، سه متر و طبق تفسیر دیگر قریب چهارمتر خواهد بود.)
145- بخاری 1/163
146- وفاءالوفاء 1/337
147- انساب الاشراف 1/407، الاستیعاب ترجمه /3338، الاصابة 4/330 ترجمه 606
148- امتاعالاسماع 1/50 چ احمد امین
149- سبلالهدی والرشاد 3/508، وفاءالوفاء 2/460
150- الذریةالطاهرة /93، طبری 2/410، الکاملفیالتاریخ 2/141، وفاءالوفاء 1/274، البدءوالتاریخ 5/20، الاصابة 366-365 ش830، کلینی و مسعودی زمان ازدواج را یکسال بعد از هجرت گفتهاند،و چون هجرت در ماه ربیع بوده است، یکسال بعد همان سال دوم هجرت خواهد بود.(روضةالکافی /340 ح 536، مروجالذهب 2/282)
151- الطبقاتالکبری 8/22، الاصابة 4/366 ش830 ، تاریخالخمیس 1/411، وفاءالوفاء 1/274
152- المفید:مسارالشیعة /36، الطوسی:المصباحالمتهجد/613-612 ، بحارالانوار 43/92
153- در مدینه یا مکه آن روز و در کوفه و بصره بعد، هر طایفه محلهای خاص خود داشت.
154- الطبقاتالکبری8/22، الاخبارالموفقیات /376، اعلامالوری 1/161
155- سبلالهدی و الرشاد 3/508-506، وفاءالوفاء 2/458 و460
156- مسند احمد4/369، فضائلالصحابة2/720 ش985، المعجمالکبیر2/274، المستدرک3/125، ابنکثیر7/342-341، ابنعساکر42/117و102
157- ابنحجر عسقلانی: القولالمسدد فی مسند احمد /30، ابنعساکر 42/117
158- وفاءالوفاء 2/480
159- ابنحجر عسقلانی: القولالمسدد فی مسند احمد /33-26 و فتحالباری 7/363-362 چ بیروت 1415، وفاءالوفاء2/481-474، سیدعلیمیلانی: الرسایلالعشرفیالاحادیثالموضوعة، رساله فیالاحادیثالمقلوبة، الحدیثالرابع، حدیث سدّ الابواب/73-28
160- الدرّة الثمینة فی اخبار المدینة /91-90، وفاءالوفاء 2/466
161- درتمام بحثهای مربوط به دفندخترپیامبر(ص) ازکتاب ارزشمند «تاریخ حرم ائمه بقیع» تألیف دوست دانشمند آقای محمدصادق نجفی بسیار بهرهگرفتهایم.
162- لغت نامه دهخدا 27/161، امروزه این گیاه در شمار گیاهان دارویی بوده و آثار زیادی برای آن گفتهاند. ر.ک: پیوست شمارهی 2
163- تاریخالمدینة المنورة 1/93، وفاءالوفاء 3/889، مهندس حاتم عمرطه و الدکتور انورالبکری: بقیعالغرقد /21 چ مدینة
164- تاریخالمدینة المنورة 1/116و115
165- تاریخالمدینة المنورة 1/127، وفاءالوفاء 3/910
166- المفید: الارشاد 2/15، مقاتلالطالبین /73
167- وفاءالوفاء 3/911، قاموسالرجال 7/233
168- الاستیعاب ترجمه 1324 /387، قاموسالرجال 6/289، وفاءالوفاء 3/911
169- الکافی 1/388، الارشاد 2/137
170- الکافی 1/469
171- الکافی 1/472، وفاءالوفاء 3/905
172- الطبقات الکبری 4/43، اسدالغابة 4/64، قاموسالرجال 7/226
173- المناقب از کتاب «مولد فاطمه» صدوق نقل میکند. 3/354، بحارالانوار 43/115
174- موته در سال هشتم و ماه جمادیالاولی اتفاق افتاد. (الطبقات الکبری 2/128)
175- مورخان گفتهاند که قریش عقیل را دوست نمیداشت، و از آنجا که او آگاهی وسیعی نسبت به انساب و خللهای موجود در آن و معایب دیگر آنها داشت، و اینجا و آنجا از آن سخن می گفت، ناگزیر تاریخ از عقیل به خوبی گزارش نکرده است، و ما به همین دلیل نمیتوانیم به اینگونه نقلیات اطمینان داشته باشیم. (الاستیعاب ترجمه 2009، اسدالغابة 4/64، قاموسالرجال 7/226)
176- الطبقاتالکبری 8/30
177- تهذیبالتهذیب 5/ 253-249، تقریبالتهذیب 1/ 407-406
178- معجم رجال الحدیث 10/148-136، قاموسالرجال 6/298-283
179- تهذیبالتهذیب 5/163، تقریبالتهذیب 1/409
180- معجم رجال الحدیث، 10/164-159، قاموس الرجال 5/316-313
181- الطبقاتالکبری 8/30
182- تاریخ المدینة المنورة 1/105، وفاءالوفاء 3/901
183- تاریخ المدینة المنورة 1/105
184- وفاءالوفاء 3/901
185- الارشاد 2/170 ، قاموسالرجال 8/218-217
186- تهذیبالتهذیب 7/415
187- تاریخ المدینة المنورة 1/106، وفاءالوفاء 3/901
188- فلمّا تُوفّیت دفنها زوجها علیٌ لیلاً و لم یُؤذّن بها ابابکر (صحیح بخاری 5/139، صحیح مسلم /ح1759 تحقیق 757، الطبقاتالکبری 8/30، طبری 3/208، اسدالغابة 7/226، الاصابة 4/368 شماره830، المنتظم 4/96 چ دارالکتبالعملیة، امتاعالاسماع 5/353 چ محمدعبدالحمید النمیسی، وفاءالوفاء 3/903و902-905)
189- الاعلام 4/78
190- قاموس الرجال 6/316-313، چ دوم 1415
191- اصول کافی 1/461، الارشاد 2/15
192- یعقوبی2/200؛ الارشاد 2/16، مقاتلالطالبین /81
193- اصول کافی 1/300، الارشاد 2/17، اعلامالوری 1/414، کشفالغمة 2/423-421، الخرائج و الجرائح 2/61، بحارالانوار 44/154و156، الفصولالمهمة /740-738
194- اصول کافی 1/300، اعلامالوری 1/422-421
195- اصول کافی 1/303
196- الارشاد 2/19-17، اعلامالوری 1/414، الفصولالمهمة 2/740-738 تحقیق سامیالفریری
197- الخرائج و الجرائح /223-222، چ مصطفوی سال 1399
198- مناقب آلابیطالب 4/44، چ قم
199- کشفالغمة 2/423-422
200- الامالی /161
201- انسابالاشراف القسمالثالث/45، جملانسابالاشراف 3/298، تاریخ یعقوبی 2/200
202- شیخ میفرماید :« والاصوب انها مدفونة فی دارها ... » بنا به نقل المناقب 3/365
203- بنا به نقل بحارالانوار 44/147
204- تهذیبالتهذیب 7/34
205- تاریخالمدینةالمنورة 1/111 و107
206- الدرةالثمینة فی اخبار المدینة /166، وفاءالوفاء 3/908
207- جمل انسابالاشراف 3/298
208- قاموسالرجال 6/355-348 و 7/194-193، مستدرکات علمالرجال 5/18و233
209- تقریبالتهذیب 1/15 و تهذیبالتهذیب 1/29-26
210- وفاءالوفاء 1/434، تاریخالمسجدالنبوی /116
211- قاموسالرجال 10/25-24، معجم الرجال 18/112-111، مستدرکات علمالرجالالحدیث 7/392
212- در آن عصر و قرنهای متمادی بعد در صحن مسجدالنبی سایهبانهایی وجود داشته که آنچه در روایات و تواریخ به عنوان ظلال و مضله آمده است اشاره به آن دارد.
213- فروع کافی 4/555 ح5
214- الکافی 4/556-553 ح 1و3و5و8و10، تهذیب الاحکام 6/8-7 ح5و6و7و8، کاملالزیارات /82 ح2، صحیح بخاری 2/61 و 3/23 و صحیح مسلم 2/1011-1010 ح 1390و1391، الموطأ 1/197 ح 110و109، سنن ترمذی/ح3924و3925، نسائی/ح694، مسندأبییعلی/ح 1784و1966و6160، المجمالکبیر 23/255، معجمالصغیر 2/122
215- از جمله هر رکعت نماز در آن چون بخشی از مسجدالنبی بود، معادل هزار رکعت حساب میشد.(کافی4/555 ح8، نسائی/ ح693، ترمذی/ ح3925، صحیح مسلم / ح 505تا510، تهذیب الاحکام 6/7و6 ح 6و8)
216- معانیالاخبار /267
217- الطوسی: العدة 1/154
218- الطوسی: تهذیب الاحکام 1/43 و 7/31 و 9/313
219- معجم رجالالحدیث 1/67-63 و 14/285، کلیاتفیعلمالرجال /221-220
220- معجم رجالالحدیث 11/277-276، قاموسالرجال 7/427-426، مستدرکاتعلمالرجال 5/347
221- مقباسالهدایةفیعلمالدرایة 1/397-319
222- مقباسالهدایةفیعلمالدرایة 1/242-237، قواعدالتحدیث /126
223- رجوع کنید به پینوشت شماره 214
224- الارشاد 1/188-187، اصول کافی 1/451 مقایسه بقرمایید با: ابنهشام 2/663، بلاذری1/574، طبری 3/213، الوفاءبأحوالالمصطفی 2/797-796، ابنکثیر 5/267-266، الکاملفیالتاریخ 2/333، تاریخالخمیس 2/171. این مآخذ و بسیار دیگر همه اتفاق دارند که مسلمانان در محل دفن پیامبر(ص) اختلاف داشتهاند اگرچه دروغهای فراوان دیگر با آن همراه کردهاند.
225- مقباسالهدایةفیعلمالدرایة 1/223-219، قواعدالتحدیث /124
226- نهجالبلاغه خطبه 200 شرح محمد عبده، المناقب 3/364، کشفالغمة 2/263
227- کافی 1/459-458
228- امالی مفید /281، دلایل الامامة /137، روضةالواعظین/152
229- امالی طوسی 1/109
230- کافی 1/300
231- کافی 1/303
232- تاریخالمدینةالمنورة 1/106
233- تاریخالمدینةالمنورة 1/107
234- کافی 1/467، تهذیب الاح کام 3/255، منلایحضره الفقیه 1/299، عیونالاخبار 1/242 چ نجف ، معانیالاخبار /268
235- معانیالاخبار/268، روضةالمتقین 2/90، ملاذ الاخیار 3/215، مرآةالعقول 5/349
236- قربالاسناد /294-293 چ 1417، بحارالانوار 97/192
237- معجم رجالالحدیث 1/296-292
238- اقبالالاعمال /109 چ 1417