ابن بابویه معروف به «شیخ صدوق» را بیشتر بشناسیم

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، تاریخ شگفت انگیز و پربرگ و بار فقاهت شیعی، آثار و نام‌های ارجمند بی شماری را در لوح خود ثبت کرده است. ازجمله این  بزرگان محمدبن علی بن بابویه، معروف به شیخ صدوق است که روز 15 اردیبهشت به نام ایشان ثبت شده است.

زندگینامه

در مورد زمان دقیق و محل تولد او چندان نمی‌دانیم، اما با توجه به این‌که پدرش مرجع مردم قم و اطراف آن بوده شکی نیست که در این شهر بزرگ شده است. به نوشته نجاشی و دیگر معاصرانش، پدر او، که از داشتن فرزند نا امید شده بود، در نامه‌ای به امام زمان(عج) او را واسطه قرار داد تا در این باره دعا کند. استجابت این دعا بود که او را صاحب فرزندی کرد که «محمد» نام گرفت. ابن بابویه خود به این مطلب افتخار می‌کرده است.

ابن بابویه از کودکی، در قم، نزد محدثان آن شهر آغاز به استماع و یادگیری حدیث کرد. از مهم‌ترین استادان او در این دوره می‌توان پدرش و «محمد بن حسن بن احمد بن ولید» و «محمد بن علی ماجیلویه» و «احمد بن علی بن ابراهیم قمی» را نام برد. پس از آن بود که به ری مهاجرت کرد. تاریخ این مهاجرت مشخص نیست.

درسال 352 ق، برای دیدار با محدثان شهرهای گوناگون سفر آغاز کرد و به شهرهای نیشابور، طوس، مکه و مدینه و از آن‌جا به عراق سفر کرد و در هر شهر که محدثی می‌یافت به محضرش می‌شتافت و از او حدیث می‌شنید و اجازه نقل حدیث می‌گرفت. مدتی در کوفه و بغداد ماند و هم از محدثان این شهرها حدیث شنید و هم خود حدیث نقل کرد. از کسانی که در این دوره از ابن‌بابویه حدیث شنیدند می‌توان شیخ مفید را نام برد.

در سال 354 ق، از عراق خارج شد و پس از مدتی اقامت در همدان به ری بازگشت. در 367 ق، بار دیگر از ری خارج شد و تا 368 ق در نیشابور ماند. پس از آن به ماوراءالنهر رفت و در شهرهای سرخس، مرو، مرورود، بلخ، سمرقند و فرغانه و نیز روستاهایی همچون «اخسیکت» و «جبل‌بوتک» به نقل و دریافت حدیث پرداخت.

تالیفات‏

علاوه بر تربیت شاگردان بسیار، تالیفات فراوان و گوناگون وى در علوم و فنون مختلف اسلامى، هر کدام گوهرى تابناک و گنجینه‌‏اى پایان‌ناپذیر است که هم‌اکنون نیز با گذشت بیش از هزار سال از تاریخ تالیف آنها، به جاى فرسودگى و بی‌رونقى، روز به‌روز بر ارزش و اعتبار آن افزوده شده و جایگاهى بس رفیع و والا یافته‏‌اند و در صدر قفسه کتابخانه‏‌ها و در سینه فقها و دانشمندان جاى دارند؛ از جمله آنها کتب: من لا یحضره الفقیه‏، مدینة العلم‏، کمال الدین و تمام النعمة، التوحید، الخصال‏، معانی الأخبار، عیون أخبار الرضا علیه‏السلام‏، الأمالی‏، المقنع فی الفقه‏، الهدایة بالخیر است.

مقبره شیخ صدوق

شیخ صدوق در سال 381 هجری، پس از یک عمر، افتخار خدمت‌گزاری مکتب اهل بیت عصمت و طهارت(ع)، در حدود سن هفتاد سالگی چشم از جهان فروبست. پیکر پاکش در میان غم و اندوه مردمان در نزدیکی مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم مدفون شد.

آرامگاه وی در شهر ری، نزدیک مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی(رضوان الله تعالی علیه)، در مکانی مصفا قرار گرفته است. «ابن بابویه» نخستین گورستان شهرری و دومین گورستان تهران است که بسیاری از مشهورترین چهره‌های ایران در آن دفن هستند.

آرامگاه شیخ صدوق، دارای بقعه و بارگاهی است که در عین سادگی، از شکوهی روحانی برخوردار است و مردم به زیارت آنجا می‌روند و به واسطه آن بزرگوار، حوائج خود را از خداوند عزوجل درخواست می‌کنند؛ مکرر دیده شده است زائرین قبر مطهرش، از فیض زیارت او و برکات قبر شریفش ‍ بهره‌مند شده‌اند. حکایات و داستان‌هایی بسیار در این باره نقل شده است.

بسیاری از مردم به منظور پناه‌بردن به خدمت‌گزار آستان مقدس اهل بیت(ع) و ایمن شدن از عذاب الهی، اموات خود را اطراف مرقد مطهر او دفن کرده‌اند و بدین‌گونه قبرستان وسیعی در اطراف مرقد مطهر او پدید آمده است که علما و زُهاد بسیاری نیز در این قبرستان مدفون شدند.

آشکار شدن آرامگاه شیخ صدوق و پدیدار شدن جسد او

آرامگاه شیخ صدوق، درگذر زمان به خاطر حمله مغولان و جنگ‌های خوارزمیان و تیموریان و همچنین به علت حوادث مختلف چندین مرتبه خراب و ویران شد و سالها در زیر توده‌های خاک پنهان شده بود.

در حدود سال 1238 هجری قمری، سیل عظیمی آمد و تمام اراضی مزروعی و باغات اطراف شهرری را آب فرا گرفت و بعضی از مناطق را تخریب کرد  که در این حادثه، واقعه عجیبی نیز اتفاق افتاد؛ بعد از سالیانی طولانی قبر مطهر شیخ صدوق منکشف شده و بدن شریف وی تازه، معطر، کاملا سالم و بدون هیچ‌گونه تغییر و عیب و نقصی هویدا شد که تفصیل این واقعه را بسیاری از بزرگان در کتب خود آورده‌اند؛ از جمله خوانساری در کتاب «روضات»، تنکابنی در کتاب «قصص العلمأم، مامقانی در کتاب «تنقیح المقال»، خراسانی در کتاب نمنتخب التواریخم، قمی در کتاب «فوائد الرضویه» و رازی در کتاب «اختران فروزان ری» و همچنین در مقدمه کتب مرحوم صدوق، از جمله کتاب «کمال الدین صدوق» و مقدمه کتاب «خصال صدوق» این مطلب را نقل کرده‌اند.

شرح واقعه چنین است که باغ مستوفی در اطراف شهرری، یکی از باغاتی بود که در آنجا زراعت می‌کردند. اتفاقا سیل عظیمی آمد و تمامی اراضی مزروعی را آب فراگرفت و بسیاری از مکان‌ها را تخریب کرد. بر اثر آب باران، حفره و شکافی عمیق، در باغ مستوفی نیز پدید آمد. هنگامی که به اصلاح و مرمت این قسمت مشغول بودند، سردابی ظاهر شد که آب قسمتی از آن را تخریب کرده بود.

وقتی که برای بازرسی و جستجو به آنجا وارد شدند، جسدی را مشاهده کردند که تمام اعضا بدن آن سالم و تازه به نظر می‌رسید و هیچ‌گونه عیب و نقصی در آن دیده نمی‌شد، و با صورتی نیکو آرمیده بود! و هنوز اثر خضاب کردن بر ناخن‌هایش مشهود بود! و ناخن‌های یک دست را گرفته و ناخن دست دیگر را نگرفته بود و محاسن شریفش روی سینه‌اش ‍ریخته بود و بدن چنان سالم و تازه بود که چنین به نظر می‌آمد تازه از حمام بیرون آمده است و فقط رشته‌های نخ پوسیده کفن که از هم گسسته شده بود در اطراف جسد بر روی خاک ریخته بود!

این خبر در شهرری و تهران، به سرعت دهان به دهان گشت؛ و مردم فورا به سلطان وقت اطلاع دادند. به دستور سلطان، سریعا گروهی از علما و افراد سرشناس و صاحب نفوذ از جمله «حاج آقا محمد آل آقا کرمانشاهی» و «میرزا ابوالحسن جلوه»، حکیم گرانمایه آن روزگار «آیت‌الله ملا محمد رستم آبادی» و «علامه سیدمحمود مرعشی نجفی» انتخاب و برای بررسی وضعیت در منطقه حضور پیدا کردند؛ آنها وارد سرداب شدند و پس از تایید اصل قضیه، برای شناسایی جسد، شروع به تفحص و جستجو کردند.

با تفحص و بررسی‌های انجام شده در سرداب، متوجه لوح و سنگ قبری می‌شوند که بر روی آن چنین نوشته شده است: «هذا المرقد العالم الکامل المحدث، ثقة الامحدثین، صدوق الطایفه، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی.»

پس از بررسی‌های کامل و پیدا شدن این سنگ نبشته و تایید علما و امینان مردم، در صحت و شناسایی جسد مطهر شیخ صدوق، جای هیچ‌گونه تردیدی باقی نماند؛ لذا دستور دادند، سرداب را بازسازی کنند و در آن را بستند و حفره پدید آمده را نیز مرمت کردند و بنایی مناسب بر آن ساختند و به بهترین وجه تزیین و آیینه‌کاری کردند.

علامه مرعشی نجفی می‌فرمودند: من دست آن بزرگوار را بوسیدم و دیدم که تقریبا پس از نهصد سال که از مرگ و دفن شیخ صدوق می‌گذرد، دست ایشان، بسیار نرم و لطیف بود.

آری این چنین است سرانجام عاشقان و دلدادگان کوی حضرت دوست که مس وجود خود را با کیمیای محبت او به طلا مبدل ساختند.