همزمان با فراخوان کنگره جهانی حضرت ابوالفضل(ع)؛
شاعر کاشانی غزل «چشم» در شأن ساقی کربلا را سرود

به گزارش خبرنگار افتخاری خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، سیدمحمود علوی‌نیا، شاعر این مرثیه بسیار زیبا گفت: در این غزل واژه «چشم» به‌عنوان ردیف در دو مصراع بیت اول و مصراع‌های دوم به‌صورت آهنگین و دلنشین و تأثیرگذار که در هر یک از آن‌ها معنایی از آن برداشت می‌شود، به تکرار به کار رفته است.

وی افزود: این غزل یکی از 110 غزل سروده شده وی است که آن را به همراه 24 رباعی، 3 مثنوی و یک سه گانی در کتاب شعر «به دست باد می‌سوزم» به چاپ رسانده است.

به گفته این شاعر، شخصیت ممتاز و یگانه حضرت ابوالفضل‌العباس(ع) و روایت سقایی و علمداری آن حضرت بزرگ‌ترین درس ایثار، ایمان، برادری، اخلاص و آزادمردی است که معرفی آن از طریق زبان هنر و با عناصر متنوع این زبان تأثیرگذار و سازنده برای افراد اجتماع به‌ویژه نسل جوان ضروری است.

این هنرمند کاشانی حوزه شعر و ادبیات فارسی، با اشاره به مقوله فرهنگ و وسعت گسترده آن، گفت: هر شخصی از هر قشر، سن، تحصیلات و موقعیت اجرایی و غیر اجرایی می‌تواند در تقویت فرهنگ و توسعه ارزش‌های اخلاقی و معارف اسلامی به‌ویژه شناسایی سیره اهل بیت(ع) و واقعه جانسوز کربلا قدم‌های اساسی و مثبت بردارد.

علوی‌نیا، اقیانوس بی‌کران عبرت‌آموز، انسان‌ساز و هدایت‌گر نهضت سرخ حسینی در روز عاشورا را گنجینه‌ای بی‌نهایت و تمام‌ناشدنی دانست و عنوان کرد: هر فردی به اندازه ارادت و تلاش و توسل خود می‌تواند از این گنجینه بی‌پایان انسان‌ساز خوشه برچیند و آن را به جهانیان شناسایی کند.

سیدمحمود علوی‌نیا، متخلص به «آتش» متولد 24 اردیبهشت‌ماه سال 1330، فرهنگی و هنرمند حوزه شعر و ادبیات فارسی در شهرستان هنرمندپرور و هنرخیز کاشان است که در حال حاضر علاوه بر تدریس ادبیات فارسی مقطع متوسطه در دبیرستان‌های کاشان و تهران، مشاور و مدیر طرح و برنامه کانون نشر فرهنگ اسلامی کاشان نیز است.

وی تا کنون علاوه بر چاپ مقالات متعدد در حوزه زبان و ادبیات فارسی، در خبرگزاری‌های سراسری و مطبوعات کثیرالانتشار مقدمه‌های متعددی بر کتب فنی و علمی مختلف در این حوزه نوشته است.

غزل چشم از سیدمحمود علوی‌نیا منتشر شده در  مجموعه شعر «به دست باد می‌سوزم» به این شرح است: «یک مرد در کنار فرات و هزار چشم / برمی‌کشد ز دل چه غریبانه خار، چشم / بر موج موج آب نوشته است العطش / ای آسمان حادثه بر هم گذار چشم / در قحط روز آب بیا خنجر جفا / آبی بده به تشنه و از من بر آر چشم / یک کوه، داغ بر دل صحرا نشسته است / از ابر خشک فاجعه، باران مدار چشم / امروز عرش، خاک عزا می‌کند به سر / اهل جنون شده است دل و بیقرار، چشم / با یاد کربلا دل من دشت تاول است / حال دلم خراب و شده اشکبار، چشم / در سوگ جانگداز پیام‌آوران عشق / خاموش محتشم شد و شد غصه دار، چشم / قانون کربلاست که آزادباش و مرد / دارد ز حُرّ، به خون خدا روزگار، چشم / من یوسفم به چاه نیفتاده، کربلاست / خون گریه می‌کند به شب انتظار، چشم / می‌سوزد آتش از غم لب‌های سوخته / خون گشته از مصیبتشان بی‌شمار، چشم».