به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، 27 خاطره از مرحوم استاد پرورش در قالب کتابی به قلم مرتضی نجفی قدسی منتشر شده است. ابتدا پیام رهبر معظم انقلاب و پس از آن عناوین مقالات و سپس متن مقالات را در ذیل از نظر میگذرانید:
متن پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب در پی درگذشت استاد پرورش
بسمالله الرحمن الرحیم
با تأسف و تأثر، خبر درگذشت یاور صدیق انقلاب مرحوم آقای سیدعلی اکبر پرورش رحمتاللهعلیه را دریافت کردم؛ چهره محترم و اثرگذاری که بخش اعظم عمر با برکت خود را در خدمت اسلام و ارزشهای متعالی دین گذرانید، و لهجه صادق و دل با اخلاص و خُلق نیک را به ترویج و تحکیم انقلاب و نظام اسلامی گماشت؛ تلاشهای مبارزاتی در دوران طاغوت را به خدمات ارزنده و مسئولیتهای سنگین خود در قوه مجریه و قوه مقنّنه و شورای عالی دفاع در دوران جمهوری اسلامی پیوند داد و با همه توان به کشور و ملت خود خدمت کرد و سلامت و راحت خود را بر سرِ انجام وظیفه نهاد. بیماری رنجبار و طولانی او آخرین آزمایش دشواری بود که وی با صبر و متانت، آن را تحمل کرد و زندگی پاک و شرافتمندانه را به پایان برد. اینجانب در گذشت ایشان را به خانواده و بازماندگان محترم و به همه دوستان و علاقهمندان ایشان تسلیت میگویم و رحمت و رضوان الهی را برای وی مسئلت میکنم.
سیدعلی خامنهای
6 دی 1392
عناوین مقالات
بخش اول/ تواضع و فروتنی استاد پرورش
بخش دوم/ نیکی استاد پرورش به مادر و رؤیت بهشت
بخش سوم/ خاطره استاد پرورش از گرهگشایی سوره یاسین و دیدار با استاد محمدرضا حکیمی
بخش چهارم/ ارزش و اهمیت معلمی از دیدگاه استاد پرورش
بخش پنجم/ تجلیل مراجع عظام تقلید از استاد پرورش
«استاد پرورش از بکائین روزگار بود»
بخش ششم/ استاد پرورش در مقام دعا و تضرع
بخش هفتم/ محبت به اهل بیت(ع) و عنایت به استاد حاج علی انسانی
بخش هشتم/ زبان گویا و ادبیات عرفانی استاد پرورش
بخش نهم/ علاقه متقابل استاد پرورش و مرحوم میرزا اسماعیل دولابی
بخش دهم/ «ناشئه لیل» از زبان استاد پرورش
بخش یازدهم/ تبلیغ دین و نهراسیدن از غیر خدا
بخش دوازدهم/ مبارزه استاد پرورش با گروهک منحرف مهدی هاشمی معدوم
بخش سیزدهم/ عشق استاد پرورش به امام زمان(عج) و ماجرای انجمن حجتیه
بخش چهاردهم/ اشکالات استاد پرورش بر انجمن حجتیه و بیانات حضرت آیتالله گرامی قمی
بخش پانزدهم/ عشق به امام زمان(عج) و بیتعلقی به دنیا
بخش شانزدهم/ فنای فیالله و سفر الی الله ـ به انگیزه چهلمین روز ارتحال استاد سید اکبر پرورش
بخش هفدهم/ استاد پرورش و حزب جمهوری اسلامی
بخش هجدهم/ تقابل استاد پرورش با جریان بنی صدر
بخش نوزدهم/ شخصیت حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب (مدظله) از دیدگاه استاد پرورش
بخش بیستم/ شخصیت استاد پرورش در نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای (مدظله)
بخش بیست و یکم/ کلام و سخن پاکیزه در بیان استاد پرورش
بخش بیست و دوم/ تهجد و شب زندهداری استاد پرورش - شبی با استاد پرورش در جبهه
بخش بیست و سوم/ «عبودیت» از دیدگاه استاد پرورش
بخش بیست و چهارم/ مفهوم «عمل صالح» از دیدگاه استاد پرورش
بخش بیست و پنجم/ آثار اجتماعی «عمل صالح» از دیدگاه استاد پرورش و بیانات حضرت آیتالله مهدوی کنی در تجلیل از شخصیت استاد پرورش
بخش بیست و ششم/ اهمیت «ولایت» از نگاه استاد پرورش و ماجرایی خواندنی از علامه محمدتقی جعفری
بخش بیست و هفتم/ ماجرای «یازهرا» گفتن استاد پرورش در بستر بیماری
یادی از استاد پرورش
مقدمه
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً»، (سوره احزاب، آیه 23).
خبر تأسفبار ارتحال استاد سیدعلیاکبر پرورش برای همه دوستداران و عزیزانی که با ایشان آشنایی داشتهاند، سخت و اندوهبار است، اما چه کنیم که مرگ، حق است و به فرموده قرآن کریم «کل نفس ذائقة الموت» هر انسانی مرگ را میچشد.
البته برای او که یک عارف به تمام معنا بود و پیوسته مشتاق لقاءالله، مرگ بسیار شیرین و زیبا بود، همان طور که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «والله پسر ابیطالب به «موت» مأنوستر است و اشتیاق بیشتر دارد تا طفل به شیر خوردن از مادرش.
استاد پرورش انسان بسیار بزرگی بود که ابعاد وجودی او به آسانی قابل تبیین نیست، اگرچه ایشان از پیشگامان نهضت انقلاب اسلامی بهشمار میآمد و با بسیاری از بزرگان این نهضت همانند شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید رجایی، شهید باهنر، رهبری معظم انقلاب اسلامی آیتالله خامنهای، آیتالله هاشمی رفسنجانی و بسیاری دیگر از اعاظم همچون آیتالله مهدوی کنی، مرحوم حبیبالله عسگراولادی و دیگران همراه و همگام بود و به حق باید گفت یکی از استوانههای انقلاب اسلامی بود و بهویژه در منطقه اصفهان که زادگاه ایشان بود یکی از سه رکن اصلی انقلاب پس از مرحوم آیتالله سیدحسین خادمی و مرحوم آیتالله سیدجلالالدین طاهری محسوب میشد و شرح مبارزات ایشان و سخنرانیهای انقلابی و کوبنده و روشنگرانه ایشان در طول نهضت انقلاب اسلامی مایه دلگرمی تمام انقلابیون اصفهان بود و بسیاری از شهدای گرانقدر انقلاب از شاگردان و دستپروردگان فکری ایشان بودند، ولی همه اینها بیانگر عظمت وجودی ایشان نیست و برای ما که از دوران کودکی ایشان را دریافته و تا آخر در بسیاری از سفرها، حضرها، خلوتها، جلوتها و در عموم و در خواص، ایشان را از نزدیک دیدهایم، آنچه برایمان بیشتر از همه جلوهگری میکند، عظمت معنوی ایشان است که به حق والانصاف انسانی عارف و عاشق پروردگار و محبّ اهل بیت(ع) بود.
او برای ما میگفت که «انسان خوب است معروف باشد نه مشهور» و اضافه میکرد که معروف برای اهل آسمان شناخته شده است و مشهور برای اهل زمین. اهل معرفت را آسمانیها میشناسند؛ لذا از شهرت گریزان بود ولی به عرفان و معرفت بسیار مشتاق.
ابعاد معنوی و عرفانی استاد پرورش حقیقتاً بسیار فراتر از ابعاد انقلابی و مبارزاتی و مسئولیتهای سیاسی ایشان است، اگرچه ایشان در تمام این زمینهها یک الگوی بسیار خوب از انسان مسئول و مبارز انقلابی بود ولی هنگامی که به تبیین مسائل و نکات دقیق عرفانی میپرداخت و از آیات و روایات برداشتهای عرفانی ارائه میکرد و با ادبیات کهن ایران که مشحون از عرفان و اخلاق است، آنها را درمیآمیخت، بسیار زیباتر و عاشقانه و دلنشینتر میشد، مخصوصاً هنگامی که در بیان معارف الهی اشکش سرازیر میشد، تا عمق وجود در دل شاگردان نفوذ پیدا میکرد.
او بسیاری از اوقات، اشعار حافظ را با معرفت بیان میکرد و عاشقانه اشک میریخت و حتی خوابی را هم از مرحوم حافظ نقل کردند که حافظ برای ایشان یک بیت شعر خوانده بود و دوباره در جایگاهش آرمیده بود.
کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب/ تا سـر زلف عـروسان سخن شانه زدند
ایشان میگفتند در فکر بودم که چرا حافظ از بین همه اشعار خود، این یک بیت را برایم خواند که خوب تأمل کردم دیدم در این یک بیت تقریباً بیست صنعت شعری بهکار رفته است، به هرحال تسلط استاد پرورش بر ادبیات و شعر و سخن، توان ایشان را در سخنوری، قدرتی چند برابر داده بود به طوری که گاهی برخی سخنرانیها تا 3 ساعت هم به طول مینجامید ولی دلهای مشتاق و جوانان جویای عرفان و معرفت، با تشنهکامی همچنان به بیانات ایشان گوش فرا میدادند و سر از پا نمیشناختند. ایشان در جوانی سخنوری بسیار عالی بودند بهطوری که از ایشان برای مجالس بسیار مهم دعوت میشد که نمونه آن سخنرانیهای ایشان در مسجد قبای تهران به دعوت شهید دکتر مفتح و با حضور بزرگانی چون شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی و شهید آیتالله مطهری و بسیاری دیگر از شخصیتهای علمی و فکری آن دوران بود.
«اهل تهجد» بودن یکی از ویژگیهای اصلی ایشان بود و در طریق عرفانی بر شبزندهداری و انس با شب و سحر و تفکر و عبادت سحرگاهی تأکید فراوان داشت کما اینکه در آیات قرآن و روایات نیز بر این مهم بسیار تأکید شده و در اشعار حافظ و دیگران نیز بر سحرخیزی و دعا و ورد سحری اشارات مکرر شده است.
یکی دیگر از ابعاد وجودی استاد پرورش، «اخلاص» ایشان بود که این مهم بر اثر سالها تمرین و مبارزه با نفس بهوجود آمده بود و اخلاص ایشان به حدی بود که بسیاری از بزرگان را نیز مجذوب خود میکرد، خاطرهای کوتاه از شهیدی گرانقدر به نام جلال افشار نقل کنم که شهید بسیار عارف و والامقامی است و بنده نیز لحظات شهادت او را شاهد بودم. شهید جلال افشار که از شاگردان معنوی و فکری استاد پرورش بود، در وصیتنامهاش نوشته است: «استادم پرورش، شما با اخلاصتان مرا سوزاندید» این جمله بسیار معناداری است و چقدر اثر اخلاص استاد پرورش عمیق بوده است که شهید آن را در وصیتنامهاش میآورد.
شهید افشار هنگامی که میخواست به جبهه برود تفألی به قرآن زد، آیه آمد: «مَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ؛ کسى که به دیدار خدا امید دارد [بداند که] ا ج ل [او از سوى] خدا آمدنى است و وستشنواى دانا»، (عنکبوت/5) یعنی کسی که لقای الهی را جویاست و در پی این معنا است، مرگ در پیش روی اوست و خداوند شنوا و دانا است (و میداند که در قلوب مشتاقین لقایش چه میگذرد و چقدر در این اشتیاق میسوزند).
شهید افشار و همه شهدایی که به وجود استاد پرورش افتخار میکردید و زمزمه دعای کمیل ایشان شما را سر مست از عرفان میکرد، هماکنون استاد از پیش ما پر کشیده و به نزد شما آمده است، او را در بر بگیرید و به اعلی علیین ببرید و از خداوند عزیز منان بخواهید که ما هم «انشاءالله بکم لاحقون» باشیم.
خادمالقرآن، مرتضی نجفی قدسی
بخش اول
تواضع و فروتنی استاد پرورش
«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فَسَاداً وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» ﴿القصص، 83﴾
همه کسانی که مرحوم استاد پرورش را دیده یا حتی فقط یک بار ملاقات کرده باشند، آثار تواضع و فروتنی را در ایشان به وضوح یافتهاند. او براساس آموزههای قرآن و اهل بیت(ع) هیچگاه خود را برتر از دیگران نمیدید و به همه افراد حتی آنانی که نمیشناخت و یا بچه بودند، احترامی ویژه میگذاشت و اشخاص گمان میکردند که ایشان آنها را میشناسد.
ایشان میگفتند باید با افراد طوری برخورد و معاشرت کنید که اگر بعد از ملاقات به شما گفتند این شخصی را که الان دیدی از اولیاء خدا بود! شما از عملکردتان و نوع دیداری که داشتهاید، پشیمان نشوید و خدا را شکر کنید که به وظیفهتان عمل کردهاید و وجود او را محترم شمردهاید.
مناسب میدانم خاطرهای را در اینجا نقل کنم که با خود حضرت استاد نیز در میان گذاشته و وجه خاصی داشته و مؤید عملکرد ایشان بوده است.
شبی خواب دیدم بنده و حاج آقا مرتضی نبوی در طرفین استاد پرورش در صف نماز نشستهایم و بعد از اتمام نماز، هنگامی که افراد به یکدیگر تقبلالله میگویند و دست میدهند، استاد پرورش به حاج آقا مرتضی نبوی دست دادند و تقبلالله گفتند و خم شدند و دست ایشان را هم بوسیدند! من تعجب کردم که چرا استاد پرورش اینکار را کردند و حاج آقا مرتضی خودشان را شاگرد معنوی استاد پرورش میدانند و چطور اجازه دادند تا استاد پرورش دست ایشان را ببوسند و فکرم را مشغول کرد تا اینکه خواستیم از اتاق خارج شویم، استاد به بنده تعارف کردند شما بفرمایید، بنده عرض کردم خیر، حضرتعالی بفرمایید و ایشان هنگامی که با مقاومت بنده روبهرو شدند به سمت درب دیگر اتاق رفتند و من هم از همان در خارج شدم، به ناگاه دیدم استاد برگشتند و از دری که بنده خارج شدم، پشت سر بنده خارج شدند! شرمنده شدم و عرض کردم حاج آقا چرا اینکارها را میکنید؟! آن بوسیدن دست حاج آقا مرتضی نبوی و الان هم پشت سربنده خارج شدید، آخر چرا اینکارها را میکنید؟!
ایشان در جواب جمله بسیار زیبایی فرمودند که در خاطرهام نقش بسته و ماندگار است، ایشان با صدایی آهسته فرمودند: «انسان تا افتادگی نکند، نمیتواند پرواز کند» این جمله بسیار عالی و حکیمانه است و خواب هم در اینجا تمام شد تا اینکه روزی برای استاد پرورش این خواب را نقل کردم، ایشان خوشحال شدند و تاریخ آن را جویا شدند و عرض کردم، سپس فرمودند این خواب یک ماجرایی دارد و آن این است که یک روز در جلسهای که حاج آقای مرتضی نبوی هم تشریف داشتند، یکی از عزیزان حاضر در جلسه شروع به تعریف و تمجید از حاج آقا مرتضی نبوی کرد و من احساس کردم که غرض او از این تعریفها بیشتر تحقیر بنده است که در این جلسه حضور دارم و ایشان از حاج آقا مرتضی تعریف میکند، تا این فکر به ذهنم خطور کرد با خود گفتم پرورش! مگر تو حاج آقا مرتضی را از خودت بهتر نمیدانی؟! گفتم چرا، به خود نهیب زدم که تو چکار داری او با چه نیتی از حاج آقا مرتضی تعریف میکند، اصلاً چرا تو خود از ایشان تعریف نمیکنی، که در اینجا من ورود کردم و عرض کردم آقا این حرفها که شما برای حاج آقا مرتضی میزنید که چیزی نیست، ما خیلی بالاتر از اینها را قائل هستیم و شروع کردم به تعریف از ایشان و حقیقتا آن تعریفهایی که در آن روز در آن جلسه من از ایشان کردم در حکم بوسیدن دست ایشان بود و من برداشتم از خواب شما این است که آن عملم در آن روز در تعریف از حاج آقا مرتضی نبوی بسیار خوب بوده است.
آری، انسان تا افتادگی نکند نمیتواند پرواز کند، و شرط پرواز روحی و معنوی انسان، افتادگی و تواضع و فروتنی است و مسلماً انسان متکبر هیچگاه اهل پرواز نخواهد بود چرا که زمینگیر نفس خویش است.
بخش دوم
نیکی استاد پرورش به مادر و رؤیت بهشت
«وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَاناً» ﴿الأحقاف، 15﴾
«و ما انسان را به نیکی کردن به پدر و مادر سفارش کردیم...»
نیکی به پدر و مادر یکی از آموزههای اساسی دین اسلام است که در قرآن کریم و روایات نسبت به آن سفارش بسیار شده است و شرح و بسط آن مجال خاص خود را میطلبد. اما استاد پرورش یک انسانی بود که در این زمینه الگو بود و خوش درخشید و جلوهای از نتیجه زحمت خود را نیز در همین دنیا دید.
استاد پرورش در سن 6 سالگی پدرشان را از دست دادند و مادر ایشان از کودکی برای ایشان هم مادر بود و هم بایستی جای پدر را پر میکرد و زحمات زیادی برای رشد و تربیت تنها فرزندش کشید و البته استاد پرورش نیز از هنگامی که بالغ شد در خدمت مادر بود و حتی بعد از ازدواج نیز مادر را به همراه خود داشتند و در خدمت به ایشان بسیار مصمم بودند.
در ایامی که استاد پرورش نمایندگی مجلس شورای اسلامی از اصفهان را عهدهدار بودند و علاوه بر آن نائب رئیس مجلس نیز بودند، مادر ایشان دچار کسالتی طولانی شدند و استاد هر روز عصرها به منزل میآمدند و به پرستاری مادر مشغول میشدند. مریضی مادر، سرطان مفصلی بود و بقدری استخوانها پوک شده بودند که اگر ایشان را تکان میدادند، احتمال خرد شدن استخوانها بود و چارهای نبود جز اینکه پیوسته در بستر باشند و در این حال تدارک پرستاری ایشان بسیار سخت و با مشقت بود.
در یکی از روزها به استاد پرورش عرض کردم حاجآقا شما الان در مجلس شورای اسلامی هستید و فرصت شما مغتنم، حضرتعالی با این همه مشغلههای مجلس و دیگر کارها چطور هر روز به پرستاری مادر مشغول میشوید؟! چرا برای ایشان پرستاری اختیار نمیکنید تا همه کارها را پرستار انجام دهد و وقت و فرصت شما باز شود؟پاسخ ایشان خیلی حائز اهمیت است، بلافاصله بعد از اینکه بنده این عرایض را داشتم با شدت فرمودند نه خیر، بنده خودم میخواهم افتخار خدمتگزاری مادر را ببرم چرا این افتخار را به دیگری بدهم، و این رویه را تا پایان عمر مادر داشت.
از قضایای عجیب آن روزهای پرستاری مادر، این ماجرا است که استاد پرورش برای شفای مادرشان تصمیم به قرائت زیارت عاشورا در چهل روز میگیرند و البته ایشان اشاره داشتند که در همان روزهای نخست زیارت عاشورا، در عالم رویا میبینند که 36 روز موفق به خواندن این زیارت میشوند که میفرمودند برداشت بنده این بود که مادر 36 روز بیشتر در قید حیات نیست و روز سی و ششم ایشان از دنیا خواهند رفت، به هر حال مشغول زیارتهای روزانه بودم که تا روز سی و ششم، مادرم در حال احتضار قرار گرفت و من بعد از اینکه زیارت عاشورا را خواندم و همیشه پایین پای مادر مینشستم و بسیار منقلب بودم به ذهنم خطور کرد که کف پای مادر را ببوسم از باب فرمایش پیامبر اکرم (ص) که فرمودند "الجنـﺔ تحت اقدام الامهات"، "بهشت زیر پای مادران است" به خدای متعال متضرعانه عرض کردم خدایا در زمان حیات این مادر هرگاه خواستم کف پای او را ببوسم نمیگذاشت، هم اکنون که هنوز از دنیا نرفته و در حال احتضار قرار دارد، دوست دارم کف پایش را ببوسم.
ایشان به بنده فرمودند: همین که پای مادر را بوسیدم و به چشمانم مالیدم، ناگهان از فضای اتاق خارج شدم و وارد بهشت شدم که برایم بسیار عجیب و حیرتانگیز بود و مشغول تماشای این سر سبزیها و نهرهای بهشت و دیگر مظاهر آن بودم و حتی توصیف چگونگی آنها را دقیق داشتند به طوری که میفرمودند من تا آن روز سرسبزی در کشورهای مختلف دنیا زیاد دیده بودم اما این سنخ سرسبزی را تاکنون ندیده بودم، دو تن از حوریان بهشتی را هم دیده بودند و توصیف رنگ لباسها و شیوه پوشش آنها را داشتند و لذتی از مشاهده مناظر بهشت داشتند تا اینکه ناگهان به فضای اتاق بازمیگردند و خود را در کنار مادر و پایین پای ایشان میبینند!
این مکاشفه حقیقت فرمایش نبوی را روشن میکند که هر چه آنان میفرمایند، حقایقی است و لیکن چشم حقیقت بین میخواهد یعنی همان که پیامبر اکرم (ص) در مقام دعا میفرمایند: "اللهم ارنی الاشیاء کما هی" "پروردگارا، اشیاء را و عوالم را آنچنان که هست به من نشان ده" خدای متعال اراده کرده بود که به مزد زحمات چندین ماهه استاد پرورش در پرستاری از مادر، این مکاشفه برای ایشان پدید آید و ایشان در همین دنیا حقیقت عمل خود را ببیند و نظارهگر"جنات عدن تجری من تحتهاالانهار" شوند. رحمت الله علیه و اسکنه الله فی بحبوحات جناته.
لازم به ذکر است این داستان را سالها قبل، ایشان به عنوان شاهد مثال در یکی از سخنرانیهای عرفانیشان در اصفهان بدون اینکه فاعل آن را ذکر کنند و نام خود را ببرند، ذکر کرده بودند ولی بعدها بنده به طور خصوصی از ایشان شنیده بودم و حتی بنده نیز 5 تا 6 سال پیش این ماجرا را برای آیتالله خزعلی نقل کردم و ایشان بسیار شائق شدند به اصفهان رفته و از زبان خود استاد پرورش شرح این مکاشفه را بشنوند که بنده قرار این ملاقات را گذاشتم و حضرت آیتالله خزعلی نیز به اصفهان رفته و ملاقاتی طولانی با ایشان داشتند و این قضیه و دیگر مطالب را از زبان استاد پرورش مستقیما شنیدند و حتی وقتی از خانه ایشان بیرون آمدند به بنده تلفن کردند و فرمودند من از شما تشکر میکنم، ما آقای پرورش را میشناختیم اما ا ینگونه مطالب را از ایشان نمیدانستیم و چقدر خوب شد از زبان خود ایشان شنیدم، ما قول ایشان را صدق میدانیم و حتی تاکید خاص فرمودند که این مطالب را حتما ضبط کنیم و به جهت اصرار ایشان بنده مجددا با استاد پرورش تماس گرفته و به صورت تلفنی شرح این ماجرا را از ایشان ضبط صدا کردم که نوارهای آن موجود است.
بخش سوم
خاطره استاد پرورش از گرهگشایی سوره یاسین و دیدار با استاد محمدرضا حکیمی
«یس، والقرآن الحکیم» ﴿سوره یس، آیات 2-1﴾
در فضیلت سورۀ مبارکه «یاسین» روایات زیادی وارد شده است و به حقیقت باید گفت یکی از رموز موفقیت بسیاری از بزرگان اهل معرفت، انس دائمی آنها با قرآن کریم و مخصوصاً سوره یاسین بوده است.
این سوره که قلب قرآن نام گرفته است، مخزن اسرار الهی است و بسا اسم اعظم الهی نیز در همین سوره باشد و برای چگونگی تلاوت و قرائت آن نیز ختومات متعددی نقل گردیده است که از حوصله این مقال خارج است و در این رابطه یکی از کتابهای ارزشمندی که در سالهای اخیر و با حمایت معنوی علامه محمدرضا حکیمی (حفظه الله) توسط جناب حجتالاسلام و المسلمین عبداللهیان تحت عنوان «قلب قرآن» انتشار یافته و در مدت زمانی کوتاه به چاپ دهم رسیده، بسیار جالب و خواندنی است .
امّا از باب تیّمن و تبرک به دو حدیث در این رابطه اشاره میکنم و سپس به نقل خاطراتی از استاد پرورش در این زمینه میپردازم.
پیامبر اکرم اسلام (ص) در تاکید بر قرائت سوره یاسین فرمودند: «لَوُدِدتُ أنّها فی قلبِ کُلِّ انسان مِن اُمَّتی » یعنی به خدا دوست داشتم که سوره یاسین در قلب هر یک از افراد امت من جای گیرد.
حضرت امام صادق(ع) نیز فرمودهاند: « ان لکلّ شیء قلب و قلب القرآن یس» یعنی برای هر چیزی قلبی است و قلب قرآن سوره یاسین است .
از آنجا که قلب در وجود انسان نقش حیاتی دارد و مرکزیتی برای ادامه حیات و بقای اعضا و جوارح بشمار میرود، سوره یاسین نیز که قلب قرآن نام گرفته است چنین نقش حیاتی و مرکزی دارد و به حقیقت عصاره تمام قرآن کریم است و محوری ترین آیه در این سوره نیز، آیه شریفة «سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ» است که در اقوال مختلفی آمده است در هنگام تلاوت سوره یاسین به این آیه که رسیدید آن را یکصد مرتبه و یا در جای دیگر فرمودهاند سی و چهار مرتبه یا چهارده مرتبه و یا لااقل هفت مرتبه تکرار شود.
به هر حال در این اذکار و آیات، حقایقی است که انشاءالله با انس با قرآن و با طهارت روحی و جسمی، برای انسان روشن خواهد شد کما اینکه علامه حاج شیخ مجتبی قزوینی در توصیف تلاوت فجری و سحرگاهی فرموده بودند: هرچه از آیات میخوانم، آنها را به عینه میبینم، یعنی مقام شهودی برای ایشان حاصل میشده است.
خاطرهای که میخواستم نقل کنم این بود که روزی در معیت استاد پرورش به دیدار حضرت علامه محمدرضا حکیمی (دامت برکاته) رفتیم، اولا این دو بزرگوار از دیر زمان با یکدیگر انس و آشنایی و علاقه متقابل داشتند و دیدار این دو مرد الهی واقعاً دیدنی بود.
از جمله مطالبی که در آن ملاقات مطرح شد، بحث سوره «یاسین» بود و به همین مناسبت استاد پرورش نیز خاطرهای از گرهگشاییهای «یاسین» را بیان داشتند.
استاد پرورش اظهار داشتند: در زمانی که بنده نایب رئیس مجلس شورای اسلامی بودم، شبی استاد شهید مرتضی مطهری را خواب دیدم و ایشان یکی از بانوان نماینده مجلس را به بنده نشان دادند و فرمودند آقای پرورش! شما مشکل این خانم را رسیدگی کنید و حل نمایید.
ایشان میگفتند: من در همان حال که جناب آقای مطهری این را به بنده فرمودند، احساس کردم امر ثقیلی است و گاهی میخواهم منصرف شوم، امّا شهید مطهری (رحمةالله علیه) مانند تکیهگاهی با دستشان پشت مرا گرفتهاند تا مبادا من عقبنشینی کنم.
فردای آن روز آن نماینده مجلس را خواستم و عرض کردم: خانم شما چه مشکلی دارید؟! من آماده خدمتگزاری هستم، اگر کاری از دست من بر میآید بفرمایید تا انجام دهم.
این خانم پرسید: چطور؟! شما بر چه اساسی این صحبت را میفرمایید؟ من عرض کردم استاد شهید مطهری (رضوان الله علیه) را دیشب خواب دیدم و ایشان به بنده توصیه فرمودند تا مشکل شما را حل کنم.
تا این سخن را گفتم، آن خانم به گریه افتاد و گریهای طولانی کرد بهطوری که من به او گفتم: خانم شما بفرمایید بیرون بعد از اینکه حالتان آرام شد و توانستید صحبت بفرمایید، تشریف بیاورید .
این خانم رفت بیرون و پس از مدتی که گریه کرد، مجدداً آمد و گفت: حقیقت این است که من مدتی است با شوهرم اختلاف داریم و این اختلافات عمیق شده است و گاهی قهر میکنیم و پس از چندی آشتی میکنیم و دوباره همین وضع ادامه پیدا میکند و خلاصه من دیگر خسته شدهام و نمیدانم چکار کنم تا اینکه به ذهنم آمد به قم بروم و ضمن زیارت حضرت معصومه (ع)، سوره یاسینی نزد مزار شهید مطهری بخوانم، بلکه روح ایشان مرا مدد فرماید و به برکت سوره یاسین مشکل من حل شود و این کار را همین دیشب انجام دادم و سوره یاسین را بر سر مزار ایشان در حرم مطهر قرائت کردم و عجیب آنکه همین دیشب استاد شهید مطهری به خواب شما آمدهاند و از حضرتعالی تقاضا کردهاند مشکل مرا حل نمایید!
استاد پرورش فرمودند: من بنا به توصیه شهید مطهری خیلی تلاش کردم که مشکل این خانم و آقا را حل کنم، البته از این کارها زیاد کرده بودم، ولی این یکی واقعاً صعب و مشکل بود، بارها آقا را خواستم و صحبت کردم، خانم را جداگانه و گاهی با هم دعوتشان کردم و خلاصه خیلی تلاش کردم و کم کم داشتم ناامید میشدم و گاهی میخواستم از این کار منصرف شوم امّا یاد خواب استاد شهید مطهری میافتادم که با دستشان، پشت مرا محکم گرفته بودند تا من عقبنشینی نکنم، به هر حال مباحث را ادامه دادم تا به لطف الهی مسائل فیمابین این خانم و آقا مرتفع شد و آشتی واقعی کردند و اکنون نیز سالهاست که با خوبی و خوشی زندگی میکنند.
پس از نقل این خاطره، استاد علامه محمدرضا حکیمی در حضور استاد پرورش به بنده رو کرده و فرمودند: به جناب آقای عبداللهیان بفرمایید که این خاطره استاد را نیز در کتابشان بیاورند، خاطرهای ارزنده و درسآموز است و بنده نیز همین کار را کردم و الحمدلله این کتاب نیز با اقبال آحاد جامعه روبهرو شده است.
بخش چهارم
ارزش و اهمیت معلمی از دیدگاه استاد پرورش
«وَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» ﴿آلعمران، 109﴾
«و هرآنچه در آسمانها و هرآنچه در زمین است از آن خداست و همه کارها به سوی خدا باز میگردد».
در سال 62 بعد از آنکه دیپلم متوسطه را گرفتم در تردید بودم که بعد از اتمام تحصیلات دبیرستانی چه راهی را انتخاب کنم؟ آیا برای ادامه تحصیل به دانشگاه بروم؟ آیا برای تحصیل علوم دینی وقرآنی به حوزه علمیه بروم؟ وآیا با توجه به شرایط جنگی کشور همانند بسیاری از جوانان، فعلاً به جبهه بروم؟ اینها در آن زمان افکار بنده بود وتصمیمگیری برایم مشکل شده بود تا اینکه بالاخره جهت مشورت با استادم جناب آقای پرورش به تهران آمده و به وزارت آموزش وپرورش رفتم.
با اینکه قرار قبلی نداشتیم، به گرمی استقبال کردند و فرمودند خوب چکار داری؟ عرض کردم در بین سه راه ماندهام و نمیدانم کدامیک را انتخاب کنم، خواهشمندم شما بنده را راهنمایی فرمائید.
پاسخ ایشان بسیار رهگشا و جالب بود، ایشان مطلبی کلیدی و اساسی را فرمودند که برای همیشه در تصمیمگیریها از این قاعده استفاده کنم.
استاد پرورش فرمودند: شما در انتخاب مسیر، همیشه آن راهی را انتخاب کنید که از آن راه زودتر به خدا میرسید، چون هدف تقرب به پروردگار است، بنابراین هرکاری که شما را به خدا نزدیکتر میکند آن را انتخاب کنید، خوب با این بیان در آن مقطع تکلیف من روشن شد که باید به جبهه بروم ولیکن در این هنگام بنده از ایشان سؤالی کردم، که آیا شما خودتان نیز به همین طریق عمل کردهاید؟!
منظور بنده کلی بود ولی ایشان تصور کردند من مقام وزارت را میگویم، لذا بلافاصله با قوت فرمودند خیر، بنده وزارت را انتخاب نکردم، انتخاب بنده از ابتدا معلمی بود، وزارت را بزرگانی مانند شهید باهنر، شهید رجایی و دیگران به بنده تکلیف کردند و من حقیقتاً معلمی را شغل انبیا میدانم و عشق من از اول معلمی بوده است و همین الآن هم اگر بنده را مخیر بگذارند که بروم در نقطه دوردستی مانند«ابرقو» معلم باشم ویا وزیر آموزش وپرورش باشم، والله خدا شاهد است سر سوزنی وزارت را بر«ابرقو» درس دادن ترجیح نمیدهم!
این بیان استاد بسیار حائز اهمیت است، از طرفی اهمیت معلمی و ارزش تعلیم وتربیت را میرساند و از طرفی عدم تعلق ایشان به پستها و مناصب از قبیل وزارت و وکالت وقس علیهذا واگر هم مسئولیتی را عهدهدار هستند، صرفاً از باب ادای وظیفه و خدمت به مردم است.
استاد پرورش معلمی را طبق فرموده حضرت امام خمینی(ره) حقیقتا شغل انبیا میدانستند و معتقد بودند همانطور که انبیا رسالت تزکیه نفوس و تعلیم کتاب و حکمت را عهدهدار هستند، معلمان نیز چنین وظیفهای دارند و باید در جهت تزکیه همراه با تعلیم و تعلم گام بردارند.
ایشان به حق، رسالت معلمی را به نحو احسن اجرا کردند و طیف وسیعی از جوانان مهذب و انقلابی را در طول حداقل چهار دهه پرورش دادند، کلاس درس ایشان منحصر به مدرسه نبود، آوازه بیان و مباحث علمی و عقیدتی ایشان نه تنها در اصفهان بلکه از دیرباز در سطح کشور حداقل در بین نخبگان فکری و پیشتازان انقلاب اسلامی مطرح بوده است و لذا شخصیتهایی مانند علامه طباطبایی، شهید آیتالله مطهری، شهید آیتالله بهشتی، علامه محمدتقی جعفری، شهید مفتح و دیگران به استاد پرورش نگرشی از منظر فضل و دانش داشتند و مکاتبات و مراودات علمی ایشان با نامبردگان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و اوایل نهضت دال بر این موضوع است.
به هر حال استاد پرورش معلمی دانشمند بود که در تربیت و تهذیب جوانان نقش به سزایی ایفا کرد و هرگاه اعلام مجلسی از سخنرانی ایشان میشد، صدها جوان شیفته معارف ناب قرآنی گرد شمع وجود او حلقه میزدند و عاشقانه از خرمن دانش و عرفان او بهرهمند میشدند.
این نکته را نیز اضافه کنم که استاد پرورش هر انسانی را یک فرد نمیدید، بلکه یک جهان میدید، چرا که قرآن کریم میفرماید: «و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا» «هر کس انسانی را زنده کند، بمثابه آن است که تمامی انسانها را زنده کرده است.»
براساس همین تفکر استاد پرورش معتقد بود یک معلم هنگامی که به سر کلاس میرود با 20 یا 30 نفر دانشآموز طرف نیست بلکه با 30 جهان طرف است، هر انسانی ارزش وجودیاش بهاندازه تمام انسانها است و لذا هیچ معلمی نباید کار خود را کوچک بشمارد، باید بداند که با ظرفیتهای جهانی روبهرو هست و بایستی تمام تلاش خود را در جهت متبلور کردن استعدادهای آنها بکار ببندد.
ایشان میگفتند اگر معلمی، دیدگاهش نسبت به دانشآموز و مخاطب خود چنین باشد، مسلماً نوع رفتارش نیز متفاوت خواهد شد و با مطالعه به سر کلاس میرود، با احترام سخن میگوید و به سؤالات آنان با صبر و حوصله پاسخ میگوید و هیچگاه از رنج و محنتی که در راه ساختن انسانها متحمل میشود، ناراحت نمیشود و میداند که:
لاجرم اغلب بلا بر انبیاست
که ریاضت دادن خامان بلاست
تا نفسها را مروض کرده است
زین ستوران بس لگدها خورده است
هر کجا باشد ریاضت بارهای
از لگدهایش نباشد چارهای
بخش پنجم
تجلیل مراجع عظام تقلید از استاد پرورش
«استاد پرورش از بکائین روزگار بود».
«سَلاَمٌ عَلَى إِلْ یَاسِینَ * إِنَّا کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»
﴿سوره صافات، آیة 132-130﴾
در تاریخ یکشنبه بیست و نهم دی ماه در سالروز خجسته نبی مکرم اسلام حضرت حتمی مرتبت محمد مصطفی(ص) و میلاد امام صادق (ع) خانواده مرحوم استاد پرورش با چهار نفر از مراجع عظام تقلید قم دیدار کردند و چند نفر دیگر هم که فرصت دیدار آنها حاصل نشد به وقت دیگری موکول شد.
اما آنچه در این دیدارها حائز اهمیت بود، مطالب بسیار ارزشمند و گرانسنگی بود که حضرات آیات عظام مکارم شیرازی، جعفر سبحانی، جوادی آملی و گرامی قمی در تجلیل از شخصیت مرحوم استاد پرورش بیان فرمودند. با توجه به اهمیتی که فرمایشات مراجع معظم تقلید (دامت برکاتهم) دارد و بنده حقیر نیز در این دیدارها توفیق حضور داشتم، نگاهی اجمالی بر سخنان آنان خواهیم داشت و سپس به بیان خاطراتی به اقتضای مباحث مطرح شده خواهیم پرداخت.
حضرت آیتالله مکارم شیرازی تاکید فرمودند: مرحوم استاد پرورش شخصیت فوقالعادهای بود و از ابتدا تا آخر زندگی خود در مسیر صحیح انقلاب بود و هیچگاه مسیرش را تغییر نداد. ایشان افزودند: پیام رهبر انقلاب به مناسبت درگذشت ایشان نمایانگر شناخت همه جانبهای بود که از استاد پرورش داشتند و باید گفت که این پیام پرمعنا، پرفیض و کم نظیر بود.
حضرت آیتالله مکارم شیرازی اهتمام استاد پرورش به عبادات و معنویات را مورد ستایش قرار داده و فرمودند: تقیدات ایشان به نماز شب و تهجد و شب زندهداری، زیارت عاشورا و خدمتگزاری به مادر در طول زندگی قابل توجه بوده و امیدوارم خدای متعال ایشان را با اولیا خود و شهدای راه اسلام محشور فرماید.
ایشان همچنین تصریح فرمودند: مرحوم استاد پرورش در بیان خطابههای دینی بسیار قوی و پرشور صحبت میکرد و جلسات ارزشمندی در راستای ترویج قرآن و معارف اسلامی برگزار میکرد و خیل عظیمی از جوانان و دانشجویان و عموم مردم در طول سالهای انقلاب از سخنرانیهای ایشان همواره بهرهمند بودند.
حضرت آیتالله جعفر سبحانی نیز با اشاره به آیه شریفه «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا» (سوره مریم، آیة 96) مرحوم استاد پرورش را از مصادیق این آیه دانستند و فرمودند: آقای پرورش، هم انسان مومنی بود و هم عمل صالح انجام میداد و خدای متعال هم به همین سبب محبت او را در قلوب مردم قرار داد و دیدید که تشییع جنازهای برای او برگزار شد که در حد تشییع مراجع تقلید بود.
ایشان افزودند: در مجلس خبرگان قانون اساسی که چهار ماه در خدمت ایشان بودیم، همه فکر مرحوم پرورش این بودکه یک قانونی تنظیم شود که هم دنیای مردم را تامین کند و هم آخرت آنها را و در مجلس کمتر سخن میگفت اما هرگاه سخن میگفت بسیار مفید، عالمانه و محکم بود. آیت الله سبحانی تاکید داشتند که استاد پرورش یک دانشمندی بود که در بعد تربیتی نیز توفیقات بسیار خوبی داشت و شاگردان زیادی تربیت کرد وانشاءالله هرکار خیری شاگردان ایشان انجام دهند، ثواب آن به ایشان هم برمیگردد.
حضرت آیت الله جوادی آملی نیز در ارتباط با استاد پرورش فرمودند: حیات و ممات برای افرادی مثل استاد پرورش یکسان است چرا که فرمودهاند:« العلماء باقون ما بقی الدهر»تا روزگار باقی است، علما نیز هستند و این حدیث شریف، حتی شامل شاگردان علما نیز میشود. ایشان تاکید فرمودند: استاد پرورش کسی بود که اولاً در ارتباط با علماء وبزرگان، معارف قرآن و عترت را بخوبی دریافت و ثانیاً باورکرد و ثالثاً متخلق شد و رابعاً عمل کرد.
ایشان اضافه فرمودند: آقای پرورش از جمله کسانی نبود که خود بنشیند و به دیگران بگوید بروید، او اول خودش راه را میرفت وسپس میگفت من رفتم شما هم بیایید ومردم پشت سر چنین کسی راه میروند که خودش اول حرکت کند و آنها هم در متابعت از او حرکت کنند و آنگاه چنین کسی را قائد گویند نه قاعد! آیت الله جوادی آملی در پایان ضمن دعا برای علو درجات استاد پرورش، اظهار امیدواری فرمودند: شاگردان و دست پروردگان ایشان همچنان راه این مرد بزرگ را ادامه دهند.
حضرت آیت الله گرامی قمی نیز طی سخنانی فرمودند: آشنایی بنده با استاد پرورش به سالهای 1347 به بعد است که بنده مکرر به اصفهان جهت سخنرانی عمدتاً در کانون علمی ودینی احمدیه و دیگر جاها دعوت میشدم، من در ایشان دو جهت را بطور مشخص دیدم که اولاً سعی میکند معارف را از مبدأ وحیانی آن خوب فرا بگیرد و دریافت کند و به همین جهت بسیار اهل مطالعه ومراوده با علما وبزرگان بود و ثانیاً ایشان همیشه تلاش میکرد تا یافتههای خود را و معارفی که کسب کرده است را به دیگران نیز منتقل نماید و این ویژگی عناصر فرهنگی است که باید مطالب ومعارف را خوب دریافت کنند و به دیگران هم آموزش بدهند.
ایشان اضافه فرمودند: استاد پرورش اولاً از نعمت سیادت بهره مند بود که نعمت بزرگی است وثانیاً اهل توسل به اهل بیت (ع) بود و اهتمام خوبی به زیارت عاشورا و دیگر زیارات و ادعیه داشت وخوشبختانه شیعیان از این جهت موفق هستند چرا که بعضی از گناهان هیچ راهی برای زدودن ندارند الا اینکه متوسل به اهل بیت (ع) شویم و در زیارت جامعه کبیره نیز میخوانیم:«یاولیالله، ان بینی وبینالله عزوجل ذنوباً لایأتی علیها الا رضاکم» یعنی ای ولی خدا، بین من و خدا گناهانی هست که برداشته نمیشود واز بین نمیرود مگر به رضایت شما اهل بیت، واین موضوع نشان میدهد که حتی توسل، فوق تعبد است، شاید هم دلیل آن این باشد که تعبد به معنای واقعی آن شاید حاصل نشود ولی به هر حال این توسلات و زیارات، فرصتی است برای انسانها تا بتوانند خود را پاک کنند و استاد پرورش حقیقتا در توسل به اهل بیت علیهم السلام ید طولایی داشت.
این سخنان مراجع معظم تقلید در توصیف شخصیت استاد پرورش بسیار عالی و حائز اهمیت است و گویای منزلت ایشان در جامعه و در نزد بزرگان است.
بنده حقیر نیز که سالها از نزدیک با استاد پرورش حشر و نشر داشتهام این ویژگیها را تماماً و کمالاً در ایشان یافتهام و اصلاً شیفتگی بسیاری از شاگردان نسبت به استاد در پرتو همین معانی بوده است.
به سفرهای زیارتی فوقالعاده علاقه داشت و مکرر به حج و عمره مشرف شد و در مدینه منوره و در بیت الله الحرام حالاتی داشت که خوشبختانه بنده از نزدیک شاهد بودم، از میقات مسجد شجره تا سعی صفا و مروه و طواف خانه خدا و دیگر مناسک تا شب عرفه و روز عرفه و مشعر الحرام و رمی جمرات و قربانی همه توصیف خاص خود را دارد و خدا توفیق دهد.
زیارت مشهدالرضا در معیت استاد پرورش
به زیارت مشهد الرضا علیه السلام بسیار علاقه وافری داشت، در زیارت، ادب و سلوک خاصی داشت، بلافاصله وارد حرم مطهر امام (ع) نمیشد، معمولا در مدخل ورودی حرم که اذن دخول میخوانند، مینشست و مثل باران اشک میریخت و واقعا شدت بکاء ایشان را در کمتر کسی دیدهام و اگر بگوییم ایشان از بکایین روزگار بود، حرف گزافی نگفتهایم، بسا در بعضی روزها چندین بار گریه میکرد، در سفرهای زیارتی و در حرمهای مطهر که دیگر جای خود داشت، شاید دو ساعت تمام در مدخل ورودی حرم امام رضا(ع) معطل میشد و پیوسته اشک میریخت و چندین دستمال از اشکشان خیس میشد و سپس در حالتی بسیار متضرعانه وارد حرم مطهر شده و به زیارت مشغول میشدند و باز هم این حالت انابه و تضرع ادامه داشت.
در سفری که در معیت ایشان بودم، پس از اینکه زیارتها تمام شد و میخواستیم از حرم مطهر امام رضا (ع)خارج شویم، دیدم سرو دستان خود را به دیوار بقعه منوره گذاشته و ملتمسانه و با اشک ریزان این شعر حافظ (علیه الرحمه) را میخوانند که:
از در خویش خدایا به بهشتم مفرست/ که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
حرم امام رضا (ع) را از بهشت بالاتر میدانست و از فرط لذتی که در حرم مطهر رضوی علیه السلام داشت، آنجا را به بهشت ترجیح میداد و این بیت شعر زیبای حافظ را زمزمه میکرد و عاجزانه تقاضا میکرد که از این در که باب الله است، جای دیگری نرود، چرا که کوی پروردگار همین جاست.
«اللهم صل علی علیبن موسیالرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری، الصدیق الشهید، صلاةکثیره تامة زاکیة متواصلة متواترة مترادفة کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک».
بخش ششم
استاد پرورش در مقام دعا و تضرع
«وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ وَ لاَ تَکُنْ مِنَ الْغَافِلِینَ»
﴿الأعراف، 205﴾
«یعنی یاد کن پروردگارت را نزد خود از روی فروتنی و زاری و بیم و هراس و با صدایی آرام و آهسته و از غافلان نباش».
همانطور که در مطلب گذشته اشاره گردید، یکی از ابعاد وجودی استاد پرورش حالت متضرعانه ایشان در هنگام دعا و نیایش و زیارت اهل بیت علیهم السلام بود.
اولا ایشان در طول اوقات و همیشه به یاد خدا بود و این موضوع در وجود او نهادینه شده بود، حتی هنگامی که مشغول کارهای روزمره و شخصی هم بود از یاد خدا غافل نبود و این دلبستگی به پروردگار عالم که محبوب جهان مینامیدش، ملکه وجودیاش گردیده بود.
حرفهایی که میزنم خدا شاهد است اغراق نیست و از خدا میخواهم تا بتوانم شرح این ماجراها را بگویم. او حقیقتا از مصادیق حدیث شریف "یذکرکم الله من رویته" بود، یعنی از جمله کسانی بود که دیدار ایشان شما را به یاد خدا میانداخت؛ خوشا بر احوالش، دل مصفایی داشت و این همه را در پرتو کسب معارف قرآن و نهجالبلاغه امیرمومنان (ع) و صحیفه سجادیه امام سجاد (ع) و ادعیه معصومین (ع) به دست آورده بود.
عمق آشنایی ایشان با قرآن به حدی بود که خود ایشان به بنده فرمودندمن حداقل 30 دوره کامل تفسیر قرآن را مطالعه کردهام ولی هیچیک به حد تفسیر "المیزان" نمیرسد و این تفسیر را هم بارها مطالعه کرده ام. ایشان عملا حافظ قرآن بود، یعنی هر آیه ای را قرائت می کردی، ادامه آن را می توانست قرائت کند، برای او درک مفاهیم قرآن از اوجب واجبات بود و معتقد بود که آیات قرآن را باید طوری فهمید، لذت و شیرینی درک آن را چشید و در حقیت آن آیه را نوش جان کرد و هرگاه به آن آیه از عمق جان به ایمان و باور برسد و عامل آن باشد، میتواند بگوید من حامل قرآن هستم.
ایشان ضمن اینکه به تلاوت قرآن اهتمام داشتند، اما درک مفهوم و معانی آیات را اصل میدانستند و معتقد بودند شیرینی واقعی قرآن در فهم آیات آن است و اصلا قابل قیاس با تلاوت سطحی و ظاهری آن نیست، گر چه این مهم را مقدمه فهمیدن میدانستند، از این رو غالب سخنرانیهای ایشان عملا تفسیر و تبیین آیات الهی است که با احادیث اهل بیت (ع) جان میگیرد و با اشعار شاعران و عارفان تلطیف و تزئین میشود. حدیث زیبایی از امام حسین (ع) هست که قرآن کریم را شامل عبارات، اشارات، لطایف و حقایق معرفی میکند و آقای پرورش میفرمودند ما باید در مرتبه عبارات متوقف نشویم و به بقیه مراحل هم برسیم، در قرآن عمیق شویم تا انشاءالله به لطایف و حقایق آن هم برسیم.
در خاطر دارم که سالها پیش از جناب جحت الاسلام و المسلمین قرائتی در منزلشان که جنب منزل استاد پرورش بود، شنیدم که فرمودند: این آقای پرورش در همسایگی ماست، هرگاه من خدمت ایشان می رسم و بحثی از آیات قرآن می شود، می بینم ایشان برداشتهای جالب و زیبایی از تفسیر قرآن ارائه می کنند که برای من بعد از این همه سال مطالعه در تفاسیر قرآن، جدید است و تازگی دارد.
فرمایشات جناب استاد حبیب الله عسکراولادی در همایش بزرگداشت استاد پرورش، موجود است. ایشان در بیاناتشان در تبیین شخصیت استاد پرورش فرمودند: ما ایشان را یک مفسر قرآن و یک عارف سالک می شناسیم و از اشارات تفسیری ایشان بهره ها بردهایم و شاهد مثالی را هم در آن جلسه آوردهاند. البته این را هم اضافه کنم که استاد پرورش معتقد بودند که انسان باید استاد ببیند و طی این طریق بدون استاد ممکن نیست و خودشان نیز محضر بسیاری از علما را درک کرده بودند، اما بیشتر از همه متاثر از شهید مظلوم آیت الله بهشتی بودند که از ابتدای جوانی بواسطه همشهری بودن انس و ارتباط داشتند، البته مراوده ایشان با شهید مطهری و حضرت علامه طباطبایی (ره) نیز حائز اهمیت بوده است و بارها برداشتهای تفسیری خود را با صاحب تفسیر المیزان به صورت حضوری یا مکاتبهای در میان گذاشتهاند و از راهنماییهای معظم له بهرهها بردهاند، به طوری که در غالب سخنرانیها بیانی از حضرت علامه طباطبایی و یا خاطرهای از ایشان نقل میگردید.
از همه اینها که بگذریم استاد پرورش در عین حال که در مراتب بالای فضل و دانش بود، در مقام دعا و انابه مانند یک عبد ذلیل و ضعیف آنچنان میگریست که انسان واقعا به حالت ندبه و تضریع ایشان غبطه میخورد.
در قرائت دعای کمیل اهتمام ویژهای داشت و معتقد بود برای یک انسان عارف اگر بخواهد در پیشگاه پروردگار عالم تضرع نماید، بهترین و زیباترین مضامین را دارد ایشان وقت خاص دعای کمیل را سحرهای شب جمعه میدانستند و با قرائت این دعا در اول شب زیاد موافق نبودند و میفرمودند روح این دعا ایجاب میکند که در دل سحر خوانده شود.
البته این نکته را اضافه کنم اهتمام به دعای کمیل در بین مردم اصفهان سابقهای دیرینه دارد و از استاد پرورش شنیدم که فرمودند روزی به رهبر معظم انقلاب آیتالله خامنهای عرض کردم، آقا! شما نگران نیروی انسانی این انقلاب نباشید، فقط همین شهر اصفهان به تنهایی قادر است نیروی انسانی انقلاب را تامین کند و توضیح داد، که ریشه دینداری مردم اصفهان چند صد ساله است و اگر دعای کمیل در اکثر شهرها پس از پیروزی انقلاب اسلامی باب شد، در اصفهان دعای کمیلی که در تخت فولاد آن هم در دل سحر میخوانند، از زمان صفویه تاکنون ادامه دارد و این مردم با دعا و عبادت از دیر زمان خو کردهاند و هر لحظه لازم باشد، حاضر به جانفشانی هستند و به حق در طول جنگ تحمیلی نیز این مهم را ثابت کردند و حضرت امام خمینی (رض) نیز به این مطلب اشاره فرمودند که در کجای دنیا شهری مانند اصفهان پیدا میکنید که در یک روز سیصد شهید را بر دوش خود حمل کنند!
بخوبی بخاطر دارم آن شبی که سیصد شهید را در بین مساجد شهر تقسیم کرده بودند و هر شهید در محله خود یک شب مهمان بود و ما در آن شب برای دیدار این شهیدان که بعضی از آنها مانند شهید مطیع، شهید رضایت، شهید هدایت و دیگران از بچههای حزب جمهوری اسلامی و از شاگردان استاد پرورش بودند، به مساجد رفتیم و تا صبح در آنجا بیتوته کردیم و صبح هنگام نیز مردم در مساجد شهر مجتمع شده و مانند رودهای خروشانی از تمام نقاط شهر به سمت گلزار شهدا واقع در تخت فولاد اصفهان سرازیر شدند، در آن روز اصفهان یکپارچه عزا و ماتم بود و جمعیت به صورت میلیونی این سیصد شهید را تشییع کردند و برای من زیباترین روز بود، در آن روز احساس میکردیم خدا با ماست و ملت با خداست، همه یکدل و یکرنگ به سوی خدا، به سوی گلزار شهدا در بدرقه معراجیان... .
بسیار مناسب میدانم از دوست عزیزم شهید مطیع که از شاگردان استاد پرورش بودند در همین جا یادی بکنم که بسیار گرانقدر بود. جنازه این شهید عزیز را آن شب به مسجد ملک اصفهان آوردند، در اول شب جمعیت زیادی بودند ولی به تدریج همه رفتند تا ما سه نفر از دوستان شهید مطیع با ایشان در مسجد ماندیم و تا اذان صبح برنامه تلاوت قرآن داشتیم، سحرگاه خسته شده بودیم، قرآن را بستم و به شهید مطیع عرض کردم هر جای قرآن را دوست داری بیاور تا بخوانم، با همین نیت قرآن را باز کردم آیه شریفه آمد: "و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهدا و الصالحین و حسن اولئک رفیقا" یعنی کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند در زمره کسانی از پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان خواهند بود و اینان خوب رفیقانی هستند.
آیه بسیار مناسب بود، هم ریشه کلمه فامیلی آقای مطیع در این آیه بود و هم تصدیق داشت وی هم اکنون از شهدا است و با پیامبران، صالحان و صدیقین و دیگر شهدا محشور است. ابتدا تصور کردم این آیه شاید اتفاقی آمده باشد، تصمیم گرفتم قرآن را بسته و دوباره باز کنم، اگر واقعا نظر شهید مطیع به این آیه باشد، مجددا باید همین صفحه بیاید و خلاصه تا سه بار این کار را تکرار کردم و یقین پیدا کردم شهید مطیع پیام دارد و میخواهد بگوید من اولا جزء شهدا هستم و ثانیا با چه کسانی در اینجا محشور هستم.
بخش هفتم
محبت به اهل بیت(ع) و عنایت به استاد حاج علی انسانی
«ذٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ»
﴿الشورى، 23﴾
«ای پیامبر، بگو من در برابر ابلاغ رسالتم و هدایتگری که برای شما انجام دادم هیچ اجر و مزدی را طلب نمیکنم فقط از شما میخواهم که به نزدیکانم (اهل بیت علیهم السلام) مودّت و محبت داشته باشید و بدانید هر کس کار نیکی کند، بر نیکیاش میافزاییم، بهدرستی که خداوند بسیار بخشنده است و دربرابر عمل اندک پاداش فراوان میدهد.»
عشق و دلدادگی استاد پرورش نسبت به پیامبر اکرم (ص) و ذریه طیبه او بسیار وافر بود و بروز و ظهور آن رادر اکثر سخنرانیها و سلوک عملی ایشان میدیدیم.
اولین کتابهایی که از استاد پرورش در دوره جوانی ایشان منتشر گردید، «پیامبر در مکه» و «علی در مدینه» بود که بسیار کتابهای ارزشمندی در شناحت شخصیت پیغمبر اکرم (ص) و امیر المومنین علی (ع) است.
بسیار از اوقات در هنگام سخنرانی و یا در هنگام تدریس در مدرسه و دانشگاه در بیان فرمایشات اهل بیت (ع) منقلب میشد و اشک از چشمانش جاری میگردید که این امر حاکی از عشق عمیق ایشان نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بود. در شمارههای گذشته به نمونهای از این عشق و دلدادگی در سفر به مشهد و تشرف به حرم امام رضا (ع) اشاره کردیم و این وضعیت در سفر کربلا و نجف به اوج خود رسید بطوری که گویی میخواهد جان به جان آفرین تسلیم کند. حضور پررنگ ایشان در هیئات مذهبی و مجالس روضهخوانی حضرت اباعبدالله الحسین (ع) گویای همین عشق و دلدادگی است.
از جمله کسانی که شیفته معارف و شخصیت معنوی استاد پرورش گردید، جناب استاد حاج علی انسانی از شاعران و مرثیه سرایان اهل بیت (ع) است که حقیقتا مرید استاد پرورش شد و سعی نمود تا برخی جلسات و محافل رابه منظور بهرهمندی از خرمن علم و دانش و معرفت استاد تشکیل دهد که نمونهای از آنها مجالس سخنرانی استاد پرورش در حسینیه صنف لباس فروشهای تهران و یا سخنرانیهایی که در منزل خود جناب آقای انسانی، جمعه شبها برگزار میشد، بود.
توصیف این مجالس و سخنرانیها به گفتن نیست، فقط با شنیدن و دیدن میسر است، جلساتی بسیار پرشور و عارفانه و مالامال از عشق ورزی دلسوختگان و شیفتگان آستان حضرت اباعبدالله حسین (ع) بود.
در این مجالس ابتدا استاد پرورش با بیانات عالمانه و عارفانه خود همگان را سیراب میکردند و کمکم هیجان جلسه به اوج میرسید و صدای گریه از گوشه گوشه مجلس شنیده میشد و این بار نوبت به حاج علی انسانی میرسید که با اشعار و مرثیههای محتشم گونه خود این جمع سینه سوخته را به فیض برساند و یا بهتر بگوییم مست فیض نماید.
استاد پرورش نیز پس از سخنرانی همیشه پای منبر مینشست و به استماع مدیحه سرایی و مرثیهگویی جناب آقای انسانی میپرداخت و مثل ابر بهاری اشک میریخت و حقیقتا گریههای مستانهای میکرد.
استاد پرورش مرثیه سرایی جناب آقای حاج علی انسانی را بسیار میپسندید و به بنده میگفت: «این آقای انسانی هم به شعرش عنایت شده است و هم به خواندنش و میبینید که هر وقت و هر کجا بخواند، کاملا با دیگران متفاوت است و جلسه جور دیگری میشود.» چقدر خوب است که جلسات و هیئات مذهبی، شور و شعور را با هم داشته باشند و سعی کنند از بهترین دانشمندان و سخنوران دینی درکنار بهترین مادحین و ذاکرین اهل بیت (ع) استفاده کنند تا در پرتو این شور و احساسی که پدید میآید، جوانان و مستمعین از معارف قرآن و اهل بیت (ع) نیز بهره کافی ببرند.
البته سخنرانها هم اگر میخواهند جاذبه داشته باشند، اولا باید مطالعه داشته باشند و صرف محفوظات کفایت نمیکند، استاد پرورش برای هر سخنرانی که داشتند، شاید حدودا یک صد ساعت مطالعه میکردند و لذا سخنرانیهای ایشان بسیار پرمغز و قابل استفاده است، بطوری که اگر از نوار پیاده شود، عینا قابل کتاب شدن است، همانند سخنرانیهای استاد شهید مرتضی مطهری که بسیاری از آنها عینا کتاب شده است. ویژگی دومی که سخنرانها باید داشته باشند، «فن بیان» است و اینطور نباشد که مصداق شعر سعدی باشد که گفت: «گر قرآن بدین نمط خوانی ببری رونق مسلمانی»
به هر حال مجالس اهل بیت (ع) باید شور و شعور را با هم داشته باشند و هم معرفت افزایی داشته و هم احساسات دینی و عاشقانه را پاسخگو باشند. (طیب الله انفاسهم).
بخش هشتم
زبان گویا و ادبیات عرفانی استاد پرورش
«قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی» ﴿طه، 25-28﴾
«حضرت موسی (ع) گفت خدایا به من شرح صدر عنایت کن و کارم را برایم آسان ساز و گرهی را که مانع سخن گفتن است، از زبانم بگشای تا گفتارم را بفهمد».
شان نزول این آیات، مربوط به داستان حضرت موسی (ع) است، هنگامی که می خواست برای ابلاغ دعوت پروردگار نزد فرعون برود، از خدای متعال تقاضا کرد اولا شرح صدری به او عنایت کند تا بتواند با طمانینه و تسلط بر خود و بدون واهمه به نزد او رود و ثانیا زبانی بلیغ و گویا و بدون لکنت داشته باشد تا بتواند حرفش را برساند و فرعون نیز فهم و درک مطالب او را داشته باشد و البته پروردگار شیوه سخن گفتن با فرعون را نیز به او فرموده بود که «فقولا له قولا لینا لعله یتذکر اویخشی» (طه، 44) یعنی خداوند به حضرت موسی (ع) و هارون گفت با فرعون به نرمی سخن بگویید شاید متذکر شود و بیدار شود و از خدا بترسد.
شیوه گفتاری استاد پرورش بسیار زیبا و دلنشین بود و حقیقتا خداوند به او شرح صدری داده بود که تحمل خیلی از بدرفتاریها و بداخلاقیها را داشت و همواره سعی می کرد با بیانی شیرین و نرم و لطیف، شاگردان خود را هدایت کند و آنها را با معارف اسلام آشنا سازد.
حتی در امر به معروف و نهی از منکر که عمدتا به شیوه زبانی است، این نرمی و لطافت باید لحاظ شود. به خوبی به یاد دارم روزی با استاد پرورش برای خرید به مغازه ای رفته بودیم، دیدم استاد نگاهشان به جوانی که گردنبندی از طلا بر گردن آویخته بود، معطوف شد و به سمت او رفتند و با زبانی بسیار مهربانانه گفتند: عزیزم آیا شما می دانید که طلا به عنوان زینت برای مردان حرام است؟! و خلاصه در عرض دو دقیقه گفتگوی نرم و لطیف، کاری کرد که آن جوان گردنبند طلا را از گردن خود درآورد.
زبان گفتاری استاد پرورش فقط در بیرون خوب نبود، در منزل هم بسیار عالی بود، بنده چون از دیر زمان به منزل ایشان رفت و آمد داشتم بارها شاهد شیوه برخورد و احترام ایشان نسبت به فرزندان و خانواده بوده ام، با همین بچه هایی که الان الحمدلله بزرگ شده اند، در کودکی که طوری رفتار می کرد و احترام می گذاشت و با آنان به گونه ای سخن می گفت که ما تعجب می کردیم و همین ادب ورزی و شیوه گفتاری است که بچه ها را مودب و صاحب کمالات می سازد.
بنده در اوایل جوانی هنگامی که دیپلم را گرفته بودم و به جبهه رفته بودم، گاهی دلتنگ استاد پرورش می شدم و ناچار برای دیدار ایشان به تهران آمدم و حال آنکه خانواده ما در اصفهان بودند و بنده سعی می کردم هم جهت دیدار پدر و مادر به اصفهان بروم و گاهی هم برای دیداراستاد به تهران بیایم و نکته ای که برایم مهم بود، توجه ایشان به بنده کمترین به عنوان یک شاگرد بود و ایشان در آن هنگام بالاترین مناصب را داشتند یعنی یا وزیر و یا وکیل بودند و مشغله فراوان داشتند، در عین حال از بنده به گرمی استقبال می کردند و پس از یکی دو روز اقامت در تهران، بنده را با ماشین و یا حتی با موتور به در ستاد مرکزی سپاه میرساندند.
البته گاهی هم بنده از جبهه برای رفع دلتنگی خود برای ایشان نامه مینوشتم و هیچ انتظاری هم نداشتم که استاد پرورش به عنوان وزیر آموزش و پرورش و یا نماینده مجلس شورای اسلامی، جواب نامه بنده را بدهند و لیکن باز این شاگرد کوچک خود را مورد لطف قرار می دادند و نامه هایی را ارسال می کردند که نثری بسیار زیبا و عرفانی داشت و مثل اینکه این نامه ها را از اول برای چنین روزی و برای استفاده عموم مردم نوشته اند و لذا همیشه کاربردی معنوی و سازنده دارد. در این نوشتار یک نامه از استاد پرورش که مشحون از ادبیات عرفانی است، تقدیم علاقه مندان و دوستداران ایشان می نمایم و مابقی اش انشاءالله برای آینده.
بسمه تعالی
برادر رزمنده و مجاهد جناب آقای مرتضی نجفی قدسی، سلام علیکم
نامه نامی و خامه گرامی شما را زیارت کردم، از دیار عشق بود و از یاری آشنا، سرشار از محبت بود و صفا.
برادرم، نور چشمم، از آوای ملکوتی صاحب نفسان آن دیار در نیمه شب سخن گفته بودید، از صدای روحبخش قرائت قرآنشان، از زمزمه های عشقشان، از مناجات عطرآگینشان، از ایثار و جهاد و پیکارشان، سلام خدا و رحمت و عنایت بیپایانش بر همه آنها باد.
برادرم، در آن فضای الهی ما را هم فراموش نکنید «خواجه می گرید که ماند از قافله»!
عزیزم، عبدالقدوس کهنگی هندی گفت: من نمیدانم، چرا خواجه لولاک که به معراج رفت و به ملاقات دوست نایل آمد، به زمین بازگشت؟
آن عارف بزرگ در جواب او فرمود: به زمین بازگشت تا زمینیان را هم با خود ببرد و از آبشخور وصل بخوراند، او بازگشت تا خاکیان را هم به جوار قرب خداوندی برساند. هزاران رحمت و عنایت و لطف و صلوات خداوندی بر این پیامبر (ص) نور، و بر این زیباترین جلوهگاه جلوات خداوندی باد که دوستان و ارادتمندانش را هم همچون خود ایثارگر و فیض آفرین ساخته است.
برادرم، آخرین مرحله کمالی یا از مراحل آخرین تکامل انسان «موت اختیاری» است، شنیده اید که از پیامبر اکرم (ص) نقل نموده اند که فرمود «من اراد ان ینظر الی میت یمشی فی الاحیاء، فلینظر الی علی ابن ابیطالب» (صلوات الله علیه)
آن جهادگران راه خداوندی هستند که موت اختیاری و حتی زیباترین نوع آن یعنی «شهادت» را برگزیده اند، امید آنکه همانسان که نصیب همه اولیای خداوندی و مجاهدان راه او گشته است، نصیب همه مشتاقان دیگر هم بفرماید. خدمت همه برادران عزیز سلام می رسانم.
برادر شما پرورش 1/11/64
تبیین مطالب عرفانی این نامه جای خود دارد ولی فقط ترجمه حدیثی که از پیامبر اکرم (ص) نقل فرمودند را عرض کنم که حضرت می فرمایند «اگر کسی بخواهد نگاه کند که مرده ای در میان زنده ها راه می رود، پس به امیرالمومنین (ع) نگاه کند»! یعنی وجود مبارک حضرت امیر، مسئله مرگ را نه تنها برای خود حل کرده بلکه به مصداق حدیث شریف «موتوا، قبل ان تموتوا» یعنی بمیرید قبل از آنکه مرگ به سراغ شما بیاید، حضرت چون نفسانیت خود را می رانده اند، هر لحظه آماده مرگ هستند و از این بالاتر حضرت امیر قسم خوردند والله پسر ابیطالب به «موت» مانوستر است تا طفل به شیرخوردن از مادرش.
استاد پرورش نیز چنین روحیه ای داشتند که از مرگ استقبال می کردند ، چرا که مشتاق «لقاءالله» بودند و حتی گاهی می فرمودند: «عزیزان، حضرت عزرائیل ملک زیبایی است، خیلی خوشگل است و اصلا ترس ندارد، او خیلی عزیز است» و طوری از او تعریف می کردند که انسان تصور می کرد ایشان عزرائیل «ملک الموت» را دیده اند و این طور شیفته ملاقات او هستند. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله میرزا عبدالکریم حق شناس را که ایشان هم خیلی به حضرت عزرائیل عشق و علاقه داشت و گاهی سعی می کرد برای او هدیه ای بفرستد از تلاوت قرآن و یا دیگر حسنات، و مکرر بنده ذکر خیر حضرت عزرائیل را از ایشان شنیده بودم! واقعا اینها چه آدمهایی بودند که با فرشتگان الهی مانوس بودند و یا قصد داشتند به آنها نزدیک شوند.
عشق استاد پرورش به شهادت که منتهای آرزوی او بود، بماند تا در فصلی دیگر به یاری خدا بتوانیم به آن بپردازیم. خداوند ایشان و مرحوم آیت الله حق شناس و دیگر بزرگان اهل معرفت را رحمت کند و «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» قرار دهد. «والسلام علی من اتبع الهدی»
بخش نهم
علاقه متقابل استاد پرورش و مرحوم میرزا اسماعیل دولابی
«فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ»
﴿الأنعام، 125﴾
جناب استاد پرورش به جناب میرزا اسماعیل دولابی که از عارفان بنام تهران بودند، علاقه و ارادت خاصی داشت و متقابلاً جناب میرزا اسماعیل دولابی نیز برای استاد پرورش احترام خاصی قائل بود و بر ما کاملاً معلوم بود که علاقه طرفین جنبه معرفتی دارد. مولوی میفرماید:
جان گرگان و سگان از هم جداست / متحد جانهای شیران خداست
این دو بزرگوار درک وجودی یکدیگر را به خوبی داشتند و اسرار زیادی بین آنها رد و بدل می شد. از جمله قضایایی که جناب استاد پرورش برای بنده از جناب میرزا اسماعیل دولابی نقل کردند این بود که ایشان در زمانی که جنگ بین ایران و ظفار(عمان) بود، فرزندشان که در آن زمان سرباز بود و به جبهه ظفار اعزام شده بود، کشته می شود، پس از این حادثه جناب میرزا اسماعیل دولابی دچار افسردگی روحی می شوند و می گفتند این افسردگی مدتی به طول انجامید و هرگاه به خانه می رفتم، اهل منزل را هم متاثر و افسرده می کردم، تصمیم گرفتم برای پیشگیری از انتقال افسردگی خود به خانواده، دیگر به منزل نروم تا هر وقت که به لحاظ روحی خوب شوم.
جناب میرزا اسماعیل دولابی نقل می کنند در همین پریشانحالی بودم که شبی در سر راه منزل به مسجدی قدیمی در دروازه دولاب تهران رفتم که چندان استفاده نمی شد و تقریبا متروکه گردیده بود ولی کف شبستانش زیلویی پهن بود و من رفتم گوشه ای از مسجد در تاریکی نشستم و در عالم خودم فرو رفته بودم که دیدم دو ملک وارد شبستان شدند و به سمت من آمدند و لبخندی زدند و یکی از آنها ابریقی (گلابدان) در دست داشت و دیگری دستانش را گشود وکنار هم قرار داد و دیگری با همان ابریق، شروع کرد آب گلابی را ریختن و آن ملک مشت های دستش که پر می شد می ریخت بر سر و صورت من و حتی یک مشت از آن آبها را هم بر سینه من پاشید و با دستانش قلب مرا با آن آبها شستشو داد، که ناگهان من دیدم همین که آنها سر و صورت و سینه مرا شستشو دادند، تمام افسردگیها و غم ها از من بیرون رفت و تاکنون نیز دیگر هیچگاه افسرده و غمگین نشدهام.
این ماجرا یکی از داستانهایی بود که جناب استاد پرورش برای ما نقل کردند و به نظرم می توان آن را یکی از مصادیق آیه شریفه "فمن یردالله این یهدیه یشرح صدره للاسلام" (انعام - 125) تلقی کرد یعنی هر کسی را که خدا بخواهد هدایت کند، شرح صدری به او می دهد تا بتواند تسلیم الهی گردد.
از دیگر قضایایی که استاد پرورش از مرحوم میرزا اسماعیل دولابی نقل کردند، این بود که در آخرین دیداری که استاد پرورش در سال 1388 با رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) داشتند و دیداری طولانی و حائز اهمیت هم بوده است و مطالب گوناگونی مورد گفتگو قرار گرفته بود، در اختتام آن جلسه، استاد پرورش جمله ای از مرحوم میرزا اسماعیل دولابی را برای رهبر بزرگوار انقلاب نقل می کنند که برای ایشان نیز جالب توجه بوده است و آن اینکه آقای میرزا اسماعیل می گوید خدای متعال به آقای خمینی برای اداره این انقلاب و کشور و دین به اصطلاح پول قلمبه ای داده بود و لذا امام خمینی برای امور کشور و انقلاب حتی در سخت ترین شداید، هیچگاه کم نیاورد و مشکلی پیدا نکرد زیرا آن پول و یا در واقع سرمایه الهی خدادادی را داشت و هزینه می کرد، اما خدای متعال به حضرت آقای خامنه ای این پول هنگفت را مثل حضرت امام خمینی(ره) یکجا و کلی نداده، بلکه حواله ای داده است، یعنی هرگاه نیاز باشد...حضرت آقا، رهبری معظم انقلاب با تضرع از درگاه الهی مسئلت می نمایند و خدای متعال هم اجابت می نماید و مشکل برطرف می شود و آقای پرورش هم این موضوع را تصدیق داشتند که تاییدات الهی همواره پشتوانه مقام معظم رهبری بوده است و اصولا این روحیه تضرع و توسل به ائمه اطهار(ع) و اتکال به پروردگار که در وجود حضرت آیت الله خامنه ای (دامت برکاته) از دیر زمان وجود داشته، سبب پیشرفتها و رفع خطرها و بلاهای عظیم گشته است.
لازم به ذکر است استاد پرورش از ارادتی که مرحوم میرزا اسماعیل دولابی به رهبر معظم انقلاب داشتند، این را هم نقل کردند که مرحوم میرزا اسماعیل که مشهور به استاد عرفان و اخلاق بودند، پنج جلسه خصوصی با مقام معظم رهبری داشته اند و در این جلسات، رهبر معظم سخنان ایشان را فقط گوش می دادند و بالاخره در آخرین جلسه جناب میرزا اسماعیل که تا آن روز می گفتند ندیده بودند، دست کسی را ببوسد، ایشان در موقع خداحافظی دست رهبر معظم انقلاب را می بوسد و برای سلامتی و دوام توفیقات ایشان دعا می کند.
در پایان این نکته را هم اضافه کنم که دیروز پس از تحریر این مطالب، در گفتگویی با یکی از دوستان ، هنگامی که عرض کردم بنده متنی را در ارتباط با استاد پرورش و مرحوم حاج میرزا اسماعیل دولابی تهیه کرده ام ، وی گفت که اتفاقا، نهم بهمن ماه سالگرد ارتحال ایشان است که بنده اطلاع نداشتم و از اینکه این خاطره در چنین روزی منتشر می شود ، آن را لطف پروردگار می دانم و به فال نیک می گیریم.
( رحمة اللة علیهم اجمعین )
بخش دهم
«ناشئه لیل» از زبان استاد پرورش
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً»
﴿سوره احزاب، آیه 22﴾
یعنی برای کسانی که امید به پروردگار دارند و خدا را بسیار یاد میکنند و میخواهند در روز رستاخیر و قیامت رستگار باشند، حقیقا در وجود پیامبر اکرم (ص) برای آنها اسوه و الگویی هست تا بتوانند به هدف خود برسند.
در دیداری که هفته گذشته خانواده مرحوم استاد پرورش با مرجع عالی قدر حضرت آیتالله نوری همدانی (دامت برکاته) داشتند، ایشان تاکید فرمودند که مرحوم استاد پرورش یک شخصیت علمی، سیاسی، دینی و فرهنگی ممتازی بودند که تشریح ابعاد وجودی ایشان میتواند برای نسل جوان و جامعه فرهنگیان و علاقهمندان به انقلاب اسلامی الگو قرار گیرد و باید جوانان ما بدانند برای این انقلاب و نظام چه تلاشهایی شده است و اشخاصی مانند آقای پرورش چه زحماتی کشیدهاند. علت اصلی این نوشتار که تاکنون ادامه یافته است، دقیقا همین معناست که ابعاد وجودی این شخصیتهای ارزشمند مانند استاد پرورش که از پشتوانههای معنوی و انقلابی و سیاسی کشور محسوب میشوند، بیشتر تبیین شده و قدر و منزلت آنان حتی برای دوستداران و ارادتمندانشان بیشتر روشن گردد تا انشاءالله بتوانیم با الگو قراردادن سیره علمی آنان در مسیر صلاح و سداد طی طریق نماییم.
استاد پرورش نمونه اخلاق عملی یک انسان مسلمان بود که حقیقتا خود را متخلق کرده بود و آنچه از مفاهیم آیات قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السلام) به دست آورده بود، آنها را عامل بود.
سحرخیزی و دلدادگی او در سحرگاهان با حضرت دوست بسیار زیبا بود و در این کار اهتمام عجیبی داشت، تلاوت قرآن، عبادت، تفکر و حمد و ثنای الهی را در دل شب بسیار دوست داشت و در حقیقت با این سحرخیزی و انس با شب برای فردای خود تجدید قوا میکرد.
ایشان در تبیین آیات سوره «مزمل» که به پیامبر اکرم (ص) تاکید مینماید که شب برخیزد، نصف شب یا قدری بیشتر و یا کمتر به عبادت و تلاوت قرآن مشغول شود. دلیل آن را قول ثقیل و رسالت سنگینی بر میشمرد که بر دوش پیامبر اکرم (ص) میباشد و حضرت برای انجام این وظایف نیاز به نیرو و قدرتی دارند که در پرتو «ناشئه لیل» حاصل میشود، چرا که فرموده است: «ان ناشئه اللیل هما اشد وطأ و اقوم قیلا» یعنی این «ناشئه لیل» دو خاصیت دارد اولا به پاهای شما نیرو و استواری میدهد و ثانیا بیان و گفتار قوی و محکم پیدا میکنید، و حالا این زانوی قوی و پای محکم و استوار و بیان قوی را برای چه میخواهد، آیه بعد مشخص میکند که «ان لک فی النهار سبحا طویلا» یعنی همانا شما در روز در یک دریای طولانی باید شناگری کنید (سبحا طویلا) شنا کردن طولانی نیرو و قدرت میخواهد برای اینکه انسان در دریای متلاطم زندگی بتواند به خوبی شنا کند و غرق نشود، پس نیازمند نیرویی است که در پرتو «ناشئه لیل» بایستی شبانگاهان کسب نماید.
در کتابی که استاد پرورش به بنده اهدا کردهاند این اشعار را قلمی فرمودهاند:
چنین شنیدم که هر که شبها نظر زفیض سحر نبندد
ملک زکارش گره گشاید، فلک به کینش کمر نبندد
سری که باشد ز صبح خیزان، دلی که باشد به یاد یزدان
لبی که باشد به صوت قرآن، خدا ز رویش نظر نبندد
چقدر این اشعار زیباست، افق فکری ایشان در دل شبها و سحرگاهان تلالو پیدا میکرد و میفرمود خدا شاهد است هیچ دو شبی مثل هم نیست و خدای متعال برای هر کس که هر شبی برخیزد،به یک صورت جلوهگری میکند، این دلدادگی به محبوب جهان در دل شبها غوغا میکند و این انسان ضعیف را به عرش خود میبرد.
صبحدمی که بر کنم دیده به روشناییات
بر در آسمان زنم حلقه آشناییات
به یاد دارم زمانی که ایشان وزیر آموزش و پرورش بودند، هر دو هفته یک بار به اصفهان میآمدند و سحرگاه شب جمعه مجلس دعای کمیل نیمه خصوصی با ایشان داشتیم که بسیار سحرهای نورانی و با معنویت بود، به طوری که شوق دیدار استاد پرورش و انتظار کشیدن تا دو هفته دیگر و دعای کمیلی دیگر و سعادت درک فیض و محضر ایشان، برای بنده بسیار سخت و طاقت فرسا بود تا اینکه شبی در عالم رویا به ایشان عرض کردم، حاجآقا شما تهران تشریف میبرید، دوری شما برای ما سخت است و تا این دو هفته طی شود ما واقعا اذیت میشویم، یا حضرت عالی تهران نروید یا ما هم با شما بیاییم و خلاصه این دوری و فراق دو هفتهای برای ما سخت است!
ایشان در همان عالم رویا جواب بسیار زیبایی دادند و فرمودند: عجب! شما دوری خدا رامیتوانی تحمل کنی، دوری مرا نمیتوانی!! ایشان با این بیان، مشکل ما را حل کردند و این جمله مانند آبی بود که روی آتش ریختند.
در پایان این مقال این نکته را بگویم که بودند در بین شاگردان ایشان افرادی که واقعا در غم فراق یار و محبوب جهان میسوختند که یک نمونه آن شهید جلال افشار بود که پیوسته گریههای عاشقانهای داشت تا اینکه به درجه رفیع شهادت نایل آمد و دیگری شهید هدایت بود که چون خانواده با رفتن او به جبهه موافق نبودند، ایشان هم نمیخواست خلاف نظر پدر و مادر کاری انجام دهد، فقط یک جمله گفت و آن اینکه میفرمایید جبهه نروم، نمیروم اما بدانید من در اینجا زنده نمیمانم و از فراق یار میمیرم و خانواده بالاخره به او اجازه جبهه رفتن دادند و او نیز به فیض شهادت نایل آمد و هستند دیگر شهدایی که نفس استاد پرورش آنها را زنده کرده بود و شراره عشق از تمام وجودشان شعله میکشید و هم اکنون «فی روضات الجنات» مأوی گزیدهاند.
بخش یازدهم
تبلیغ دین و نهراسیدن از غیر خدا
«الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفَى بِاللَّهِ حَسِیباً» ﴿الأحزاب، 39﴾
"کسانی که رسالتها و پیامهای الهی را ابلاغ میکنند و از خداوند میترسند و از هیچ کس بیم و هراس ندارند مگر پروردگار و خدا برای حسابرسی کفایت میکند."
بحث "تبلیغ دین" یکی از وظایف اصلی پیامبران الهی بوده و نبی مکرم اسلام نیز در راه ابلاغ رسالت و تبلیغ و ترویج شعائر اسلام بیش