«سفید» عنوان نمایشی به کارگردانی محمد زوار بیریاست که این روزها در تماشاخانه ماه حوزه هنری به روی صحنه میرود. نمایشی که در فضای غالباً طنز روایت جوانی به نام حشمت است که دچار اختلال حواس بوده و به قصد پابوس امام رضا(ع) عازم زیارت میشود، اما سر از مناطق عملیاتی 8 سال دفاع مقدس در میآورد و اتفاقاتی که به این واسطه موجب پیشبرد داستان نمایش میشود.
قرار گرفتن جوانی دارای اختلالات حواس در موقعیتی نظامی که در حقیقت در آن فراوان مین و تلههای انفجاری وجود دارد خود ظرفیتی را ایجاد میکند که نمایش را در شرایط طنز قرار دهد و حال که فردی به نام حشمت وارد چنین شرایطی شده است رویارویی او با عوارض باقیمانده از جنگ این قابلیت را برای نمایش به وجود میآورد که بیننده نمایش دقایقی را به واسطه مواجهه شخصیت اصلی نمایش با یک موقعیت جنگی سپری کند.
حضور یک نظامی در منطقه، فردی که او نیز ناشی از عوارض جنگی همچون رویارویی با انفجارات و همچنین تماشای به شهادت رسیدن همرزمانش در دوران جنگ وضعیت روحی و روانی چندان مناسبی ندارد موجب میشود که در وهله اول نویسنده و سپس کارگردان با فراغ بال موقعیت بسیار مناسب و بکری را به دست آورند که نمایش را بر محمل طنز و خلق صحنههای مفرح تا هر کجا که میخواهند به پیش ببرند.
علت چنین اتفاقی آن است که علاوه بر بروز طنز موقعیت به واسطه حضور یک جوان دارای اختلال حواس در یک وضعیت شبهجنگی، حضور یک نظامی بازمانده از دوران دفاع مقدس نیز توانسته ظرفیت لازم را برای خلق طنز کلامی در نمایش پدید آورد و نکته مهم که در اصل برگ برنده این نمایش است اینکه نویسنده نمایش و به تبع آن کارگردان در طول روایت نمایش و در راستای اصطلاحاً یک پاساژ حسی معقول و متعارف، ابتدا از طنز موقعیت برای نمایش خود استفاده میکنند و این شرایط را غالباً به طنز کلامی میان دو شخصیت نمایش مبدل ساخته و نهایت میان دو طنز موقعیت در نمایش و طنز کلامی درون آن یک توازن و یا بالانس ایجاد میکنند.
اما به نمایش «سفید» از منظری دیگر و با غور از مظاهر سطحی و پوسته بیرونی روایت آن به عمق و اصطلاحاً فهوای کلام نویسنده و کارگردان میتوان نگاه کرد و آن اینکه این نمایش علیرغم ظاهری مفرح و سرگرم کننده که دارد و آن را بروز میدهد در تعمقی هرچند کوتاه ذهن مخاطب را به حقیقتی تلخ و هولناک رهنمون میسازد و آن اینکه حشمت و آن فرد نظامی باقیمانده از جنگ و دفاع مقدس در حقیقت نماینده افرادی هستند که اینک بیش از هر زمان دیگری با آنها در جامعه مواجهیم.
وجه مشترک هر دوی این شخصیتهای نمایش «سفید» سرخوردگی آنهاست، یکی سرخورده از ناملایمات جامعه امروز ایرانی و بیعدالتیها و نامهربانیهایی که در اجتماع هر روز شاهد و ناظر آن است و دیگری سرخورده از ناملایمات و شرایط دیروز که شاید به دلیل خودخواهیهای خود و یا حتی ضعف در نوع مدیریت و فرماندهی مسئولان بالادستی شاهد به شهادت رسیدن همرزمانش بوده باشد و حال در تلاشی مذبوحانه سعی در جبران مافات دارد و بدون هیچ نام و نشانی در منطقهای که تصور میکند دوستانش در آنجا به شهادت رسیدهاند در حال تفحص برای یافتن حداقل کوچکترین نشانی از آنهاست.
شخصیتهای نمایش «سفید» هر دو علیرغم تفاوتی که در نگاه و هدفی که دنبال میکنند، وجه مشترکی دارند و آن تلاش برای یافتن نشانی از زمانهای دور است تا به این واسطه بتوانند خود را در برابر نگاههای ملامتگر جامعه امروز تبرئه سازند؛ حشمت به دنبال آن است که تواناییهای فردی خود را ثابت کرده و به همه این موضوع را بقبولاند که قادر است از امور شخصی خود برآید و در آرزوی آن است که به واسطه زیارت امام رضا(ع) و توسل به او از شرایطی که در آن واقع است خارج شده و با سلامت جسم و روان به شهر خود بازگردد و آن رزمنده باقی از دوره جنگ و دفاع مقدس در تلاش است که حتی با یافتن کوچکترین چیزی از بقایای اجساد همرزمانش به فرمانده مافوق خود این موضوع را ثابت کند که همچنان قادر به کار و تفحص در مناطق عملیاتی است.
با این وجود باید گفت که حشمت و رزمنده نمایش «سفید» هر دو علیرغم همه تلاشهایی که در اثبات خود دارند اما سرنوشتی محتوم و تلخ برای آنها رقم خورده است و آن اینکه دیگر در شرایط کنونی کسی گوش شنوا برای آنچه که حشمت میگوید ندارد چرا که او را ناقصالعقل جلوه داده و انگشت نمای خاص و عام است و دیگر آنکه فردی حاضر به گوش دادن حرفها و نقطهنظرات فرد نظامی نیست چرا که او همچنان در گذشته خود و با خاطرات موهوم سالهای جنگ زندگی میکند و نتوانسته ذهن و روحش را با شرایطی که در آن قرار دارد هماهنگ سازد.
در واقع ما در «سفید» با دو طیف از شخصیتهای روزمره مواجه هستیم، یکی فردی که همچنان با خاطرات گذشته خود دمخور و عجین است و دیگری آنکه به واسطه شرایط ذهنی که دارد اصطلاحاً در دنیای مالیخولیای خود سیر میکند و حاضر به پذیرش واقعیتهای جامعه پیرامون خود نیست؛ ملاحظه میشود که هر دوی این شخصیتها که نماینده بخش مهمی از جامعه کنونی ایرانی هستند، قابلیت اتکا و اعتماد را ندارند، اینکه بتوان به واسطه آنها شرایط کنونی را به پیش برد.
و کلام آخر اینکه «سفید» با روایت نمایشی خود ناظر بر شرایط کنونی و حاکم بر جامعه است، جامعهای که سعی در پویایی و رسیدن به نقاط روشن و شفاف پیشرفت در همه زمینهها دارد، شرایطی که اگر در ادواری گذشتگان ما بغرنج بودن آن را تاب آوردند به این خاطر بود که امروز در سایه آرامش نسبی که شاهد آن هستیم اهداف متعالی آنها را به طور کامل محقق سازیم اما آیا میتوان به توفیق در این راه امیدوار بود؟
یادآور میشود، نمایش «سفید» به نویسندگی سیدعلی موسویان و کارگردانی محمد زوار بیریا تا 10 مرداد هر روز ساعت 18:30 در تماشاخانه ماه حوزه هنری به روی صحنه میرود.