بغض‌ها و حسرت‌هایی که فردا سرباز می‌کند/غریبانه‌هایت را در فرودگاه به یاد داریم
نیمه‌های شب تابستان 1390 فرودگاه بین‌المللی امام خمینی(ره) تهران و گرمایی که بر اطراف آن حاکم بود، تنها شاهدان بازگشت نماینده کشورمان از مسابقات بین‌المللی قرآن کشور مالزی بودند و هیچ مسئول دیگری نبود تا به استقبال شرکت‌کننده‌ای که نجابت از سر و رویش می‌بارید و وجودش در تواضع و نجابت خلاصه می‌شد، بیاید.

بغض‌ها و حسرت‌هایی که فردا سرباز می‌کند/غریبانه‌هایت را در فرودگاه به یاد داریم
شرکت‌کننده‌ای که با وجود توانمندی در هنر تلاوت، رتبه‌ای بهتر از چهارم در مسابقات مالزی به او اهدا نشد تا در بازگشت به کشور چندان مورد استقبال مسئولان و علاقه‌مندان به فعالیت‌های قرآنی قرار نگیرد و غریبانه به شهر و دیار خود بازگردد.  
آن سال گذشت تا فروردین‌ماه سال 1394 فرا رسید، باز هم نماینده ایران در مسابقاتی بین‌المللی بود؛ مسابقات کویت محلی بود برای نشان دادن هنر تلاوت ایرانی به جهانیان که باز هم با ناداوری رتبه‌ای بهتر از سوم به تو اهدا نشد، بازگشت از کویت اما غریبانه‌تر از مالزی بود و نجابتت به تو حق هیچ اعتراضی را نمی‌داد.
بغض‌ها و حسرت‌هایی که فردا سرباز می‌کند/غریبانه‌هایت را در فرودگاه به یاد داریم
همیشه باید چیزی برای آزرده شدن خاطرمان وجود داشته باشد، چیزی شبیه به افسوس از اینکه چرا سرمایه‌هایمان را تا زمانی که هستند درک نمی‌کنیم، افسوس‌هایی که تنها در زمان فقدان این سرمایه‌ها سر باز کرده و روح و روان را درگیر خود می‌کند.  حالا مسئولانی که آن دو شب نبودند تا حلقه گل‌های بیشتری به گردنت بیندازند،‌ تنها حسرت آن روزها را می‌خورند.
بغض‌ها و حسرت‌هایی که فردا سرباز می‌کند/غریبانه‌هایت را در فرودگاه به یاد داریم
اما ... اگر چه آن شب تنها لنزهای دوربین عکاس ایکنا و شبکه قرآن ورودت را به کشور غریبانه ثبت کرد، بدون شک فردا و در مراسم تشییع‌ات همان‌ها که نبودند سنگ تمام خواهند گذاشت تا دوربین‌ها لحظات زیبایی از وداع دوستدارانت با تو را ثبت کنند.