به گزارش ایکنا، علیرضا حسنزاده، عضو هیئت علمی پژوهشکده مردمشناسی، در یادداشتی به «مسئله کرونا و ابعاد هستیشناختی «فاصله» در فرهنگ ایرانی» پرداخته است. متن این یادداشت در ادامه از نظر میگذرد:
اگرچه میتوان از نگاه اندیشمندانی چون «ویلیام بیمن» در برخی از آثار او نگاهی انتقادی به موضوع و مفهوم فاصله در دو شکل عمودی (سلسهمراتب) و افقی (درون و برون) آن در فرهنگ ایرانی افکند، و این نگاه را با جهان بینی انتقادی حافظ و خیام در شخصیت رند و جحا در آثار عبید و دیوانه عاقل در آثار عطار پیوند زد، اما بخشی از این منظر، چشماندازیهای غایبی دارد که اکنون با ظهور کرونا میتوان عینی شدن آن را به تماشا نشست.
در دو کتاب کودکان و جهان افسانه(چاپ شده) و کودکان و قصههای پریان(در دست چاپ) مجموعه گفتوگوهایی با کودکان ایرانی رخ داد که به ما در درک اهمیت فاصله در ابعاد هستیشناختی آن در فرهنگ ایرانی یاری میرساند. رهیافتهای این گفتوگو گذشته از ارزشهای بومی و ملی، میتواند ارزش های جهانی نیز داشته باشد.
تفسیر کودکان از قصههای پریان ایرانی و غیرایرانی، ما را در برابر تصویری از رابطه انسان و محیط زیست و سایر موجودات قرار میدهد که همرای و همسو با آرای اندیشمندی چون نوربرت الیاس در ایده گسست و پیوست است. تعادلی که به قول شیلر، فیلسوف آلمانی در نقطه مقابل مستهیلشدن در دیگری یا بیگانه هراسی و دیو پنداری او یعنی حذف و انکار دیگری است.
کودکان ایرانی در پرسش نویسنده این یادداشت در خصوص سیاگالش، فرشته حافظ حیوانات در فرشتهشناسی فولکلوریک ایرانی، این گونه به بحث میپردازند: «عموی من به منطقه حفاظتشده رفت و خرس مادر بیچاره را کشت. توله خرسها هم از ترس فرار کردند و حتماً بعدش مردند. ای کاش سیا گالش آنجا بود و جلوی عموی مرا میگرفت. عموی من نباید به جنگل میرفت آنجا خانه خرس بود...»(محمد ۱۲ ساله، گنبد، ۱۳۹۲).
کودکان ایرانی در تفسیر منابع فرهنگی ایران یعنی قصههای پریان وقتی برای آنان از قصه تالشی دو گوزن میگویم که از دست آدمها به نوک کوه فرار میکنند و آنجا از خدا میخواهند دو بال به آنها بدهد تا از زمین به روی ماه بروند و در جایی زندگی کنند که دست آدمها به آنها نرسد میگویند: «زمین فقط مال آدم ها نیست همانطور که ما دوست نداریم گرگ بیاید توی خیابان یا کوچه ما راه برود خوب ما هم نباید به خانه و قلمرو آنها برویم» (لیلا، ۱۱ساله، گرگان، ۱۳۹۲).
در همین چشم انداز از تفاسیر کودکان ایرانی، آنها معتقدند گرگی که به دنیای آدمها وارد میشود، نماد درندگی و آلودگی است. شاید به همین دلیل است که در تمام این تفسیرها «در» و «دروازه» دو نماد برجسته هستند که با واقعیتهایی چون پاکی، آلودگی، امنیت و خطر در ارتباط هستند. این دروازههای نامریی تنها دروازه ورود حیوانات به دنیای آدمها نیستند بلکه دروازههای ورود آدمها به دنیای حیوانات هم هستند. در اینجا همانطور که الیاس یادآور میشود باید میان دو قلمرو خود و دیگری فاصلهای باشد که تعادل را به همراه دارد. در این چشمانداز انسان و سایر جانداران و محیط زیست تصویری از «خود» و «دیگری» را به نمایش مینهند. تصویری که باید با احترام به قلمرو یکدیگر همراه شود.
به واقع همانطور که حوزه عمومی فضایی مهم برای دموکراسی است قلمرو محفوظ سایر جانداران که از دستاندازی انسان باید ایمن باشد نماد زیست سالاری است. توسعه همانقدر که به دموکراسی نیاز دارد به زیست سالاری نیازمند است. جالب این است که در فرهنگ ایرانی گرفتن جان گرگ برکت را از میان میبرد و کشتن آن با خود فقدان روزی را به همراه دارد. در نظام باورهای سلامت در فرهنگ و دانش بومی ایرانیان همواره فاصله از حیوانات وحشی توصیه میشد چون خفاش که اگر برای مثال به خانه مردم شمال راه مییافت او را با پارچه گرفته و به بیرون از خانه میراندند و هرگز کشتن یا تماس حتی دست با آن را توصیه نمیکردند.
فاصله از حیوانات یاد شده به ویژه حیواناتی که دوست دارند از انسان فاصله بگیرند توصیه میشود. در افسانههای گیلکی و تالشی از آفرینش حیوانات سخن میرود و شرح داده میشود که برای مثال خفاش به گونهای خلق شده که از انسان دور باشد و به همین دلیل آنها شبها بیدار هستند یعنی زمانی که انسان خواب است.
به این ترتیب اگر در گفتمانهای عرفانی چون آرای شایگان و نصر، خلوت در حفظ فاصله میان درون و برون یا باطن و ظاهر تعریف میشود، جایی که از بازتولید مکانیکی فاصله دارد، در دانش زیست محیطی موجود در میراث روایی و آیینی ایران حفظ فاصله از حیوانات، نریختن خون آنان و غیره توصیه میشود. در این مورد میتوان به تابوهای کشتن حیواناتی چون گرگ و مار اشاره داشت. به واقع گفتمان زیست سالاری که آینده انسان و کره زمین به آن وابسته است به حفظ فاصله از قلمرو حیوانات و احترام به این قلمرو گره میخورد. به واقع یکی از غرایز موجود در جهان که در حیوانات دیگر دیده میشود ترسیم مرز قلمرو خود از دیگری به منظور زندگی مسالمت آمیز است. اکنون باید در کنار حوزه عمومی از حوزه زیستی سخن گفت جایی که انسان خود را به جانوران تحمیل نمیکند و قلمرو آنان از تعدی او ایمن است.
کرونا به ما میآموزد که ارزشهای هستی شناختی فاصله را در جهان نسبت به محیط زیست پاس داریم. هر چقدر دموکراسی مدیون تعامل آزاد انسانها در حوزه عمومی است زیستسالاری مدیون و وابسته به فاصله از جانوران و قلمرو آنان است. باید دوره خوردن حیوانات وحشی، ستم بر حیوانات اهلی، خرید و فروش حیوانات وحشی و بازارهای آنها، و باغ وحشهایی که جایی جز رنج حیوانات نیست بر کره زمین به پایان رسد. جهان پساکرونا جهانی است که نه فقط به دموکراسی که به زیستسالاری و بایوکراسی نیازمند است. وقوع همه گیری کرونا و اجبار انسانها در فاصله گذاری اجتماعی نتیجه عدم توجه به اصل فاصله در ابعاد هستی شناختی آن است، به قلمرو حیوانات احترام بگذاریم و جهان را تنها خانه انسان ندانیم. زیست سالاری تنها راه نجات زمین است. از زبان سهراب ده ساله بشنویم (کتاب در دست چاپ کودکان و قصه های پریان):«این قصه که شما تعریف کردید که در آن شنگ (سگ آبی) دوست نداشت آدمها او را ببینند خب حق داشت او میخواهد بدون مزاحمت آدمها زندگی کند.» (سهراب، ۱۰ ساله، سنگر گیلان، ۱۳۸۴).
منابع:
حسنزاده علیرضا.۱۳۹۵. کودکان و جهان افسانه، تهران، افکار.
حسنزاده، علیرضا. در دست چاپ. کودکان و قصههای پریان. تهران، کتابسرای نیک.