دفتر غزل / ۱۷
پادکست | ز ما به دلبر ما بس که راه نزدیک است
{$sepehr_media_1718222_400_300}

ز ناله باز ندارد کسی دل ما را

کسی نبسته زبان خروش دریا را

زما به دلبر ما بس که راه نزدیک است

توان به بال شرر بست نامه ی ما را

دوباره دیده ام امروز قامت او را

ببین ز مستی من نشئه ی دو بالا را

میان جمع کجا وجد و حال روی کند

کسی به جام ندیده است جوش صهبا را

چون نخل شمع خزان کرده برگ ما سر زد

ز نوبهار جوانی خبر نشد ما را

گرفته اند شَهان شهرها اگر واعظ

گرفته ناله من نیز کوه و صحرا را

واعظ قزوینی