به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، آیتالله علامه سیدمحمدحسین طباطبایی(۱۳۲۱ق/۱۲۸۲ش - ۱۴۰۲ق/۱۳۶۰ش) حکیم، فقیه و عارف معاصر شیعه و مفسر بزرگ قرآن بود. معروفترین اثر او، تفسیر ۲۰جلدی المیزان است.
ایشان حداقل هفتهای یکبار پیاده به حرم حضرت معصومه(س) مشرف میشد. در ایام تابستان نیز غالباً به مشهد مقدس مشرف میشد. شبها به حرم امام رضا(ع) رفته، در بالای سر حضرت مینشست و با حال خضوع و خشوع به دعا و زیارت میپرداخت. به پیامبر اسلام(ص) علاقه بسیاری داشت و با کمال ادب و احترام از ایشان نام میبرد. در مجالس روضهخوانی شرکت میکرد و برای مصایب اهلبیت شدیداً اشک میریخت.
علامهطباطبایی(ره) در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه(س) افطار میکرد، ضریح مقدس را میبوسید و سپس به خانه میرفت. فعالیتهای شبانهروزی علمی، او را از توسل و عرض ادب به پیشگاه مقام رسالت و ولایت بازنمیداشت. ایشان موفقیت خویش را مرهون همین توسلات میدانست و آنچنان به سخنان معصومین احترام میگذاشت که حتی در برابر روایات مرسل و ضعیف السند هم به احتمال اینکه از بیت عصمت صادر شده است، رفتار احتیاطآمیزی داشت و بر عکس کوچکترین سوء ادب و کجاندیشی را نسبت به این دودمان پاک و مکتب پرافتخار تشیع قابل چشمپوشی نمیدانست.
آنگاه که نام یکی از معصومین(ع) برده میشد اظهار تواضع و ادب در سیمای ایشان مشهود میشد و نسبت به امام زمان(عج) تجلیل خاصی داشته مقام و منزلت آنها و حضرت رسول اکرم(ص) و حضرت صدیقهکبری(س) را فوق تصور میدانستند و یک نحو خضوع و خشوع واقعی نسبت به آنها داشته و مقام و منزلت آنان را ملکوتی میدانستند.
یکی از شاگردان ایشان که مدت سی سال با استاد مأنوس بوده، پیرامون خصوصیات اخلاقی آن عالم فرزانه چنین نوشته است: «علامه انسانی وارسته، مهذب، خوش اخلاق، مهربان، عفیف، متواضع، مخلص، بیهوا و هوس، صبور، بردبار، شیرین و خوش مجلس بود. من در حدود سی سال با استاد حشر و نشر داشتم. به یاد ندارم که در طول این مدت حتی یک بار عصبانی شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند یا کوچکترین سخن تندی یا توهین آمیزی را بر زبان جاری سازد. خیلی آرام و متین درس میگفت و هیچ گاه داد و فریاد نمیکرد، خیلی زود با افراد انس میگرفت و صمیمی میشد. با هرکس حتی کوچکترین فرد طلاب چنان انس میگرفت که گویا از دوستان صمیمی اوست. گاهی که بهعنوان استاد مورد خطاب قرار میگرفت، میفرمود: «این تعبیر را دوست ندارم، ما این جا گرد آمدهایم تا با تعاون و همفکری، حقایق و معارف اسلامی را دریابیم. استاد بزرگوار بسیار مؤدب بود، به سخنان دیگران خوب گوش میداد، سخن کسی را قطع نمیکرد و اگر سخن حقی را میشنید تصدیق میکرد، از مباحثات جدلی گریزان بود، اما به سؤال ها، بدون خودنمایی پاسخ میداد.»
یکی از شخصیتهای مارکسیست با علامه به بحث و گفتگو نشسته بود و سرانجام موحد و مسلمان شد. هنگامی که یکی از دوستان او پیرامون مناظره و گفتگوی دوست خود با علامه پرسش کرد، وی شخصیت علامه را این گونه بازگو میکند: «آقای طباطبایی مرا موحد کرد. هشت ساعت ما با هم بحث کردیم. یک کمونیست را الهی و یک مارکسیست را موحد کرد. او حرف توهین آمیز هر کافری را میشنید و نمیرنجید و پرخاش نمیکرد.»
آیتالله جعفر سبحانی روحیات علامه را چنین توصیف میکند: «ما با این که با ایشان انس بیشتری داشتیم یک بار هم به خاطر نداریم که مطلبی را بهعنوان تظاهر به علم یادآور شود یا سخن را سؤال نشده از پیش خود مطرح کند.»
هنگامی که یکی از علمای حوزهعلمیه قم از تفسیر عظیم المیزان در حضور ایشان تعریف میکند، علامه با نیم نگاهی به او میفرماید: «تعریف نکن که خوشم میآید و ممکن است خلوص و قصد قربتم از بین برود.» و آن گاه که یکی از اساتید اندیشمند حوزه رساله امامت خود را برای نظریابی خدمت علامه میدهد، ایشان پس از مطالعه میفرماید: «چرا دعای شخصی کردید؟ که بارالها توفیق فهم آیات الهی را به این جانب مرحمت بفرما؟ چرا در کنار سفره الهی دیگران را شرکت ندادی؟ تا آن جایی که خودم را شناختم، دعای شخصی در حق خودم نکردم.»
مرحوم علامه از مرز مراعات واجبات و مستحبات پا فراتر گذارده بود و همیشه ذکر الهی بر لب داشت و هیچ گاه از توجه به پروردگار غافل نمیشد.
اخلاق ایشان اخلاقی قرآنی بود، گویا اخلاقش «قرآن» بود. هر آیهای که خداوند در قرآن نصبالعین انسان کامل میداند در حد انسانی که بتواند مبین و مفسر قرآن باشد در این مرد بزرگ یافت میشد. مجلس ایشان، مجلس ادب اسلامی و خلق الهی بود و ترک اولی در ایشان کمتر اتفاق میافتاد. نام کسی را به بدی نمیبرد. بد کسی را نمیخواست و سعی میکرد خیر و سعادت همگان را مسئلت کند.»
طهارت باطن استاد زبانزد خاص و عام بود. بسیاری از شبها را تا صبح به عبادت و بیتوته میپرداخت. در ماه مبارک رمضان فاصله بین غروب آفتاب تا سحر را به تهجد ذکر مشغول بود.
دختر استاد چگونگی برخورد پدر خود را با اطرافیان این گونه بیان میکند: «اخلاق و رفتار ایشان در منزل محمدی بود. هرگز عصبانی نمیشد و هیچ وقت صدای بلند ایشان را در حرف زدن نشنیدیم. در عین ملایمت، بسیار قاطع و استوار بودند و مقید به نماز اول وقت، بیداری شبهای ماه رمضان، قرائت قرآن با صدای بلند و منظم در کارها بودند. دست رد به سینه کسی نمیزدند و این به سبب عاطفه شدید و رقت قلب بسیار ایشان بود.»
«بسیار کم حرف بودند، پرحرفی را موجب کمی حافظه میدانستند. بسیار ساده صحبت میکردند به طوری که گاهی آدم گمان میکرد این یک فردی عادی و عامی است. میگفتند شخصیت را باید خدا بدهد، با چیزهای دنیوی هرگز انسان شخصیت کسب نمیکند. آرام و صبور با مسائل برخورد میکردند. با این که وقت بسیاری نداشتند، اما طوری برنامهریزی میکردند که روزی یک ساعت بعدازظهرها در کنار اعضای خانواده باشند.»
«رفتارشان با مادرم بسیار احترامآمیز و دوستانه بود، همیشه طوری رفتار میکردند که گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم. آن دو واقعاً مانند دو دوست با هم بودند. در خانه اصلاً مایل نبودند کارهای شخصیشان را کس دیگری انجام دهد. ایشان برای بچهها خصوصاً دخترها ارزش بسیاری قائل بودند. دخترها را نعمت خدا و تحفههای ارزندهای میدانستند. همیشه بچهها را به راستگویی و آرامش دعوت میکردند. دوست داشتند آوای صوت قرآن در گوش بچهها باشد. برای همین منظور قرآن را بلند میخواندند و به مؤدب بودن بچه اهمیت میدادند و رفتار پدر و مادر را به بچهها مؤثر میدانستند. درباره مادرم میفرمود: این زن بود که مرا به این جا رساند. او شریک من بوده است و هرچه کتاب نوشتهام نصفش مال این خانم است.»
توجه به جهان اطراف و بررسی وضعیت حال و آینده از نشانههای بارز استاد والا مقام، مرحوم علامهطباطبایی(ره) است. ایشان در سالهای دهه ۲۰ و ۳۰ نقش حساس در هدایت جامعه داشت. با هجوم شبهات دشمنان، سلاح قلم به دست گرفته و کاری کارستان میکرد. فلسفه مادی و افکار غربی را پوچ و بیمقدار جلوه داد و حساسیتهای زمان را به کار گرفت. هدایت فوج فوج جوانان کار کمنظیری بود که علامه طباطبایی(ره) یارای آن را داشت و به خوبی از عهده آن برآمد. پس از رحلت آیتالله العظمی بروجردی حکومت اسلامی موضوع درس وی شد و مقالاتی در این زمینه نگاشت و در آن ها توانایی حکومت اسلامی را در اداره جامعه و قدرت ولایت فقیه را اثبات کرد.
از دیر زمان ارادت و علاقه وافری بین علامه و حضرت امام خمینی(ره) به چشم میخورده است. چون هر دو از هوا و هوس به دور بودند نسبت به یکدیگر احترام میگذاشتند. رابطه دوستانه آن دو بزرگوار از قدیم برقرار و علامه نسبت به حضرت امام احترام قائل بود. نسبت به انقلاب نظر مساعد داشت و از مسائل سیاسی بااطلاع بود. وی نسبت به اوضاع جامعه بسیار ناراضی و از شاه و رژیم او منزجر بود. یکبار به ایشان گفته شد که شاه تصمیم گرفته است دکترای فلسفه به شما بدهند. ایشان خیلی ناراحت شدند و اعلام کردند به هیچ وجه تن به قبول چنین چیزی نخواهند داد و در پایان اصرار زیاد ـ رئیس دانشکده الهیات آن زمان ـ گفتند: «من از شاه هیچ ترسی ندارم و حاضر به قبول دکتری نیستم.»
خط نستعلیق و شکسته علامه از بهترین و شیواترین انواع خط بود. گاهی استاد از روزهایی که با برادرش در تبریز در دامنه کوههای اطراف از صبح تا به غروب به نوشتن خط مشغول بود، یاد میکرد. خطهایی که تعجب ایشان را برمیانگیخت و یا سخن از زمانی میکرد که علاقه بسیاری به نقاشی داشت و تمام پول و وقت خود را صرف خرید کاغذ و نقاشی بر آنها مینمود.
از جمله جلوههای دیگر علامهطباطبایی(ره) تجلی ایشان در آینه شعر است. اشعار بسیار ارزشمند و چشمگیری که توسط علامه(ره) سروده شده و سرآمد گردیده است. «مرا تنها برد» و «پیام نسیم» و «هنر عشق» از جمله اشعار گران سنگی است که از علامهطباطبایی باقی مانده است.