محمدحسن زورق، پژوهشگر تاریخ اسلام در برنامه سوره با موضوع «واپسین خطبهها، دردها و دغدغهها در نهجالبلاغه» که از شبکه چهار سیما پخش شد، به بررسی زمینههای سیاسی اجتماعی صدور خطبههای پایانی حضرت امیرمؤمنان(ع) پرداخت. بخش دوم سخنان این پژوهشگر را در ادامه میخوانید:
به تدریج درجه خلوص در کوفه کاهش پیدا میکرد. کوفه تبدیل به یک جامعه سترون شده بود، جامعهای که ریزش داشت، اما رویش نداشت، یا رویش آن اندک بود. حضرت علی(ع) به عنوان امامی که مسئولیت زمامداری امور را به عهده داشتند وقتی با مردم سخن میگفتند صحبتهای ایشان پاسخ به نیازها و ضرورتهای آن روز کوفه بود. هرچند صحبتها و نیازهای فراتر از زمان خود را نیز در نظر داشتند. خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه، خطبه قاصعه نام دارد. کلمه «قاصعه» یعنی تحقیرکننده. این خطبه در سال ۴۰ هجری قمری یعنی در سال شهادت حضرت علی(ع) ایراد شده است. در این خطبه، دنیا مداری و سکولاریسم تحقیر شده است. چرا؟ چون سکولاریسم در دنیای آن روز جهان اسلام در چهره ارتجاع اموی ظاهر و تبدیل به یک غده سرطانی در جامعه اسلامی شده بود. سلول سرطانی، سلولی است که رشد آن از خارج از قاعده و قوانین طبیعی تکثیر سلولی خارج است.
تمایل ذاتی به خدا، یک خصوصیت انسانی است. انسان ناخودآگاه به دنبال قدرت مطلق است - که خداست - اما چون خدا را نمیشناسد میخواهد قدرت مطلق را در ظرف امکانات مادی و موجود به نفع خود به دست بیاورد و سعی کند یک استکبار و نظام تبعیض آمیز اجتماعی را به وجود آورد. متاسفانه این اتفاق در آن جامعه همراه با شعارهای اسلامی بود و مشکل همین بود.
حضرت علی(ع) در این خطبه کسی را که در آرزوی عزت و بزرگی، با خدا به ستیزه برخیزد لعنت میکنند. حضرت علی(ع) در این سخن در حقیقت دارند به اردوگاه شام اشاره میکنند که یک استکبار را پایهریزی میکند و این خود برتر بینی نتیجه تحولاتی است که در آسیای غربی و آفریقای شمال شرق رخ داده و این تحولات یک انقلاب بزرگ اجتماعی است که باعث شده ملتها روی به اسلام بیاورند و از شرک روی برگردانند. همین زمینه مناسب اجتماعی، زمینه پیروزی سپاهیان عرب را در آسیای غربی و آفریقای شمال شرق به وجود آورد، اما عرب مسلمان که به خود آگاهی و خدا آگاهی کامل نرسیده است، تمام این اعتبارات سیاسی و اجتماعی را در کارنامه خود ثبت کرده است و گرفتار یک ملیگرایی شدید عربی شده است.
این ملیگرایی شدید، انقلاب اسلامی را دارد خفه میکند و حضرت علی از این همه غرور و کبر به فریاد آمده است، غروری که خاص دمشق نیست، یک پدیده کلی شده است. این پدیدهای است که هرچه جنگ صفین جلوتر میرود شدیدتر میشود.
نکته بعدی که حضرت به آن اشاره میکنند احساس تاسف از احساس غرور و تعصب است. همین جا امام به کیفیت آزمونهای الهی اشاره میکنند و میفرمایند: «خدا انسانها را بر سر دوراهیهایی قرار میدهد که پاک را از ناپاک مشخص سازد» و اشاره میکنند که «شیطان سرسلسله متعصبان و متکبران است». حضرت در ادامه به یک نکته ظریف توجه نشان میدهند و میفرمایند: «شیطان زمانی که به خلقت خود از آتش مغرور شد، دستاویزی داشت، شما ای اهل کوفه چه دارید که به آن مغرور شدهاید؟ شیطان، تیر خطرناکی را بر شما بر چله کمان گذاشته و در حد توان کشیده و از نزدیک ترین مکان شما را مورد هدف قرار داده است.» این سخن را باید در ظرف خود بررسی کرد. الان جنگ صفین است و اینها در مرز شام هستند.
حضرت ادامه میدهند: «ابلیس خطاب به خداوند گفت: پروردگارا به سبب آنکه مرا دور کردی، دنیا را در نظر آنها جلوه میدهم و همه را گمراه خواهم کرد.» حضرت به دنیا گرایی مردم کوفه اشاره میکنند. حال، دنیا چگونه در چشم اهل کوفه جلوه کرده بود؟ به صورت دمشق. دمشق یک شهر سرسبز و امن بود که در آن هم نظام طبقاتی به ارث مانده از روم باستان را میتوان دید، هم شعارهای برگرفته از مسجد النبی(ص). در دمشق یک اشرافیت جدید شکل گرفته بود، با مظاهر و نمادهای اسلامی و این در چشم و دل اهل کوفه جلوه پیدا کرده بود.
حضرت با کوفیان سخن میگویند و میفرمایند «گرچه فرزندان خودپسندی و برادران تعصب و خودخواهی و سواران مرکب جهالت و خودپرستی او را تصدیق کردند» امام دارند به نقاط ضعف شخصیت برخی از نخبگان اشاره میکنند که تحت تاثیر این شرایط موضع خود را عوض کردند و از موضع پیروی از امام به موضوع مقابله با امام رسیدند.
حضرت به سه خصوصیت اشاره میکنند: خودپسندی، تعصب و خودپرستی. نکته دیگری که به آن اشاره میکنند سرکشی است. میفرمایند: «شرارههای تعصب و کینههای جهل را در قلب خود خاموش سازید که تکبر و خودپسندی در دل مسلمان از آفتهای شیطان، غرورها و کششها و وسوسه های او است». حضرت امیر المؤمنین(ع) میگویند باید متوجه مقام عبودیت شوید. سرچشمه همه فیوضات و توفیقات به دست خداست. این انقلاب جهانی که رخ داد و اسلام قلوب را فتح کرده است، در کارنامه قوم و قبیله و ملت خود ننویسید.
موضع مخاطب نسبت به سخنان حضرت چیست؟ عقل مخاطب، حضرت علی(ع) را تأیید میکرد، اما احساسش، علی(ع) را تکذیب میکرد. به آنچه در شام میدید کشش داشت و عقلش او را نسبت به این کشش سرزنش میکرد. حضرت علی(ع) کاملاً احساس میکردند دشمن کوفه یک دشمن درونی است و اگر این دشمن درونی نباشد، دشمن بیرونی خطرناک نیست. آنچه کوفه را شکست میداد، درون کوفه بود، نه در شام و آن «تغییر نظام ارزشهای اجتماعی» بود، پدیده که امروز هم با آن روبرو هستیم.
توجیه برای این تغییر نظام ارزشها چیست؟ جمع بین دین و دنیا. انسان همیشه باطل را به صورت حق توجیه میکند، بعد به سمت باطل حرکت میکند. آنها میگفتند چه اشکالی دارد که انسان نماز بخواند و روزه بگیرد و حج به جای آورد و خمس و زکات بپردازد، اما لذتهای خود را نیز داشته باشد؟ این مضمون سخنی از امام علی(ع) که فرمودند در کنار هر کاخی که میبینید کوخها را هم مشاهده کنید. شما ظلم را نمیبینید. حضرت دارند دنیامداری دینفروشان را به عنوان خطر جدی برای کوفه روشن میسازند.
نکته دوم پرهیز از کینهورزیهای خود خواهانه است. حضرت میفرمایند: «شما مانند قابیل نباشید که نسبت به برادرش تکبر کرد و خدا او را برتری نداد، اما خویشتن را بزرگ می پنداشت و حسادت او را به دشمنی واداشت». نکته دیگر این است که حضرت میفرمودند فریب برخی از نخبگان را نخورید: «زنهار از پیروی سران و بزرگان، آنان که به اصل و حسب خود مینازند و خود را بالاتر از آنچه هستند میپندارند» منظور حضرت از این افراد، یک گروه دنیا داران دین فروش هستند که ابوموسی اشعری نمونه آنها است و گروه دوم ملی گرایان نژادپرست که اشعث به قیس از آنها است. حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «آنان شالوده تعصب جاهلی و ستونهای فتنه و شمشیرهای تفکر تفاخر جاهلیت هستند.» بعد حضرت به نکته جالبی اشاره میکنند و آن عقل دزدی است. میفرماید: «شیطان آنها را برای گمراه کردن مردم، مرکب رام خود قرار داد و از آنان لشکرهایی برای هجوم به مردم ساخت، برای دزدیدن عقل های شما. آنان را سخنگوی خود برگزید.» مراد کسانی هستند که سعی میکنند با اغوا، القا، شبه استدلال و عملیاتهای روانی، خرد مردم را سرکوب کنند. معاویه با این روشها عقل مردم را میخرید.
دو فضا داریم یک فضای واقعی که واقعیت است و یک فضای ادراکی که خیال ما از واقعیت است. معاویه سعی میکرد فضای ادراکی از فضای واقعی کاملاً جدا شود و درک مردم را با شایعه سازی دچار تشویش و اغتشاش کند. آنها در طول ۴ سال، حکومت امام را با جنگ بمباران کردند و مردم را گیج کردند و نگذاشتند صدای امام علی(ع) آن چنان که صدای امام است به مردم برسد.
حضرت در ادامه ویژگیهای افراد برگزیده را بیان میکنند و میفرمایند «خدای سبحان تکبر و خودپسندی را نسبت به آنان ناپسند و تواضع و فروتنی را برای آنان پسندید که چهره بر زمین میگذارند و صورتها را بر خاک میمالند و در برابر مومنان فروتنی میکنند و خود از قشر مستضعف جامعه هستند که خدا آنها را با گرسنگی آزمود و به سختی گرفتارشان کرد و با ترس امتحانشان فرمود و با مشکلات فراوان خالص شان گردانید».
حضرت در ادامه ویژگیهای پیامبران را ذکر میکنند: اراده قوی در راه پیمودن مسیر الهی، ظاهر ساده، قناعت، فروتنی در برابر مردم، تسلیم در برابر فرمان خدا و نیت خالص از این ویژگیها هستند.
بعد حضرت اشاره میکنند که خدا، خانه خود را زمینی سنگلاخ قرار داد تا مردم از دور دستها به قصد خدا خانه خدا به طواف بیایند نه به قصد تنعم و تمتع مادی. این لا اله الا الله گویی ارزش دارد. حضرت از عذاب الهی هشدار میدهند و میخواهند بفرمایند ای مسلمانان به این تنعم که در دوره اموی به وجود میآید ننازید، یک هزار سرگردانی و اسارت در انتظار شماست.
در ادامه حضرت میفرمایند آنچه باعث پیشرفت و قدرت پیشینیان شده است دوری از تفرقه، همدلی و وحدت، سفارش یکدیگر به وحدت و پرهیز از کینهتوزی، پرهیز از بخل و حسد و پرهیز از قطع رابطه با یکدیگر است و صبر بر مشکلات، استقامت و وحدت اجتماعی، مددکاری هم بودن و همگرایی ارادهها عواملی است که باعث میشود امتها بعد از سختی و شدت به راحتی برسند.
حضرت در خطبههای پایانی خود پیشبینی میکنند که بنیامیه بر شما حکومت خواهند کرد. حضرت در خطبه 172 از مردم مأیوس شده به خدا شکایت میکنند: «بار خدایا از قریش و همه آنها که یاریشان کردند به تو شکایت میکنم» و در خطبه 182 که آن نیز از خطبههای پایانی حضرت است میفرمایند: «کجا هستند برادران من؟ کجاست عمار؟ کجاست ابن تیهان؟ کجاست ذو الشهادتین ...» حضرت در ادامه به جهاد دعوت میکنند و میفرمایند امروز لشکر را آماده میکنم، هر کس میخواهد به جهاد برود، همراه ما خارج شود» باز حضرت امیرمؤمنان(ع) به سبک و سیاق جامعه آزاد، عمل میکنند و به هیچوجه از زور و تزویر و برای بسیج مردم استفاده نمیکنند.