شعرخوانی حمیدرضا برقعی
صوت | ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت

در حال تکمیل/ صوت | ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت

{$sepehr_media_2587639_400_300}

 

ننوشتید زمین‌ها همه حاصل‌خیزند؟
باغ‌هامان همه دور از نفس پاییزند

ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟
در فراوانی این فصل، تو را کم داریم

ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟
نامه نامه لک لبّیک اباعبدالله

حرف‌هاتان همه از ریشه و بن، باطل بود
چشمه‌هاتان همگی از دِه بالا گِل بود

بی‌گمان در صدف خالی‌شان درّی نیست
بین این لشکر وامانده، دگر حرّی نیست

بی وفایی به رگ و ریشه آن مردم بود
قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود؟

چه بگویم به شما؟ هست زبانم قاصر
دشت لبریز شد از جملۀ هل من ناصر

در سکوتی که همه ملک عدم را برداشت
ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت

همه دیدند که در دشت، هماوردی نیست
غیر آن کودک گهواره‌نشین مردی نیست

مثل عباس به ابروی خودش چین انداخت
خویش را از دل گهواره به پایین انداخت

خویش را از دل گهواره می‌اندازد ماه
تا نماند به زمین، حرف اباعبدالله

عمق این مرثیه را اشک و علم می‌دانند
داستان را همۀ اهل حرم می‌دانند

بعد عبّاس دگر آب، سراب است سراب
غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب

کمی آرام که صحرا پُر گرگ است علی
و خدای من و تو نیز بزرگ است علی

پسرم! می‌روی آرام و پر از واهمه‌ام
بیش‌تر دل‌نگران پسر فاطمه‌ام

پسرم! شادی این قوم فراهم نشود
تاری از موی حسین بن علی کم نشود

تیر، حس کردی اگر سوی پدر می‌آید
کار از دست تو، از حلق تو بر می‌آید

تیر حس کردی اگر، چاره خودت پیدا کن
قد بکش، حنجره‌ات را سپر بابا کن

 

سید حمیدرضا برقعی