این سرپناه، یک «پدر» کم دارد

بازدید مسئولان از خانواده زندانی در بیرجندبه گزارش ایکنا از خراسان‌جنوبی، طبق روال هر هفته مسئولان اداره‌کل زندان‌های خراسان‌جنوبی و انجمن حمایت زندانیان بیرجند سرکشی از یک خانواده زندانی را برنامه‌ریزی کردند، اما این سرکشی طولانی بود و هیئت اعزامی باید به یکی از روستاهای حومه بیرجند می‌رفتند.

کوچه پس کوچه روستای دستگرد در چند کیلومتری بیرجند را پیمودیم؛ خانه‌ای با درب کوچک سفیدرنگ، گویا اینجا مقصد مسئولان است، زنگ خانه که به صدا درمی‌آید خانمی همراه دختر بچه‌ای به مسئولان خوش‌آمد می‌گویند، دختر بچه که ظاهرا چشم‌انتظار پدرش است با صدایی آرام سراغ پدر را می‌گیرد.

خانه 40 متری‌شان وضعیت مناسبی ندارد. زیرزمین، دالان باریک و تاریک و اتاقی کوچک که اندازه تمام زندگی‌شان است. اینجا سرپناه خانواده زندانی است که سرپرست خانه به 17 سال تحمل حبس محکوم است.

در آشپزخانه از یخچال خبری نیست و با حداقل لوازم روز و شب را سپری می‌کنند؛ دخترک کیف مدرسه ندارد و بیماری خواهرش امان مادر را بریده؛ اجاره معوقه منزل و هزاران درد بی‌امان روز خوش را از این خانواده گرفته است. از این همه درد و رنج قلم هم سخت می‌نویسد.

زن جوان از روزهای سخت جوانی‌اش که او را پیر کرده است، می‌گوید و ادامه می‌دهد: دیگر لوازمی برای فروش ندارم که اجاره‌بها را پرداخت کنم؛ به همین خاطر پدرم و برادرم اجاره منزل را پرداخت می‌کنند.

زن جوان از مشقت زندگی می‌گوید و درآمد 900 هزار تومانی که به لطف کمیته امداد امام خمینی(ره) دریافت می‌کند؛ وی با بغض می‌گوید البته می‌دانم شوهرم خطا کرده و برای کارهای اشتباه خود تاوان می‌دهد، اما کودکانم که گناه نکرده‌اند؛ دختر شش ماهه‌ام بیمار است و به علت نداشتن هزینه درمان، زجر می‌کشیم.

خانه یک زندانی در بیرجند

وی از مسئولان می‌خواهد اگر امکان دارد شوهرش را به بند کارگری منتقل کنند تا حداقل سایه‌اش بالای سر فرزندانش باشد؛ سایه‌ای که فرزندانش این روزها بیش از هر امر دیگری در زندگی به آن نیاز دارند.

اینکه از نداشتن حداقل امکانات گلایه نمی‌کند برایم عجیب است؛ او ظاهرا همه سختی‌ها و نبود امکانات را به جان خریده است و تمام درخواستش در کمک به فرزندانش و حضور همسرش خلاصه می‌شود.

«همه کیف مدرسه دارند، من ندارم، آرزو دارم یک کوله رنگی داشته باشم»؛  این جمله دخترک هفت ساله تنم را به لرزه درمی‌آورد و این بیت سعدی در ذهنم تداعی می‌شود که «چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار» و با خود می‌پرسم چگونه قرار می‌گیریم وقتی دخترکی با این آرزوی به ظاهر ساده روزهای کودکی‌اش را سپری می‌کند.

مسئولان به دخترک هفت ساله بسته لوازم‌التحریر و به خانواده بسته معیشتی اهدا کردند. این شاید آغاز کمک به این خانواده باشد؛ تلاش برای نجات همسر از زندان و رفع آسیب‌هایی که فرد پس از زندان متحمل می‌شود، شاید در گام‌های بعدی برای التیام زخم این خانواده‌ها باشد.

در این دیدار، مسئولان برای پیگیری قضایی پرونده پدر خانواده، پیگیری تعمیر یخچال یا تهیه آن، پرداخت اجاره معوقه، اشتغال همسر زندانی و تهیه کیف مدرسه از سوی انجمن حمایت زندانیان بیرجند قول مساعد دادند.

خانه یک زندانی در بیرجند