آیینه راز‌های هستی/ ۳
فیلم | گریه خون

آن شب که دفن کرد علی بی صدا تو را
خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را

در گوش چاه، گوهر نجوا نمی‌شکست
ای آشنای درد، علی داشت تا تو را

ای مادر پدر، غمش از دست برده بود
همراه خود نداشت اگر مصطفی تو را

ناموس دردهای علی بوده‌ای چو اشک
پیدا نخواست غیرت شیرخدا تو را

یک عمر در گلوی تو بغض استخوان شکست
در سایه داشت گر چه علی چون هما تو را

خم کرد ای یگانه سپیدار باغ وحی
این هیجده بهار پر از ماجرا تو را

دفن شبانه تو که با خواهش تو بود
فریاد روشنی است ز چندین جفا تو را

تحریف دین، فراق پدر، غربت علی
افکند این سه درد به بستر ز پا تو را

نامت نهاد فاطمه کان فاطر غیور
می‌خواست از تمامی عالم جدا تو را

گلخانه مزار تو را عاشقی نیافت
ای جان عاشقان حسینی فدا تو را

پهلو شکسته‌ای و علی با فرشتگان
با گریه می‌برند به دارالشفاء تو را

دارالشفای درد جهان خانه علی‌ست
با گریه می‌برند ندانم کجا تو را

غافل مشو (فرید) ازین مژده زلال
کاین حال هدیه‌ای‌ست ز خیر النساء تو را

قادر طهماسبی (فرید)

{$sepehr_media_3679994_400_300}