آیینه راز‌های هستی/ ۹
فیلم | هستِ بی‌کران

آیینه‌ای که با عرش، با خویش گفت‌وگو داشت
یک آسمان پرستو، هر صبح روبرو داشت

تصویر آسمان بود، یا عین آسمان بود
یک هستِ بی‌کران بود، آن چشم‌ها که او داشت

هرچند بر زبانش، هرگز نرفت شِکوِه
از یاد رفتنی نیست، بغضی که در گلو داشت

گوهر گریست زهرا(س)، کوثر گریست زهرا(س)
بی ابر چشم‌هایش، کِی خاک آبرو داشت

خورشید آسمان را تا دید ارغوانی
بر کوه تکیه داد و از شرم سر فرو داشت

قربان ولیئی

{$sepehr_media_3687685_400_300}