استاد تفسیر تدبری قرآن کریم تأکید کرد: براساس آیات 15 تا 26 سوره فجر، دوستی دنیا، عشق به مال، موقعیت،ثروت و قدرت در تضاد آشکار با سبک زندگی حسینی(ع) است.

به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین
علی صبوحی؛ استاد تفسیر تدبری قرآن کریم، شامگاه 19 مردادماه در نشست علمی
«سبک زندگی حسینی براساس تدبر در سوره مبارکه فجر» با بیان اینکه مصداق بارز آیات پایانی سوره مبارکه فجر، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) است به نگاه تدبری در مورد این سوره برای شناخت امام حسین(ع) پرداخت و گفت:
در آیات پایانی خداوند فرموده است: ای نفس آرام و به اطمینان رسیده به سوی پروردگار خودت برگرد و به حالتی برگرد که تو از خدا راضی و خدا هم از تو راضی است و داخل در بندگان من شو و در بهشت من. برای اینکه بدانیم نفس مطمئن و آرام چیست باید آیات قبل از این چند آیه را معنا کنیم.
«یا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»؛ ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته؛ «ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً»؛ به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد. «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي» پس در میان بندگانم درآی؛ «وَادْخُلِي جَنَّتِي»
ادامه سخنان او به شرح زیر است:
در آیات 15 تا 26 (فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ؛ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ؛ كَلَّا بَلْ لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ؛ وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ؛ وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلًا لَمًّا؛ وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا؛ كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا؛ وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا؛ وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى؛ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي؛ فَيَوْمَئِذٍ لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ؛ وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ).
خداوند در مورد انسان سخن گفته است. در آیه 15 فرموده است: خداوند وقتی انسان را آزمایش میکند و برای آزمایش به او نعمت فراون میدهد مانند موقعیت اجتماعی، فرزند خوب، ثروت فراوان؛ این انسان میگوید پروردگارم به من احترام و تکریم کرد ولی وقتی او را آزمایش کرد و رزق او را تنگ گرفت یعنی ثروت او کم شد یا خانواده وی از هم پاشید، این انسان خواهد گفت خدا به من اهانت کرد.
واکنش خداوند به هر دو برخورد انسان این است که او دچار خطا شده است لذا از تعبیر «کلا» استفاده میکند یعنی ای انسان اگر به تو فرزند خوب و ثروت زیاد دادم برای آزمایش و امتحان بود نه نشانه تکریم و یا اهانت و تحقیر؛ چرا خیال کردی که خدا عاشق چشم و ابروی تو بوده است که به تو ثروت بیشتر و زیبایی بیشتری داده است و به دیگری نداده است؟ بچههای خوب به تو داده است و به دیگری نداده است و آن را به خوبی خودت نسبت دادی.
در طرف دیگر وقتی نعمتی را از تو گرفتم، چرا فکر کردی که خدا به تو اهانت کرده است؟ باید میگفتی خدا مرا امتحان کرد که ورشکست و بیمار شدم و تصادف کردم و ثروتم از دست رفت؟ چرا امتحان را ندیدی و آن را موجب تحقیر خود دانستی؟
همین دو آیه یک سبک زندگی به ما ارائه کرده است یعنی تحلیل ما از دارایی و ناداری نباید تحلیل ظاهری و سطحی باشد؛ یعنی ما کلا نسبت خود و خدا را با مسائل ظاهری و مادی میسنجیم یعنی اگر ثروت و قدرت و فرزند و موقعیت ما خوب بود؛ یعنی خدا ما را دوست دارد ولی اگر این طور نبود یعنی خدا ما را دوست ندارد. برخی حتی عزیزی از دست میدهند دائما میگویند چرا من؟ حق من نبود ویلچرنشین شوم و بی پول باشم.
خداوند در آیات بعد آن را ریشهیابی کرده است که چرا شما امتحانات را نمیبینید و همه چیز را به داشتن، نداشتن، تکریم و تحقیر نسبت میدهید؟ لذا فرموده است: «بل لا تکرمون»؛ یعنی ای خدا ما چون تکریم یتیم نمیکنیم امتحاناتمان را نمیبینیم؟ در آیه بعد فرمود دومین مشکلی که شما امتحانات الهی را نمیبینید این است که شما به فکر گرسنگان و فقرا نیستید و مهم نیست که آیا دیگران غذا دارند بخورند یا خیر؟ دومیلیون مردم غزه در بدترین وضعیت به سر میبرند و وجدان بشریت مرده است.
مذمت حرامخواری
در آیه بعد دلیل دیگر را نیز بیان کرده است؛ اینکه شما به راحتی حرامخوری میکنید، مال مردم را بالا میکشید و سهم دیگران راچپاول میکنید. البته تا اینجا ممکن است گفته شود که اینها چه ربطی به دیدن امتحان دارد؟ جواب سؤالات در آیه بعد آمده است یعنی اینکه به فکر یتیم و فقرا نیستید و مال دیگران را میخورید. همه این موارد به این دلیل است که شما مال دنیا را خیلی دوست دارید و عاشق مال دنیا هستید، یتیمنوازی نمیکنید و به فکر فقرا نیستید؛ لذا از هر فرصتی برای جمعکردن مال استفاده میکنید.
چرا وقتی بر مال تو افزوده شد؛ میگویی خدا به تو احترام و تکریم کرده است زیرا مال تو زیاد شده است؛ تا حالا یک میلیارد داشتی و حالا دو میلیارد داری. خدا توسعه، قدرت، شهرت، اعتبار و ثروت به بنده داد؛ لذا وقتی لذت آن را میبرد میگوید خدا مرا دوست داشت اما اگر همه اینها یا مواردی از این نعمات را از او گرفت ناراحت میشود و میگوید خدا به من اهانت کرد. پس عاشق مال دنیا بودن سبب میشود تا هیچ گاه متوجه امتحان شدن نباشی؛ کلا در نوسان هستی، هر گاه چیزی به تو دهند و ثروت به دست آوری خوشحالی و فردا اگر از تو گرفتند ناراحت؛ اگر امروز سالم هستی خوشحالی و اگر فردا روز بیمار شدی ناراحت خواهی شد؛ این حالت نوسانی و بیثباتی شدید محصول حب دنیاست.
چگونگی از بین بردن حب دنیا
چگونه حب دنیا را از بین ببریم که نعمتها را مایه امتحان بدانیم؟ خداوند دستورالعمل داده است؛ یتیمنوازی، به فکر فقرا بودن، کسب مال حلال و ترک حرام. این سه کار حب دنیا را در وجود ما کنترل میکند. اگر انسان چنین شد خدا برای او همیشه خدای بزرگ است چه او را فقیر کرده باشد و چه غنی و چه بیمار و چه سالم. خدا، خداست چه فرزند و آبرو و همسر خوب بدهد و یا بگیرد. خدا همین مقدار که با اعطای دنیا ما را پرورش میدهد با گرفتن دنیا هم ما را پرورش میدهد.
در قرآن دو ثروتمند داریم؛ یکی قارون و دیگری سلیمان؛ قارون ثروتهای بسیار زیادی داشت و مردم وقتی ثروت او را میدیدند میگفتند؛ ای کاش خدا قدرت، ثروت، جلال و جبروتی را که به قارون داده است به ما دهد؛ به تعبیر امروزی مردم حسرت خانه، ماشین، برند و لباس و کفش و تفریحات او را میکشیدند. از قارون پرسیدند تو از کجا آوردی و او گفت لیاقت من بوده است که خدا به من داده است: این معادل همان تعبیر آیه سوره فجر است که میفرماید: «یقول ربی اکرمن».
اما سلیمان؛ او هم آنقدر ثروت و قدرت داشت که عجیب است؛ خداوند فرموده است حضرت سلیمان به نیروهایش گفت؛ چه کسی حاضر است که تخت بلقیس را بیاورد و آصف بن برخیا گفت؛ من تخت بلقیس را برای تو میآورم قبل از آن که چشم بر هم بزنی؛ سلیمان وقتی این صحنه خلق شد به جای اینکه بگوید لیاقت و شایستگی خودم بود گفت: «هذا من فضل ربی»؛ یعنی اگر خدا ثروت و قدرت به من داده است برای امتحان من است تا مرا مورد آزمایش قرار دهد؛ در گرفتن نعمت هم همینطور است؛ وقتی خدا نعمتهای حضرت ایوب را گرفت او معترض نشد که با من چه کردی، مگر من چه کرده بودم که تو این گونه مال مرا گرفتی و خانواده من دچار مشکل شد؛ حضرت ایوب بیمار بود و در بیغولهها زندگی میکرد و همسرش برای تهیه نان بخشی از گیسوانش را گرو گذاشت و اتفاقات عجیبی برای او افتاد ولی او در سجده گفت؛ خدایا ضرر به من رسیده است ولی تو به من ضرر نزدی.
بنابراین؛ سبک زندگی درست آن است که انسان ابتلا و امتحان را ببیند؛ کسی اینگونه است که حرامخوار نیست و به فکر فقیر و یتیم است ولی سبک زندگی غلط یعنی ظاهربینی و داشتن معیار دنیاگرایی و حب دنیا. و در آیات بعد هم به حسرت کسانی که نگاه ظاهربین دارد اشاره دارد. سبک زندگی الهی آن است که زندگی این دنیا اصیل نیست لذا میگوید؛ ای کاش چیزی برای زندگی ابدی خودم فرستاده بودم و تهیه کرده بودم ولی خدا فرموده است؛ دیگر فایده ندارد و خدا طوری عذاب میکند و به بند میکشد که هیچ کسی این گونه عذاب نمیکند.