یادداشت
نگاهی به پیوند شهادت امام حسن مجتبی(ع) و نبی اکرم(ص)
شهادت امام حسن مجتبی(ع) و نبی اکرم(ص)حافظه تاریخی ملت‌ها، اغلب بر مدار روایات غالب و رسمی شکل می‌گیرد، روایاتی که گاه برای حفظ وحدت ظاهری یا ساده‌سازی وقایع پیچیده، عمیق‌ترین لایه‌های حقیقت را مسکوت می‌گذارند. در تاریخ اسلام، دو فقدان بزرگ، پایان حیات پیامبر خاتم(ص) و نواده ارشد ایشان، امام حسن(ع)، نمونه بارز این پدیده است. کلیدواژه‌های «رحلت» و «صلح»، با تمام دقتی که در خود دارند، این خطر را ایجاد می‌کنند که عامل انسانی و اراده‌های منحرف در رقم خوردن این دو سرنوشت تلخ، نادیده گرفته شوند.
 
این یادداشت، با عبور از سطح توصیف، در پی ارائه یک تحلیل ساختاری است و این فرضیه را مطرح می‌کند که این دو رویداد، نه دو اتفاق مجزا، بلکه دو نقطه عطف کلیدی در یک «پروژه درازمدت» برای تغییر ماهیت حکومت اسلامی بودند. این پروژه، گذار از پارادایم «امامت مبتنی بر عصمت و نص الهی» به پارادایم «سلطنت مبتنی بر غلبه و وراثت قبیله‌ای» بود. پرسش محوری این نیست که آیا این دو بزرگوار شهید شدند یا خیر، بلکه این است که تحلیل شهادت ایشان به عنوان محصول یک «کودتای نرم و تدریجی»، چگونه به ما در فهم بحران‌های هویتی و مشروعیتی تاریخ اسلام و امتداد آن تا امروز کمک می‌کند؟ در همین خصوص رضا ملازاده یامچی، پژوهشگر دینی، یادداشتی در اختیار ایکنای خراسان‌ رضوی قرار داده است که در ادامه می‌خوانیم؛
 
قرآن کریم صرفاً به ستایش «کشته‌شدگان در راه خدا» نمی‌پردازد، بلکه یک دوگانه مفهومی را ترسیم می‌کند: «شهید» (گواه و حاضر در صحنه) در برابر «قاعد» (نشستگان و بی‌طرفان). بر اساس این منطق، «شهادت» اوج مقام «شهید» بودن است. پیامبران و امامان، در درجه اول، «شاهدان» و گواهان اعمال امت و اصالت دین هستند. تمام زندگی ایشان، حضوری فعال در صحنه مبارزه با انحراف است. از این منظر، شهادت فیزیکی ایشان، آخرین و قطعی‌ترین امضای خونین بر گواهی‌نامه حقانیت‌شان است. این مرگ، نه یک پایان که یک «افشاگری» ابدی است، افشای چهره کریه جریانی که برای حذف گواه حق، حاضر به عبور از تمام خطوط قرمز الهی است. بنابراین، شهادت ایشان، نه یک تراژدی شخصی که یک «معیار» و «فرقان» تاریخی است.
 
روایت شهادت آخرین فرستاده الهی، روایتی چندلایه است. لایه اول، بستر فیزیکی است. ماجرای سمّ خیبر، یک گزارش تاریخی متواتر در منابع فریقین (شیعه و سنی) است، اما کلید فهم ماجرا در کلام خود پیامبر نهفته است که در آخرین روزهای حیاتشان مکرراً می‌فرمودند: «این درد از اثر همان لقمه‌ای است که در خیبر خوردم... اکنون زمان قطع شدن رگ حیات من است». (مضمون روایات متعدد). این نشان می‌دهد که زهر، نه یک عامل آنی که یک قاتل تدریجی و بستری آماده برای تسریع مرگ توسط عوامل دیگر بوده است.
 
لایه دوم و مهم‌تر، بستر سیاسی-کلامی است. واقعه «رزية يوم الخميس»، تنها چند روز پیش از شهادت، یک نقطه بی‌بازگشت بود. هنگامی‌که پیامبر(ص) قلم و کاغذی برای نگارش وصیتی که «هرگز گمراه نشوید» طلبیدند، با ممانعت و اتهام بی‌سابقه «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُرُ» (این مرد هذیان می‌گوید - نقل از صحیح بخاری) از سوی برخی صحابه مواجه شدند. این جمله، صرفاً یک مخالفت نبود، بلکه یک «مشروعیت‌زدایی» آشکار از کلام پیامبر(ص) در واپسین و حیاتی‌ترین لحظات بود. این جسارت، نشان از شکل‌گیری یک اپوزیسیون داخلی قدرتمند داشت که پارادایم «خلافت انتخابی» (به تفسیر خود) را بر «امامت انتصابی» پیامبر ترجیح می‌داد. شهادت پیامبر(ص) در چنین فضایی، عملاً به معنای موفقیت این جریان در مسدود کردن راه انتقال رسمی و مکتوب حاکمیت به اهل بیت(ع) بود. مرگ ایشان، صرفاً یک فقدان معنوی نبود، بلکه یک خلأ قدرت برنامه‌ریزی‌شده را ایجاد کرد که آن جریان، بلافاصله در سقیفه آن را پر نمود.
 
شهادت امام حسن(ع)، پرده دوم و تکمیلی این نمایش‌نامه بود. برای درک عمق فاجعه، باید به جزئیات صلح‌نامه و خیانت‌های منتهی به آن نگریست. امام(ع) در شرایطی مجبور به پذیرش صلح شد که فرماندهان کلیدی سپاهش، همچون عبیدالله بن عباس با رشوه‌های کلان معاویه، به دشمن پیوستند و خواص جامعه، خسته از جنگ، امام را به پذیرش صلح فرامی‌خواندند. این نه یک «صلح»، که یک آتش‌بس تحمیلی در پی یک خیانت عمومی بود.
 
مفاد صلح‌نامه خود یک سند افشاگر است. بندهایی چون «معاویه بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر عمل کند» و «پس از خود کسی را به جانشینی انتخاب نکند»، نشان می‌دهد که امام(ع) حتی در مقام صلح، در حال بازتعریف شاخص‌های حکومت مشروع بود. اما اوج فاجعه در فردای امضای صلح‌نامه رخ داد. معاویه در نخیله کوفه بر منبر رفت و با صراحت تمام گفت: «ای مردم کوفه... بدانید که تمام شروطی که با حسن بستم، زیر این دو پای من است». این جمله، نه فقط نقض یک عهدنامه که اعلام رسمی مرگ پارادایم حکومت مبتنی بر تعهد دینی و تولد پارادایم حکومت مبتنی بر زور و فریب بود.
 
در چنین بستری، وجود امام حسن(ع) برای معاویه تحمل‌ناپذیر بود. امام، یک اپوزیسیون بالقوه و یک وجدان بیدار برای جامعه بود که مشروعیت سلطنت اموی را هر لحظه به چالش می‌کشید. شهادت ایشان با زهر جعده به دستور مستقیم معاویه (که در منابعی چون «انساب الاشراف» بلاذری و «الارشاد» شیخ مفید به تفصیل آمده)، نه یک حذف شخصی، که یک تصفیه سیاسی-ایدئولوژیک بود. با شهادت امام حسن(ع)، آخرین نماد زنده از حکومت نبوی و علوی که قابلیت بسیج توده‌ها را داشت، از صحنه حذف شد تا پروژه تبدیل خلافت به سلطنت موروثی برای یزید، بدون مانع به پیش رود.
 
پیوند این دو مورد، یک پیوند ساختاری و راهبردی است. جریان انحراف در برابر پیامبر(ص) با استراتژی مشروعیت‌زدایی از کلام آغاز شد. این استراتژی در برابر امام حسن(ع) به مشروعیت‌زدایی از اقدام (شایعه‌پراکنی و جنگ روانی مبنی بر صلح‌طلبی امام) و در نهایت به حذف فیزیکی تکامل یافت.
 
به عبارت دقیق‌تر، شهادت پیامبر(ص) محصول موفقیت‌آمیز فاز اول پروژه، یعنی تصاحب قدرت بود. اما شهادت امام حسن(ع) محصول فاز دوم، یعنی تثبیت و نهادینه‌سازی قدرت بود. جریانی که در سقیفه با توجیه مصلحت امت، قدرت را به دست گرفت، چهل سال بعد برای حفظ همان قدرت، به صراحت خون فرزند پیامبر را ریخت و این نشان می‌دهد که انحراف اگر در نطفه مهار نشود، به تدریج تمام اصول اولیه خود را نیز زیر پا خواهد گذاشت و برای بقا، به هر جنایتی دست خواهد زد.
 
بازخوانی تحلیلی و پیوندی این دو شهادت، ما را از سطح سوگواری صرف، به سطح یک تحلیلگر تاریخ ارتقا می‌دهد. این دو رویداد، نه مرگ طبیعی و صلح ساده که دو مرحله کلیدی از یک کودتای نرم علیه پروژه الهی پیامبر(ص) بودند. این دو شهادت، حقانیت نظریه «امامت» به‌عنوان یک منصب الهی و تداوم رسالت را به‌صورت عملی اثبات می‌کنند. دشمنان این دو، از یک جنس بودند: کسانی که دین را ابزاری برای کسب قدرت دنیوی می‌خواستند.
 
بصیرت جامعه‌شناختی: این وقایع، آسیب‌شناسی یک جامعه انقلابی است که دچار ارتجاع می‌شود. خطر، نه از سوی دشمنان قسم‌خورده خارجی، که از سوی انقلابیون پشیمان، خواص بی‌بصیرت و توده‌های خسته است که راه را برای به قدرت رسیدن فرصت‌طلبان باز می‌کنند.
 
میراث شهادت پیامبر(ص) و امام حسن(ع) یک هشدار دائمی است: هرگاه جامعه‌ای میان حقیقتِ تلخ و مصلحتِ شیرین (به تفسیر صاحبان قدرت)، دومی را برگزیند، باید آماده باشد تا شاهد حذف تدریجی حقیقت و حاکمیت تمام‌عیار باطل باشد. این دو شهادت به ما می‌آموزند که بزرگترین جهاد، «جهاد تبیین» در برابر تحریف‌ها و زنده نگه داشتن معیارهای اصیل در برابر روایت‌های جعلی قدرت است، حتی اگر بهای آن، نوشیدن جام زهر در کنج خانه باشد.
 
 منابع
قرآن کریم (به ویژه سوره‌های بقره، آل عمران، و منافقون).
نهج البلاغه (خطبه شقشقیه و نامه‌ها).
طباطبایی، سید محمدحسین. تفسیر المیزان (ذیل آیات جهاد و شهادت).
کلینی، محمد بن یعقوب. الکافی (ابواب تاریخ المعصومین).
مجلسی، محمدباقر. بحارالانوار (جلد ۲۲ و ۴۴).
شیخ مفید، محمد بن محمد. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد.
بلاذری، احمد بن یحیی. انساب الاشراف.
بخاری، محمد بن اسماعیل. صحیح بخاری (کتاب العلم و کتاب المرضی).
مسلم بن حجاج. صحیح مسلم (کتاب الفضائل).
اصفهانی، ابوالفرج. مقاتل الطالبیین.
جعفریان، رسول. تاریخ سیاسی اسلام (جلد دوم: تاریخ خلفا).