امام حسن عسکری(ع) در مقام سیزدهمین پیشوای معصوم و یازدهمین امام از سلسله امامت اهل بیت(ع) پس از پیامبر گرامی اسلام(ص) شناخته میشود. ایشان در محضر پدر بزرگوارشان، امام هادی(ع) پرورش یافت و در علوم دینی، زهد و تقوا، سرآمد دوران خویش بود. ۲۲ سال از عمر شریفش را در کنار پدر سپری کرد و در این مدت، وارث علوم نبوت و امامت شد.
امام حسن عسکری(ع) در تمامی ابعاد علمی، عملی، رهبری، مجاهدت و خیرخواهی برای امت اسلامی، ادامهدهنده راه پدران بزرگوار خود بود. شایستگی ایشان برای مقام امامت، حتی در دوران حیات و امامت امام هادی(ع) برای اصحاب خاص و عموم مسلمانان آشکار شده بود و همگان امامت ایشان را پس از شهادت پدر مسلم میدانستند.
دوران امامت حضرت عسکری(ع) که حدود شش سال به طول انجامید، در سختترین شرایط سیاسی و تحت سختگیریهای حکومت عباسی سپری شد. خلفای عباسی که با حرص تمام در پی حفظ قدرت بودند، بهخوبی میدانستند که مهدی موعود(عج) از نسل امام علی(ع) و امام حسین(ع) خواهد بود؛ از این رو، همواره در تلاش بودند تا آخرین امام را قبل از قیامش شناسایی و نابود کنند. حکومت عباسی علاوه بر اجبار به اقامت امام حسن عسکری(ع) در سامرا، ایشان را ملزم کرده بود که هفتهای دو بار در دارالخلافه حاضر شود. این اقدام بهمنظور تحت کنترل قرار دادن فعالیتهای امام و ایجاد محدودیت بیشتر برای ایشان بود. تاریخنویسان حضور مردم را در روز مراجعت امام حسن عسکری(ع) به دارالخلافه چنین روایت کردهاند: «خیابان پر از جمعیت و ازدحام چهارپایان شده بود، بهگونهای که کسی توانایی راهرفتن نداشت و کسی هم نمیتوانست خود را در میان آن جمعیت وارد کند. هنگامی که امام(ع) وارد خیابان شد، صداها خوابید و در هنگام ورود به دارالخلافه و خروج از آن، مردم برای آن حضرت راه باز کردند.»
امام حسن عسکری(ع) حتی در دوران حبس در زندان عباسیان، با عبادت و سلوک الهی خویش، دو زندانبان شرور خود را دگرگون کرد تا جایی که آن دو به درک درجات معنوی رسیدند و به هنگام نگاه امام(ع) به ایشان، لرزه بر اندام آنان میافتاد و ترسی الهی وجودشان را فرامیگرفت.
حکومت عباسی با گماردن جاسوسان متعدد، تمام حرکات امام(ع) را زیر نظر داشت تا مانع فعالیتهای علمی و سیاسی ایشان شود. در چنین شرایطی، امام(ع) با ایجاد شبکه وکالت و فعالیتهای مخفیانه، رهبری امت را ادامه داد و تمام تلاشهای دشمنان را برای نابودی مکتب اهل بیت(ع) خنثی کرد. ایشان با بهرهگیری از اصول شریعت، در برابر ستمگریهای عباسیان ایستاد و زمینه عصر غیبت را آماده کرد. امام حسن عسکری(ع) در دوران امامت کوتاه خود، تحت تعقیب و آزار سه خلیفه عباسی، معتز، مهتدی و معتمد قرار داشت. در نهایت، معتمد عباسی که از محبوبیت بینظیر امام(ع) در میان امت اسلامی خشمگین بود، با سم ایشان را که کمتر از ۳۰ سال داشت، به شهادت رساند.
اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بهدلیل برخورداری از دانایی، فضیلت و تقوای خاص، جایگاه رفیعی در دلهای امت اسلام داشتهاند. قرآن کریم نیز مودت و دوستی خویشاوندان پیامبر(ص) را پاداش رسالت معرفی کرده است: «قُلْ لاأَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی.» با این حال، حاکمانی که با زور و شمشیر بر مسند قدرت تکیه زده بودند، همواره در پی خاموشکردن نور هدایت ائمه(ع) و دورکردن مردم از آنان بودند و در نهایت، بسیاری از امامان را با شمشیر یا سم به شهادت رساندند.
با وجود این دشمنیها، ائمه اطهار(ع) هیچگاه از ارشاد و خیرخواهی حتی برای همین حاکمان خودداری نکردند و در حل معضلات حکومت اسلامی، نقش فعالی ایفا کردند. بسیاری از مواضع و سیره این بزرگواران از دید، پنهان مانده که در اعتراف همعصران آنان نیز مشهود است: «خوشتر آن باشد که سر دلبران/ گفته آید در حدیث دیگران.»
در مقطعی از دوران پرالتهاب امامت حضرت، ایشان را به زندانبانی قسیالقلب و سنگدل به نام «نحریر» سپردند. این مرد که مطیع اوامر ملوکانه عباسیان بود، تمامی سختگیریهای ممکن را در حق آن حضرت روامیداشت و از هیچگونه آزار و اذیتی دریغ نمیکرد. همسر نحریر که خود شاهد فضائل و مراتب معنوی امام بود، پیوسته شوهرش را از ادامه این مسیر ناصواب برحذر میداشت و با یادآوری جایگاه آن حضرت، او را از عواقب شوم آزار ولی خدا میترساند؛ اما این پندهای حکیمانه نهتنها در جان تیره نحریر اثر ننهاد، بلکه بر عزم او برای ارتکاب به جرمی بزرگ، یعنی قتل امام افزود.
او با کسب اجازه از مافوق خود، حضرت را در محوطهای موسوم به «برکهالسباع» رها کرد؛ مکانی که حیوانات درنده در آن میزیستند. نحریر باوری راسخ داشت که امام طعمه حیوانات خواهد شد؛ اما در نهایت حیرت، پس از دقایقی مشاهده کرد که آن حضرت در کمال آرامش به عبادت ایستاده است و درندگان و وحوش با خشوعی حیرتانگیز، گرداگرد او حلقه زده و سر به فرمان امام نهادهاند. این صحنه اعجازآمیز، چنان تأثیری در نحریر و همراهانش نهاد که بیدرنگ امام را از آن محل خارج کردند و با احترام تمام به منزل بازگرداندند.
مقام و موقعیت امام حسن عسکری(ع) چنان بود که حتی حاکمان را به پذیرش عظمت ایشان وامیداشت. روایت شده است که جعفر بن علی، فرزند امام هادی(ع) و برادر امام حسن عسکری(ع) روزی از معتمد عباسی درخواست کرد تا وی را به مقام امامت منصوب کند. معتمد در پاسخ گفت: «بدان که مقام و منزلت برادر تو بهواسطه نزدیکی به ما و دستگاه سلطنت حاصل نشده، بلکه فقط بهواسطه نزدیکی به خداوند عزوجل است. ما بسیار میکوشیم تا قدر و منزلت او را پایین بیاوریم و از مقام و مرتبه خود بازداریم؛ اما خداوند متعال اراده فرموده است تا رفعت شأن وی را روزبهروز افزایش دهد؛ چراکه وی دارای صیانت نفس، حسن رویه، دانش و عبادت است. حال اگر تو در نزد پیروان و شیعیان برادرت به چنین درجهای رسیدهای، حاجتی به ما نداری و اگر در نزد آنان به چنین درجه و منزلتی نرسیدهای و آنچه در برادر توست، در تو موجود نیست، ما نمیتوانیم از این نظر تو را بینیاز کنیم.»
بختیشوع، برجستهترین چهره پزشکی دوران امام حسن عسکری(ع) و پزشک مخصوص خانواده حکومتی روایت میکند که روزی امام به خدمات پزشکی نیاز پیدا کرد. از بختیشوع درخواست شد تا یکی از شاگردان خود را برای درمان ایشان اعزام کند. بختیشوع به شاگردش دستور داد تا امام را معالجه کند و به او تأکید کرد: «ابنالرضا از من خواسته است تا کسی را نزد او بفرستم. به نزد او برو و بدان که در روزگار ما او داناترین مردم زیر آسمان است؛ پس برحذر باش که در آنچه تو را به آن امر میکند، با او مخالفت کنی.»
احمد بن عبیداللّه بن خاقان، از کارگزاران حکومت عباسی و فرزند وزیر معتمد عباسی که خود از دشمنان اهل بیت(ع) بود، به برتری امام حسن عسکری(ع) اعتراف کرده است. او میگوید: «من در میان علویان ساکن سامرا، هرگز کسی را مانند حسن بن علی بن محمد بن علی الرضا(ع) ندیدهام... بنیهاشم او را بر بزرگان و صاحبمنصبان خود مقدم میدارند و فرماندهان، وزیران، دبیران و عوام مردم، همه به او ارادت میورزند.»
وی همچنین شاهد رفتار احترامآمیز پدرش، وزیر عباسی با امام بود؛ مثلاً هنگامی که حاجبان خبر دادند «ابنالرضا بر در خانه ایستاده است»، پدرش بلافاصله دستور داد به ایشان اجازه ورود دهند و احمد این ملاقات را چنین توصیف میکند: «ناگاه دیدم مردی گندمگون، درشتچشم، خوشقامت و جوان وارد شد. پدرم از جا برخاست و به استقبال او رفت... او را در آغوش کشید و صورت و شانههایش را بوسید.» هنگامی که احمد از پدرش پرسید این شخص که بود، وزیر عباسی پاسخ داد: «پسرم او ابنالرضا بود... اگر خلافت از خلفای بنیعباس زائل شود، هیچیک از بنیهاشم جز این مرد، شایستگی تصدی این مقام را ندارد. او بهدلیل فضیلت، عفت، هدایت، پاکدامنی، زهد، عبادت، اخلاق والا و شایستگی همهجانبهای که دارد، سزاوار این مقام است.»
احمد بن عبیدالله که خود از دشمنان خاندان امامت بود، تحت تأثیر شخصیت امام حسن عسکری(ع) قرار گرفته بود. او اعتراف میکرد: «من از میان علویانی که در سامرا زندگی میکنند، مردی مانند حسن بن علی را نه دیده، نه شنیده و نه شناختهام؛ کسی که بسان او دارای هدایت، وقار، عفت، تیزهوشی و عقل باشد و بنیهاشم او را بر پیران، بزرگان و صاحبمنصبان خود مقدم دارند.»
از ابوجعفر احمد قصیر بصری، کاتب معتمد روایت شده است که گفت: «ما در نزد سید و مولای خود بودیم که خادمی از دستگاه حکومت که دارای مقام بالایی بود، وارد شد و به امام عسکری(ع) عرضه داشت: «امیرالمؤمنین تو را سلام میفرستد و میگوید: انوش نصرانی به ما نامهای نوشته و خواسته است تا دو پسر او را تطهیر کنی. وی از ما خواسته تا از تو بخواهیم که سوار بر مرکب شده، به خانه وی رفته و برای سلامتی و زندهماندن پسران او دعا کنی. من نیز دوست میدارم که تو این کار را به انجام برسانی؛ البته ما به آن سبب تو را برای انجام این کار به زحمت انداختیم که انوش گفته است: ما به دعای بازماندگان خاندان نبوت و رسالت تبرک میجوییم.»
راهب عاقول که از بزرگان و عالمان مسیحی بود، تحت تأثیر کرامات امام حسن عسکری(ع) قرار گرفت. پس از مشاهده معجزات و نشانههای الهی از سوی آن حضرت، به دست ایشان مسلمان شد و لباس نصرانیت را از تن بیرون کرد.
هنگامی که بختیشوع پزشک از او پرسید چرا از دین خود دست کشیده است، راهب پاسخ داد: «من مسیح یا نظیر او را یافتم و به دست او ایمان آوردم.» مقصود او از مسیح یا نظیر مسیح، امام حسن عسکری(ع) بود. راهب افزود: «این مرد از لحاظ نشانهها و براهین، نظیر حضرت عیسی بن مریم است.» سپس نزد امام حسن عسکری(ع) بازگشت و تا پایان عمر در خدمت ایشان باقی ماند.
الههسادات بدیعزادگان