در عصر دیجیتال و هوش مصنوعی، نقش مدرسه از یک نهاد سنتی انتقال دانش به یک محیط یادگیری پویا، منعطف و شخصیسازیشده تغییر مییابد. براساس پژوهشهای انجام شده، مدارس دیجیتال به جای تمرکز بر روشهای یکسان و معلممحور، بر ایجاد تجربه یادگیری فردی برای هر دانشآموز تأکید میکنند که مبتنی بر دادهها و تواناییهای خاص آنهاست. هوش مصنوعی با ارائه ابزارهای تحلیلی پیشرفته، امکان شناسایی سبکهای یادگیری، نقاط قوت و ضعف دانشآموزان را فراهم میکند و از این طریق به طراحی برنامههای درسی سفارشی میپردازد. همچنین، با استفاده از فناوریهایی مانند سیستمهای مدیریت یادگیری و محیطهای مجازی، فرآیند آموزش از محدودیتهای زمانی و مکانی فراتر رفته و یادگیری همهجانبه را تسهیل میکند.
این تحول، نقش معلمان را از انتقالدهندگان دانش به تسهیلگران و راهنمایان فرآیند یادگیری تغییر داده است. در این الگو، معلمان با استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی، بازخورد فوری و دقیقتری ارائه میدهند و بیشتر بر پرورش مهارتهای تفکر انتقادی، خلاقیت و همکاری در دانشآموزان متمرکز میشوند. علاوه بر این، مدرسه به عنوان یک اکوسیستم آموزشی، به سمت دادهمحوری و تصمیمگیری مبتنی بر تحلیلهای پیشرفته حرکت میکند که مدیریت منابع و فرآیندها را بهینه میکند. اگرچه این تغییرات با چالشهایی مانند نیاز به آموزش معلمان و مسائل اخلاقی همراه است، ولی در نهایت منجر به ایجاد نظام آموزشی عادلانهتر، کارآمدتر و پاسخگو به نیازهای فردی و جامعه خواهد شد. باوجود همه این مزایا، مدارس کشورمان توفیق چندانی را در عرصه برگزاری کلاسهای مجازی نداشتهاند و امیدواریم که با شتاب پیشرفت روزافزون هوش مصنوعی و فناوریهای دیجیتال بتوانیم تا حدی به این عرصه نزدیک شویم.
در همین راستا خبرگزاری ایکنا با احسان طوفانینژاد، استادیار و عضو هیئت علمی گروه یادگیری الکترونیکی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی شهید بهشتی گفتوگویی انجام داده است که مشروح بخش نخست را در ادامه میخوانید.
امروزه مدرسه عمدتاً به یک نهاد آموزشی تبدیل شده است، اما با در نظر گرفتن تحولات هوش مصنوعی، مدرسه باید از یک نهاد صرفاً آموزشی به مرکزی برای پرورش انسان یعنی مکانی برای تعلیم و تربیت انسانهایی خلاق، مسئولیتپذیر و آگاه در فضای دیجیتال تبدیل شود. در بسیاری از موارد، نقش مدرسه باید از انتقالدهنده دانش به تسهیلگر فرآیند یادگیری تغییر یابد و مدرسه باید تربیتکننده شهروندان دیجیتال و آیندهسازان باشد و دانشآموزان را برای زندگی در آینده آماده کند؛ چراکه اولاً، نقش سنتی مدرسه در انتقال دانش، کاربرد چندانی ندارد، زیرا امروزه هر فردی میتواند به راحتی و با بهترین کیفیت به دانش مورد نیاز خود دسترسی پیدا کند. بنابراین، مدرسه باید از تمرکز بر محفوظات به سمت مهارتآموزی حرکت کند و در کنار آن، به عنوان سکویی برای آمادهسازی دانشآموزان برای دنیای آینده باشد.
علاوه بر بهروزرسانی محتوای درسی، باید مهارتهایی مانند حل مسئله، خلاقیت و تفکر انتقادی در برنامه مدارس گنجانده شود. درواقع مدرسه باید به اکوسیستم یادگیری شایستهمحور تبدیل شود و در آن، دانشآموز نه به عنوان یک عنصر، بلکه به عنوان یک عامل فعال در نظر گرفته شود.
معلم بهعنوان یکی از ارکان اساسی و انکارناپذیر نظام آموزشی، باید از نقش انتقال دهنده صرف دانش به سوی جایگاه تسهیلگر فرآیند یادگیری تحول یابد و در طراحی آموزشی مشارکت فعالانه داشته باشد. از سوی دیگر، ضروری است از شیوه کلاسداری سنتی کاملاً حضوری فاصله گرفته و به سمت رویکردهای تلفیقی(یادگیری ترکیبی) حرکت کنیم. مقصود کاهش ساعت حضور فیزیکی دانشآموزان در مدرسه نیست، بلکه مقصود گسترش دامنه آموزش فراتر از محیط متمرکز فیزیکی مدرسه است؛ هم از حیث زمانی، بدین معنا که یادگیری میتواند خارج از ساعات رسمی مدرسه نیز محقق شود و هم از جنبه دسترسی، بهگونهای که دانشآموزان امکان دسترسی به منابع آموزشی فرادرسی، اعم از منابع ملی و بینالمللی را یافته و فعالیتهای یادگیری را در خارج از فضای کلاس نیز پیگیری کنند.
مدرسه باید به اکوسیستم یادگیری شایستهمحور تبدیل شود و در آن، دانشآموز نه به عنوان یک عنصر، بلکه به عنوان یک عامل فعال در نظر گرفته شود
درواقع این تحول نقش را میتوان چنین تبیین کرد؛ مدرسه باید به کانونی برای یادگیری ترکیبی تبدیل شود که در آن فراگیران متناسب با نیازهای فردی خود به یادگیری و فعالیت بپردازند. در کنار این دگرگونی، باید با لحاظ کردن محدودیتهای خاص جغرافیایی و زیرساختی ایران، نسبت به ایجاد و توسعه بسترهای مناسب نیز اهتمام ورزید.
یکی از ابعاد این مسئله، بحث هوش مصنوعی است. باید سه نگاه کلی برای مهارتافزایی دانشآموزان در زمینه هوش مصنوعی داشته باشیم.
سواد هوش مصنوعی(AI Literacy) بهعنوان یکی از ابعاد اساسی، حائز اهمیت است؛ بدینمعنا که دانشآموزان باید نسبت به فرصتها، چالشها، محدودیتها و ملاحظات اخلاقی مرتبط با بهرهگیری از فناوری هوش مصنوعی، دانش لازم را کسب کنند. همچنین، درک سازوکارهای پایهای این فناوری ضروری است تا بتوانند ماهیت، قابلیتها و حدود آن را بهدرستی درک کنند. در همین راستا، سواد داده نیز بهعنوان مؤلفهای کلان مطرح میشود که شامل آشنایی با اهمیت داده و نقش محوری آن در حوزه هوش مصنوعی است.
کاربرد هوش مصنوعی در آموزش(AI in Education) نیز مستلزم آن است که دانشآموزان توانایی بهکارگیری این فناوری را بهشکلی اثربخش و مسئولانه، چه در راستای اهداف یادگیری فردی و چه بهعنوان کمکی در تحقق اهداف آموزشی معلمان، کسب کنند و این مهم، شامل شناسایی ابزارهای مناسب، استفاده صحیح از آنها و بهرهمندی متعهدانه از این فناوری است.
بعد سوم، سواد توسعه هوش مصنوعی(AI Development Literacy) است. با توجه به نیاز کشور در آینده که هماکنون نیز از نیاز به ۵۰۰ هزار نیروی متخصص در حوزه هوش مصنوعی سخن گفته میشود، لازم است برخی از دانشآموزان به سمت کسب تخصص در توسعه هوش مصنوعی سوق داده شوند. البته این امر برای همه دانشآموزان ضروری نیست، ولی میتواند یکی از حوزههای اصلی مهارتی باشد. بعد دیگر که در فضای دیجیتال بسیار مورد تأکید قرار میگیرد، مهارتهای چهارگانه قرن ۲۱ است. این مهارتها شامل خلاقیت(Creativity)، مشارکت و کار گروهی(Collaboration)، ارتباطات(Communication) و تفکر انتقادی(Critical Thinking) هستند.
با توجه به فضای پیچیده و چالشهای فناورانه امروز، این مهارتها از پایهایترین نیازهای دانشآموزان به شمار میروند. علاوه بر این، بحث یادگیری مادامالعمر نیز بسیار مهم است. دانشآموز باید توانایی یادگیری مستقل را داشته باشد تا بتواند خود را در طول زمان هم در دوران مدرسه و هم پس از آن مدیریت و ارتقا دهد. این قابلیت به او کمک میکند تا با تغییرات فناورانه همگام شود و انعطافپذیری لازم را در دنیای پرتحول امروزی به دست آورد.
مهارت دیگر، سواد رسانهای و شهروندی دیجیتال است. دانشآموزان باید با قوانین و حقوق دیجیتال مانند کپیرایت، حریم خصوصی و حق دسترسی به اطلاعات آشنا شوند. همچنین درک مسائل ملی و بینالمللی مرتبط با فناوری، مانند عدالت دیجیتال، تغییرات شغلی ناشی از هوش مصنوعی و تأثیرات زیستمحیطی فناوری، باید مورد توجه قرار گیرد تا دانشآموزان بتوانند تصمیمهای آگاهانه و متعهدانه گیرند و همه این موارد باید در قالب اهداف آموزشی مدارس گنجانده شوند.
هوش مصنوعی قادر است با تحلیل دادههای یادگیری دانشآموزان، فرآیند آموزش را متناسب با نیازها و سرعت یادگیری هر یک از آنها شخصیسازی کند. این قابلیت به طور مؤثری به خروج آموزش از حالت سنتی «یک اندازه برای همه» یاری میرساند. اکنون، سازوکار تحقق این امر چگونه است؟ نخستین گام، انجام تحلیل پیشرفت فردی مبتنی بر دادههای موجود در سامانههای آموزشی است. به این ترتیب که هوش مصنوعی با در نظر گرفتن همه دادههای موجود، از جمله دادههای روانسنجی، نتایج تحصیلی، اطلاعات ثبتنام و حتی دادههای مرتبط با اولیا، میتواند نقاط قوت و ضعف دانشآموز را به صورت جامع شناسایی کرده و براساس آن، توصیههای آموزشی متناسب ارائه دهد.
هوش مصنوعی میتواند بازخوردهای فوری و شخصیشده ارائه کرده و به جای انتظار دانشآموز برای دریافت بازخورد یا تصحیح از سوی معلم، امکان دریافت سریعتر بازخورد را فراهم آورد
نکته دیگر این است که یادگیری با سرعت فردی محقق میشود. به این معنا که دانشآموزانی که از سرعت یادگیری بالاتری برخوردارند، امکان پیشروی در مباحث یا مطالعه عمیقتر مطالب را خواهند داشت و آن دسته از فراگیران که با سرعت کمتری مطالب را فرا میگیرند یا نیازمند تمرین بیشتری هستند، امکان تکرار و تمرین کافی برایشان فراهم میشود. در کنار این مزیت، یکی از نکات حائز اهمیت، موضوع ارائه بازخورد است. بازخورد بهعنوان اصلیترین رکن فرآیند یادگیری، در تعمیق و تثبیت آموختهها نقش اساسی ایفا میکند. بنابراین، هوش مصنوعی میتواند بازخوردهای فوری و شخصیشده ارائه کرده و به جای انتظار دانشآموز برای دریافت بازخورد یا تصحیح از سوی معلم، امکان دریافت سریعتر بازخورد را فراهم آورد.
در نهایت، در افق آینده، سیستمهای هوشمند آموزش یا آموزشیاران هوشمند مطرح میشوند که میتوانند در این زمینه نقش آفرینی کنند. یکی دیگر از اقدامات در حال اجرا، تحول چتباتها به راهنماباتها است. به عنوان نمونه، «Khanmigo» در ایالات متحده آمریکا این وظیفه را عهدهدار است که به جای ارائه پاسخ مستقیم، همچون یک مربی، به تدریج، فراگیر را راهنمایی کند تا خود به پاسخ مطلوب دست یابد.
نکته مهم دیگر در این فرآیند شخصیسازی، قابلیت هوش مصنوعی در کاهش بار کاری و اداری معلمان است. معلم میتواند وظایف تکراری مرتبط با فعالیتهای آموزشی و اداری را به هوش مصنوعی محول کند. براساس آمار مستند، پژوهشها حاکی از آن است که معلمان بهرهمند از هوش مصنوعی به طور میانگین حدود شش ساعت در هفته در زمان، صرفهجویی میکنند. این امر در واقع امکان میدهد تا معلم فرصت بیشتری را به عمقبخشی به حوزه تخصصی خود، پرورش تفکر انتقادی، خلاقیت، مهارتهای اجتماعی و حتی ارائه فعالیتهای آموزشی شخصیشده به دانشآموزان اختصاص دهد. به نظر میرسد هوش مصنوعی از این منظر، به صورت غیرمستقیم بسترساز تحقق شخصیسازی آموزش برای معلم میشود.
مدارس با چالشهای متعدد و متنوعی مواجه هستند. اساسیترین چالشی که در زمینه بهکارگیری هوش مصنوعی برای دانشآموزان مشاهده میشود، ذات پیچیده این فناوری و مقهور شدن دانشآموز در برابر آن است. به عبارت دیگر، اگرچه سطح دانش علمی دانشآموز به طور طبیعی پایینتر از معلم است، اما هنگام استفاده از هوش مصنوعی این شکاف به شکل بارزتری نمایان میشود. در بسیاری موارد، با بهرهگیری از هوش مصنوعی درمییابیم که قابلیت تفکر آن محدود است؛ چرا که یک سامانه مصنوعی محسوب شده و در مواقع متعددی مرتکب خطا میگردد. حتی در پارهای موارد، پاسخهای ارائهشده توسط انسان میتواند از دقت و غنای بیشتری برخوردار باشد.
با این حال، در اکثر موقعیتها، از آنجا که پرسشهای مطرحشده از سوی دانشآموزان در سطح مبتدی قرار دارد، هوش مصنوعی پاسخهایی صحیحتر و کاملتر نسبت به توانایی خود دانشآموز ارائه میدهد. این امر ممکن است منجر به شکلگیری این تصور در دانشآموز شود که هوش مصنوعی پدیدهای فراتر از تواناییهای انسانی است و احساس کند که این فناوری موجودی برتر از او محسوب میشود. این پدیده بهویژه در سنین پایینتر از شیوع بیشتری برخوردار است و نتیجه آن، تسلیم شدن دانشآموز در برابر هوش مصنوعی خواهد بود. در چنین شرایطی، به جای آنکه هوش مصنوعی به عنوان ابزاری در خدمت دانشآموز قرار گیرد، این دانشآموز است که به ابزاری برای هوش مصنوعی تبدیل شده و به شنوندهای منفعل و پیرو آن مبدل میشود. درواقع، این مسئله از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بوده و میتواند پیامدهای خطرناکی به همراه داشته باشد.
یکی از راهکارهای متداول در سطح جهان برای مواجهه با این چالش، عدم آغاز آموزش هوش مصنوعی از سطح ابزارهاست؛ توصیه میشود در مقطع دبستان، درک مفهومی هوش مصنوعی به دانشآموزان منتقل شود. این انتقال با این توضیح صورت میپذیرد که هوش مصنوعی چیزی جز مجموعهای از الگوریتمهایی که با سرعت بالا و از طریق مقایسههای مکرر عمل میکنند، نیست. این درک مفهومی را میتوان از طریق بازیهای هدفمند، فعالیتهای الگوریتمی، کدنویسی بسیار ساده و تقویت تفکر رایانشی به دانشآموز منتقل کرد تا وی بتواند ماهیت این فناوری را به شکلی بنیادین درک کند.
از دیگر چالشهای پیشرو، ایجاد شتاب و میانبر توسط هوش مصنوعی در فرآیند آموزش است. بدین معنا که دانشآموز با بهرهگیری از این فناوری، دیگر نیاز چندانی به تفکر عمیق، آزمایش و خطا احساس نکرده و به سرعت به پاسخ دست مییابد. این امر ممکن است منجر به عجول شدن و کاهش تابآوری آموزشی در فراگیران گردد. در این زمینه، رویکرد آموزشی با عنوان «پداگوژی آهسته» مطرح است که بر هماهنگسازی سرعت طراحی آموزشی با سرعت طبیعی یادگیری دانشآموز تأکید دارد.
یکی از راهکارهای متداول در سطح جهان برای مواجهه با این چالش، عدم آغاز آموزش هوش مصنوعی از سطح ابزارهاست؛ توصیه میشود در مقطع دبستان، درک مفهومی هوش مصنوعی به دانشآموزان منتقل شود
یکی از راهکارهای فناورانه برای تعدیل این اثر، قابلیتی است که حتی توسط چتباتهای معروفی مانند ChatGPT و Gemini ارائه شده و با عنوان «مطالعه و یادگیری» شناخته میشود. با فعالسازی این قابلیت، سامانه بلافاصله پاسخ نهایی را ارائه نمیدهد، بلکه همچون یک معلم، به تدریج کاربر را راهنمایی کرده، از او سؤال میپرسد، پاسخ دریافت میدارد و در نهایت از طریق یک گفتوگوی ساختاریافته، وی را به نتیجه مطلوب هدایت میکند.
نکته بعدی، بحث کاهش تفکر انتقادی است که بسیار رایج است. راهکارهای زیادی در این زمینه وجود دارد که اگر بخواهیم درباره آن صحبت کنیم، به یک جلسه مصاحبه جداگانه نیاز دارد. اما نکته این است که باید بر استفاده مسئولانه از هوش مصنوعی تأکید کنیم، با این دید که حتی برای استفاده از آن، باید پیش از پرسش سؤال، فکر کنیم که چه سؤالی میخواهیم بپرسیم. این امر به بحث مهارتهای مهندسی پرسش (Prompt Engineering)، مهارتهای زنجیره تفکر و مهارتهای درخت تصمیمگیری ختم میشود و حتی یکی از فعالیتها این است که پاسخهای هوش مصنوعی را با پاسخهای انسان یا پاسخهای مدلهای مختلف هوش مصنوعی مقایسه کنند.
یکی دیگر از چالشها، بحث حواسپرتی (Distraction) است که بسیار رایج است و باعث میشود فرد تمرکز خود را در فعالیتهای مرتبط با یادگیری از دست بدهد.
نکته دیگر بحث وابستگی بیش از حد به فناوری است. اگر مدرسه به شکل افراطی به ابزارهای دیجیتال توصیه و بر آنها تکیه کند، عملاً باعث تشدید مشکلات تفکر مستقل و حتی کاهش فعالیتهای حضوری میشود. راهکار این موضوع نیز همان بحث مدلهای یادگیری ترکیبی است که میتوانیم با این نگاه پیش برویم که استفاده از فناوری نه به عنوان جایگزین، بلکه به عنوان ابزاری برای غنیسازی و مکمل معلم و کلاسها پرداخته شود. همچنین باید به سمت طراحی پروژههای خلاقانهای برویم که تلفیقی از حضور فیزیکی و دیجیتال هستند، به گونهای که دانشآموزان یاد بگیرند، چگونه بین مهارتهای دیجیتال و مهارتهای اجتماعی خود تعادل ایجاد کنند.
یکی دیگر از موارد در همین حوزه وابستگی، افزایش ایزولاسیون و ایزوله شدن و کاهش ارتباط انسانی از جمله چالشهای مهم در این زمینه است. حتی راهنماهایی در دنیا وجود دارند که به این موضوع میپردازند؛ مثلاً در استرالیا و آمریکا بر ایجاد «مناطق عاری از رسانه» (Media-Free Zones) در مدرسه و خانه تأکید میشود. یعنی مناطقی که در آنها رسانهها حضور ندارند و بچهها میتوانند در آن فضا بدون حواسپرتی فعالیتهای مختلفی انجام دهند.
بحث کاهش مرجعیت معلم نیز به ذهن میرسد که بسیار مهم است. نقش معلم باید از انتقالدهنده دانش به تسهیلگر تغییر کند، به گونهای که برای دانشآموزان موضوعیت داشته باشد. همچنین نکته مهم دیگر، مسئله تخلفات تحصیلی است. وقتی دانشآموزان از هوش مصنوعی یا ابزارهای دیگر استفاده میکنند، ممکن است در انجام تکالیف و پروژهها تخلفات زیادی رخ دهد. راهکار این مسئله، تغییر در روشهای ارزیابی و پاسخگویی است به نحوی که دانشآموز بدون تکیه بر فناوری، پاسخگو باشد.
یکی دیگر از چالشها، کمبود سواد دیجیتال است. بسیاری از معلمان ما مهارت کافی برای استفاده از فناوری دیجیتال و هوش مصنوعی ندارند. حتی دانشآموزان و گاه معلمان در معرض استفاده سطحی و نادرست از فناوری قرار میگیرند که این موضوع بسیار خطرناک است. طبیعتاً راهکار مشخص این است که دورههای آموزشی مستمری برای معلمان برگزار شود که خوشبختانه تا حدی در حال انجام است و همچنین واحدهای درسی غیر از درس کار و فناوری، مانند سواد دیجیتال و اخلاق فناوری، به برنامه درسی دانشآموزان اضافه شود.
ایجاد شبکههای پشتیبانی و تبادل تجربه بین معلمان نیز حائز اهمیت است و کمک میکند تا معلمان بدانند دیگران چه میکنند، داستانهای موفقیت و شکست را بشنوند، ببینند و حس کنند. نکته بسیار مهم دیگر مقاومت معلمان در برابر تغییر نقش سنتی خودشان است. برخی از معلمان به راحتی حاضر به پذیرش این تغییر نیستند و آن را تهدیدی برای نقش خود میدانند و در نتیجه مقاومت میکنند. راه حل این مسئله، بازتعریف نقش معلم است و همچنین تشویق و انگیزه دادن به معلمان برای پذیرش فناوری و حرکت به جلو است. از سوی دیگر اطمینانبخشی به معلمان نیز بسیار مهم است؛ اینکه فناوری جایگاه آنها را نمیگیرد و راهکارهایی که در آن معلم و هوش مصنوعی در کنار هم قرار میگیرند، برای معلمان شفاف شود تا بتوانند از آن استفاده کنند.
بحث بسیار مهم «شکاف دیجیتالی» است که به آن «نابرابری دسترسی» گفته میشود. اگر مدارس بخواهند از هوش مصنوعی استفاده کنند، دانشآموزان مجبورند در خانه نیز کار کنند؛ اما آیا همه دانشآموزان دسترسی مناسبی به اینترنت پایدار یا دستگاههای هوشمند دارند؟ از یک طرف، هوش مصنوعی میتواند باعث کاهش نابرابری شود و کیفیت آموزشی مناسبی را در دسترس همگان قرار دهد؛ اما از طرف دیگر، اگر عدهای دسترسی به هوش مصنوعی نداشته باشند، شکاف طبقاتی بیشتر میشود. این مسئله را باید جدی بگیریم و به همین دلیل، هم مدرسه باید توسط دولت تجهیزات لازم را دریافت کند و هم طرحهای حمایتی برای تأمین حداقل ابزارهای استفاده از هوش مصنوعی مانند تبلت، لپتاپ و اینترنت برای دانشآموزان نیازمند اجرا شود.
در کنار همه این مسائل و چالشها، مسئله مالی همیشه مطرح است. تحقق دیجیتالی شدن بدون سرمایهگذاری جدی در زیرساختهای نرمافزاری، سختافزاری و آموزش معلمان امکانپذیر نیست. این سرمایهگذاری میتواند از طریق دولت، بخش خصوصی، سازمانهای غیردولتی و حتی نهادهای بینالمللی انجام شود. علاوه بر این، باید بستر استفاده مدارس از برخی امکانات دیجیتالی که به صورت عادی هزینهبر هستند، به صورت رایگان فراهم شود. برای مثال، گوگل اخیراً امکانات هوشمند «جمینای» خود را برای تمام دانشجویان دانشگاههای آمریکا رایگان کرده است و این اقدام باعث میشود عدالت آموزشی به شکل بهتری محقق شود.
تحقق دیجیتالی شدن بدون سرمایهگذاری جدی در زیرساختهای نرمافزاری، سختافزاری و آموزش معلمان امکانپذیر نیست
براساس مطالعاتی که داشتم، یک موضوع جالب دیدم که نشان داده است، مشارکت والدین باعث پیشرفت تحصیلی جدی در دانشآموزان میشود و این بسیار مهم است. حتی اصطلاحی وجود دارد که حالا سازمان OECD که سازمان بسیار معروفی در حوزههای سواد دیجیتال و فناوریهای دیجیتال است، «عاملیت دانشآموز» را مطرح کرده و در آن به «co. gency» (کو - ایجنسی) اشاره کرده، یعنی به همعامل بودن اشاره کرده است که عملاً عاملیت دانشآموز با والدین، معلم و جامعه شکل میگیرد. پس برای همین باید حتماً والدین را به عنوان یکی از ارکان مهم در این تحول دیجیتال در نظر بگیریم.
حال این والدین که بسیار مهم هستند، چه کاری میتوانند انجام دهند؟ یکی اینکه میتوانند از یادگیری دانشآموز حمایت کنند، یعنی یک محیط امن را ایجاد کنند و ابزارهای مناسب را فراهم آورند و بر استفاده درست دانشآموزان از ابزار دیجیتال در خانه که عملاً اصلیترین محیط دانشآموز پس از مدرسه برای یادگیری است، نظارت داشته باشند. اتفاق دیگر اینکه خود والدین باید بتوانند آموزش ببینند، یعنی سطح دانش خود را بالا ببرند تا بتوانند دانشآموزان را به درستی محدود و به درستی تشویق کنند، نه برعکس که دچار مشکل شوند. همچنین، بحث استفاده بیش از حد از فناوری طبیعتاً در مدرسه قابل کنترل است، اما در خانه محیط بازتر است؛ لذا نقش خانواده بسیار مهم است که تعادلی بین آموزش دیجیتال، فعالیت دیجیتال و فعالیتهای اجتماعی و فیزیکی ایجاد کنند تا این اتفاق رخ دهد.
در زمینه جامعه، آنچه به جامعه مربوط میشود، یکی بحث عدالت آموزشی است که عملاً نهادهای اجتماعی، خیریهها و حتی جوامع محلی مانند مسجد یا کانونهای خانوادگی میتوانند کاری که انجام میدهند، این باشد که از موضوع دسترسی و عدالت حمایت کنند و هم تجهیزات آموزشی، هم دسترسی به اینترنت و هم پلتفرمهای دیجیتالی را در اختیار دانشآموزان قرار دهند و هم حمایت کنند از برگزاری دورههای کوچک مهارتمحور حضوری، تا فرهنگ دیجیتالی و فرهنگسازی اتفاق بیفتد. بحث دیگر، فرهنگسازی است که میتواند به رسانهها و نهادهای فرهنگی بازگردد و عملاً اهمیت یادگیری دیجیتال و به ویژه اخلاق فناوری را گسترش و ارتقا دهند.
به این موضوع هم باید توجه داشته باشیم که باید بحث همافزایی والدین، جامعه و مدرسه را داشته باشیم. یعنی عملاً علاوه بر این، مدرسه باید با شرکتها، دانشگاهها و مراکز پژوهشی همکاری جدی کند تا انتقال تجربه اتفاق بیفتد و آنها بدانند که چه اتفاقی در مدرسه در حال رخ دادن است و مدرسه بداند چه اتفاقات جدیدی در دانشگاه و مراکز علمی در جریان است. در کنار هم، از نظر نرمافزاری میتواند برگزاری کارگاههای مشترک آموزشی برای والدین، جلسات هماندیشی خانوادهها و مدرسه و همچنین مشارکت انجمن اولیا و مربیان بسیار کمککننده باشد که هم این کارها را انجام دهند و هم بر فعالیتهای حوزه دیجیتال نظارت خوبی داشته باشند و کارهای مختلفی انجام دهند تا نقش هر سه به طور همزمان اتفاق بیفتد.
پایان بخش نخست
گفتوگو از سمیه قربانی