یادداشت
بازگشت به مردم، راه نجات حکمرانی اقتصادی

بازگشت به مردم، راه نجات حکمرانی اقتصادی

سیدحسن گیلانی، کارشناس اقتصادی در یادداشتی اختصاصی برای ایکنا، به ضرورت اصلاح شیوه حکمرانی اقتصادی در شرایط تشدید تحریم‌ها و جنگ اقتصادی پرداخت که مشروح آن را در ادامه می‌خوانیم.

سال‌هاست که ما در ایران حکمرانی را بیشتر در انحصار دولت‌ها و حاکمیت دیده‌ایم تا مردم. همه چیز به اسم مردم رقم خورده اما در عمل نقش و اختیار چندانی برایشان باقی نمانده است. نتیجه؟ جامعه‌ای که می‌توانست با آزمون و خطا رشد کند و تجربه بیاموزد، عملاً کنار گذاشته شد و این فرصت به دست گروهی محدود افتاد؛ گروهی که بارها مسیرهای اشتباه را پیموده‌اند و هزینه‌اش را تمام جامعه پرداخته است.

به‌تازگی آقای قالیباف، رئیس مجلس به صراحت گفته است «ما مردم را از فرآیند تصمیم‌سازی و حکمرانی حذف کردیم». این اعترافی تلخ و دیرهنگام است. سال‌هاست کارشناسان و دلسوزان هشدار می‌دهند که حذف مردم از سیاست و اقتصاد، بزرگ‌ترین خطای ساختاری کشور است اما گوش شنوایی کمتر بوده است.

به‌عنوان مثال در انتخابات ریاست‌جمهوری، فردی به دلیل مسائل امنیتی رد صلاحیت شد. همان فرد امروز دبیر شورای عالی امنیت ملی است؛ در بالاترین جایگاه تصمیم‌سازی امنیتی کشور. اگر آن زمان صلاحیت نداشت، امروز چگونه دارد؟ چرا مردم نتوانستند در این انتخاب شریک شوند؟ این تناقض، اعتماد عمومی را می‌فرساید و مشارکت را به حداقل می‌رساند.

ما سال‌هاست حتی در ساده‌ترین مسائل اقتصادی، نتوانسته‌ایم تصمیمی شفاف و همراه با اجماع ملی بگیریم. تورم مزمن، بنزین، هدفمندی یارانه‌ها و حتی بورس هر کدام نمونه‌ای از بحران‌هایی هستند که به‌جای حل شدن، انباشته شدند. چرا؟ چون مردم را در پازل حکمرانی جایی ندادیم. حاکمیت بازی را خودش تعریف کرده و از مردم خواسته صرفاً وارد همان زمین شوند، بی‌آنکه حق انتخاب قواعد بازی را داشته باشند.

در قانون اساسی ما، مردم جایگاهی محوری دارند. دولت «وکیل» مردم است، نه «کفیل» آنها. وکیل موظف است اراده موکل را اجرا کند اما کفیل هرچه را صلاح دانست، تحمیل می‌کند. متأسفانه ما سال‌هاست دولت را در مقام کفیل نشانده‌ایم. نتیجه‌اش این شده که حتی اگر ایده‌ای درست و به‌صلاح مردم بوده، چون مردم در فرآیند تصمیم‌گیری مشارکت نداشتند، آن سیاست یا شکست خورده یا با مقاومت اجتماعی روبه‌رو شده است.

از امام خمینی(ره) نقل است که به خبرگان قانون اساسی فرمودند: «اگر حرف خوبی هم به ذهنتان رسید که به صلاح مردم است اما مردم آن را نخواستند، مطرحش نکنید». این جمله نشان می‌دهد روح انقلاب بر پایه اعتماد به مردم بنا شد. ما اما از این مسیر فاصله گرفته‌ایم.

شاید برخی بگویند حالا دیر شده؛ مردم دیگر به وعده‌ها اعتماد ندارند. درست است. بی‌اعتمادی گسترده‌ای شکل گرفته و سرمایه اجتماعی فرسوده شده است. نمونه بارزش ماجرای بورس بود؛ جایی که حتی رهبر انقلاب برای تشویق مردم به سرمایه‌گذاری وارد میدان شدند اما بی‌تدبیری دولت‌ها باعث شد مردم متضرر شوند. اعتماد یک‌بار از دست برود، به‌سختی برمی‌گردد.

با این همه، هنوز یک راه باقی است: «بازنگری جدی در الگوی حکمرانی.» باید شهامت نقد خود را داشته باشیم. باید به قانون اساسی و اصول فراموش‌شده آن برگردیم؛ همان اصولی که مشارکت مردم را نه در شعار، بلکه در عمل تضمین می‌کند. استفاده از ابزارهایی مثل مراجعه به آرای عمومی (رفراندوم در موضوعات اساسی)، ایجاد فضای آزاداندیشی و نقد درونی ساختار قدرت، می‌تواند دوباره اجماع ملی ایجاد کند.

ایران جامعه‌ای متکثر است؛ از مذهبی‌ترین اقشار تا کسانی که شاید سبک زندگی متفاوتی داشته باشند. در لحظات حساس تاریخ، همه این طیف‌ها کنار هم ایستاده‌اند و کشور را حفظ کرده‌اند. پس چرا امروز در مسائل اقتصادی و اجتماعی، این تنوع و ظرفیت نادیده گرفته می‌شود؟

ما باید بپذیریم که بدون بازگشت به مردم، بدون پذیرش تکثر و بدون بازخوانی روح قانون اساسی، هیچ برنامه اقتصادی یا سیاسی به سرانجام نخواهد رسید. این نه یک توصیه روشنفکرانه، که یک ضرورت حیاتی برای بقای کشور و انقلاب است.