در گوشهای از شهر، پیرزنی تنها در میان دیوارهای خانهای پر از یادگاریهای گذشته زندگی میکند. خاطراتی که دیگر نمیآیند و همصحبتیهایی که دیگر وجود ندارند، او را در بر گرفتهاند. اما در دل این تنهایی، او در جستجوی لحظات آرامش و صلحی است که هر روز به دنبالش میگردد.

در تابستان سال 1364، در اوج جنگ تحمیلی حزب بعث عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، گروهی از دانشجویان و دانشگاهیان از استان مازندران به همراه اعضای جهاد دانشگاهی، برای نخستین بار از سوی ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ جهاد دانشگاهی مازندران به مناطق عملیاتی خوزستان اعزام شدند.
این اعزام را که به نوعی میتوان آغازگر راهیان نور در دوران جنگ تحمیلی دانست، با حضور بیش از 160 نفر از دانشجویان، کارکنان دانشگاه مازندران و اعضای جهاد دانشگاهی در مناطق مختلف جنگی انجام شد. در این سفر، از اهواز و سوسنگرد گرفته تا هویزه، قتلگاه شهید مصطفی چمران، هورالعظیم، طلائیه، فکه، سایتهای 4 و 5، اروند کنار، خرمشهر، آبادان و دیگر مناطق جنگزده، حضور یافتیم و شاهد جنایات جنگی صدام و صدامیان در این مناطق بودیم.
به خونین شهر رسیدیم ویرانهای را مشاهده کردیم که فقط مسجد جامعاش بر پا بود و رزمندگان اسلام در آنجا حضور پیدا میکردند، بقیه شهر تخریب کامل شده بود.
پس از خونین شهر به سوی آبادان روان گشته و به آبادان رسیدیم، شهری که در آن زمان از شدت بمبارانها و حملات سنگین رژیم بعث عراق به ویرانهای تبدیل شده بود و روزانه پنج گلوله توپ از سوی بعثیون به این شهر پرتاب میشد.
شاهد صحنهای دلخراش و در عین حال غرورآفرین بودیم. در میان خرابهها و تکههای آجر و آهن، پیرزنی تنها ایستاده بود؛ همانطور که خانهاش، روزگاری پناهگاه آرامش و خاطراتش بود، اکنون به تلی از ویرانی تبدیل شده بود.
به سراغ این زن رفتم و از او پرسیدم که چرا در چنین شرایط سخت و خطرناک، خانه را ترک نمیکنی و به مکان امنتری نمیروی. پاسخ او بهگونهای بود که در دل تاریخ جنگ جاودانه شد: «خانه و زندگی من اینجاست، کجا بروم؟»
این جمله کوتاه، اما عمیق، بهطور نمادین ایستادگی و وفاداری مردم آبادان را در برابر دشمنان به تصویر کشید. مردم آبادان، با جانفشانی و مقاومتی بینظیر، در برابر بمبارانها، محاصرههای طولانیمدت و مشکلات بیشماری که در دوران جنگ تحمل کردند، از خاک و هویت خود دفاع کردند و نشان دادند که این سرزمین، برای آنها نه تنها یک نقطه جغرافیایی، بلکه قلبی است پر از احساس و تعلق.
حضور آن پیرزن در میان خرابهها، تنها نماینده یک فرد نبود؛ بلکه نماینده روحیه مقاومت، وفاداری و جهاد واقعی مردم ایران بود. جهادی که تنها در میدان نبرد متوقف نمیشود، بلکه در حفظ خانه، خاطرات و پیوندهای عمیق با وطن جریان دارد. این تصویر، پیامآور پایداری و ایستادگی است؛ پیامی که در آن امنیت و استقلال کشور نه تنها به قدرت نظامی، بلکه به اراده مردم و وفاداری آنها به وطن وابسته است.
مردم آبادان، با آن مقاومت تاریخی خود، به جهان نشان دادند که حتی در سختترین لحظات، در برابر تهدیدات و ناامنیها، وفاداری به خانه و خاک همیشه یک اصل باقی میماند. این مقاومت، ستون فقرات امنیت و استقلال کشور ماست.
یادش گرامی
حمدرضا گل محمدی تواندشتی