زن بودن امروز یعنی ایستادن میان هزار نقش ریز و درشت؛ میان مسئولیت اجتماعی و خانه، میان مسئولیتهای خانوادگی و آرزوهای شخصی، میان فشارهای اجتماعی و خواستههای درونی. زن بیش از هر زمان دیگری چندبُعدی زندگی میکند و طبیعی است که این مسیر پر از خستگی، چالش و لحظات سخت باشد. اما در دل همین سختیهاست که قدرت و ظرافت زن معنا پیدا میکند؛ اینکه با وجود تمام دغدغهها، باز هم میتواند رشد کند، اثر بگذارد و آیندهای روشن بسازد.
در این میان هستند زنانی که در عرصههای مختلف با وجود سختیها و مشقات خوش درخشیدهاند و الگویی مناسب برای دختران و سایر زنان هستند، این زنان پس از انقلاب اسلامی نقش و جایگاه برجسته و درخشان خود را به جامعه معرفی کردهاند، انقلاب ما فضایی فراهم کرد تا زن بتواند تواناییهای مختلف خود را کشف و شکوفا کند؛ فضایی که اجازه میدهد زن، هم مادر باشد، هم مؤثر در جامعه، هم فعال و هم موفق. این همان الگوی سوم زن است که امروز پیش چشم ما قرار دارد و رهبر معظم انقلاب از آن سخن گفتند، زنی که نه در نقشهای سنتی محدود میشود و نه در رقابتهای فرساینده مدرن گم میشود، بلکه با ایمان، تلاش و اراده، مسیر خودش را میسازد و درخششی واقعی پیدا میکند.
مرحله استانی رویداد رسانهای بانوان استان همدان به همت بسیج رسانه همدان با حضور چند زن موفق همدانی در فضای صمیمی کافه «رفیقانه» برگزار شد، در این رویداد این بانوان از سختیها، مشکلات و مسائلی که هر یک به شکلی در مسیر موفقیت و فعالیتهای خود تجربه کرده بودند؛ گفتند، روایتهایی که برای هر یک از ما به شکلی در مسیر زندگی وجود دارد، اما در دل تمام صحبتهای آنها، چیزی که به خوبی خود را نشان میدهد، جا نزدن، خسته نشدن، با ایمان و امید راه را پیمودن است.
اینکه دختری 31 ساله با وجود معلولیت پس از 15 سال تمرین در رشته والیبال نشسته امید و تلاش را تزریق میکند، یا مادربزرگی که در دوران سخت شاهنشاهی با حفظ هویت زنانه خود در عرصههای اجتماعی و مبارزاتی به خوبی وارد شده و یا مادری که با وجود دست و پنجه نرم کردن با بیماری در حوزه ادبیات قلم میزند، مادری میکند و هرچند شغل خانهداری را انتخاب کرده اما در اجتماع حضور فعال دارد، یا دختر شهیدی که دندانپزشک است، در عین تدریس در دانشگاه در حوزه ترویج فرهنگ فرزندآوری و جمعیت فعالیت دارد.
در این گزارش روایت این زنان موفق همدانی را یک به یک در زیر میخوانیم:
صغری ایمانی، یکی از بانوان فعال در زمان انقلاب و دفاع مقدس، روایتی از برخی از فعالیتهای خود بیان کرد که مشروح آن را در زیر میخوانیم:

پیش از انقلاب بود که برای استخدام در اداره پست همدان اقدام کردم، همزمان با آغاز 18 سالگی به استخدام درآمدم. یکی از شروط استخدامی این بود که چادر نباید داشته باشیم، با مشورت خانواده تصمیم گرفتم با روسری و حجاب مناسب اشتغالم را دنبال کنم. این در صورتی بود که آن زمان اغلب کارمندان خانم ادارات حجاب نداشتند.
با دوستانی در ارتباط بودیم و فعالیتهای انقلابی را با آنها شروع کردیم، نامهها و اعلامیههای حضرت امام(ره) را مینوشتیم و توزیع میکردیم. در کنار شغل و خانه داری صاحب 6 فرزند شدم. سال 1363 به عنوان رئیس اداره مالی استان مسئولیت داشتم که مسئولیت تمام استان با بنده بود.
بعد از انقلاب استاندار وقت مرا به عنوان رابط استانداری با بانوان کارمند استان انتخاب کرد. در ادارات سعی میکردیم با بهرهگیری از اساتید حوزه و دانشگاهها، مشی و چارچوبهای اداری در نظام اسلامی را آموزش دهیم و به دنبال انقلابی کردن ادارات بودیم. این تغییرات به صورت تبیینی در ادارات در حال انجام بود.
این فعالیتها در زمانی رقم میخورد که طی سالها در دوران رژیم شاهنشاهی بانوان به عنوان شهروند درجه دوم در جامعه محسوب میشدند و همچون امروز جایگاه خود را پیدا نکرده بودند.
خانواده من مذهبی بودند به ویژه پدرم، با این وجود مرا به حفظ استقلال خودم به عنوان یک زن تشویق میکرد، میگفت دوست دارم مستقل باشی و هیچ وقت محتاج و نیازمند به وجود هیچ مردی نباشی. پدرم به ما درسی داد که هیچ وقت از کار و فعالیت خسته نشدیم. مادرم نیز همیشه مرا حمایت میکرد و فرزندانم را نگهداری میکرد تا من با خیالی آسوده به فعالیتهای اجتماعی خود بپردازم.
در زمان جنگ نیز به فعالیتهای فرهنگی و نظامی از طریق آموزشهای عملیاتی و نظامی در پادگان ابوذر میپرداختیم. تشکیل صندوق قرضالحسنه، انجمن اسلامی و بسیج سازمان تبلیغات، سازماندهی خانمهایی که برای سخنرانی در جلسات خانگی حاضر میشدند از مهمترین اقدامات آن زمان بود که برای آنان کارت هم صادر میکردیم و موضوع سخنرانیهای انقلابی با هدف جذب بانوان در گروههای مختلف بود.
22 دوره به عنوان عضو هیئت نظارت انتخابات بودم؛ که سازو کار آن به صورتی بود که 60 نفر از معتمدان شهر 6 عضو را انتخاب میکردند. 23 سال است نیز مسئول یکی از شعبههای شورای حل اختلاف حضور دارم که در این شورا به دنبال حل اختلافات بر اساس گفتوگوی مسالمت آمیز رقم میخورد.
با وجود مشغله کاری و دارا بودن 6 فرزند وقتی در وجود یک زن و در زندگیاش عشق و علاقه وجود داشته باشد، خستگی معنا ندارد، در تمام این سالها یک بار نشد بخاطر مشغله، خانهداری را رها کنم، غذا آماده نکنم یا به سر و وضع فرزندانم رسیدگی نکنم، یا اینکه خانه کثیف و نامرتب باشد، در صورتی که آن زمان بیشتر کارها از جمله شست و شوی لباسها با دست انجام میشد اما همه این کارها را با عشق انجام میدادم و هیچ وقت از انجام کار ناراحت و خسته نمیشدم.
مونا اسکندری، نویسنده ادبیات پایداری همدان که به همراه مادر خود صغری ایمانی در این رویداد حضور داشت نیز به بیان روایتی کوتاه از مسیر زندگی خود پرداخت که مشروح در زیر میخوانیم:

من در سال 1361 وسط جنگ به دنیا آمدم، دست مادرم را میبوسم زنی که الگوی خیلی خوبی برای ما 6 خواهر و برادرم بود، زنی بسیار فعال. همراهی و اعتماد کامل پدرم به مادر موجب شد او در عرصه فعالیتهای خود بدرخشد. پدرم نیز رئیس خدمات درمانی نیروهای مسلح بود، او فردی متمول و مرفه بود با این وجود ابایی از کمک به بزرگ کردن فرزندان و حتی انجام امور منزل مثل غذا پختن و نظافت منزل و قصه گفتن برای ما و... نداشت.
هرگاه مشغله مادرم زیاد بود او را به انجام کارهایش تشویق میکرد و خود محیط خانه و ما را مدیریت میکرد؛ بارها پیش میآمد ما را در شهر میچرخاند یا به پارک میبرد تا کار مادرم تمام شود و ناهار را با هم و با حضور او بخوریم.
این حمایتهای پدر و فعالیتهای مادر به عنوان یک زن اجتماعی ذهن ما را پرورش میداد و در وجود ما این را پایهگذاری میکرد که در آینده این رویه را پیش ببریم، به خاطر ندارم شبی بدون قصههای پدرم به خواب رفته باشیم و همین قصهها شاید از من یک نویسنده ساخت. گاهی یک فداکاری و از خودگذشتگی موجب سرمایه گذاری میشود. گاهی ما شاید نا امید شویم و خسته اما نباید نگاه کوتاه مدت داشته باشیم.
در خانواده ما مادربزرگ نیز جایگاه خاصی در تربیت ما داشت و از او نیز بسیار آموختیم. داییهای من نیز افراد فعالی در انقلاب و دفاع مقدس بودند، از این رو من نیز در ادبیات پایداری دست دارم چون پسزمینه خانوادگی ما به فضای انقلاب و دفاع مقدس برمیگردد.
اولین بار که به نوشتن پرداختم فکر میکردم دیگر نویسنده هستم، این احساس به خاطر مقامهایی بود که در عرصههای مختلف کسب کرده بودم؛ اما وقتی مورد نقد نویسندگی قرار گرفتم شاید خودم را باختم و کامل فروریختم، خیال کردم دیگر شکست خوردهام و نمیتوانم عنوان نویسنده به خود بدهم، اما همین نقد مرا ساخت و بعدها دریافتم بزرگترین استاد من نقد است؛ این نقد دردآور مرا بزرگ کرد.
آن زمان خیلی کلاس و اساتید در حوزه نویسندگی وجود نداشت و من بیشتر با نقد نوشتههایم سعی کردم خودم را بالا بکشم، امروز بیش از 40 رتبه کشوری و بینالمللی در زمینه داستان نویسی دارم که آخرین آن جایزه بینالمللی «شهید سلیمانی» را در لبنان دریافت کردم.
در حال حاضر دارای دو فرزند، یک دختر و پسر هستم، وقتی محمد فرزند اولم به دنیا آمد در اوج فعالیت نویسندگی بودم و همزمان با مادر شدن این حس و لذت مادری نیز بر کارهای نویسندگیام تأثیر گذاشت. قبل از به دنیا آمدن فرزندانم مربی کانون پرورش فکری بودم اما بعد از آن دوست داشتم یک زن خانهدار باشم و در کنار آن به فعالیتهای اجتماعی بپردازم از همین رو شغلی ثابت را انتخاب نکردم بلکه همانطور که به فرزندان و زندگی نیز رسیدگی میکنم فعالیتهای اجتماعی خود را دارم.
مدتی پیش درگیر بیماری شدم، همسرم خیلی ناراحت بود و در کنار اینکه مرا همراهی میکرد گریه میکرد و من او را دلداری میدادم، من به خدای خود ایمان داشتم میدانستم این بیماری چیزی از طرف خداست و من در آن تقصیری ندارم پس خیالم راحت بود، حتی به جایگزین کسی برای فرزندانم به عنوان مادر نیز فکر کردم، با خود میگفتم اگر قرار است از این دنیا بروم قطعا صلاح در آن است مثلا با نبود من شاید تربیت فرزندانم بهتر از وقتی که من هستم انجام شود و میدانستم صلاح خود و فرزندانم را خداوند بهتر از من میداند و برای فرزندانم بعد از من برنامه دارد و آنها را رها نمیکند.
اما به لطف خدا از این دوره بسیار سخت عبور کردیم بعد از آن من کتاب «عشق هرگز نمیمیرد» خاطرات خانم پروین سلگی همسر سردار شهید میرزامحمدسلگی را نوشتم، سال 1400 یک عمل جراحی انجام دادم و الان هم دو ماهی هست که دوباره درگیر درمان هستم و باز مادرم زحمات من و فرزندانم را میکشد، هرچند این روزها من باید عصای دست او باشم.
زهرا نجاتی عارف، ملی پوش والیبال نشسته همدان نیز در این نشست حضور داشت که این چنین خود را معرفی کرد:

متولد 1373 هستم؛ به صورت مادرزادی دچار معلولیت بودم، پاهایم ضعیف بود، در دوران نوزادی و کودکی عمل جراحی زیادی انجام دادم. برای هر پدر مادری سخت است که فرزندش دچار معلولیت باشد. گاهی اوقات من نیز خود را با دوستان دیگرم مقایسه میکردم و این موجب ناراحتیام میشد.
اما پدرم و مادرم این را به من قبولاندند که من دچار معلولیت هستم، در صورتی که برخی از پدر و مادرانی که فرزند معلول دارند به او میگویند تو چیزیت نیست و سالم هستی، اما پدر و مادر من از اول به من گفتند تو با بقیه فرق داری و معلولیت داری، خدا را شکر من با این قضیه کنار آمدهام.
در مدرسه درسم خیلی خوب بود، اولین روزی که در والیبال نشسته حاضر شدم، کمی روحیهام را از دست دادم؛ اینکه افرادی را دیدم که قطع عضو بودند و پا نداشتند. کمی از ادامه مرا منصرف کرد، چراکه من تنها مشکل ضعف در پاهایم را داشتم.
پدرم فرهنگی است و ورزشکار، او مرا متقاعد کرد که وضعیت و شرایط همه مثل هم نیست و من وارد رشته والیبال نشسته شدم، کمی گذشت و به تیم ملی راه پیدا کردم و دیگر دنیای متفاوتتری را تجربه کردم.
من حالا دوستانی دارم که بر اثر تصادف یا بیماریهای مادرزادی قطع عضو هستند یکی از دوستانم بر اثر تصادف در سن 4 سالگی دو پای خود را از زانو به پایین از دست داده اما الان یک ورزشکار خیلی موفق است، ازدواج کرده، یک دختر دارد و زندگی خیلی ایدهآلی دارد، مهمترین آن این است که او یک قهرمان است.
ما در تیم ملی والیبال نشسته امید به زندگی بالایی داریم، این امید حتی از یک فرد غیرمعلول هم بیشتر است، با تمام سختیها ورزش را پیدا کردیم و انتخاب کردیم و این راه را ادامه دادیم. خدا را شکر من به عنوان تنها بانویی که در المپیک و پارالمپیک حضور داشتم در رشتههای تیمی و چهار دوره بازیهای آسیایی حضور داشتم.
از نظر اجتماعی آنقدر خودم را بالا میبینم و آرامش دارم که به راحتی میتوانم در هر جمعی بگویم «من معلولم ولی قهرمانم» و توانستم زندگی خودم را بسازم.
وقتی هر مسابقهای تمام میشود و مدالی به دست میآید، شیرینترین لحظهاش دیداری است که با حضرت آقا داریم، بعد از بازیهای آسیایی هانگژو، مسابقاتی که سه سال پیش مدال آسیایی را گرفتم، در مراسمی که داشتیم، حضرت آقا به ما چفیه و انگشتری هدیه دادند.
نزدیک روز پدر بود گزارشی از تلویزیون دیدم که دیوار خانه یک پدر همدانی بر اثر انفجار ناشی از نشت گاز بر روی مرد همسایه ریزش کرده و منجر به فوت او شده بود و به دلیل جرم غیرعمد او در زندان بود؛ در زندگی نقش پدرم همیشه برایم پررنگ بوده با مشورت او تصمیم گرفتم انگشترم را برای آزادی زندانیان جرایم غیرعمد به مزایده بگذارم و این کار با کمک ستاد دیه انجام شد.
تنها کاری که از دستم برمیآمد همین ایده بود؛ اینکه انگشترم را بفروشم تا برای پدرانی که گرفتار جرایم غیرعمد شدهاند کاری انجام بدهم. انگشتر حدود چهار میلیارد تومان فروخته شد. در مراسمی که در استانداری همدان برای مراسم دعوت شده بودیم انگشتر را تحویل دادم، قول دادم چفیه متبرک رهبر انقلاب را نیز به استاندار همدان تقدیم کنم.
محدثه شکریپور، فرزند سردار شهید رضا شکری پور و دندانپزشک و مدرس دانشگاه علوم پزشکی همدان، که از فعالان عرصه جمعیتی است نیز در این نشست به بیان نکاتی پرداخت که مشروح آن را در زیر میخوانیم:

در هر خانوادهای با هر سطح درآمد، وضعیت اجتماعی و فرهنگی، ممکن است افرادی باشند که با وجود شرایط سخت مالی بخواهند فرزندان متعدد داشته باشند، اما به محض اینکه کودکی به دنیا میآید، دیگر امکان حذف او وجود ندارد و اگر این نگاه در جامعه گسترش پیدا کند، بسیاری از مشکلات جمعیتی و سقط جنین برطرف میشود.
رسانه در این زمینه میتواند نقش بسیار مؤثری داشته باشد، مشروط بر اینکه تولید محتوای جدید، خلاقانه و متناسب با فضای رسانهای امروز باشد؛ فضایی شامل اینستاگرام، یوتیوب، تیکتاک، واتساپ و کانالهای تلگرامی که بخش زیادی از زمان نسل جوان و حتی عموم مردم در آن سپری میشود.
امروز جنگ جمعیتی علیه جهان وجود دارد، جنگی که ایران نیز یکی از کشورهایی بوده که در آن قرار گرفته و از ابتدا تمرکز بر این بوده که مادر، شخصیت مادری و زن خانهدار هدف قرار گیرد؛ یعنی کوچککردن نقش مادری و از بین بردن ارزش بلندی که اسلام برای مادر قائل است تا زن نتواند این جایگاه را در ذهن خود حفظ کند. در این رویکرد، شخصیت زن صرفاً در حضور اجتماعیاش تعریف میشود؛ حتی اگر این حضور در قالب کارهای ساده و کمارزش باشد، به شرط آنکه او را از خانه و نقش مادری دور نگه دارد. بازگرداندن منزلت واقعی مادر که محور خانواده است، میتواند به تحکیم بنیان خانواده و تقویت فرزندآوری کمک جدی کند و یکی از محورهای مهم فعالیت رسانهای باید همین موضوع باشد.
محور دیگر الگوسازی است؛ الگوسازی از افراد موفقی که فرزندان زیادی دارند و توانستهاند فرزندان صالح، توانمند و اثرگذار تربیت کنند. این الگوها هم در نسلهای قدیمی وجود دارند و هم در نسلهای جدید؛ خانوادههایی که با هفت یا هشت فرزند رشد کردهاند و از دل همین خانوادهها شهدا، دانشمندان و انسانهای موفق بسیاری برخاستهاند. در چنین خانوادههایی امکان رشد، مسئولیتپذیری و اجتماعیشدن بهصورت طبیعی فراهم بوده و فرزندان توانستهاند مسیر پیشرفت را در جامعه ادامه دهند. این الگوها باید بهصورت جدی به مردم نشان داده شود و حتی لازم است بهسمت بلاگرسازی از این خانوادهها حرکت شود؛ یعنی صفحات جذاب، حرفهای و دیدنی برای آنها طراحی شود تا سبک زندگی و ارزشهای آنها الهامبخش عموم مردم باشد.
موضوع دیگر، مسئله سقط جنین و قتل جنین است؛ مسئلهای که باید قبح آن در جامعه دوباره احیا شود و پیامدهای گسترده روانی، جسمی و پزشکی آن برای مادر و خانواده بهدرستی تبیین شود؛ از مشکلات ناباروری پس از سقط گرفته تا عوارض جسمی و روحی که در آینده گریبان فرد را میگیرد. این بخش نیز میتواند با قالبهای مختلف رسانهای بیان شود؛ از جمله انیمیشن، کلیپهای کوتاه، محتواهای خلاقانه و حتی طنز که در برخی کشورها مانند آمریکا بهصورت جدی مورد استفاده قرار گرفته است.