به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، سلسله دروس «منطق فهم قرآن» یکی از درسهای حجتالاسلام و المسلمین علیاکبر رشاد است که هر دو هفته یک بار در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی واحد تهران برگزار و از طریق ویدئو کنفرانس با حضور طلاب و پژوهشگرانی از قم نیز همراه میشود.
بنا بر این گزارش، این سلسله دروس به نحوی ابداعی به تنقیح و تدوین و تنظیم مقدمات فهم قرآن و قواعد آن، ضوابط حاکم بر این قواعد و همچنین رویکردها، اسلوبها، فرآیندها، ساختارها و سنجهها در فهم قرآن پرداخته است. در ادامه، گزارش جلسه نهم از این سلسله دروس میآید.
درخصوص مبانی متنشناختی و مبادی لفظ ـ محتواشناختی دخیل در فهم قرآن بحث میکردیم. گفتیم که در مجموع حدود 10 و در صورت تفصیل 12 مبدأ در موضوع قابل بحث است که یکیک آنها را توضیح دادیم. این مبادی عبارت بودند از:
1. وحیانیت متن و محتوای قرآن؛
2. غایتمندی و هدایتمآلی قرآن؛
3. عقلانیبودن ساخت زبان قرآن؛
4. حکیمانگی و معقولیت قرآن؛
5. فطرتنمونی آموزههای قرآنی؛
6. جامعیت و شمول محتوایی قرآن؛
7. انسجام و سازوارگی درونی قرآن؛
8. سامانمندی برونی قرآن؛
9. ترابط و تعامل روشمند قرآن با کلام معصوم؛
10. ترابط و تعامل روشمند قرآن با کردار معصوم؛
همچنین تذکر دادیم که بعضی از این مبانی، کلان و کلی هستند و بسا بعضی از این مبانی را بتوان به بعض دیگر ارجاع داد، به جهت اینکه نسبت بعضی از مبانی به بعض دیگر نسبت طولی و جزء و کلی است.
در ادامه گفتیم حداقل اگر بخواهیم به صورت کاربردی این مبادی را بررسی کنیم باید ابتدا خود آن مبدأ و غایت و مؤلفههای آن مبدأ را بررسی کنیم، سپس اجمالاً با کمک ادلهای اثبات کنیم که چنین مبدأئی قطعی است و سوم، برآیند روششناختی آن مبدأ و یا لوازم معرفتشناختی ـ روششناختی اعتقاد و التزام به آن مبدأ را توضیح بدهیم که از این محور سوم «قواعد فهم قرآن» به دست میآید.
وحیانیت متن، لفظ و محتوای قرآن کریم
اولین مبدأ وحیانیت متن و لفظ و محتوا و مضمون قرآن کریم بود. منظور وحیانیت و متن و مضمون و لفظ و محتوا این است که قرآن کریم، مطلقاً هویت من عنداللهی دارد. این متن از هر حیثی عنداللهی است و هیچ وجه بشری ندارد. از نظر نص و عبارت، الفاظ آن واژهبهواژه و جملهبهجمله و آیهبهآیه و سورهبهسوره چیزی است که ناحیهی حقتعالی نازل شده است؛ هم مضمون و محتوای آن و هم لفظ و نص آن. هرچند که ممکن است گاه آیاتی که نازل شده است، بازخورد حوادث زمانه باشد و به تعبیر رایج اسباب و نزول عصری داشته باشد، اما به هر حال آنچه در ارتباط با اسباب النزول و عواملی است که انگیزه و بهانه شده که آیه و یا سورهای نازل شود، در محتوا و لفظ دخیل نیست، بلکه در هر حال اگر چیزی سبب و انگیزهی نزول آیهای شده است، سوره و آیه، لفظاً و مضموناً از سوی خدا آمده است، و این نکته جزئی از تعبیر من عنداللهیبودن آیات و سور است.
همچنین آنچه نازل شده است نه چیزی بر آن افزوده شده و نه چیزی از آن کاسته شده است، یعنی قرآن تحریف نشده است. تحریفناشدگی درواقع ملاک این است که متن قرآن وحیانی است و چیزی اضافه بر وحیانیت نیست. این حقیقت که قرآن تحریف نشده است و نمیتوان تحریف شود، یک اصل و مبنای دیگری در قبال وحیانیت نیست، بلکه پشتوانهی وحیانیت متن موجود است. متنی که بینالدفتین در دسترس مسلمانان است. به این نکته از این جهت تأکید که برخی تصور کردهاند، عدم تحریف و تحریفناپذیری یک اصل مستقل در عرض وحیانیت متن است. این نکته را نهتنها بعضی از معاصرین و نویسندگان، که حتی برخی از اصولیون ـ خاصه در زمانهایی که این نوع مسائل قرآن در اصول مطرح میشد ـ، نیز به مثابه یک اصل مستقل قلمداد کردهاند. ولی ما میگوییم تحریفناپذیری دلیل وحیانیبودن متن است و جدای از وحیانیت چیز مستقلی بر تحریفناپذیری مترتب نیست. اگر به کتابهایی که در زمینهی مبانی تفسیر نوشته شده مراجعه کنید میبینید که بر تحریفناشدگی و تحریفناپذیری به صورت مستقل پرداخته شده است، ولی ما اعتقاد داریم که این متن تحریفناشده است و معلوم میشود که وحی است.
ذیل این نکته در تحلیل ماهیت و مؤلفههای وحیانیت قرآن اضافه میکنیم که تحریف را به معانی مختلف گرفتهاند و یا انواع تحریف را متخصصین علوم قرآنی مطرح کردهاند. مرحوم آیتالله خویی در البیان تا ده نوع تحریف را مطرح میکنند. بعضی از آن انواع اگر درست باشد که به آنها تحریف اطلاق کنیم در قرآن واقع شده است؛ مثلاً اینکه قرآن بد فهمیده شده باشد و کسانی در مقام تفسیر قرآن عامداً و یا سهواً آیات و روایات را بد معنی کرده باشند. اگر به این اتفاق تحریف بگوییم، چنین تحریفی در قرآن واقع شده است و البته به این اشکال مسامحتاً تحریف قرآن گفته میشود، والا قرآن سر جای خود است و تحریف نشده، بلکه فردی که قرآن را تفسیر کرده آنرا بد فهمیده است و درواقع بدفهمی مفسر است و نه تحریف خود قرآن. همین قسم را مرحوم آقای خویی هم مطرح میکنند و میگویند چنین تحریفی در قرآن واقع شده است. ولی اطلاق تحریف به این مسئله و پذیرش آن حرف دقیقی نیست و ما بر این نکته اصرار داریم که مسلماً از قرآن کریم نه چیزی کاسته شده (تحریف به نقیصه) و نه چیزی بر آن افزوده شده است (تحریف به زیادت).
نکتهی سومی که در ذیل ماهیت وحیانیت قرآن میتوان مطرح کرد عبارت است از اینکه وقتی میگوییم قرآن وحیانی است به این معناست که از سوی خدا فرود آمده و بالنتیجه مسائل غیروحیانی در قرآن تأثیر نداشته است. اینکه بعضاً مطرح میشود که العیاذ بالله ذهنیت پیامبر اکرم(ص) در قرآن منعکس است و یا فرهنگ زمانه در قرآن بازتابیده است، ناصواب است. چیزی که بر گوهر ماورایی و جوهر وحیانی قرآن تأثیر گذاشته باشد در جریان نزول قرآن اتفاق نیافتاده است.
البته در این نکته بحثی نیست است که قرآن کریم متنی است که مخاطب آن انسان با همهی ویژگیها و کمالات و کاستیهای مخصوص به خود است و قهراً قرآن باید با ابزاری پیام خود را به مخاطبش که انسان است منتقل میکرده است. در نتیجه از ابزاری مثل زبان برای پیامرسانی قرآن استفاده کرده است و لاجزم نیز باید چنین میشد زیرا با انسان سخن میگوید. آنگاه زبان انسان کاستیها و مضایقی دارد و این میتواند اتفاق افتاده باشد. به هر حال در مواجههی غیرمعصومانه با متن قرآن ما در حصر محدودیتهایی که زبان ذاتاً مبتلا به آن است هستیم و چنین محدودیتی وجود دارد. یعنی در جاهایی ممکن است کاستیهای ذاتی زبان در متن قرآنی نیز وجود داشته باشد. از این جهت که زبان خود محدودیتهایی دارد، متن نیز دستکم برای کسی که میخواهد غیرمعصومانه با آن مواجه شود محدود است، یکوقت میگوییم معصوم و انسان کامل با قرآن روبروست که او طرز دیگری به قرآن ارتباط برقرار میکند، ولی انسان عادی با یک متن روبروست که بسته به صلاحیتهای درونی و برونی خود میتواند با قرآن ارتباط برقرار کند. قهراً اگر از صلاحیت انفسی و معنوی و ماورایی خاصی برخوردار باشد، میزان تماس او با واقع قرآن بیشتر خواهد شد، ولی در هر صورت باز هم انسان با یک متن روبروست.
به همین جهت مجموعهی قواعد و ضوابطی که با آنها باید قرآن را بفهمیم به دو دستهی کلان باید تقسیم شود. یک دسته از قواعد و ضوابط که باید در فهم قرآن به کار بسته شود دقیقاً همان قواعد و ضوابطی است که برای فهم یک متن انسانی باید مد نظر باشد. اگر بنا باشد کتابی را که یک حکیم نوشته است فهم کنیم چه قواعدی را باید رعایت کنیم؟ برای مثال ما باید اصل را بر این بگذاریم که یک فرد حکیم با ما سخن گفته و درنتیجه قصد القاء مراد داشته و اگر ظواهر عبارت چیزی را میفهمیم برای ما حجت است و از اینجا حجیت ظواهر به دست میآید.
البته یک سلسله از قواعد و ضوابط برآمد جهات اختصاصی متن است، مثل وحیانیبودن، یعنی ماورایی و قدسیبودن. شما وقتی با یک متن انساننگاشته روبرو میشوید باید ظواهر را حجت بدانید؛ همچنین احتمال خطا در لفظ را منتفی نمیدانید. در مواجهه با قرآن ظواهر را باید حجت بدانیم، به اقتضای اینکه این متن از زبانی استفاده کرده که آحاد بشر با آن زبان با هم ارتباط برقرار میکنند، اما به اقتضای وحیانیبودن و خطاناپذیربودن نمیتوانید در آن احتمال خطا بدهید، درحالیکه در متن انسانی ظواهر حجت است ولی احتمال خطا منتفی نیست، درحالیکه در متن قرآن ظواهر حجت است ولی احتمال خطا منتفی است. لهذا پارهای از قواعد ناظر به وجه انسانیبودن و اقتضای مختصات مخاطب قرآن است ولی پارهای از قواعد ناظر به و راجع به مختصات خود قرآن از قبیل وحیانیت است. بنابراین اگر ما میگوییم متن وحیانی است میپذیریم که در حال این متن با زبانی سخن گفته که آحاد انسانی نیز با همان زبان باهم تخاطب میکنند.
همچنین معارف پذیرفته و یا دریافتهی انسانی و یا حوادث واقعشده توسط انسان در قرآن نقل میشود که البته این نکته با وحیانیت منافاتی ندارد. حقتعالی آگاه به همهی حوادث و وقایع است و اگر واقعهای هزار سال پیش در حیات انسان اتفاق افتاده باشد قرآن همان را از سوی بیان میکند و این با وحیانیت منافات ندارد. اینکه محتوا چیزی است که در حیات انسان اتفاق افتاده و همان محتوا را حقتعالی به لسان وحی و به صورت معصومانهای به انسان امروز منتقل میکند با وحیانیت منافاتی ندارد و سبب نمیشود که مطلب خطا باشد.
هریک از مواردی که مطرح کردم دافع شبههای است و ازجمله اینکه برخی افراد کمدقت و کممطالعه گفتهاند که قرآن تاریخ نقل میکند ولی همان چیزی را که انسانهای خاطی در ذهن داشتهاند، ولو اینکه باطل باشد، مطابق با واقع نباشد و شایعات باشد. اساطیر و پرداختههای ذهنی آحاد در بین مردم رایج بوده، قرآن هم بیآنکه توجه به صحت و سقم این مطالب داشته و از آن جهت که مردم چنین تصور میکردهاند این وقایع را بازگو کرده است، و به این ترتیب توهم میکنند که در قرآن میتواند مطالب غلط و ناصواب راه یافته باشد، مطالبی که غلطی مشهورات بین انسانها بوده است. درنتیجه ممکن است العیاذبالله مطلب غلطی را با غایت صواب نقل کرده باشد. مطلب ناصواب برای مقصد صواب. اینها گویی به غلط، قرآن را با مثنوی مولوی یا شاهنامه مقایسه کردهاند. چطور ممکن است شاهنامه افسانههای فاقد واقعیتی را به انگیزهی حماسهسرایی و تقویت عرق ملی نقل کرده باشد و یا مثنوی داستانهایی را نقل کرده باشد که مشهورات است و بسیاری از آنها افسانه و غلط است، مثلاً داستان موسی و شبان را آورده باشد که چنین اتفاقی اصلاً در زندگی حضرت موسی واقع نشده است، ولی از باب اینکه از این داستان غلط نتیجهگیری عرفانی کرده باشد؛ اینها نیز توهم کردهاند که قرآن از این دست مطالب را که بین مردم مشهور است نقل کرده است.
اما ما در اینجا میگوییم وقتی مطلبی به لسان وحی فرود میآید نمیتواند غلط باشد و امکان ندارد که خداوند متعال یک مطلب غلط تاریخی را ولو با مقصد معقولی بازگو کرده باشد. مگر العیاذبالله خدا به واقعیتهای تاریخی آگاهی ندارد که مثلاً داستان یوسف چگونه بوده است، داستان نوح چگونه بوده و یا داستان اصحاب کهف چگونه بوده و همانند مردم شنیده است که زمانی دقیانوسی بوده و گروه جوانی از دست او پناه به غار بردهاند، درحالیکه چنین قصهای نادرست بوده باشد ولی خداوند متعال نداند و اینها را صرفاً از این باب که افواه مطرح است، نقل کرده باشد. خداوند به واقع تاریخ آگاه است، پس چرا باید مطلب غلط را نقل کند؟ وانگهی مگر خداوند متعال مجبور است که از یک مطلب تاریخی غلط برای بیان مقصود معقول و صائب استفاده کند؟ میتواند از داستانهای صائب و درست تاریخی مثال بزند و بعد بهرهبرداری هدایتی بکند. اینها برای اینکه توهم غلط خود را توجیه کنند میگویند نتیجهگیری و بهرهبرداریهای هدایتی میشود، اما اصل مطلب غلط است که این توجیه اصلاً صحیح نیست. به نظر ما وحیانیبودن حتی شامل این حیث هم میشود که نباید قرآن از مطالب ناصواب برای مقاصد صواب استفاده کرده باشد، زیرا وحی نمیتواند حاوی مطالب غلط و خطا باشد.
سؤال: اگر قائل باشیم که قرآن وقایع پیشینیان را با زبان عربی به مردم ابلاغ کرده است، چون در زبانها ترجمهکردن یک لغت یا گفتار از پیشینیان که زبان عبری داشتهاند، خواه یا ناخواه در لسان مردم اینگونه است که آنچنان که باید و شاید ترجمه نمیشود، چطور قرآن در این مقام در این مقام صحبت کرده، ترجمه کرده و آیا ترجمهای که کرده ماحصل گفتار پیشینیان بوده و یا عیناً و واژهبهواژه ذکر کرده است؟ مثلاً عین عباراتی که یعقوب به یوسف گفت را ترجمه کرده و یا اینکه ماحصل آنرا ترجمه کرده است؟
ممکن است که قرآن کریم در جاهایی عین عباراتی که تاریخی است و کسی ادا کرده به زبان عربی تبدیل و بازگو کرده باشد، آنجایی که عبارت موضوعیت دارد، شبیه آنچه که در تحقیق میگوییم اگر میخواهید از عبارتی شاهد مثال بیاورید اشکال ندارد که نقل مستقیم کنید، قرآن ممکن است در مواردی چنین کاری را کرده باشد. مثلاً اگر این نکته موضوعیت داشته باشد که قرآن بخواهد بگویید لقمان با فرزند خود چقدر با محبت و مهربان بوده، عین عبارت «یا بنیّ» را میآورد آکنده از نگاه محبتآمیز و پدرانه لقمان به فرزند خود. شیوهی تکلم انسانها با فرزندانشان چون جنبهی آموزشی دارد در اینجا عین عبارت آورده شده است. گاهی ممکن است حفظ متن موضوعیت داشته باشد و قرآن نیز کلمهبهکلمه متن منقول را به عربی درآورده باشد و ترجمهی تحتاللفظی کرده باشد. همچنین ممکن است در جایی دیگر مقصود عبارت نباشد و عبارات و تلقیها و تعابیر در انتقال پیام و هدفی که قرآن قصد بازگویی آنرا دارد دخیل نیستند، آنگاه ممکن است نقل به مضمون کرده باشد. مسلم این است که داستانهایی که قرآن آمده در مقام وقوع بسیار مفصل بودند. داستان حضرت یوسف که مفصلترین قصهای است که در قرآن نقل شده با آنچه که در تاریخ اتفاق افتاده قابل مقایسه نیست و بسیار خلاصه بازگو شده است. درنتیجه در بسیاری جاها به بیان مضمون مورد نظر و شاهد مثال بسنده شده است. لهذا هر دو نوع آن وجود دارد، جایی عین نص و متن، درصورتی که نقل متن و عبارت موضوعیت داشته باشد به عربی برگردانده شده است و جایی که به حد لازم از مضمون مورد نظر بوده همان مقدار را قرآن به صورت نقل به معنا و بازگویی مضمونی آورده است.
بنابراین ما از مبدأ وحیانیت قرآن و در قالب چند نکتهای که اشاره کردیم میتوانیم استفاده کنیم، همچنین به این جهت، قدسیت متن را اضافه کنید، به هر حال بدانیم این متن وقتی وحیانی است، مقدس است. قداست و قدسیت یکبار به همان معنای تحریفناپذیری و تشکیکناپذیری معنی میشود و یکبار به این معناست که خصوصیات یک متن مقدس را دارد. درست است که میگوییم قرآن لاجرم به لفظ انسانی فرود آمده، اما به این معنا نخواهد بود که تاب متن قرآن طاقت و تاب معنایی متون انسانی دیگر است. همانطوری که دو متن میتواند انسانی باشد، یکی تاب معنایی بسیار وسیع و عمیقی داشته باشد و دیگری تاب معنایی عمیق و وسیعی نداشته باشد. آیا میتوان متنی را که یک انسان حکیم بیان میکند با متنی که از یک انسان عادی صادر شده و هر دو نیز انسانی است و از زبان واحدی استفاده کردهاند، یکسان انگاشت؟ ممکن است متن انسان حکیم را مطالعه کنید و از یک عبارت و یا یک فصل آن متن، یک کتاب مفصل به عنوان شرح بنویسد. ولی فرد دیگری متنی را نگاشته ولی هیچ عمقی ندارد که شرحبردار باشد.
همانطور که ممکن است دو متن انسانی صادره از دو انسان با دو مرتبهی متفاوت کمالی از نظر تاب معنایی و طاقت محتوایی متفاوت باشند، تاب معنایی و طاقت محتوایی متن قرآنی، ولو به لسان انسانی هم صورت باشد، میتواند با متونی که انسانها ساختهاند بسیاربسیار متفاوت باشد؛ چنانکه بعضی درخصوص تعابیر حضرت امیر(ع) نیز گفتهاند فوق کلام انسان و دون کلام الهی است. البته ظاهراً این عبارت تجلیل از کلام حضرت امیر(ع) است ولی این سخن خطاست و من در مقدمهی دانشنامهی امام علی به این نکته اشاره کردهام. این حرف به ظاهر تحسین است ولی در باطن یک نوع تنزیل و تصغیر کلام معصوم است، زیرا کلام معصوم کلام قدسانی و معصومانه است و به صرف اینکه بگوییم فوق کلام بشر است کفایت نمیکند، چون روایات و متون مأثور از معصوم آنگاه که از جایگاه و پایگاه هدایی و هادویت معصوم صادر میشود، همانند متن وحی است و با متن انسان قابل مقایسه نیست. ولی به هر حال این عبارت را درخصوص کلام حضرت امیر(ع) گفتهاند و همانطور که میخواهند بگویند متنی که از معصوم صادر شده با متن سایر انسانها متفاوت است، بنابراین متنی که از ناحیهی خداوند متعال فرود آمده به طریق اولی و به رغم آنکه از الفاظ و ترکیب و قواعد انسانی استفاده کرده بالاتر از متن انسانی است و تاب و طاقت محتوایی فوقالعاده و فوق انسانی برخوردار است.
حیث دیگری که میتوان بر وحیانیت مترتب دانست و از مختصات متن وحیانی است، این است که این متن اعجازنمون است و قرآن کریم یک متن اعجازآمیز و اعجازی است. خود قرآن نیز بر این مطلب تصریح و تأکید میکند که این متن اعجاز است و دلیل نبوت پیامبر اعظم(ص) است.
چند نکتهای که مطرح شد، نکات عمدهای است که میتوان در تحلیل وحیانیت متن و محتوا و لفظ و مضمون قرآن کریم بیان کرد.
ادله اثبات وحیانیت و مختصات وحیانی قرآن
ما ابتدائاً به خود قرآن مراجعه میکنیم، یعنی شواهدی که بر وحیانیت قرآن کریم تصریح و تأکید میکند. ما از این جهت به این شکل استدلال میکنیم که به هر حال اگر بخواهیم به شناخت چیزی برسیم، ازجمله راههای آن رجوع به خود آن حقیقت است. در قرآن کریم آیاتی داریم که تصریح میکند به این نکته که این متن از سوی خداوند متعال آمده است. آیاتی از قبیل: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ»[1]، و یا «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى»[2]، و یا «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ، إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ، فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ، ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ»[3]، همچنین «وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً»[4]. امثال این آیات تصریح میکند که این قرآن فرودآمده از سوی خداوند متعال است. از دست آیات نیز بسیاربسیار زیاد هستند و این افراد خامسری که وحیانت لفظی یا مضمونی قرآن کریم را زیر سئوال میبرند، انگار قرآن ندیدهاند و حرف میزنند، درحالیکه اگر به قرآن کریم مراجعه کنند، متوجه میشوند که قرآن صدها بار با تعابیری نزلنا، انزلناً، اوحینا و امثال اینها سخن گفته و خود قرآن فریاد میزند که فرود آمده از سوی خداوند متعال است، که این فردآمدن نیز اطلاق دارد و فرودآمدن لفظی و مضمونی را شامل میشود. حتی بسیار جاها فراتر از اطلاق است و صراحت دارد که لفظ و محتوا و مضمون از ناحیهی خداوند متعال است. ادلهای که از خود قرآن میتوان به دست آورد در این جهت بسیار زیاد است.
همچنین آیاتی که قرآن را فوق بشری و اعجازنمون میداند نیز بسیار است ازجمله: «وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ».[5] این آیات تصریح دارد که اگر به آنچه ما به عبد خود نازل کردیم تردید دارید یک سوره شبیه آن بیاورید، سپس گواهان و همراهان خود را فرابخوانید، اگر توانستید یک سوره بیاورید. اگر نتوانستید که هرگز نخواهید توانست پس پرهیز کنید از آتشی که انسان و سنگ هیمهی آن است که برای کافران فراهم شده و اگر شما چنین تصوری کنید کافر خواهید بود. با این صراحت اعجازنمونی قرآن مطرح میشود، درحالیکه هم در آن زمان در بین جوامع این مسئله مطرح شده و هم در همهی تاریخ این ادعا تکرار میشود، یعنی قرآن الان نیز همین تحدی را میکند و این تحدی محدود و منحصر به عصر نزول نیست. بعد از چهارده قرن الان هم ما مسلمانان به تبع قرآن تحدی میکنیم و میگوییم اگر بشری قادر است مثل سورهی کوثر و یا آیات دیگری از قرآن بیاورد، بیاورد.
همچنین آیهی دیگر میفرماید: «أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ، فَلْیَأْتُوا بِحَدیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقینَ»[6]، همچنین: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»[7]، و آیهی دیگر: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ، فَإِلَّمْ یَسْتَجیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[8] و یا در جای دیگر میفرماید: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً»[9]، نه انسان که جن هم اگر همگی پشت به پشت هم بیاید چونان قرآن را نمیتوانید فرود بیاورید. آیاتی از این قبیل در قرآن کریم هست که بر وحیانیت، اعجازنمونی، فوق بشری و تاب و طاقت گسترده و ژرف قرآنی تأکید میکند.
همچنین آیاتی بر خطاناپذیری قرآن تصریح دارد: «لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ»[10] و یا «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً»[11] اگر این قرآن از جانب غیر خدا آمده بود و اگر بشری بود در آن اختلاف بسیاری مییافتند و چنین چیزی نیست. هیچ تناقضی در متن قرآن نیست. این آیات نمونههایی از آیات است که بر وحیانیت و مؤلفههای وحیانی قرآن تصریح و تأکید میکند.
ادله دیگر بر وحیانیت قرآن کریم
ادلهی دیگری را هم علاوه بر آیات میتوان بر وحیانیت قرآن کریم اقامه کرد که از جمله آنها میتواند موارد زیر باشد:
1. قرآن کریم ادعا میکند که انبیاء و کتب آسمانی پیشین و مشخصاً تورات و انجیل وعدهی ظهور پیامبر خاتم(ص) را داده است، وعدهی نزول قرآن کریم را نیز پیشتر داده است. این ادعا را قرآن کریم مکرراً و مؤکداً بازگو میکند. در جاهای مختلف قرآن کریم این مطلب آمده، ازجمله: «الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ»[12]، در تورات و انجیلی که آن روز در اختیار یهودیان و مسیحیان بوده است، ملاحظه میکردند که اسم پیامبر و قضایای ظهور ایشان و همچنین فرود قرآن آمده است. اما ما هیچ نقل تاریخی نداریم که یهود و نصری بگویند العیاذبالله چرا دروغ میگویید؟ کجای تورات و انجیل اسم تو و وعدهی نزول قرآن آمده است؟ هیچگاه نمیگویند، بلکه میخواهند باج و خراج بدهند و مقاوت و مخالفت میکنند و جنگ را میاندازند و خسارت میبینند که زیر بار پیامبر نروند. به جای اینهمه میتوانستند بگویند چنین ادعایی در تورات و انجیل نیامده است. در همین نسخههای موجود توراتی و انجیلی هم موارد فراوانی است، گرچه گاهی تعبیر میکنند و گاه نیز سعی بر انکار دارند، ولی به فرض که در تورات و انجیل فعلی نباشد، اینکه قرآن کریم در آن زمان چنین ادعایی کرده و احدی نیز انکار نکرده مشخص میشود که در تورات و اناجیل آن زمان مطالبی بوده که بعدها حذف شده است. این نکته دلیل بر آن است که قرآن کریم و ظهور پیامبر اعظم(ص) به حکم وحی است و قرآن وحیانی است.
همچنین قصص فراوانی نقل میشود از اینکه مسیحیان و یهودیانی مراجعه میکنند و علائمی که در تورات و انجیل دیدهاند را راجع به پیامبر اکرم(ص) فحص میکنند، بارها آن بزرگوار و اصحاب ایشان را میآزمایند؛ سئوالات خاصی میکنند تا شواهد صدقی پیدا کنند بر اینکه، این همان است که وعده شده است. علاوه بر این یهودیان و نصرانیان زیادی بودند که در اجابت ادعای پیامبر، ادعای ایشان را پذیرفتند و به آن حضرت ایمان آوردند، یعنی ادعای پیامبر(ص) را تصریح کردند. درواقع مسلمانانی که در آن زمان مسلمان شدند که از آسمان فرود نیامدند و از زمین نجوشیدند و درواقع همانهایی بودند که قبلاً یهودی و مسیحی و یا مشرک بودند و مسلمان شدند، یعنی کسانی بودند که ادعای پیامبر را بر وحیانیت و ارتباط با ماوراء پذیرفتند و به ایشان ایمان آوردند و خود این نکته دلیل بر آن است که متن قرآن ماورایی است، یعنی آنها شاهد ویژگیهای ماورائیت قرآن بودهاند، همچنین طرز نزول قرآن را شاهد بودند و بر آنها احراز شده است که قرآن کریم یک متن وحیانی است و به دنبال احراز مسلمان شدند. به این ترتیب میلیونها انسان در عهد نزول قرآن کریم وحیانیت قرآن را احراز کردند و به پیامبر ایمان آورند. و این نکته به لحاظ عقلانی هم میتواند موجب حصول اطمینان و وثاقت به وحدانیت بشود. اینکه ما مشاهده میکنیم همعصرهای پیامبر و مردمان اهل نزول در شمارگان میلیونی به وحیانیت قرآن ایمان آوردند، اینهمه آدم که فریب نخوردند و شاهد نزول وحی و خصوصیات وحیانی قرآن کریم بودند و به همین جهت نیز ایمان آوردند، ایمانی که در راه آن جان باختند.
دلیل دیگری که میتوان بر وحیانیت قرآن کریم به آن تمسک کرد و البته دلیل چندوجهی است و تبیین آن بسیار مفصل است، این است که قرآن از جهات گوناگون و ازجمله به لحاظ لفظی و ادبی، هنری، فنی، علمی، اتقان آموزهها و وجه حکمی، دقت در طرح معارف علمی که در آن زمان این مطالب علمی شایع نبوده، به لحاظ انباء و اخبار از گذشته، به لحاظ اخبارهای غیبی، به لحاظ پیشگوییهای تاریخی و به حیثیات مختلف دیگر قرآن اعجازآمیز است. اعجازنمونبودن قرآن دلیل وحیانیت قرآن است، یعنی از ماوراء آمده است، زیرا اعجازبودگی پیوند با ماوراء دارد، اعجازبودن خارقالعادهبودن صرف نیست، میشود به صورت خارقالعاده سحر کرد که در حال عادی واقعشدنی نباشد ولی با سحر شدنی باشد. به نحو عادی نمیتوان در فاصله یک متری از زمین قرار گرفت ولی مرتاض با یک متر فاصله از زمین وزن خود را مدیریت میکند و در فضا میماند. اعجاز به معنای خارقالعادهبودن محض نیست، بلکه اعجاز درواقع مختصاتی دارد و ازجمله باید اولاً به انگیزهی اثبات حقانیت و نبوت باشد والا کرامت و مادون کرامت است، هچنین باید غیرقابل آموزش باشد. اگر مرتاض کار خارقالعاده میکند قابل آموزش است، زیرا نسل به نسل به دیگران منتقل شده و آنها نیز فرا گرفتهاند. لهذا اعجازنمونبودن خودْ دلیل وحیانیت است، و در عین حال به نحوی از وحیانیت به اعجازنمونی هم منتقل شدهایم.
دلیل دیگری که میتوان به آن تمسک کرد تفاوت سبک و سیاق بیانی و معنایی قرآن با مکاتیب و مکاتب بشری پیشین و پس از آن است. به هر حال سبک و سیاق قرآن منحصربهفرد است که صورت انسانی ندارد و این نکته نیز مؤید ماورائیت متن قرآن است.
مؤید دیگری که بر وحیانیت قرآن انگشت تأیید میگذارد این است که ما این قرآن را از انسانی دریافتیم که به لحاظ عادی از او میتوان به انسان امین تعبیر کرد و دیگران او را امین میدانستند و مردم هرگز دروغی از او نشنیدند و به لحاظ کلامی و به زبان دینی ما قرآن را انسانی دریافتیم که معصوم است و او قولاً و فعلاً با این متن، از این باب که یک متن وحیانی است برخورد کرده و امانت و صداقت او بر ما محرز است و حتی کافران صداقت و امانت و حتی چیزی نظیر عصمت او را پذیرفتهاند. غیرمسلمانان بر امانتداری و صداقت او اذعان دارند، مؤمنین بر عصمت او.
برآیند و برونداد روششناختی مبدأ وحیانیت قرآن کریم محور سوم است که انشاءالله در جلسهی بعد مطرح خواهیم کرد. والسلام.
پینوشت
[1] شعراء/سوره26، آیه193.
[2]نجم/سوره53، آیه17.
[3] قیامه/سوره75، آیه16.
[4] طه/سوره20، آیه114.
[5] بقره/سوره2، آیه23.
[6] طور/سوره52، آیه33.
[7]یونس/سوره10، آیه38.
[8] هود/سوره11، آیه13.
[9] اسراء/سوره17، آیه88.
[10]فصلت/سوره41، آیه42.
[11] نساء/سوره4، آیه82.
[12] اعراف/سوره7، آیه157.