حامد علیاکبرزاده، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی با عنوان
«ایرانیانِ مسلمان و مقاومت تاریخی در برابر اسطوره دولت مدرن» که در اختیار ایکنا قرار داده است به تأملاتی درباره بنیانهای فلسفی
جنگ تحمیلی اخیر پرداخته است که در ادامه می خوانیم:
تهاجم رژیم صهیونیستی و تعدی آمریکا به خاک مقدس ایران اسلامی، صورت ظاهری جنگی است که بنیانهای آن را باید در پس این ظاهر جست، آن بنیاد و ایده بنیادینی که اینگونه تجاوزات را موجه میسازد. بنیادی که دولتی مانند ایالات متحده آمریکا یکی از مظاهر آن است و رژیم صهیونیستی نیز دنباله فرومایهتر آن در منطقه غرب آسیا محسوب میشود. این بنیان ایدهای واحد و دارای امتداد است که صدر و رأس عینی آن دولت ایالات متحده و ذیل و دم آن رژیم اسرائیل است، این بنیاد و ایده بنیادین، همان ایده دولت مدرن غربی که در اندیشه فیلسوفان تأثیرگذاری مانند هابز و هگل تبلور یافته است. من البته نمیخواهم هرچه در غرب و درباره دولت مدرن گفته شده است را به کلی باطل و مطرود بدانم، اما چنانکه نشان خواهم داد سویههای فکری اساسی و جدی در فلسفه سیاسی غرب مدرن وجود دارد که پیامدهای آن را میتوان در وضع امروز بشر مشاهده کرد. سویههایی که در طول صد سال اخیر بیش از 200 میلیون انسان را قربانی خویش ساخته است و با این همه، متاسفانه هنوز برخی اهل نظر به طور مطلق از همه اجزاء، الزامات و پیوستهای ایده دولت مدرن طرفداری میکنند.
دولت مدرن غربی قرار بوده جانشین تلقی فیلسوفان سیاسی دوره سنت – مانند افلاطون و فارابی- از دولت و امر سیاسی باشد. این دولت برای آنکه حاکم مطلق خداگونه باشد، تلاش میکند منطق تسلیم شدن در برابر حاکمی با قدرتی تقریبا نامحدود را به مردم القاء کند و از مردم میخواهد که با طیب خاطر چنین حاکمی را بپذیرند. تمایل به بلعیدن و هضم کردن هر چیزی غیر از خود، امری ذاتی و انفکاکناپذیر برای این دولت مدرن است، این دولت ذاتی است که محدودیتی برای خویش قائل نیست. بر این اساس مواجهه امروز ما با اسرائیل و آمریکا اگرچه در ظاهر یک جنگ سخت است، اما کمی عمیقتر اگر بنگریم این تقابل، تقابلی است میان فکر مدرن غربی - آمریکایی و فکر ایرانی - اسلامی. تقابل میان دو اندیشهای که تمایزات جدی با یکدیگر دارند، تمایزاتی که من را به یاد کلماتی بسیار ساده و در عین حال به شدت حکیمانه از یک حکیم الهی میاندازد: «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنهها و مرفهین بیدرد شروع شده است.»
این تقابل با ظهور فلسفه مدرن آغاز شده است، نقطهای که فیلسوفان مدرن غربی از آنجا تلاش کردند جهان را بازتفسیر کنند. تفسیری که مابعدالطبیعه را ناممکن میخواند و قانون انسانی را جایگزین قانون الهی میکند. تفسیری که هویت دینی و معنوی را حداقل به لحاظ نظری نفی کرده و هویتی سکولار برای بشر در نظر میگیرد. این تفسیر در هگل به نقطه اوج خود رسیده است و چه بسا بتوان گفت هگل شرط امکان هر فلسفه مدرنی است که پس از او سربرآورده است. بدین معنا، امروز همه غرب در زمین ایده دولت مدرن هگل بازی میکنند. برای هگل دولت مدرن امری ضروری است و شرط امکان خودآگاهی و فرهنگ به شمار میآید.
دولت مدرن هگل با برخی تسامحات همان هیولای لویاتانِ هابز است، اسطورهای که هابز از آن برای توصیف دولت مدرن بهره گرفته است. لویاتان هیولایی اسطورهای در عهد عتیق ( کتاب ایوب و اشعیا) است، هیولایی عظیمالجثه که تمایل دارد همه چیز را در خود هضم کند. هیولایی که انسانها را تحت سیطره خویش قرار میدهد، انسانهایی که اولا و بالذات اهل تخصم هستند. وضع طبیعی انسان در نگاه هابز تخاصم همه علیه همه است، یعنی انسان در حالت طبیعی جنگطلب است و این دولت مدرن و مقتدر غربی که به اسطوره لویاتان تشبیه شده است، میتواند این انسانهای بالذات اهل تخاصم را کنترل کند. این دولت برآمده از انسان-هاست و قانون الهی در این دولت جایی ندارد، دولتی است انسانی به جای آن دولت الهی که برخی فیلسوفان مانند افلاطون و فارابی به آن باور داشتند. دولت هابز حیوانی قدرتمند است که توسط انسان و به تقلید از خدا خلق شده است و میخواهد انسان را به سعادت برساند! اما گویا این لویاتان بیش از هر چیزی جنگ و کشتار و بدبختی به بار آورده است. دولت مدرن به تعبیر ارنست کاسیرر، اسطورهای است که ابزار توجیه اعمال قدرت سیاستمداران در عصر حاضر شده است.
برای این دولت مدرن جنگ امری مطلوب است و ابزاری برای به ظهور رسیدن تمامیتاش محسوب میشود. در جنگ مورد نظر این دولت چنان که هگل باور داشت، خصمانهترین و شخصیترین اقدامات علیه انسانها با بیاعتنایی کامل به هر چیزی، جایز است، آنچه در جنگ مورد توجه این دولت قرار میگیرد به ظهور رسیدن تمامیتاش است. از این منظر جنگ بین دولتها مبارزهای داروینی است که از طریق آن دولتهای قویتر پیش میروند تا نهایتا یک دولت مطلق و فراگیر همه را تحت سیطره خویش قرار دهد و یک دولت واحد جهانی شکل بگیرد.
این نگرش به جنگ واکنش افرادی مانند برتراند راسل فیلسوف انگلیسی را نیز برانگیخت. راسل معتقد بود که در فلسفه هگل، آزادی حقیقی عبارت است از تبعیت از قدرتی خود سر به نحوی که حتی یک پادشاهی مطلقه، خیر محسوب میشود. به اعتقاد راسل در نگاه هگل، جنگ خوب است و حتی تشکیل سازمانی بینالمللی برای حل و فصل مسالمتآمیز منازعات بدبختی به بار میآورد. پوپر نیز از منتقدان جدی هگل در مسئله جنگ بود، به اعتقاد او هگل برای تمامیتخواهی قرن بیستم توجیه فکری ایجاد کرد. اگرچه مطالب امثال هگل درباره جنگ توسط برخی فیلسوفان دیگر توجیه شده است، اما غرض این یادداشت نشان دادن برخی وجوه ذاتی دولت مدرن مطلوب غرب است که در اندیشه افرادی مانند هگل و هابز خود را بروز داده است.
ایده دولت غربی وقتی کنار ایدئولوژی
صهیونیسم قرار میگیرد، تبدیل میشود به موجودی که در بسیاری از ساحتها حتی از حدود اخلاق سکولار نیز خارج میشود. موجودی که وقتی بر سرزمینی تسلط مییابد نه تنها به انسانها بلکه به حیوانات و گیاهان و جمادات آن سرزمین هم رحم نمیکند. چنین خویی را ما به روشنی در غزه مشاهده کردیم.
این دولت مدرن تنها ابزارش سلاح جنگی و نظامی نیست، ابزار مهمتر و امروزین او رسانه است، رسانهای که بر خلاف باور عموم، در پی از بین بردن شفافیت است. رسانههای امروز دنیا ابزاری برای کتمان حقیقت هستند، ابزاری که فقط و فقط جهان را به روایت آمریکا به تصویر میکشند. این رسانه، دجال قرن بیست و یکم است، ابزاری که همه چیز را میتواند وارونه منعکس کند و گونهای جدید از «بودن» را به میان آورد. در تصویری که این رسانه میسازد، ممکن است ترامپ به قهرمانی برای تاریخ بشریت تبدیل شود! آمریکا منجی بشریت نامیده شود! و مسلمانان و به خصوص ایرانیان، مردمانی نامتمدن، بیفرهنگ و مخل نظم جهانی محسوب شوند و به همین دلیل رسانهها القا میکنند که صنعت هستهای در اختیار ایرانیان تهدیدی برای صلح و امنیت جهانی است. ترامپ میگوید ایرانیها روی ذخایر بیانتهای نفت نشستهاند و نیازی به انرژی هستهای ندارند و رسانهها همین را در دنیا القا میکنند و کسی نیست که بپرسد چرا آمریکا باید صنعت هستهای داشته باشد؟ آمریکایی که بزرگترین تولیدکننده و واردکننده نفت در جهان است!
بله درست است، دولت مدرن غربی با در اختیار داشتن تکنیک رسانه چنین القائاتی را در جهان ایجاد میکند، القائاتی که کاملا بر خلاف واقع است. همین رسانه در همین جنگ 12 روزه خسارات اسرائیل را سانسور میکند و اجازه نمیدهد اطلاعات به نحو آزاد از اسرائیل بیرون برود. به تعبیر جیانی واتیمو فیلسوف ایتالیایی در کتاب جامعه شفاف، امروز رسانههای جمعی نه تنها جامعه را شفاف نکرده بلکه آن را پیچیدهتر و حتی آشفتهتر کردهاند.
ژان بودریار فیلسوف فرانسوی نیز در کتاب «توهم فرجام» معتقد است که ما در مقام مصرفکننده، توسط رسانهها به گروگان گرفته شدهایم. آنچه رسانهها در اختیار ما میگذارند کپی و رونوشتی از واقعیت است و آنچه واقعی پنداشته میشود همانی است که رسانهها میخواهند آن را در نظر مخاطبان واقعی نشان دهند. به نظر بودریار رسانههای جمعی با انبوه تصاویر بی پایان، مرزهای واقعیت و تصویر را مخدوش کرده و تصویر را جایگزین واقعیت میسازند. انسان معاصر نمیتواند بی واسطه با واقعیت پیرامون خویش ارتباط برقرار کند و درک انسان از واقعیت تحت سلطه رسانه قرار می گیرد. بودریار به تأثیر واقعیت مجازی بر درک ما از واقعیت میپردازد. او معتقد است که واقعیت مجازی میتواند ما را از واقعیت عینی دور کند و ما را در یک دنیای شبیهسازی شده غرق کند. به تعبیر ژاک دریدا در کتاب «تاریخ دروغ» رسانهها دروغ مدرن میگوید، دروغی که عامدانه و با اغراض سیاسی انجام میشود.
دولت مدرن غربی با استفاده از ابزار رسانه واقعیت را وارونه میسازد، قهرمان میسازد، فرهنگ می سازد، روایت میکند و.... همین ابزار است که به آمریکا و اسرائیل اجازه میدهد که به بهانههای دروغین به سرزمینهای مختلف لشکرکشی کنند، زنان و کودکان را بکشند، آنها را تروریست و تهدیدکننده امنیت جهان جلوه دهند و در مقابل خود را ناجی جهان معرفی کنند.
ما در برابر این موجود خبیث که نه به اخلاق متعهد است و نه به واقعیت، هیچ راهی جز مقاومت نداریم. اسرائیل به عنوان نماد دولت مدرن در منطقه، نظرا و عملا منطقی را نمی پذیرد، منطق او منطق خودکامگی، تمامیت¬خواهی و سبعیت است. به تعبیر کریستوفر دایس روح صهیونیسم، دنیاگرایی و دنیاپرستی و تمایل به استثمار تمام جهان است. صهیونیسم هیچ گاه سرجایش نخواهد نشست مگر با مقاومت. دولت مدرن غربی و امتداد منطقه ای آن یعنی اسرائیل، در ایران به دنبال آرمان خویش هستند. این آرمان همان آرمان مدرنیته سیاسی است، آرمانی که میخواهد همه چیز را تحت سیطره دولت مدرن قرار دهد و از این طریق همه شئون زندگی ما اعم از اقتصاد، فرهنگ، سیاست و... را به خواست خود تدبیر کند.
این پدیده برای هیچ فرهنگ و تمدنی ارزش قائل نیست اما به طور خاص درباره ایران یک موضع خصمانه دارد. او می داند که ایران «زخمی سربلند دوران ها» است. ایران هجوم اسکندر و مغول و افغان و متفقین و صدام را تجربه کرده است اما پس از همه این تهاجمات خصمانه و ویرانگر دوباره سربرآورده و خویشتن را بازسازی کرده است. امتزاج این هویت ایرانی با آموزه های اسلامی یک ترکیب هویتی بسیار قوی را در طول بیش از هزار سال ایجاد کرده است و با انقلاب اسلامی سال 1357 این هویت به شکلی جدید بازسازی و تقویت شده است. ایران آن حقیقتی است که در کنار یونان، خاستگاه اندیشه و فکر و حکمت در جهان محسوب میشود و آنچه امروز «اندیشه» نامیده میشود، در بسیاری از ساحتها میراث ایران و ایرانیان است. این ایران چیزی نیست که با تهاجم نظامی از بین برود، این ایران ریشه در تمام تاریخ دارد و نه ترامپ و نه نتانیاهو و نه هیچ کس دیگری در برابر آن نمیتواند بایستد.
ایران، تنها سرزمین و فرهنگی است که امروز به نحوی کاملا مستقل در برابر این دولت پلید ایستاده است و این ایستادگی ریشه در فرهنگ و تاریخ ایرانیان مسلمان دارد، به دلیل همین هویت و ایستادگی است که رژیم صهیونیستی نقشه ای هولناک برای ایران در نظر گرفته است. این نقشه ابعاد مختلفی از جمله تجزیه ایران، از بین بردن همه مواریث فرهنگی و عناصر هویتی ایرانیان، فقر و ذلت مردم و از بین بردن هرگونه امکان حیات آزاد و آسان را دربردارد.
ما ایرانیان اکنون در یک نقطه عطف و عزیمت تاریخی قرار داریم، اگر به سلامت عبور کنیم که ان شالله چنین خواهد بود، افق آزادی، اقتدار، صلح، دوستی و پیشرفت را برای آیندگانمان و چه بسا مسلمانان و آزادگان اقصی نقاط عالم ترسیم خواهیم کرد. ما امروز و در این بزنگاه تاریخی و با تمسک به هویت ایرانی- اسلامی خویش می توانیم طلیعه ای برای ظهور یک دوره و ایده جدید از حاکمیت سیاسی باشیم. ایده و الگویی که جنگ را به هیچ نحو مطلوب نمی داند، برای جان انسان ها احترام قائل است، خوی تجاوز و تعدی ندارد، به دنبال هضم دیگر فرهنگ ها در خود نیست، تکثر فرهنگی در اقصی نقاط عالم را می پذیرد، حق حاکمیت کشورها را محترم می شمارد، عدالت ورزیدن حتی در حق دشمن را ضروری می داند، جنگ را تنها در شکل دفاعی آن مشروع می داند، مجدد معنویت و بازگشت به خداست و برای هیچ قومیتی برتری قائل نیست.
ما با اتکا به قدرت لایزال الهی و با پشتوانه مردمانی مؤمن و سلحشور و پاک، به عنوان مستقل ترین حاکمیت جهان در برابر هیولای پوشالی دولت مدرن خواهیم ایستاد و پرچم حق و حقیقت را در این سرزمین برافراشته نگه خواهیم داشت. لویاتانِ هابز انسانی مصنوعی است که قرار بود بر تمام انسان های سرکش پادشاهی کند، این در حالی است که تاریخ معاصر به ما نشان داد سرکش ترین انسان ها و دولت های تاریخ، ذیل همین ایده لویاتان پرورش یافتند. این بار اما، انسان ها و ملت هایی الهی در برابر سرکشی های این هیولای مصنوعی خواهند ایستاد و دوباره قانون الهی بر عالم حکمرانی خواهد کرد. هیچ کس و هیچ تمدنی -چه تمدن ژرمنی و چه تمدن به اصلاح آمریکایی- حق ندارد تمدن خویش را -اگر تمدن باشد- به ایرانیان اجبار کند، ایران و تمدن ایرانی- اسلامی برای دیروز و امروز و فردای ما کافی و پاسخگوست و ما را به سعادت خواهد رساند و ما ایرانیان از دل سنت خویش راه خوشبختی ابدی را خواهیم یافت.
منابعی برای مطالعه:
1- ارنست کاسیرر، اسطوره دولت
2- تامس هابز، لویاتان
3- جان پلامناتز، شرح و نقدی بر فلسفه اجتماعی و سیاسی هگل
4- جیانی واتیمو، جامعه شفاف
5- ژان بودریار، توهم فرجام
6- ژاک دریدا، تاریخ دروغ
7- جورج کلوسکو، تاریخ فلسفه سیاسی
انتهای پیام