رفتار عادلانه و محسنانه از منظر قرآن کریم
کد خبر: 3696218
تاریخ انتشار : ۱۳ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۹

رفتار عادلانه و محسنانه از منظر قرآن کریم

گروه اندیشه ــ بهترین، مؤثرترین و مطمئن‌ترین راه برای انجام رسالت انسان‌سازی و راهنمایی بشریت به آغوش پرمهر و محبت خالق یکتا در حوزه تعلیم و تربیت، تمسک به قرآن و عترت(ع) و تعالیم روح بخش آنهاست.

رفتار عادلانه و محسنانه از منظر قرآن کریم
به گزارش ایکنا؛ حجت‌الاسلام والمسلمین علی نصیری، رئیس مؤسسه معارف وحی و خرد یادداشتی با عنوان رفتار عادلانه و محسنانه از منظر قرآن کریم نوشته که در ادامه می‌آید:
از آنجا که قرآن، کتاب هدایت و معجزه جاوید نبی مکرم اسلام (ص) در گستره زمان است و کلام خداوند متعال، خالق انسان‌ها است که بهتر از هر کسی به نیاز‌های او آگاه است، از این رو تمام معارفی که یک ذهن پویا برای شناخت، لازم دارد به صورت بسیار عمیقی یکجا در قرآن جمع شده است. قرآن، مشکلات و گره‌های فکری، مشکلات روحی و عاطفی را حل کرده و در مسیر حرکت انسان به سوی کمال مطلق، ارائه طریق می‌کند؛ بنابراین کسی که با قرآن انس دارد وقتی از جنبه‌های اخلاقی یا فکری و یا عاطفی به بن بست می‌رسد ناگهان متوجه می‌شود ستاره‌ای می‌درخشد و به آن سمت رفته، می‌بیند که گره باز شده است. بر این اساس قرآن به عنوان ثقل اکبر و منبع اصیل معارف دینی، آنچه که در راهنمایی، اصلاح، هدایت و تربیت بشر لازم بوده، بیان کرده است.
از سوی دیگر، چون انسان موجودی است که در درون فطرت خویش، اخلاقی است. از این‌رو نه‌تنها خوبی‌ها و زشتی‌ها را تمییز می‌دهد بلکه فطرتاً خواهان خوبی‌ها و گریزان از پلیدی‌ها است و به همین جهت در مسیر زندگی خود و حرکت به سوی کمال و تعالی نیازمند راهکار‌های اخلاقی است. بهترین و مؤثرترین و مطمئن‌ترین راه برای انجام رسالت انسان سازی و راهنمایی بشریت به آغوش پرمهر و محبت خالق یکتا در حوزه تعلیم و تربیت، تمسک به قرآن و عترت (ع) و تعالیم روح بخش آنهاست. در این بحث با بهره گیری از آیات قرآن کریم به بررسی و تبیین رفتار‌های عادلانه و محسنانه از منظر قرآن کریم خواهیم پرداخت. خاستگاه و سمت و سوی این بحث کاملاً اخلاقی است و یکی از بحث‌های بسیار کلیدی است که بیش از اینکه جنبه تعلیمی و آموزشی داشته باشد و بر آگاهی ما بیفزاید، جنبه تزکیه‌ای داشته و می‌تواند به تعالی ما کمک کند.
معیاردهی در رفتارها:
از ویژگی‌های منحصر به فرد متون دینی ما این است که روی مطالب کلی و به عبارتی، نظری و تئوری متوقف نشده است بلکه خط می‌دهد، جهت را معین کرده و معیار می‌دهد، البته در بسیاری از جا‌ها این اشکال هست که به بحث‌های تئوری و کلی بسنده شده است و ما هم معتقدیم که بحث‌های نظری و کلی خوب و مفید است، اما مهم‌تر از آن این است که تکلیف مخاطب در مقام عمل هم مشخص شود و به او جهت داده شود و معیار‌های لازم تعیین شود تا بتواند آن تئوری‌ها و نظریه‌ها را در مقام عمل به اجرا بگذارد. در این مقام، دو نمونه از کلام معصومین (ع) که به زندگی ما خط و جهت می‌دهد، ارائه می‌کنیم:
۱- قال الصادق (ع): لیکن طلبک المعیشه فوق کسب المضیع و دون طلب الحریص.
روایت مزبور از دسته روایاتی است که در موضوع ترغیب تجارت و کسب و کار است، ولی در این مسئله، معیار می‌دهد و خط دهی می‌کند. حضرت می‌فرمایند در مسئله کسب و کار و تجارت باید اینگونه عمل کرد که بالا‌تر از انسان مضیع (یعنی آدم ضایع کننده، فشل و تنبل) باشد و از آن طرف هم پایین‌تر از حد انسان حریص باشد؛ بنابراین فرمایش حضرت در زندگی باید نه مضیعانه بود و نه حریصانه و مشی وسط و اعتدالی را باید در پیش گرفت و نباید نسبت به دنیا و آخرت، کسلان بود.
۲- قال الصادق (ع): ولا یفعل شیئاً من الحقّ رئاء و لا یترکه حیاء.
گاهی اتفاق افتاده است افراد سؤال می‌کنند که گاهی به میهمانی که می‌رویم، برای انجام عبادت در شب بر سر دو راهی قرار می‌گیریم و درمی مانیم که چه باید کرد. اگر بیدار شده و مشغول به عبادت شویم ریا است و اگر حیا کنیم و بلند نشویم از این فضیلت محروم می‌مانیم. در روایات هست که شخصی نزد پیامبر اسلام (ص) آمد و نظیر همین موضوع برای او مطرح بود و رسول مکرم اسلام (ص) این جمله را فرمودند: «لا تعمل رئاء و لا تترک حیاء» منتها روایتی که در اینجا نقل کردیم از امام صادق (ع) در باب بیان صفات مؤمنان است که حضرت فرمودند: «لا یفعل شیئاً من الحقّ رئاء و لا یترک حیاء».
مقدمه:
قبل از ورود به بحث اصلی مقدمه کوتاهی بیان می‌شود و آن اینکه ما یک نظام اخلاقی داریم که نظام اخلاقی ارسطویی است. این نظام در نوع کتب اسلامی در حوزه اخلاق اثرگذار شده و همگی از آن اثر پذیرفته اند. اگر اخلاق ابن مسکویه ملاحظه شود تا اخلاق ناصری خواجه نصیر و جامع السعادات تا معراج السعاده و ... همگی بر اساس همین سیستم و نظام پیش رفته اند که خلاصه اش این است: بحث را از انسان شروع می‌کند و بیان می‌کند که انسان، مرکب از جسم و روح است و بعد دلایل مربوطه را آورده و سپس می‌گوید: روح دارای چهار قوه عقلیه، وهمیه، شهویه و غضبیه است که هر کدام از این قوا، حد افراط و تفریط و میانه‌ای دارند مثلاً قوه غضبیه در حد افراطش، شَرَه است و در حد تفریطش، خمود است و در حد میانه اش، عفت است. سپس گفته تولید می‌شود اگر این حد میانه‌ها، یعنی شجاعت و عفت و... را با هم جمع کنیم عدالت تولید می‌شود و ... (مباحث در اینجا مفصل است که به محل خودش واگذار می‌شود، چون بحث ما فعلا نیست.)
ما در کتاب درسی اخلاق که به رشته تحریر درآمده است با این مبنا که دلیلِ خضوع در برابر نظریه ارسطو چیست و می‌توان نظری دیگر ارائه کرد و ساختار دیگری را تبیین کرد، به گونه دیگری بحث کرده ایم که بعد‌ها ملاحظه شد که بعضی از بزرگان دیگر هم این گونه به این مسئله وارد شده اند.
در این نظام اخلاق اسلامی گفته ایم که اولاً انسان مدارانه است و موضوع روح اساساً پیش فرض گرفته شده است و دیگر بحثی راجع به جسم و روح مطرح نیست چرا که اخلاق به جسم کار ندارد. وقتی این نظام اخلاقی، انسان مدارانه شد –، چون در این نظام قرار است انسان رشد کرده و به کمال برسد – آن وقت گفته می‌شود این انسان چهار رابطه دارد:
-۱ رابطه با خود که اخلاق فردی می‌شود.
-۲ رابطه با خدای خود که اخلاق بندگی می‌شود.
-۳ رابطه با محیط انسانی که اخلاق اجتماعی می‌شود.
-۴ رابطه با محیط غیرانسانی شامل جماد، نبات و حیوان که اسم آن را اخلاق زیستی می‌گذاریم.
قرائنی هم برای این نظام اخلاقی قابل ارائه است، به عنوان مثال وقتی اخلاق پیامبر (ص) ترسیم می‌شود یک بخش این است که حضرت، دائم السکوت، طویل الفکر و... بودند که این مربوط به خود (اخلاق فردی) است؛ یا وقتی که به خدا می‌رسد دیگر کسی را نمی‌شناخت و وقت عبادت، شور و شوق غیر قابل وصفی پیدا می‌کرد و آن ذکر و عبادت‌ها همگی در حوزه تعالی و اخلاق بندگی قرار می‌گیرد و آنجایی که در برخورد اجتماعی به همه انسا‌ن‌ها با نگاه برابر و بالسویه نظر می‌کند، اخلاق اجتماعی است یا در احوالات امام صادق (ع) می‌بینیم که ۲۲ بار به حج مشرف می‌شوند و حاضر نیستند حتی یک بار شتر خود را با اینکه کندی می‌کند، تازیانه بزنند و این امر به اخلاق زیستی برمی گردد.
موارد متعددی از دستورالعم‌هایی که ائمه معصومی (ع) در توصیه‌های خود دارند می‌تواند به عنوان شاهد و مؤید برای این نظام اخلاقی ذکر گردد؛ بنابراین هر کسی خودش را در نظر بگیرد و به خویشتنِ خویش بنگرد این چهار رابطه را می‌یابد:- رابطه با خود (اخلاق فردی): این اخلاق فردی و رابطه با خود در آرامش انسان تأثیر بسزایی دارد چنانکه در قضیه بزرگمهر می‌بینیم که آورده اند ظاهراً در دوره خسرو پرویز، وی را به سیاه چالی انداختند. بعد از مدتی پیگیر حال او شدند، گفت: شادمانم، معجونی مصرف کرده ام که حال من را خوب کرده است. شاه تصور کرد از این معجون‌های گیاهی و ... است؛ از این رو خوشحال شد و گفت که برای ما هم از او بگیرید تا ما هم شاد باشیم. وی گفت: معجون من شش نکته است: اول اینکه از این وضع موجود، امکان داشت بدتر بشود. دوم اینکه فرجی هست، سوم اینکه خدا ناظر است و....؛ بنابراین اخلاق فردی یعنی اگر در دلِ چاه و در زندان هم باشید می‌توانید روی پای خود بایستید.
ـ. رابطه با خدا: رابطه با خدا هم از جنبه سلبی و هم از جنبه ایجابی می‌تواند باشد. ممکن است کسی با خدا قهر باشد، در هر حال این هم رابطه‌ای است. رابطه عادلانه، عاقلانه، زاهدانه و... همگی رابطه است. رابطه با خلق و انسانها: شناخته شده‌ترین رابطه در این حوزه، رابطه با همسر و فرزندان است، اما رابطه با محیط کار، اجتماع، دوست حتی بیگانه و ... مکیش و دشمن هم در این حوزه از روابط قرار می‌گیرد.
- رابطه با محیط غیرانسانی شامل جمادات، نباتات و حیوانات. اگر گفته شود که رابطه با خدا می‌تواند اخلاق فردی باشد و اخلاق فردی فقط رابطه با خود – در مقابل اجتماع – نیست بلکه رابطه انسان با خدا هم مصداق رابطه فردی است؛ پاسخ این است که می‌پذیریم که اخلاق فردی پایه است مثلاً آنجا که فرموده اند: هر کس خودش را بشناسد، به معرفت رب می‌رسد؛ شاید اشاره به همین باشد و ما هم معتقدیم که «من عرف نفسه فقد عرف ربه» هر چه انسان بیشتر به حقیقت خویش توجه کند و در درونش غور کند در بخش‌های دیگر موفق‌تر خواهد بود، اما رابطه با خود و با خدا حقیقتاً دو حوزه است؛ یعنی یک حوزه فرد است که در اخلاق فردی شما تعبیر امام حسین (ع) در روز عاشورا، خطاب به لشکر یزید را ملاحظه می‌کنید که می‌فرمایند: «یا شیعه آل أبی سفیان، ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکون وا احراراً فی دنیاکم» اینجا این حریت از درون انسان می‌جوشد و از حقیقت و ذات انسانی نشأت م. یگیرد و در فردیت خود اوست و حال آنکه ممکن است اصلاً خداباور هم نباشد و از معاد هم ترسی نداشته باشد. بنابراین، این دو رابطه گرچه کاملاً همدیگر را پوشش می‌دهند و به هم پهلو می‌زنند، اما هر کدام می‌توانند در حوزه جداگانه‌ای هم تصویر شوند.
متن بحث:
رفتار ظالمانه، عادلانه و محسنانه:
بیان سه نوع رفتار ظالمانه، عادلانه و محسنانه – که مورد بحث این نوشته است ـ. برای این چهار رابطه تأثیرگذار که ذکر آن‌ها گذشت، از شاه کلید‌های قرآن کریم است که از دلِ خود آیات قرآنی استخراج شده و از جایی الگوبرداری نشده است؛ هرچند ممکن است در مباحث دیگران هم باشد. قرآن بسیار هنرمندانه در سوره فاطر آیه ۳۲ می‌فرماید: «ثم أورثنا الکتاب الذّین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابقٌ بالخیرات باذن الله ذلک هوالفضل الکبیر» آیه شریفه می‌فرماید: ما این کتاب را به آن بندگان خود که آنان را برگزیده بودیم، به میراث دادیم. شاهد مطلب در کلمه «فمنهم» است که باید توجه داشت ضمیر هم به اصطفینا بر نمی‌گردد، بلکه آیه شریفه با فاء، عباد و بندگان را به سه دسته تقسیم می‌کند، نه برگزیدگان از عباد که مورد گزینش خدا واقع شده اند. آن سه دسته عبارتند از:
-۱ فمنهم ظالم لنفسه
-۲ و منهم مقتصد
-۳ و منهم سابقٌ بالخیرات
این فقرات آیه کریمه در واقع به درستی سه نوع رفتار را که موضوع بحث ماست، تبیین می‌کند. توجه به این نکته ضروری است که اصولاً سه نوع ظلم وجود دارد که در قرآن هم ذکر شده است: ا- ظلم به نفس، ۲- ظلم به خدا، ۳- ظلم به مردم. اما نقطه اشتراک هر سه ظلم، ظلم به خود و نفس است، لذا در آیه ۲۸ سوره نحل می‌فرماید: «الّذین تتو فی هم الملائکه ظالمی أنفسهم» و این بدین معنا است که اولین مسئله همین ظلم به نفس، در هر سه مورد است و اولین مسئله، خود انسان است.
ندا آمد جهان را هر که بد کرد نه با جان کسی، با جان خود کرد، چون اولین مسئله در مورد ظلم، خود انسان است و ظلم به نفس تسن، لذا قرآن کریم تعبیر «ظالم لنفسه» آورده است و این یعنی ظلم در واقع، رفتار ظالمانه است، نه اینکه این ظلم در اخلاق فردی باشد. اگر ظلم در حقیقت، رفتار ظالمانه شد، آن وقت این رفتار ظالمانه در قالب ظلم به خود هم می‌تواند در حوزه اخلاق فردی باشد مثل خودآزاری، قتل نفس و... که ظلم به خود است یا انسان، قدر و منزلت و استعداد خویش را نشناسد «من لم یعرف قدره ..» که ظلم به خود است.
این رفتار ظالمانه در رابطه با خدا هم مصداق پیدا می‌کند، آنجا که لقمان به فرزندش توصیه می‌کند شرک به خدا نداشته باشد و آن را ظلم عظیم معرفی می‌کند (سوره لقمان/۱۳) «یا بنی لا تشرک بالله انّ الشرک لظلم عظیم» رفتار ظالمانه در رابطه با مردم و بندگان خدا و نیز حیوانات، طبیعت و ... نیز مصادیق روشن و شناخته شده‌ای دارد که نیاز به تفصیل بحث در این قسمت نیست؛ بنابراین در آیه کریمه وقتی کلمه «نفس» آمده است، لزوماً ظلم فردی نیست، بلکه رفتار ظالمانه و ظلم به عنوان یک رفتار است و رفتار ظالمانه هم در هر چهار حوزه مصداق دارد. نوع دوم رفتار‌ها به تعبیر قرآن، «مقتصد» یعنی میانه است که ما اسم آن را رفتار عادلانه می‌گذاریم. نوع سوم رفتار‌ها به تعبیر قرآن در آیه مذکور در صدر بحث، سابقٌ بالخیرات است که از آن به بیانِ خود قرآن، به رفتار محسنانه تعبیر شده است: «ومنْ ذُریتهِما محسنٌ وظَالم لنَفْسه مبِینٌ: و از دودمان آن‌ها افرادی نیکوکار به وجود آمدند و افرادی که آشکارا به خود ستم کردند.» (صافات/۱۱۳)
اگر بخواهیم این رفتار‌های سه گانه را در قالب یک مثال ترسیم کنیم می‌توان این گونه بیان کرد که گاهی برای خرید جنسی یا وسیله‌ای به فروشگاه می‌رویم، البته این موضوع هم در طرف فروشنده و هم در طرف خریدار صادق است. (وقتی جنس را انتخاب کردیم مثلاً یک کیلو گوشت خریداری کردیم و قرار است مبلغی معادل ۴۰ هزار تومان بپردازیم؛ چنانچه کل مبلغ مزبور را بدون کم و کاستی و سالم و کامل به فروشنده تحویل دهیم این نمونه رفتار عادلانه است و اینجا اگر فروشنده هم دقیقاً همان یک کیلوگرم (۱۰۰۰ گرم) را بدون کم و کاستی تحویل دهد، نمونه رفتار عادلانه از سوی فروشنده است.
حال چنان چه منِ خریدار ۴۰ هزار تومان را به طور کامل به فروشنده تحویل دادم و دیدم شاگردی هم دارد که وضع و حال او مناسب نیست و فقیرانه است و به او انعامی دادم این رفتار محسنانه از جانبِ من است و اگر فروشنده، جنس فروخته شده را کمی بیشتر از مقدار یک کیلوگرم (مثلاً۱۰۵۰ گرم) به من تحویل دهد رفتار محسنانه فروشنده است، اما اگر از مبلغ ۴۰ هزار تومان، سی هزار تومان آن را به فروشنده تحویل دادم و باقیمانده را قرار شد تا یک هفته دیگر برای او بیاورم، ولی چند هفته طول کشید و در پرداخت باقیمانده وجه تأخیر شد، این رفتار ظالمانه از ناحیه منِ خریدار است و چنانچه فروشنده هم جنس را از مقدار وزنِ آن که یک کیلوگرم بود کم گذاشت و کم فروشی کرد مثلاً ۹۵۰ گرم تحویل داد، این هم رفتار ظالمانه فروشنده است.
خواهی چو خلیل، کعبه بنیاد کنی دل را به نماز و طاعت آباد کنی
روزی که هزار بنده آزاد کنی به ز. آن نبود که خاطری شاد کنی
چقدر زیباست هر کسی به تناسب هر کاری که دارد در جانب مخاطب و ارباب رجوعِ خود، پیمانه او را پر کند؛ چرا که کسی که حساب ماست و او کسی جز ذات مقدس خداوند نیست پیمانه‌های ما را پر کرده است، آنجا که در قرآن می‌فرماید: «و ان تعودّوا نعمه الله لا تحصوها» خدایی که قبل از اینکه ما از او درخواستی داشته باشیم تمامی نیاز‌های ما را فراهم و آماده ساخته است. ما لبریز از نعمت‌های بیکران الهی هستیم، ولی غافلیم، همه زندگی ما لطف الهی است همین که وقتی یک بچه‌ای در زندگی ما وارد می‌شود خیلی شاد می‌شویم که گاهی با هزینه میلیارد‌ها تومان، لحظه‌ای از آن شادی و احساس شعفی که با دیدن فرزندمان پیدا می‌کنیم، حاصل نمی‌شود، همین امنیت و آرامش موجود کشور، سلامتی و ... نتیجه اخلاقی که از این آیات احسان خدا و اتمام نعمت او به دست می‌آید، این است، چون خدای شما با شما محسنانه برخورد کرده و می‌کند پس شما هم محسنانه برخورد کنید، خداوند دامان شما را پر از لطف و نعمت خویش کرد پس شما هم دامان دیگران را پر کنید. اصولاً این برنامه و سیستم را در قرآن مشاهده می‌کنید. در داستان حضرت یوسف (ع) در سوره یوسف ملاحظه می‌کنید که بعد از آن همه بلا و گرفتاری‌هایی که برای یوسف پیش آمد از قبیل: سال‌های طولانی دوری از پدر و خانواده، غربت، زندان و ... وقتی برادران یوسف به کاخ او وارد شدند، در حالی که حضرت یوسف (ع) با آن‌ها صحبت می‌کرد حالش منقلب می‌شد.
اتاقی برای او تدارک دیده بودند که پس از مدتی صحبت با برادرانش به بهانه‌ای به آن اتاق می‌رفت و گریه می‌کرد و می‌گفت::‌ای برادرانم، نمی‌دانید چقدر شما را دوست دارم و به شما عشق می‌ورزم. در نهایت هم که برادران یوسف، او را شناختند و به اشتباه خود اقرار کردند، یوسف در حق آن‌ها می‌گوید: «یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین» یعنی من می‌بخشم و خدا هم می‌بخشد. یوسف این سخن را می‌گوید از این باب که می‌خواهد بفهماند که من در پیشگاه الهی ادب آموختم، او به من رحمت و مغفرت را یاد داد، پس خود او باید شما را بیامرزد؛ بنابراین باید واقعاً خدایی شد و این نکته‌ای است که از آیه شریفه «اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه» به خوبی به دست می‌آید.
تفسیری که بنده از این آیه دارم این است که خداوند فرمود: من اصلاً شما را برای خدایی شدن آفریدم و من می‌خواهم یک خدا روی زمین قرار بدهم و اصلاً قرار است که ما خدایی بشویم، مگر ما در ناحیه اهل بیت عصمت و طهارت (ع) قایل نیستیم که «لا فرق بینکم و بینه الا انکم مخلوق...»؛ بنابراین تا آنجایی که ظرفیت انسانی جا دارد در جهت خدایی شدن باید پیش رفت و بهتراز این، تفسیری برای آیه فوق نمی‌توان کرد.
نمونه‌ای از رفتار عادلانه حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) را می‌توان در تقسیم اموال و بیت المال بین مردم دید که این رفتار و روش و منش را در سیره بزرگان و علمای دین هم می‌توان مشاهده کرد. نقل شده است زمانی، مالی برای حضرت امیر (ع) رسید که از غنائم بود، ولی شب شده بود؛ حضرت فرمودند: بلافاصله آن‌ها را تقسیم کنید. گفته شد الان شب است و فردا این کار انجام خواهد شد. حضرت فرمودند: شاید فردا من زنده نباشم و همین امشب آن‌ها را تقسیم کنید. نیز نقل است نانی برای امام آوردند. از حضرت سؤال شد که چه کنیم. فرمودند که کوفه چهار بخش و نقطه دارد از هر نقطه یک نفر انتخاب شد و آن‌ها را آورده و نان را به چهار بخش تقسیم کردند و به آن‌ها دادند. بعد حضرت فرمودند: امشب آسوده می‌خوابم. این اقدام، رفتاری عادلانه است که فراوان از این گونه رفتار‌ها و مراتب بالاتر از آن را در سیره معصومین (ع) می‌توانیم ملاحظه کنیم.
این دسته بندی سه گانه رفتار‌ها به روشنی در آیات هفتم تا یازدهم سوره واقعه انعکاس یافته است، آنجا که می‌فرماید: وکُنْتُم أَزواجا ثَلَاثَهً ﴿۷﴾ فَأَصحاب الْمیمنَهِ ما أَصحاب الْمیمنَهِ ﴿۸﴾ وأَصحاب الْمشْأَمهِ ما أَصحاب الْمشْأَمهِ ﴿۹) والسابِقُونَ السابِقُونَ ﴿۱۰) أُولَئک الْمقَرَّبونَ ﴿ ۱۱)/ و شما به سه گروه تقسیم خواهید شد (۷): نخست اصحاب میمنه هستند، چه اصحاب میمنه ای؟ (۸) گروه دیگر اصحاب شوم اند، چه اصحاب شومی؟ (۹) و سومین گروه پیشگامان پیشگام! (۱۰) آن‌ها مقربان اند (۱۱) واقعه/ آیات ۷ الی ۱۱.
در قرآن، مردم در قیامت به سه دسته تقسیم شده اند و این از ظرافت‌های دین ما و تعالیم قرآنی است که در هیچ کدام از کتاب‌های آسمانی دیده نمی‌شود. می‌فرماید در آن واقعه، چون به وقوع بپیوندد، شما سه دسته می‌شوید: یک بخش اصحاب میمنه هستند و یک بخش اصحاب مشئمه هستند که شؤم همان رفتار ظالمانه می‌شود و گروهی هم سابقون هستند. قرآن، بسیار زیبا و هنرمندانه ابتدا عدالت را مطرح کرده و اینکه اگر مردم خیلی همت کنند و هنر به خرج دهند در فضای عدالت قرار بگیرند و رفتاری عادلانه داشته باشند و رفتار محسنانه بسیار خوب و عالی است. چنین قاعده رفتاری در آیه ذیل به خوبی مورد تأکید قرار گرفته است: «إِنَّ اللَّه یأْمرُ بِالْعدلِ والْإِحسانِ؛ خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان می‌دهد.» (نحل/۹۰)
در خصوص معناشناسی رفتار ظالمانه شایسته است آیات ذیل مورد توجه و عنایت قرار گیرد: کلْتَا الْجنَّتَینِ آتَت أُکُلَها ولَم تَظْلم منْه شَیئًا /هر دو باغ میوه آورده بودند (میوه‌های فراوان) و چیزی فروگذار نکرده بودند.
(کهف/۳۳) فَبِظُلْمٍ منَ الَّذینَ هادوا حرَّمنَا علَیهِم طَیبات أُحلَّت لَهم وبِصدهم عنْ سبِیلِ اللَّه کَثیرًا: به خاطر ظلمی که از یهود صادر شد و (نیز) به خاطر جلوگیری کردن بسیار، از راه خدا قسمتی از چیز‌های پاکیزه را که بر آن‌ها حلال بود تحریم کردیم. (النساء/۱۶۰)
الَّذینَ آمنُوا ولَم یلْبِسوا إِیمانَهم بِظُلْمٍ أُولَئک لَهم الْأَمنُ وهم مهتَدونَ) آری، آن‌ها که ایمان آوردند و ایمان خود را با شرک نیامیختند امنیت مال آن‌ها است، و آن‌ها هدایت یافتگان اند. (الانعام/۸۲)
و ما ظَلَمنَاهم ولَکنْ کَانُوا هم الظَّالمینَ: ما به آن‌ها ستم نکردیم آن‌ها خود ستمکار بودند.» (الزخرف/۷۶)

ادامه دارد ....
captcha