به گزارش خبرنگار ایکنا، وبینار «معرفت دینی و مواجهه با بحرانها» امروز پنجشنبه، 20 آذرماه از سوی دانشگاه علامه طباطبایی به مناسبت هفته پژوهش با سخنرانی اسماعیل اثباتی، مهدی اخوان، محمود تقیزاده داوری، صالح حسنزاده، سعید طاوسیمسرور، علی کربلاییپازوکی و محمدجواد یاوری برگزار شد. متن سخنان حجتالاسلام والمسلمین صالح حسنزاده، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه میآید:
در دوران جدید یک واژه بسیار مورد احترام و اعتبار قرار گرفت و میتوان گفت تمام برنامه تمدن جدید را در خود خلاصه کرد. این واژه اومانیسم یا انسان محوری بود که بشر را معیار ارزشها و هر امری میداند، همه چیز را محدود به مقادیر بشری محض میسازند و هر آنچه خصلت معنوی و الهی داشت به صورت تهی و انتزاعی تفسیر میکند. مقصود این بود که انسان به بهانه تسلط بر زمین، از آسمان روی برتابد. به بیان دیگر در تفکر جدید غربی هر گونه دخالت خارجی یعنی وحی و دخالت انبیا و فیض الهی نفی میشد.
در فرهنگ اومانیسم که انسان محور است، چند نکته قابل تامل است. اول اینکه اراده انسان ملاک حقیقت است. کسانی که به اومانیسم اعتقاد دارند میگویند معرفتِ ممکن، تنها به پدیدارها و ظواهر تعلق میگیرد. بر اساس این اظهارات که در فلسفه دکارت شروع شد و در دوران کانت به کمال رسید مسائلی نظیر وجود خدا و بقای نفس خارج از حوزه شناسایی قرار میگیرند و داوری درباره آنها نفیاً و اثباتاً نادرست است. بر اساس این نظر اساس اخلاق و تعلیم و تربیت دینی فرو میریزد.
نکته دوم در اندیشههای اومانیستها عقلگرایی افراطی بود. این افراد معتقد بودند عقل و منطق آدمی میتواند همه مسائل بشری را حل کند و نیازی به وحی نیست. به تعبیر بنده آنان با چنین دیدگاهی به جنگ دین آمده بودند. با این اظهارات اصول سنتی در غرب یکی پس از دیگری از میان رفت و بر جای آن کفر و الحاد مینشست. نکته سوم سقوط همه ارزشها با این اظهارات و حاکمیت ارزشهای الحادی بود. مارکس و فویرباخ با تفسیر وارونه از فلسفه هگل، معتقد بودند دین یک محصول بشری است و حقیقت الهی نیز همان صفات انسانی است که در موجودی مستقل از انسان تعالی یافته و بی جهت مورد تکریم قرار گرفته است. بر اساس این عقاید مادی و الحادی، دیگر دین و باورهای دینی اعتبار ندارد و تنها باید آنها را در حدود مناسبات طبقاتی یا روبنایی بررسی کرد. این افکار مادی در غرب منجر به انواع بحرانها از جمله بحران معرفتی، شکاکی و الحاد و بیدینی شد.
حال سؤال این است که منظور از بحران معرفتی چیست؟ به اعتقاد مکاتب غربی همانند پوزیتیویستها تمام ابزار تجربه، حس است و امر مادی همانند خدا و بقای نفس از دایره شناخت انسان دور میماند. برخی نیز ابزار شناخت را منحصر به عقل کرده و اعتبار شناخت حسی را مورد تردید قرار دادهاند و گروهی دیگر همانند عارفان بر شهود عرفانی تأکید کرده و از شناخت حسی و عقلی دوری گزیدند. اینگونه محدودیتها در کسب معرفت موجب میشود برخی از متفکران حتی دین و وحی را براساس روند اقتصادی توجیه کنند. یا برخی از روانشناسان همه هستی را براساس مسائل روانی تفسیر میکنند. طبیعی است که نتیجه چنین دیدگاهی، اگر نگوییم به الحاد میکشد سکوت درباره مسائل ماوراء الطبیعه است و در واقع این بحران معرفتی است که دامن انسان متجدد را گرفته است.
راه گریز از بحران معرفتی از منظر دینی این است که راه شناخت اعم از شناخت حسی، عقلانی، شهودی و انسانی است. در این بین عقل آدمی ضرورت وجود خدا را اثبات و بسیاری از حقایق ناگشوده عقل را روشن میکند و در روش فهم درست آن هیچ منافاتی هم با عقل وجود ندارد بلکه افق بازتری را پیش روی انسان میگذارد چراکه عقل به تنهایی توان نیل به این مسائل مهم را ندارد. حوزه فعالیت علوم تجربی محدود به جهان مادی است و نمیتواند درباره جهان ماوراءلطبیعه اظهار نظر کند در حالیکه در باورهای دینی امر پنهانی باقی نمیماند اگر با استفاده از بحرانهای عقلی، مسائل مرتبط با وحی را به خوبی درک و از ظرفیت کامل عقل به خوبی برای تفسیر وحی استفاده شود.
اگر حضرت مهدی ظاهر شوند یا کمک کنند ابواب بیشتری از علوم را بفهمیم قطعاً سطح فهم ما بالاتر رفته و دیگر بحرانی از این بحرانهای معرفتی باقی نمیماند. شواهد و قراین بیانگر این است که انسان قرن بیستویکم به نقش دین در حل بحرانها پی برده است. در قرن هجدهم گفته میشد خدا مرده است و در واقع بیشتر دانشمندان و فیلسوفان ملحد میشدند اما الان دائما از وحی و وجود خداوند و اهمیت دین سخن گفته میشود.
اما منظور از بحران اخلاقی چیست؟ واقعیت این است که انسان معاصر به ویژه انسان متجدد و بریده از وحی الهی با رذایل اخلاقی همانند میگساری، ظلم برخی حکومتها، تزلزل کانون خانواده و.... مواجه است. در اغلب مناطق جهان امروز معیار خوبی و بدی امور، لذت و سوداگرایی مادی است و متأسفانه این فرهنگها به کشور ما هم رسیده است. ریشه این بحران غفلت از ابعاد غیرمادی انسان و فضایل فطری او بیتوجهی به تعالیم خدا و پیغمبر(ص) است. لذا اگر انسان به دین واقعی برگردد و پیام دین به ویژه اسلام را بفهمد و ایمان داشته باشد بسیاری از بحرانها از بین میرود.
اگر یک نظام عادلانه علمی تحقق پیدا کند بسیاری از این مشکلات با آگاهی خود انسانها از بین میرود. دین همواره حامی انسان بوده است و پیامبران الهی برای تحقق فضایل اخلاقی و تحکم مبانی فطرت مبعوث شدند. حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمایند: هدف گسیل پیامبران ادای عهدی بود که در ازل با انسانها بسته بود تا نشانههای قدرت الهی را به آنان نشان دهند. این بیداریها و هدایتیافتگیها به دست حضرت مهدی به اوج خود میرسد و در آن دوره عشق به خدا به معنای عمل به دستورات الهی شده و افکار الهی جای افکار هوسبازانه را میگیرد. اگر دین را درست بفهمیم، ایمان داشته باشیم، عمل کنیم چنین مشکلاتی نیز برطرف خواهد شد؛ چراکه انسان هدایت یافته به ندای وجدان، فطرت و انبیاء گوش میدهد نه اینکه توجه به ندای شهوت داشته باشد.
بحران سوم در جهان معاصر بحران روانی و معنوی است. انسان معاصر و متجددِ بریده از وحی و آسمان با وجود پیشرفتهای مادی، گرفتار مشکلات روحی همانند اضطراب و افسردگی شده است و در واقع انسان رفاهزده هویت واقعی خود را از دست داده و خویشتن خویش را فراموش کرده است. تمام این مشکلات و بحرانها ناشی از آن است که آدمی حقیقت انسانی خود را نشناخته و بنده بودن خود را فراموش کرده است لذا اگر خدا را پیدا کرده و به آن تکیه کند منجر به رفع بحران روانی خواهد شد.
انتهای پیام