کد خبر: 1314907
تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۴
آیت‌الله قرهی:

اصحاب امام حسین(ع) در دایره «فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏» بودند

گروه حوزه‌های علمیه: مدرس عالی حوزه با بیان این که هر کس به پیمان خود با خداوند عمل کند در دایره «فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏» قرار می‌گیرد عنوان کرد: اصحاب امام حسین(ع) به پیمان خود با خداوند وفادار بودند.


به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، آیت‌الله قرهی همزمان با ایام عزاداری برای امام حسین(ع) با موضوع «بیعت» به ایراد سخنرانی پرداخت.



متن کامل سخنان این مدرس عالی حوزه در پی می‌آید:



عالم دنیا، عالم تجلی بیعت است. اصل بیعت در عالم ذر بود. حتی پذیرش عالم بطن، عالم صلب و ...، همه این‌ها تجلی است. منتها دنیا، تجلی‌گاهی است که همه مطالب را از باب آن «أَلَسْتُ بِرَبکُمْ قالُوا بَلى» که تبیین شد، مشهود انسان می‌کند.



همه هم در این بیعتی که کردند، «بَلى‏» را گفتند. منتها عنوان فسق، عنوان فجور، عنوان تقوا، عنوان ایمان و عنوان کفر، همه بستگی به بیعت و بیعت‌شکنی دارد؛ یعنی آن که در بیعت باقی ماند، مسلم و مؤمن می‌شود؛ اما آن که از بیعت دست کشید، مبتلای به مطالبی می‌شود که بستگی به آن بیعت‌شکنی دارد که یکی در کفر می‌افتد، یکی در شرک می‌افتد، یکی در نفاق می‌افتد و ... . هرچه بیعت سست‌تر شد و هرچه بیعت‌شکنی بیشتر شد، شقوق حالات انسانی به این اقسام کفر، شرک و نفاق، تحول و تغیر پیدا می‌کند. همان که مولی‌الموالی(ع) هم به صورت مارقین و قاسطین و ناکثین و منافقین فرمودند. پس این، مهم است و إلا هیچ کس در عالم نیست که مبتلا به امتحان نشود که این، همان بیعت است؛ چون جواب بیعت در این‌جا که تجلی‌گاه است، معلوم می‌شود.



کلیدواژه‌ای که خداوند قبل از هبوط به انسان داد



برای اینکه این نکته برای شما خوب جا بیفتد، فرمایشاتی از معصومین(ع) را عرض می‌کنم. وجود مقدس حضرت ثامن‌الحجج، قبله ایران، آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) فرمودند: «لَا یَعْدَمُ الْمَرْءُ دَائِرَةَ السوْءِ مَعَ‏ نَکْثِ‏ الصفْقَة»، آدمی از پیشامد بد در امان نیست.



ذوالجلال والاکرام از روز نخست، قبل از هبوط فرمود: یک دائره‌ای هست که اگر در این دائره قرار بگیرید، دیگر نه خوفی دارید و نه حزن که آن هم تبعیت از انبیاء، حضرات معصومین(ع) و اولیاء خدا است، این همان بیعت است.



بارها عرض کردم این‌ها همه در ظرف اخلاق است که انسان به این تبعیت می‌رسد. وقتی ظرف اخلاق نباشد، انسان احساس می‌کند جدی خودش، کسی است. لذا باید این شعار شعوری همیشگی‌مان را سرلوحه کار خود قرار دهیم: هرکس ولو به لحظه‌ای تصور کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست.



لذا دائره‌ای که پروردگار عالم قبل از هبوط بیان فرمود، دائره‌ای به نام دائره تبعیت است، هرکس می‌خواهد عاقبت به خیر شود، باید در این دائره قرار گیرد. همان‌طور که دیدید، اولیاء خدا، عرفا، اعاظم و بزرگان اخلاق بیان می‌کنند: بهترین دعا، عاقبت به خیری است.



لذا اگر تبعیت کنیم، عاقبت به خیر می‌شویم. «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِما یَأْتِیَنکُمْ مِنی هُدىً» از طرف من برای شما هادی می‌آید، اما مهم این است: « فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏» اگر از این هادیان الهی تبعیت کنید، دیگر نه خوفی دارید و نه حزنی.



لذا کد اساسی، دائره تبعیت است که خود پروردگار عالم قبل از هبوط این کلیدواژه را به ما داد، «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏».



پیمان‌شکن در دائره بدی‌ها قرار می‌گیرد



اما یک دائره دیگر که بیان می‌کنند، دائره السوء می‌شود. خیلی عجیب است، حضرت می‌فرمایند: «لَا یَعْدَمُ الْمَرْءُ دَائِرَةَ السوْءِ مَعَ‏ نَکْثِ‏ الصفْقَة» آدم پیمان‌شکن، عهدشکن و بیعت‌شکن از دائره سوء در امان نیست.



لذا یک دائره، دائره «فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏» بود که آن دائره، دائره تبعیت است. اما اگر از این دائره تبعیت بیرون بروی، به دائره‌ای گرفتار می‌شوی که عنوانش دائره سوء است و عاملش هم همان عهدشکنی، پیمان‌شکنی و بیعت‌شکنی است. همان بیعتی که از روز نخست در عالم ذر بستیم و در مقابل «أَلَسْتُ بِرَبکُمْ» پروردگار عالم، «بَلى‏» گفتیم. لذا همه هم مبتلا هستند.



لذا همه هم به این قضیه مبتلا هستیم، ولی وقتی از بیعت‌شکنی بیرون آمدیم، در دائره بدی می‌افتیم؛ چون «بَلى‏» که گفتیم، ای بسا همین «بَلى‏» که ما تصور می‌کنیم، باشد؛ یعنی هر چه از ناحیه تو آمد، می‌پذیرم.



بلا برای ظالم، مؤمن و انبیاء چگونه است؟



امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «إِنَ‏ الْبَلَاءَ لِلظالِمِ‏ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَة» اولاً معلوم می‌شود که بلا برای همه هست؛ «إِنَ‏ الْبَلَاءَ لِلظالِمِ‏ أَدَبٌ» بلا برای ظالم، برای این است که تأدیبش کند، اما «وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ» برای مؤمن، به جهت امتحان است؛ پس معلوم است بلا برای مؤمن هم هست و فقط برای ظالم نیست، «أَلَسْتُ بِرَبکُمْ قالُوا بَلى»، «وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ» لذا هیچ کس استثناء نیست، همان‌طور که عرض کردم این «قالُوا بَلى‏» را بوش، یزید و ... هم گفتند، همان‌طور که ابی‌عبدالله (ع) هم گفتند. حتی من این را که یک عده بیان کردند: بعضی آرام گفتند و ...، قبول ندارم و استدلال مطالبش را هم دارم.



لذا همه در آن‌جا «بَلى‏» را گفتند، اما تجلی‌گاه این بیعت، دنیاست که آیا این عهد را داری یا خیر؟ اگر این عهد را داشتی، هرچه که می‌آید، امتحان است و بعد به مقام انبیاء می‌رسی (این «وَ لِلْأَنْبِیَاءِ» فقط مخصوص انبیاء هم نیست) که درجه می‌دهند. یعنی با هر چه که می‌آید، عهد و پیمانت را نمی‌شکنی. اما فرمود: آن کسی که پیمان شکست، در دایره سوء قرار می‌گیرد. وقتی در دایره سوء قرار گرفته است، با همان امتحان و ابتلاء برای او گناه پیش می‌آید و گرفتار می‌شود.



حر امتحان پس می‌دهد و قبول می‌شود، اما عبیدالله بن حر جعفی که در جلسه گذشته داستانش را تعریف کردیم و حضرت به سمتش رفت، گفت: نمی‌‌آیم، حضرت هم به او گفت: ما نه خودت را می‌خواهیم و نه اسبت را. من می‌دانستم که نمی‌آیی، اما آمدم بگویم به بیعتی که از روز نخست کرده بودی، امروز پایبند نماندی.



فلذا اتفاقاً بعضی مواقع رفتن به سمت دشمن، نه این که از باب ضعف است، بلکه از باب تذکار به خود آن فرد و دیگران و آیندگان است. این را می‌توان از همین موضوع فهمید که وقتی حضرت به سمت یک فاسق فاجر می‌فرستد و او نمی‌آید، خودش بلند می‌شود و به سراغ او می‌رود. همه این‌ها برای تذکار دادن آن بیعت است.



برای همین است که وجود مقدس حضرت باب‌الحوائج، موسی‌بن‌جعفر، امام کاظم(ع) فرمودند: «ثَلَاثٌ‏ مُوبِقَاتٌ‏ نَکْثُ الصفْقَةِ وَ تَرْکُ السنةِ وَ فِرَاقُ الْجَمَاعَة» سه چیز است که مایه هلاکت می‌شود:



«نَکْثُ الصفْقَةِ» پیمان‌شکنی؛ یعنی این که عهد و بیعتت را بشکنی. آن هم بیعتی که از روز نخست کردیم. خودش هم فرمود: همه‌تان هبوط کنید و از این دایره تبعیت خارج نشوید. اگر این‌گونه بودیم دیگر حزن، نگرانی و ناراحتی نداریم و تا آخر هم جلو می‌رویم، آدمی هم نمی‌شویم که به تعبیر عامیانه نان به نرخ روز بخوریم. بحث من سیاسی نیست، اما باید بدانیم اگر کسی به آن دستور پروردگار عالم که فرموده: «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ»‏، دیگر تبعیت از امام زمان، تبعیت از نائب امام زمان و تبعیت از ولی خدا برایش مهم است. اما کسی که اگر به او ریاست دادند، خوشحال باشد و اگر ندادند، ناراحت شود؛ معلوم است که اهل دنیا و هوی و هوس است. همان چیزی که پیامبر(ص) فرمود: «أخافُ على اُمتی ثَلاثا ضَلالةَ الأهواءِو اتباعَ الشهَواتِ فی البُطُونِ و الفُرُوجِ و الغَفْلَةَ بَعْدَ المَعْرِفةِ» من از سه چیز بر امتم می‌ترسم، خوف دارم و نگرانم. این که کسی اگر اتفاقی افتاد، آرام آرام الفاظش یک مقدار نرم شود که نکند مثلاً بعضی برایش حرف در بیاورند، معلوم می شود که به دنیا دل بسته است و عشق و حبش دنیاست، بیعتش را شکانده و از دایره تبعیت بیرون آمده. تبعیت یعنی همان بیعت. «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ»‏، یعنی تبعیت کند، یعنی بگوید: چشم، هر چه شما بگویید، مولا! چه می‌گویید که من همان را انجام دهم؟ کما این که ما عبدیم، مگر ما غیر از عبدیم؟ اگر عبد باشیم، فقط گوش به فرمان مولا هستیم.



لذا حضرت می‌فرمایند: «ثَلَاثٌ‏ مُوبِقَاتٌ‏ نَکْثُ الصفْقَةِ»، سه مورد سبب هلاکت است که یکی از آن‌ها همین پیمان‌شکنی است. مانند یک عده که تبعیت از وچود مقدس پیامبر(ص) نکردند و صدایش زمانی درآمد که سقیفه را درست کردند. همان که عرض کردم:



حال، می‌خواهم ادامه بحث را از مطالب خود اهل جماعت بیان می‌کنم که همین کسانی که سقیفه را تشکیل دادند، در زمان حیات پیغمبر(ص) به ایشان، إن‌قلت و اشکال می‌گرفتند. لذا می‌دانید این آیه شریفه «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحى‏» چه زمانی آمد؟ از وقتی که خدا فرموده بود: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُم‏» ، وهم این‌ها را گرفته بود و فکر کرده بودند وقتی شورا هست، حتماً نظر من هم باید به کرسی برسد. لذا به پیغمبر خدا(ص) اشکال می‌گرفتند. آن‌جا بود که خدا فرمود: افکار شما اشتباه است و کارهای پیامبر(ص) همه وحی است.



لذا هرکس ولو به لحظه‌ای تصور کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. این‌ها هم تصور کردند کسی شدند، همین بود که سقوط کردند. گرچه بگذریم که بعضی‌هایشان از همان اول هم ایراد داشتند. اما با آن هم کاری نداریم و از روی سلم می‌گوییم: از اول هم خیلی خوب و عالی بودند، اما تصور کردند کسی شدند، مقابل پیغمبر عظیم‌الشأن(ص) و امیرالمؤمنین(ع) ایستادند، صدایش هم زمانی درآمد که سقیفه درست شد. نتیجه سقیفه هم این شد که عاشورا به وجود آمد.



لذا عاشورا، نتیجه سقیفه بود. حتی بگوییم: امام و حجت خدا نبود - که هیچ کسی حتی اهل جماعت در آن شکی ندارند - اما نوه رسول خدا که بود، با او چه کردند؟! این را که از دو لب مبارک پیامبر(ص) شنیده بودند که فرموده‌اند: «حسین منی و أنا من حسین». حتی بعضی‌هایشان دیده بودند که وقتی ابی‌عبدالله(ع) روی دوش پیامبر(ص) بود، حضرت آنقدر سجده را طولانی کردند تا این سیدان شباب اهل الجنه، خودشان پایین بیایند. بعضی بعد از نماز به ایشان گفتند: مگر وحی نازل شد؟ فرمودند: خیر، ولی من نمی‌توانم این سیدان شباب اهل الجنه را تعظیم و تکریم نکنم. لذا آن‌ها این همه عظمت و تکریم را دیده بود، اما چه کردند؟!



لذا همان می‌شود که حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند: «ثَلَاثٌ‏ مُوبِقَاتٌ‏ » سه چیز است که مایه هلاکت است، «نَکْثُ الصفْقَةِ» اولین مورد همان پیمان‌شکنی است. یعنی بیعتی را که از روز نخست با پروردگار عالم بستی که تجلی‌گاهش همین دنیاست، بشکنی.



«وَ تَرْکُ السنةِ» مورد دوم هم ترک سنت است. این هم همان مورد اول می‌شود. چون سنت یعنی تبعیت محض. پیغمبر(ص) این‌طور انجام داده، چشم.



من در صحبت‌هایم مدام از واژه اهل جماعت استفاده می‌کردم، چون بارها عرض کردم سنی حقیقی، ما هستیم. کما این که مسیحی حقیقی ما هستیم. قرآن به این‌ها مسیحی نمی‌گوید، بلکه آن‌ها را نصارا می‌گوید. قرآن به این‌ها کلیمی هم نمی‌گوید و آن‌ها را یهود می‌نامد. ما باید از قرآن یاد بگیریم، در روایت هم نگاه کنیم، همین است. حتی مثلاً در باب حج به ما می‌گویند: اگر بر کسی حج واجب شده باشد و انجام ندهد، اگر بمیرد، یهودی و نصرانی می‌میرد! لذا روایت هم عنوان مسیحی و کلیمی به کار نمی‌برد. چون کلیمی و مسیحی حقیقی، ما هستیم. حضرت موسی بیان فرمود : بعد از من عیسی‌بن‌مریم می‌آید، بپذیرید؛ اجداد ما هم پذیرفتند و گفتند: چشم. لذا تبعیت، همین است، «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏». عیسی‌بن‌مریم هم فرمود: کسی بعد از من می‌آید که «‌اسمه احمد(ص)»، ما هم پذیرفتیم و گفتیم: چشم. لذا سنی حقیقی هم ما هستیم؛ چون به سنت یعنی آنچه که پیامبر عظیم‌الشأن انجام داد، عمل می‌کنیم و آن کسی را هم که مِن ناحیة الرسول انتخاب شده که مِن ناحیة الرسول، مِن ناحیة الله تبارک و تعالی است، پذیرفتیم.



حتی در امر ازدواج بی‌بی ‌دو عالم، خود اهل جماعت دارند که این هم در تاریخ طبری و هم در سنن ترمذی آمده که وقتی دیگران ایراد گرفتند که چرا دخترت را به ما ندادی؟ حضرت فرمود: من نمی‌توانم و باید از ناحیه خدا تعیین شود. وقتی برای امر ازدواج این‌گونه است، آن‌وقت می‌شود برای امر امامت و پیشوایی امت بعد از پیامبر (ص)، فردی از ناحیه خداوند تعیین نشود؟! خود خداوند فرموده: «فَإِما یَأْتِیَنکُمْ مِنی هُدى‏ فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ » یک به یک هادیان الهی می‌آیند و این‌طور نیست که نعوذبالله پیامبر(ص) از خودشان فرموده باشند، بلکه فرمایش ایشان، عین وحی است، «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحى‏».



در شب عید غدیر مطالبی را از اهل جماعت بیان کردیم و ادله و براهین آوردیم که مگر می‌شود پیامبر(ص) دستور دهند آن‌هایی که رفتند، برگردند و صبر کنند تا آن‌هایی که عقب هستند، برسند و بعد آن خطبه غراء را بخوانند، فقط برای این که بگویند: هر کس من را دوست داشته باشد، باید امیرالمؤمنین(ع) را هم دوست داشته باشد؟!



بدعت‌های اهل جماعت در سنت پیامبر(ص)



اما این‌ها بعد از پیامبر (ص)، سنت ایشان را تغییر دادند. من چند مورد از این تغییرهایی را که این‌ها ایجاد کردند و سنت‌شکنی‌هایی که کردند، عرض کنم که بدانید:



یکی از مطالبی که این‌ها انجام دادند، انتقال مقام ابراهیم(علیه الصلوة و السلام) به محل آن در جاهلیت است. مقام ابراهیم را انتقال دادند، بدعت گذاشتند و الآن کسی هم نمی‌تواند حرف بزند. به خاطر حفظ دین، حضرات معصومین(ع) هم سکوت کردند؛ غرامت گرفتن عمر از کارگزاران. شرایط طوری بود که امیرالمؤمنین (علیه الصلوة و السلام) از بدعت‌پسندی مردم تعجب می‌کردند.



مورد دیگر تغییر پیمانه صاع و مد پیامبر(ص) بود که یک بحث جدایی دارد و در زمانی باید عرض کنیم. پیغمبر (ص) پیمانه را فرموده بود: این‌طور باید انجام بدهید، مد را این‌طور انجام بدهید و ...، اما تغییر دادند و به تعبیری تغییر در کیل ایجاد کردند.؛ پیغمبر (ص) فرمودند: خانه جعفر طیار، جنت است و باید همین‌طور بماند که این عین روایت اهل جماعت است. اما آن‌ها با الحاق خانه جعفر به مسجد، حرف پیامبر (ص) را زیر پا گذاشتند. کما این که وهابیت ملعون همین کار را کردند و کوچه بنی هاشم را ازبین بردند.



بدعت گذاشتن در ارث جد مورد دیگری است که پیغمبر (ص) طور دیگری گفتند که آیه شریفه هم بیان کرده، اما این‌ها بدعت گذاشتند؛ قضاوت باطل در مورد نصر و جُعده و ابن وبره که این‌ها سه تا برنامه داشتند و داستانی دارد که مفصل است و صدای امیرالمؤمنین(ع) درباره این موضوع درآمد؛ بدعت درباره طلاق؛ یعنی در مورد حکم خدا هم بدعت‌گذاری کردند؛ حذف «حی علی خیر العمل» از اذان که گفتند: به جای آن «الصلاة خیر من النوم» بگوییم؛ یعنی در آنچه که پیغمبر گفتند، تغییر ایجاد کردند. بعد گفتند: حالا صبح‌ها که مردم خواب هستند، «الصلاة خیر من النوم» می‌گوییم و ظهرها همان را می‌گوییم؛ یعنی کاری کردند که گویی دارند با دین بازی می‌کنند. پیغمبر از خدا دارند حرف می‌زنند و این کار یعنی دارید حرف خدا را تغییر می‌دهید!



مصیبت و بیعت برای همه هست



برای همین دقت کنید، ببینید این مردم بیعت شکن چه کردند که حجت خدا باید در مقابل یک کثیف خبیث قرار بگیرد و او به حضرت طعنه بزند، خاک بر سر این امت! «لَما حُمِلَ عَلِیُ‏ بْنُ‏ الْحُسَیْنِ‏ ص إِلَى یَزِیدَ بْنِ‏ مُعَاوِیَةَ فَأُوقِفَ بَیْنَ یَدَیْهِ قَالَ یَزِیدُ لَعَنَهُ اللهُ- وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ‏ فَقَالَ عَلِی بْنُ الْحُسَیْنِ ع لَیْسَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِینَا إِن فِینَا قَوْلَ اللهِ عَز وَ جَل- ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ‏ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ‏ إِلا فِی کِتابٍ‏ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِن ذلِکَ عَلَى اللهِ یَسِیرٌ»، هنگامى که زین‌العابدین، امام‌العارفین، آقا علی‌بن‌الحسین(ع) را نزد یزید بردند و در برابر او نگه داشتند، یزید ـ که لعنت خدا بر او باد ـ این آیه را خواند: «هر مصیبتى به شما مى‌رسد، دستاورد خود شماست». امام زین‌العابدین(ع) فرمود: این آیه درباره ما نیست، بلکه این سخن خداوند عزوجل درباره ماست که فرمود: «هیچ مصیبتى به مال یا جانتان نمى‌رسد، مگر پیش از آفرینش آن، مکتوب شده است».



پس این بیعت برای همه هست، همان‌طور که امام زین‌العابدین(ع) هم فرمودند: خدا می‌فرماید ما برای همه قرار دادیم. منتها مهم این است که کجا باشیم. هیچ کس هم نمی‌تواند در این دنیا از امتحانات دور شود. ما فقط دو جبهه داریم، حق و باطل، هر کس به هر سمتی برود، در این امتحانات است. لذا باید مراقب بود که بیعت‌شکنی نکنیم؛ چون تجلی‌گاه بیعت، دنیاست. هر چه هم که داریم انجام می‌دهیم، تجلی بیعتمان است.



حر هم فهمید، چقدر هم عالی فهمید. حر یک آدم عادی نیست، سپه‌سالار آن لشگر است. مدام هم دارند به آن لشگر افزوده می‌شوند، سی هزار نفر هستند که همه کاره، حر است. این طرف هم که تعدادی نیستند، حدود هفتاد نفر که با زن و بچه به حدود صد نفر می‌رسند. اما آن طرف لشگری بود که به ظاهر ابهت بسیاری داشت. ولی حر وقتی دید چیست و کیست، دنیا را سه طلاقه کرد و آن را پشت سر گذاشت و به این طرف آمد. او، حر، عبد خدا و از دنیا، آزاد است.



او می‌توانست همین‌طور عادی هم بیاید و بگوید: سلام علیکم، ببخشید، یک اشتباهی شده، می‌پذیرید؟ اما اصحاب مقاتل می‌نویسند: حر، نخ‌های چکمه‌های جنگی خود را به هم بست و به گردنش انداخت، بعد شلاق اسب را به گردنش بست و به پسرش گفت: من را کشان کشان و به حالت خواری ببر؛ ابی‌عبدالله تا دید، به او فرمود: این چه کاری است؟ بلند شو. گفت: حسین جان! اشتباه کردم. توبه مرا می‌پذیری؟ آقا فرمودند: بله.



وقتی هم افتاد، ابی‌عبدالله که بالای سر او آمد و خون‌ها را از سر و صورتش پاک کرد، تا چشمش را باز کرد و دید سرش روی پای ابی‌عبدالله است، سر خود را کشید و حضرت مجدد سرش را روی پاهای خود قرار دادند. بعد مطلبی را گفت که هم دل حضرت را شاد کرد و هم سوزاند. گفت: آقا جان! به خواهرتان زینب کبری بگویید: از من راضی شد؟ آخر او اول کسی بود که آب را بسته بود.

captcha