به گزارش خبرنگار افتخاری خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، تابستان امسال یادداشتی با عنوان «مردی از جنس ایثار که در گمنامی کامل پرواز کرد» را منتشر کردم. در آن زمان همه از صعود تیم ملی و یا از فداکاری آتشنشان قهرمان پایتخت مطلب مینوشتند و کسی زیاد به فداکاری یک روستایی که با گذشت از جان خود یک نفر را از مرگ نجات داد، نبود.
این قهرمان واقعی داستان ما جوان بود، اما کسی از او و انسانیتش حرفی نزد، خیلیها در آن اوایل به دیدار خانواده او رفتند و قولها دادند اما متأسفانه هیچ قولی عملی نشد و همه آن وعدهها به سراب تبدیل شد.
داستان گذشت و ایثار انسانها و بحث شرافتمندی و وجدانهای بیدار در خیلی از کتابها و نوشتهها به چشم میخورد اما واقعیت امر این است که وجود چنین آدمهایی در روزگار کنونی شاید دیگر یک داستان نباشد بلکه یک رویا باشد.
سخن به درازا نکشد. چند روز پیش برادرم از سر کار برگشت او را آشفته دیدم و احوالش را پرسیدم که چرا چنین آشفتهای؟ گفت نمیدانم چرا دیگر در این شهر انسانی نمییابم و چرا مردم این قدر سنگدل و بیرحم شدهاند. انگار مسئولان در این شهر به خواب 12 ماهه رفتهاند و در این حوالی خبر از مردم ندارند.
متوجه صحبتهایش نشدم و او را قانع ساختم تا واضحتر سخن بگوید. گفت امروز به روستای بابانظر رفتیم. زنی و دو دخترش را در آن سرما مشاهده کردم که به گدایی مشغول بودند جویای احوال شدم که چرا در این سرمای طاقتفرسا دخترانش را برای گدایی آورده که ناگهان گریه سر داد که تابستان شوهرم در آب غرق شده و اکنون ما به این اوضاع افتادهایم.
دلیل غرق شدن همسرش را جویا شدم، گفت در این زمانه ایثار و فداکاری خریداری ندارد چرا که همسرم به خاطر نجات جان همنوعانش و حس انسانگرایانهاش در آب غرق شد و اکنون شاید اگر ما را در این وضع میدید هیچ وقت این حسش گل نمیکرد و او هم مثل دیگر افراد نظارگر حادثه بود.
تازه فهمیدم که این زن همسر همان چوپان فداکاری بود که بیمسئولیتی سدسازان را به جان خرید با آنکه میدانست اگر داخل آن آب برود مردن و ماندنش دست آن بالاییست، اما او قانون شنا کردن در این محوطه ممنوع است را به خاطر نجات همنوعانش زیر پا گذاشت و به خاطر زنده ماندن حتی یکی از آنها خود به دیار باقی شتافت. روحش شاد و نامش جاوید.
و اما سخنی با مسئولان، او مجوز شنا کردن نداشت و نباید شنا میکرد چون شنا بلد نبود. او غریق نجات نبود و نباید داخل آب میرفت. شنا کردن داخل سد ممنوع است و هزاران قانون دیگر و این جملهها همه قانونی است و به شکل قانون درآمده است.
مگر قانونی بالاتر از نجات انسانها وجود دارد. تمامی قانونها در نهایت برای رفاه و بهتر زیستن مردم پیشنهاد میشود و کار این چوپان فراتر از قانون است و یک فداکاری به تمام معناست.
یک درد دل بیحساب و کتاب با مسئولان؛ تا آنجا که ما در کتابهای درسی و غیر درسی خواندهایم آن عزیزانی که در راه وطن و مرز و بوم و ناموس خود به میدانهای جنگ رفتند نیازی به صادر کردن قانونی جهت عزیمت به جبهه و میدانهای جنگ نداشتند بلکه حس انسانی و وجدان بیدار و شرافت و بزرگ منشی این مردان آنها را رهسپار این کارزارها میکرد، زیرا برای دفاع از وطن و ناموس و حفظ کشور خود نیازی به ثبتنام و قانون و مقررات نداشتند و حتی پلاک های خود را زیر خاک پنهان میکردند تا شهید بینام و نشان نام بگیرند.
این نهایت ایثار و گذشت و فداکاری است. مسئولان عزیز! این چوپان فداکار هم اگر طبق قانون و مقررات برای جان همشهریانش پیش میرفت هماکنون زنده و سرحال در راه تأمین معاش خانواده بود اما او فریادهای خواهر و برادران عزیزی را که در آب برای نجات خود سر میدادند را با هیچ قانون و مقرراتی عوض نکرد زیرا در مسلک و دین او هیچ قانونی بالاتر از نجات همنوعان نیست و این عین فداکاری و شهادت است.
حسین فهمیده و چوپان فداکار مثل هم هستند یکی در راه مرز وبوم و دیگری در راه نجات انسانها و برای ایثار و شهادت نیازی به مهر و امضا کسی و وضع قانون و مقررات نداشنتد. نه سن برای آنها مهم بود و نه تخصص در جنگ و شنا بلکه آنها از جان مایه گذاشتند و برای همیشه هم در اذهان عموم با نماد ایثار و شهادت خواهند ماند.
اما مسئولان عزیز! فداکاری که این چوپان عزیز کرد مگر کم از تراشیدن سر آن معلم دلسوز مریوانی بود که تمام جهان را به تعظیم در برابر آن کار شایسته خود وادار کرد. کار آن معلم برای همدردی و دلداری بود و کار این چوپان برای نجات جان همنوعان. تمام استان کردستان و ایران اعم از مردم عادی و مقامات بالا و حتی فراتر از آن رئیس جمهور کشور هم به نوبه خود پیامی برای آن معلم دلسوز فرستادند.
از تمام کشور و خارج از کشور به آن خانواده و فرزندش کمک کردند و با آنها همدردی کردند. در مریوان همه به خاطر احترام به معلم و همدردی با شاگردش سر خود را تراشیدند. آیا شما نممیتوانستید گذشت و ایثار این چوپان را رسانهای کنید و آیا از آقایان در استان و شهرستان کسی برای همدردی با خانواده او سری به آنها زده است؟ آیا کمکی به آنها شده است؟ مطمئنا چنین کاری صورت نگرفته چرا که اگر این چنین بود امروز شاهد تکدیگری زن و فرزندان او نبودیم.