به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، سهشنبه هفته پیش، مورخ 30 مهرماه، همایشی با عنوان «ترجمه و علوم انسانی» با حضور غلامعلی حدادعادل و سیدحمید طالبزاده، رئیس و دبیر شورای تحول و بازنگری در علوم انسانی، در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد و طالبزاده در این همایش با موضوع «اهمیت توجه به ترجمه متون کلاسیک در علوم انسانی» به سخنرانی پرداخت.
سیدمحمدتقی موحد ابطحی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه علوم انسانی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه با توجه به سخنان دبیر شورای تحول و بازنگری در علوم انسانی در این همایش، در یادداشتی به طرح ملاحظاتی در باب تحول در علوم انسانی و اهداف شورای تحول و سخنان دبیر این شورا پرداخته است که متن آن به شرح ذیل است:
گزارش سخنرانی دبیر شورای تحول و بازنگری در علوم انسانی را در اینجا بخوانید!
به عقیده آقای دکتر سیدحمید طالبزاده، برای این که بتوانیم اندیشه بومی و تألیفاتی داشته باشیم که واقعاً از خود ما باشد، نه اقتباس از غیر، راهی نداریم مگر این که آثار برجسته و کلاسیکی را که در غرب وجود دارد، در وهله اول در حوزه فلسفه و بعد در سایر شاخههای علوم انسانی ترجمه کنیم. ترجمه این متون نیز باید در مقام خلاقیت صورت گیرد و معنا بایستی بازآفرینی شود. اگر چنین اتفاقی بیفتد، این ترجمهها بذرهایی خواهد شد که بعدها رشد خواهد کرد و درختان بالندهای از اندیشه را به بار خواهد آورد. همچنین ایشان متذکر شده است که تا وقتی که آن چیزی که به لحاظ تاریخی وجود دارد، شناخته نشود، امکان تحول و ارائه حرف جدید نخواهد بود و ما به محض اینکه چیزی را فهمیدیم، امکان عبور از آن برای ما حاصل میشود؛ چرا که فهم هر چیزی آغاز عبور از آن است. وی در این زمینه به نقش برجسته ترجمه آثار کلاسیک در این زمینه اشاره کرده و میگوید: آثار کلاسیک هستند که میتوانند چنین تحولی را ایجاد کنند؛ آثاری که حامل عمیقترین فهم یک سنت از عالم هستی است. اگر به جای ترجمه آثار کلاسیک، آثار سطوح پائینتر ترجمه شوند، هیچ وقت امکان ندارد که آن سنت خود را در قالب زبان دیگری احیاء کند و در ارتباط با هم مفاهیم و معانی تازهای را ابداع کنند.
وی بحث خود را به شواهدی تاریخی نیز مستند میکند؛ از آن جمله اینکه اگر نهضت ترجمه در صدر اسلام نبود و آثار یونان به درستی به عربی ترجمه نمیشد، فارابی، ابنسینا، خواجه نصیر، ملاصدرا و ... را نداشتیم. همچنین اگر در قرون وسطی آثار فارابی و بوعلی سینا به لاتین ترجمه نمیشد، راه تازهای در مقابل غرب مسیحی باز نمیگشت.
ملاحظات
تاکید بر آشنایی دقیق با علوم موجود، به عنوان مقدمهای برای تحول در این علوم، یا به تعبیری به عنوان شرط امکان تحول علوم، نکتهای است که در بیانات سرحلقههای جریان علم دینی به آن اشاره شده است. تاکید بر نقش اساسی آشنایی با آثار کلاسیک به منظور زمینهسازی برای تحول در علوم انسانی، از دیگر نکات ارزشمند این سخنرانی است.
ابتنای علوم انسانی بر مبانی نظری جمهوری اسلامی و انسانشناسی اسلامی؛ از اهداف شورای تحول
شایسته است بیانات آقای دکتر طالبزاده را با عنایت به سمت ایشان (دبیر شورای تحول علوم انسانی) بررسی کنیم. ایشان در این سخنرانی به شرط امکان تحول علوم انسانی اشاره میکنند. اما باید در نظر داشت که هدف از شکلگیری شورای تحول علوم انسانی، صرف تحول در علوم انسانی نیست که اشاره به شروط امکان تحول علوم انسانی برای ما کافی باشد؛ بلکه مطابق اساسنامه شورای تحول، «ابتنای علوم انسانی بر مبانی نظری جمهوری اسلامی و انسانشناسی اسلامی» از اهداف این شوراست. روح کلی حاکم بر این هدف آن است که این شورا به دنبال ایجاد تحولی جهتدار در علوم انسانی است، نه هر نوع تحولی.
به عبارتی تحول در علوم انسانی قرار است به علوم انسانی جدیدی بینجامد که هر چه بیشتر با ارزشها و بینشهای اولاً اسلامی و ثانیاً انقلابی هماهنگ باشد. بر این اساس هر چند آشنایی عمیق با متون کلاسیک شرط لازم برای تحول علوم انسانی است، اما شرط کافی برای تحول علوم انسانی در مسیر هماهنگی با ارزشها و بینشهای دینی نیست. بیتوجهی به این نکته میتواند مشکلاتی جدی در تحقق اهداف نظام در این زمینه به همراه بیاورد. خوب است این جا این پرسش را مطرح کنیم که چرا نهضت ترجمه آثار کلاسیک یونان، در جهان اسلام به تناسب بیشتر علوم موجود با ارزشها و بینشهای اسلامی انجامید؟ اما ترجمه متون کلاسیک جهان اسلام در غرب، سرانجام به تولید علوم سکولار کنونی منتهی شد؟
طرفداران رویکرد علم بومی سرانجام به یکی از مکاتب فکری غربی پناه بردهاند
نکته دیگر اینکه آقای دکتر طالبزاده در بحث خود شرط امکان گذار از علوم موجود به علم و اندیشه بومی را مطرح میکنند. در این جا بنده تنها به یک نکته اشاره میکنم که بحث علم بومی یا عقل عربی در ایران و جهان اسلام طرفدارانی دارد، اما این دیدگاه با مشکلات نظری بسیاری روبروست و از جمله آن که طرفداران این رویکرد در نهایت برای این که به یک مجموعه نظری منسجم دست یابند و تصویری از هستی، انسان، جامعه و تاریخ پیدا کنند، سرانجام به یکی از مکاتب فکری غربی پناه بردهاند. بر این اساس جناب آقای دکتر طالبزاده به عنوان دبیر شورای تحول علوم انسانی، بهتر بود به جای استفاده از مفهوم عام علم و اندیشه بومی، بر مولفههای اصلی بوم مورد نظر که در اهداف شورای تحول علوم انسانی به آن اشاره شده است، یعنی ارزشها و بینشهای اسلامی و انقلابی تأکید میکردند و شروط امکان تولید علم دینی و انقلابی را مطرح میکردند. بیشک در این حالت ایشان نه تنها بر آشنایی، ترجمه و بازآفرینی دقیق معانی آثار و اندیشههای کلاسیک غرب تاکید میکردند که بر آشنایی، ترجمه و بازآفرینی معانی دقیق آموزههای اساسی اسلام (آیات و روایات) و میراث اسلامی و انقلابی نیز تاکید میکردند و این نیز نکتهای است که به جد مورد توجه شخصیتهای برجسته طرفدار علم دینی بوده است.
برخی دیگر از چرائیها و چگونگیها
در ارتباط با بیانات دکتر طالبزاده، به عنوان دبیر شورای تحول علوم انسانی، پرسشهای دیگری نیز مطرح است که میتواند مورد توجه ایشان و سایر صاحبنظران و متولیان امر تحول در علوم انسانی قرار گیرد.
از آن جمله این که، در میان آشنایی، ترجمه و بازآفرینی معانی اندیشههای کلاسیک غرب و آشنایی، ترجمه و بازآفرینی معانی آیات و روایات و میراث اسلامی و انقلابی کدام یک اولویت دارد؟ بیشک هر نوع شناخت عمیقی دریچهای خاص را به روی انسان باز میکند. آیا هیچ تفاوتی بین دریچهای که از فهم عمیق متون غربی ایجاد میشود، با دریچهای که از فهم عمیق آیات و روایات به دست میآید، وجود ندارد؟
تاکنون بسیاری از متون کلاسیک فلسفه و علوم انسانی غربی ترجمه شدهاند. چرا این ترجمهها منشاء تحول در فلسفه یا علوم انسانی ما نشدهاند؟ پس از ترجمه متون کلاسیک چه گامهای دیگری برای تحول علوم انسانی باید برداشته میشد که نشده است؟ ظاهرا نهضت ترجمه در جهان اسلام با نقد آنها بر اساس مبانی ارزشی و بینشی اسلامی همراه بود، اما ترجمه آثار کلاسیک غربی در یک صد سال گذشته فاقد چنین نگرش نقادانهای بوده است؟ تا چه اندازه با این ایده موافق هستید؟
اقدامات و مصوبات شورای تحول علوم انسانی در چهار سال گذشته تا چه اندازه تحت تاثیر این دیدگاه جنابعالی قرار داشته است که تحول علوم انسانی باید از دریچه آشنایی، ترجمه و بازآفرینی عمیق متون کلاسیک گذر کند؟
/انتشار این یادداشت به معنای تأیید دیدگاههای مولف آن نیست و صرفاً به منظور فراهم کردن زمینه گفتوگو و تبادلنظر در باب تحول در علوم انسانی صورت میگیرد.