کد خبر: 1747215
تاریخ انتشار : ۰۴ اسفند ۱۳۸۷ - ۱۲:۲۳

دلايل الهی بودن الفاظ قرآن

الهی بودن الفاظ اين كتاب از جمله مسائلی است كه از ديرباز مورد توجه بوده، اكنون نيز مورد توجه محافل علمی است. سه ديدگاه كلی در اين باب مطرح است.(1)

قرآن كريم به سبب نقشی كه در عرصه‏های گوناگون علمی، فرهنگی، اخلاقی، فردی و اجتماعی بشر داشته است، همواره مورد توجه انديشمندان بوده و از جهات گوناگون مورد تحليل و بررسی قرار گرفته و هر روز سؤالات و تحقيقات جديدی درباره آن انجام می‏گيرد. الهی بودن الفاظ اين كتاب از جمله مسائلی است كه از ديرباز مورد توجه بوده، اكنون نيز مورد توجه محافل علمی است. سه ديدگاه كلی در اين باب مطرح است:(1)
1. حضرت محمد (ص) محتوای نازل شده را در قالب الفاظ بيان فرموده است.
2. حضرت جبرئيل محتوای قرآن را از خداوند گرفته و آن را در قالب الفاظ برای حضرت پيامبر (ص) بيان كرده است.
3. الفاظ قرآن كريم نيز همانند محتوای آن الهی هستند.(2)
ديدگاه مقبول و مشهور در ميان انديشمندان اسلامی الهی بودن الفاظ قرآنی است.(3) از طرق گوناگون می‏توان بر اين نظر شاهد آورد:
اول، تحدّی قرآن كريم به همانندآوری و اعجاز بيانی آن؛
دوم، مقايسه بين واژگان قرآن كريم با احاديث قدسی و نبوی(4)؛
سوم، عرضه اين مسأله به پيشگاه قرآن و دريافت پاسخ از آن. در اين نوشتار، راه اخير مطمئن‏تر دنبال شده و با تفحّص در قرآن كريم، نخست واژگان و عباراتی كه بر الهی بودن الفاظ قرآن كريم دلالت دارند استخراج شده و تحليل و بررسی گرديده؛ سپس چند نمونه از آيات كه به تنهايی دلالت بر الهی بودن الفاظ قرآن دارند مورد بررسی قرار گرفته است.
واژه «قرآن» در بيش از شصت مورد، بر وحی نازل شده بر پيامبراكرم (ص) اطلاق شده است؛ مانند:
ـ «شَهرُ رَمضان الّذی اُنزِلَ فيه القُرآنُ» (بقره: 185)؛ رمضان [ماهی ]است كه در آن، قرآن فرو فرستاده شده است.
ـ «وَ اوحی الی هذا القُرآنُ لاُنذِرَكُمْ بِه» (انعام: 19)؛ و اين قرآن به من وحی شده است تا به وسيله آن شما را هشدار دهم.
ـ «وَ لَقَد آتيناكَ سبعا مِن المَثانی و القُرآنَ العظيم.» (حجر: 87)؛ به راستی كه به تو سبع المثانی [سوره فاتحه] و قرآن بزرگ را عطا كرديم.
بدون شك، واژه «قرآن» نام كتاب الهی مسلمانان است، اما در معنای لغوی اين واژه و وجه تسميه اين كتاب مقدّس به اين نام، وجوهی بيان شده است(5) كه می‏توان آن‏ها را به دو دسته كلی (جامد و مشتق) تقسيم نمود كه عبارتند از:
1. واژه «قرآن»، همانند تورات و انجيل، جامد است و خداوند به عنوان اسم خاص آن را بر كلام خود اطلاق كرده.
2. اين واژه مشتق از كلمه «قرائن» می‏باشد و اين كتاب از آن نظر «قرآن» ناميده شده كه آياتش قرينه و مشابه هم بوده، يكديگر را تصديق می‏كنند.
3. واژه «قرآن» از «قرأت الشی‏ء بالشی‏ء» (چيزی را به چيزی ضميمه كردم) گرفته شده و چون حروف و آيات و سوره‏هايش به همديگر ضميمه‏اند، اين نام بر آن نهاده شده است.
4. اين واژه بر وزن «فُعلان» وصف و مشتق از «قرء» (جمع كردن) می‏باشد و چون اين كتاب الهی، تمام ثمرات كتب آسمانی پيش از خود را در بردارد، اين نام بر آن اطلاق شده است.(6)
5. بر وزن «غُفران»، مصدر و از ماده «قرَأَ» (خواندن) است، از باب تسميه مصدر (قرآن) به اسم مفعول (مقروء)؛ مثل «كتاب» كه به معنای نوشتن است به «مكتوب»، يعنی نوشته شده، اطلاق می‏شود.
به نظر می‏رسد از ميان وجوه پنج‏گانه مزبور، سه وجه نخست قابل اعتنا نبوده(7) و وجه پنجم از همه قوی‏تر است و دلالت دارد بر اين‏كه در اين نام‏گذاری، الفاظ نيز مدنظر بوده‏اند.
ادلّه و شواهدی كه اين وجه را تقويت می‏كنند عبارتند از:
الف. مشتق از «قرأ» (خواندن) می‏باشد(8) كه به صورت علم به كار رفته است.(9) جالب توجه اين‏كه خليل بن احمد، لغوی شيعی قرن دوم، می‏نويسد: «قرائت فقط در مورد خواندن از روی نوشته‏ای مانند شعر يا حديث استعمال می‏شود.»(10)
ب. واژه «قرآن» در دو آيه بر مطلق خواندن اطلاق شده است:
ـ «وَ اِذا تُتلی عَليهِم آياتُنا بَينات قالَ الَّذينَ لا يرجونَ لقاءَنا ائت بقرآن غير هذا او بدّله...» (يونس: 15)؛ و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود، كسانی كه به ديدار ما اميد ندارند، گويند خواندنی جز اين بياور، يا آن را دگرگون كن.
ـ «وَ ما تكونُ فی شأن و ما تتلوا منه مِن قرءان و لا تعلمون من عمل الاّ كُنّا عليكم شهودا» (يونس: 61)؛ در هيچ كاری نباشی و از آن هيچ خواندنی بر نخوانی و [شما مردم [هيچ كاری نمی‏كنيد، مگر اين‏كه ما بر شما گواهيم.
در آيه چهارم سوره «مزّمل» (و رتّل القرآن ترتيلا) و آيه آخر همين سوره (فاقرؤا ما تيسَّر من القرءانِ) واژه «قرآن» همراه با فرمان به ترتيل و قرائت (خواندن) آمده است. از اين‏رو، مراد از آن، امر خواندنی است.
ج. در چهار مورد نيز «قرآن» به معنای مصدری (خواندن) آمده است؛(11) مانند: «انّ علينا جَمعَهُ و قُرءانَهَ فاذا قرَأناه فاتّبع قرءانَه.» (قيامة: 17و18)
در اين آيه كلمات «قرآن» و «جمع» همراه هم آورده شده و با واو عاطفه عطف شده‏اند و عطف با واو در نظر اديبان نشان دهنده مغايرت ميان معطوف و معطوف عليه است.
از ابن عباس نقل شده است كه «فاتبّع قرءانه»؛ يعنی خواندن آن را پی‏روی كن.(12) و «انّ علينَا جمعَهُ و قرءانه»؛ يعنی ما آن را در سينه تو جمع می‏كنيم، سپس می‏خوانيم.(13)
مرحوم علّامه طباطبائی در ذيل همين آيه می‏نويسد: «قرآن» در اين‏جا، مثل «فرقان» و «رجحان»، مصدر است و خداوند سبحان طبق اين آيه، قرائت قرآن بر پيامبر اسلام (ص) را خود به عهده گرفته و به حضرت فرموده است: وقتی ما قرآن را خوانديم، هنگام پايان آن، با پی‏روی از ما، تو نيز بخوان.(14)
بنابراين، كلمه قرآن در اين آيه، به معنای «خواندن» آمده، نه جمع كردن، و گرنه تكرار آن امر لغوی بوده و با فصاحت قرآنی سازگاری ندارد.
د. در نخستين آيات و سوره‏های نازل شده بر پيامبر اكرم (ص) ، پس از فرمان دادن به قرائت، اين متن «قرآن» ناميده شده است؛ با آن‏كه در آن زمان هنوز مجموعه قرآن گردآوری و تدوين نيافته بود؛ و اين نكته مؤيد اين نظر است كه قرآن به معنای جمع كردن نيست، بلكه به معنای قرائت و خواندن است.(15)
علّامه طباطبائی درباره وجه نام‏گذاری قرآن به اين نام می‏نويسد: اين كتاب قبلاً از جنس خواندنی‏ها نبود و در لوح محفوظ و امّ الكتاب، نزد خدای متعال، مقامی عالی داشت تا در خور فهم بشر شود. خداوند آن را نازل فرمود و در نتيجه، كتابی خواندنی شد؛ چنان كه فرمود: «انّا جعلناه قرءانا عربيا لعلكّم تعقلون.»(16)
طبق وجه چهارم از وجوه پنج‏گانه مذكور كه «قرآن» مصدر به معنای جمع كردن باشد(17) نيز واژه «قرآن» بر امر ملفوظ اطلاق می‏شود؛ زيرا چنان‏كه راغب اصفهانی گفته است، كلمه «قرائت» به معنای ضميمه نمودن حروف و كلمات به همديگر در زبان است و به هر ضميمه كردنی «قرائت» گفته نمی‏شود. برای مثال، به جمع كردن عده‏ای انسان گردهم نمی‏گويند: قرأت القوم.(18)
اكنون پس از اثبات اطلاق «قرآن» بر امر ملفوظ، اگر ثابت شود كه خداوند متعال آن را بر پيامبرش نازل نموده است، الهی بودن الفاظ اين كتاب آسمانی به دست خواهد آمد. علاوه بر آياتی كه ذكر شد، آيات فراوان ديگری دلالت دارند كه آنچه خواندنی است و «قرآن» به آن اطلاق می‏شود، از سوی خداوند نازل شده است،(19) مانند: «انّا انزلناهُ قرءانا عربيا لعلكّم تعقِلون» (يوسف: 2)؛ ما آن را قرآنی عربی نازل كرديم. باشد كه بينديشيد.
برخی آيات علاوه بر نزول قرآن، خواندن آن توسط فرشته وحی يا خداوند متعال بر پيامبراكرم9 را نيز مطرح كرده‏اند.(20)
نيز در سوره «اعلی» آيه 6 می‏فرمايد: «سَنُقرءك فلا تنسی»؛ به زودی تو را به خواندن [آيات خود] وامی‏داريم، پس فراموش نخواهی كرد.
بنابراين، كاربرد واژه «قرآن» و «قرائت» در مورد آنچه از سوی خداوند به حضرت پيامبر اكرم9 نازل شده است، بر الهی بودن الفاظ «قرآن» دلالت دارد؛ زيرا صرف بيان محتوا «قرائت» نيست، بلكه بازگويی الفاظ و عبارات نيز لازم است تا «قرائت» بر آن صدق كند. چنان‏كه فرق ميان قرائت و تكلّم مؤيد اين برداشت است؛ چرا كه قرائت عبارت از بازگو كردن عبارات و الفاظ است، در برابر تكلّم كه انشاء معنی است با الفاظ و عباراتی كه خود انسان تنظيم می‏كند.(21)


واژه «عربی» در آيات متعددی در مورد قرآن كريم به كار رفته است؛ مانند «انّا انزلناه قرءانا عربيا لعلكّم تعقلون» (يوسف: 2)؛ همانا ما آن را قرآنی به زبان عربی فرو فرستاديم تا شما بينديشيد.
واژه «عربی» يعنی منسوب به عرب، و «عرب» در لغت به معنای صريح، روشن و فصيح آمده است و قوم عرب را به اين دليل «عرب» گويند كه دارای بهترين و فصيح‏ترين زبان و بيان می‏باشد.(22) بنابراين، عربی به معنای سخن يا انسان عرب زبان يا فصيح می‏باشد. آياتی كه اين واژه در آن‏ها به كار رفته، چند دسته‏اند:
دسته نخست آياتی هستند كه واژه «عربی» در آن ها به تنهايی وصف قرآن كريم واقع شده است؛ مانند آيه مزبور و آيات ذيل:
ـ «قرءانا عربيا غير ذی عوج» (زمر: 28)؛ قرآنی به زبانی عربی كه هيچ كژی در آن نيست.
ـ «كتابٌ فصّلت آياتُه قرءانا عربيا لقوم يعلمونَ» (فصلت: 3)؛ كتابی است كه آيات آن به روشنی بيان شده، قرآنی است به زبان عربی برای مردمی كه می‏دانند.
ـ «اِنّا جعلناه قرءانا عربيا لعلكّم تعقلون» (زخرف: 3)؛ ما آن را قرآنی عربی قرار داديم، باشد كه بينديشيد.(23) اين دسته آيات دلالت دارند بر اين‏كه خداوند قرآن را به شكل الفاظ عربی نازل كرده است؛ زيرا اگر مراد از «عربی»، «زبان عربی» باشد، روشن است كه زبان، مربوط به الفاظ بوده و محتوای بدون لفظ به هيچ زبانی نيست؛ و اگر مراد، «فصيح» باشد نيز الهی بودن الفاظ قرآن اثبات می‏گردد؛ زيرا «فصاحت» وصف سخنی است كه دارای لفظ باشد و نيز از آيه اخير استفاده می‏شود كه خداوند ابتدا قرآن را به زبان عربی قرار داد سپس نازل نمود.(24)
دسته دوم آياتی هستند كه در آن‏ها واژه «عربی» همراه با واژه‏های «لسان» يا «حكم» وصف قرآن واقع شده است؛ مانند:
ـ «نزّل به الروحُ الامينُ علی قلبكَ لتكون من المنذرينَ بلسان عربی مبين» (شعراء: 193 195)؛ روح الامين آن را بر دلت نازل كرد تا از [جمله[ هشداردهندگان باشی، با زبان عربی روشن.
ـ «و كذلكَ انزلناهُ حُكما عربيا» (رعد: 37)؛ و اين چنين آن [قرآن] را حكمی به زبان عربی فرو فرستاديم.
چنان‏كه گفته شد، عربی به هر دو معنا، وصف سخن ملفوظ است. بنابراين، مراد از حكم يا لسان عربی محتوای تنها نيست، به ويژه آن‏كه مراد از «لسان»، بيان و نحوه گويش می‏باشد كه مربوط به لفظ است.
ابن منظور می‏گويد: «و قوله عزّو جلّ "و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسانِ قومه"، ای بلغةِ (به زبان) قومه.»(25)
دسته سوم آياتی هستند كه اعجمی بودن قرآن را نفی می‏كند؛ مانند «ولو جعلناه قرءانا اعجميا لقالوا لولا فصّلت آياتُه ءاعجمی و عربی» (فصلت: 44)؛ و اگر [اين كتاب را] قرآنی غيرعربی گردانيده بوديم، قطعا می‏گفتند: چرا آيه‏های آن روشن بيان نشده‏اند؛ كتابی غير عربی و [مخاطب آن] عرب زبان؟
واژه «عجم» به معنای غيرعرب و عدم فصاحت آمده و «اعجمی» يعنی زبان غيرعربی.(26) پس اين‏كه قرآن كريم به زبان غيرعربی نازل نشده است، معلوم می‏شود به گويش و لغت عربی فرود آمده است. با توجه به نكات يادشده، روشن می‏شود كه:
اولاً، نزول قرآن به زبان عربی بوده و عربی بودن در مورد لفظ مطرح است، نه فقط محتوا.
ثانيا، عربی بودن قرآن مستند به خداوند است.(27)
نتيجه اين‏كه علاوه بر محتوا، الفاظ و عبارات قرآن نيز از سوی خداوند سبحان بر پيامبراكرم (ص) نازل شده‏اند.

اين واژه در آيات متعددی در مورد قرآن كريم به كار رفته است:
1. در كاربرد اين واژه، لفظ نيز موردنظر می‏باشد؛ زيرا «تلاوت» به معنای پی‏روی و دنباله‏روی كردن است و به قرائت قرآن از اين‏رو «تلاوت» اطلاق شده كه آيات آن پی در پی و به دنبال هم خوانده می‏شوند.(28) پی‏روی حقيقی و واقعی از گوينده‏ای در نقل دقيق كلمات و واژگان و الفاظ به كار رفته در كلام او صورت می‏گيرد. علاوه بر اين، كلمه «تلاوت» به معنای «قرائت» است، با اين تفاوت كه تلاوت تنها در مورد خواندن دو كلمه و بيش تر به كار می‏رود، اما قرائت، در تلاوت يك كلمه نيز جايز و جاری است.(29)
2. در آيات متعددی در مورد آنچه بر پيامبراكرم (ص) از سوی خدا نازل شده، «تلاوت» به كار رفته است:
الف. در شش آيه، از نزول قرآن بر پيامبر (ص) به تلاوت بر آن حضرت تعبير شده است؛ مانند: «تلكَ آياتُ اللّهِ نتلوها عليكَ بالحقّ» (بقره: 252)؛ اين آيات خداست كه به راستی و درستی بر تو می‏خوانيم.(30)
در اين دسته آيات، اسناد تلاوت به خداوند به معنای قرائت پی در پی آيات توسط خداوند بر پيامبر است.(31)
ب. در دسته ديگری از آيات، تلاوت آيات الهی توسط پيامبراكرم (ص) بر مردم مطرح گرديده است؛ مانند: «كَما ارسلنا فيكم رسولا منكم يتلو عليكم آياتنا» (بقره: 151)؛ همچنان كه در ميان شما پيامبری از خودتان فرستاديم كه آيات ما را بر شما می‏خواند.
در اين‏گونه آيات نيز تلاوت وحی نازل شده از سوی خدا مطرح است؛ زيرا می‏فرمايد: «يتلوا عليكم آياتنا.» بنابراين، نمی‏توان گفت آنچه پيامبر (ص) بر مردم می‏خواند غير از وحی نازل شده بود.
نتيجه اين‏كه از كابرد «تلاوت» (كه در آن لفظ مدنظر است) در مورد آنچه از سوی خدا بر پيامبر (ص) نازل شده، الهی بودن لفظ قرآن استفاده می‏شود.

اين واژه در آيات دو بار بر قرآن كريم اطلاق شده است:
ـ «و ان احدٌ من المشركينَ استجاركَ فاَجرِه حتّی يسمَعَ كلامَ اللّهِ ثُمَّ ابلغه فأَمنهُ...» (توبه: 6)؛ و هرگاه يكی از مشركان به تو پناه آورد [كه از دين آگاه شود] به او پناه ده تا كلام خدا را بشنود و سپس او را [بی هيچ خوف] به مأمن و منزلش برسان.
ـ «يريدون أن يبدّلوا كلام اللّهِ...» (فتح: 15)؛ می‏خواهند سخن خدا را تغيير دهند.
مراد از «كلام الله» در اين آيه شريفه، بخشی از قرآن است. اطلاق «كلام اللّه» بر قرآن كريم دلالت بر الهی بودن لفظ آن دارد؛ زيرا «كلام» در لغت، به سخن انتقال‏دهنده معنا(32) و اصوات پشت سرهم برای رساندن معنا گفته شده است.(33) بنابراين، لفظ داشتن و دارای معنا بودن در مفهوم كلام اخذ شده است و به همين دليل در آيه 6 سوره «توبه» فعل «يسمع» به كار رفته و از شنيدن كلام خدا سخن به ميان آمده است.
علاوه بر اين‏كه استناد سخنی به گوينده، وقتی صادق است كه خود او معانی را در قالب الفاظ ريخته باشد و به آن نظم داده باشد؛ اگر پيامبر (ص) الفاظ قرآنی را انشا كرده و به معانی، لباس لفظ پوشانده باشد، ديگر قرآن كلام الله نخواهد بود.(34)
نتيجه اين‏كه با توجه به اطلاق «كلام الله» بر قرآن موجود و مفهوم «كلام» كه در آن لفظ داشتن لحاظ شده است، روشن می‏شود الفاظ قرآن كريم الهی هستند.

در شش آيه بر وحی نازل شده از سوی خداوند، «قول» اطلاق شده و تعبير قول بر مجموع دالّ و مدلول اطلاق می‏شود نه مدلول تنها؛ به بيان ديگر، قول همان سخن ملفوظ همراه با معنا است؛ مانند: «انّا سَنُلقی عليكَ قولا ثقيلا» (مزّمّل: 5)؛ ما به راستی بر تو گفتاری سنگين می‏افكنيم.
در اين آيه، فاعل القا خداوند است كه گفتار خويش(35) را بر پيامبر (ص) نازل می‏كند.
در آيه ديگر، از قرآن كريم با واژه «قول» تعبير شده است: «انّه لقولٌ فصلٌ» (طارق: 13)؛ همانا قرآن گفتاری است فيصله‏دهنده.
و نيز آمده است: «انّه لقولُ رسول كريم» (الحاقه: 4 / تكوير: 19)؛ به راستی كه قرآن، گفتار فرستاده ارجمندی است.(36)
در سوره «تكوير» منظور از «رسول» به قرينه آيات بعد، حضرت جبرئيل عليه‏السلام است؛(37) زيرا شش صفت بيان شده است كه فقط بر او تطبيق می‏كند.(38) اما در سوره «حاقه» به قرينه سياق مراد از «رسول كريم»، حضرت محمد (ص) است كه در مقابل تفكرات انحرافی كفّار، مبنی بر شاعر يا كاهن بودن آن حضرت، پيامبری ايشان مورد تأييد قرار گرفته است. گرچه در اين جمله، «قرآن»، «قول رسول» معرفی شده است، اما به دليل اين‏كه فرستاده، در شأن رسالت خويش، جز سخن فرستنده چيزی نمی‏گويد، اين جمله با آياتی كه قرآن را سخن خداوند معرفی نموده، منافاتی ندارد.
نتيجه اين‏كه چون قرآن سخن و قول خداوند است و در اين واژه، عنايت ويژه‏ای به لفظ شده، پس الفاظ قرآن كريم نيز از سوی خداوند می‏باشند.
نكته ديگر اين‏كه واژه «قُلْ» 332 بار در قرآن همراه با مقول خود آمده است؛ مانند: «قُل اعوذُ بربِّ النّاس» (ناس: 1)؛ بگو پناه می‏برم به پروردگار مردم. در اين موارد، واژه «قل» علاوه بر مقول توسط آن حضرت بر مردم تلاوت می‏گردد. از اين آيات نيز الهی بودن الفاظ قرآن استفاده می‏شود؛ زيرا با فرض نزول صرف محتوا، نيازی به تلاوت كلمه «قل» توسط پيامبر نبود، بلكه آن حضرت بايد تنها به ابلاغ مقول بسنده می‏نمود.(39)

واژه «حديث» در چهار آيه بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند:
ـ «فعلَّك باخعٌ نفسكَ علَی ءاثارهم اِن لَم يؤمنوا بهذا الحديثِ اسفا» (كهف: 6)؛ شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه، در پی‏گيری [كار]شان تباه كنی.
ـ «اَم يقولونَ تقوّلَهُ بَل لا يؤمنونَ فَليأتوا بحديث مثلهِ اِن كانوا صادقين» (طور: 34)؛ يا می‏گويند: آن را بربافته، [نه [بلكه باور ندارند. پس اگر راست می‏گويند، سخنی مثل آن بياورند.
ـ «تنزيلٌ منِ ربِّ العالمينَ افبهذا الحديثِ انتم مُدهنون» (واقعه: 18) [اين كتاب] نازل شده از سوی ربّ العالمين است. آيا اين سخن را سبك [و سست[ می‏گيريد؟(40)
در آيه ديگر، تعبير «احسن الحديث» بر قرآن اطلاق شده است:(41)
«اللّه نَزّل احسنَ الحديث كتابا متشابها» (زمر: 23)؛ خداوند زيباترين سخن را [به صورت] كتابی متشابه نازل كرده است. برخی از مفسّران واژه «حديث» را در سه آيه ديگر بر قرآن تفسير كرده‏اند؛(42) مانند: «أفمن هذا الحديث تعجبون» (نجم: 59)؛ آيا از اين سخن عجب داريد؟(43)
در تمام اين آيات، واژه «حديث» به قرآن نازل گرديده از سوی خداوند اطلاق شده، به ويژه در آيات 23 «زمر» و 81 «واقعه» كه از فرو فرستادن «حديث» و «احسن الحديث» سخن به ميان آمده است. اين واژه از نظر ريشه لغوی، مشتق از «حدث» (تازه و جديد)(44) به معنای كلام و سخنی(45) است كه از طريق گوش يا وحی در بيداری يا خواب به انسان برسد.(46) كاربرد قرآنی اين واژه نيز نشان می‏دهد كه حديث در فرهنگ قرآن، به كلام و سخن اطلاق می‏شود؛(47) از جمله در آيه «... فلا تقعدوا مَعهم حتّی يخوضوا فی حديث غيره...» (نساء: 140)؛ با آنان ننشينيد تا به گفتاری ديگر بپردازند...(48)
با توجه به ريشه «حديث»، به سخن از آن نظر كه اجزای آن يكی پس از ديگری به وجود می‏آيند، «حديث» اطلاق می‏شود. بنابراين، خداوند از آن نظر «قرآن» را «حديث» ناميده كه كلام ملفوظ و سخن است.(49)
نتيجه: با توجه به اين‏كه در آيات مزبور، از «قرآن» به «حديث» تعبير شده و از فرو فرستادن حديث سخن گفته و در حديث لفظ نيز مورد عنايت است، معلوم می‏شود الفاظ قرآن كريم نيز الهی هستند.
از كاربرد واژه «حديث» در آيه 34 «طور» نيز الهی بودن الفاظ قرآن استفاده می‏شود كه می‏فرمايد: «فَليأتوا بحديث مثله اِن كُنتم صادقين» چون در اين آيه شريفه، با تحدّی از مخاطبان خواسته شده است حديثی مثل قرآن بياورند، با توجه به مفهوم «حديث» معلوم می‏شود كه قرآن كريم از بعد لفظی نيز معجزه الهی است.

واژه «كتاب» به صورت نامی مستقل برای قرآن كريم در يكصد مورد به كار رفته است و بر مجموعه‏ای از الفاظ اطلاق می‏شود؛ زيرا «كتب» به معنای ضميمه كردن چيزی به چيز ديگر(50) از جمله ضميمه كردن حروف به يكديگر در هنگام نوشتن است.(51) «كتاب» در كاربرد غير مصدری، به معنای «مكتوب» است. گاهی به «كلام» نيز «كتاب» گفته می‏شود؛ زيرا حروف آن در تلفّظ، به يكديگر ضميمه می‏شوند. از اين‏رو، به كلام خداوند اگرچه نوشته نشده باشد، «كتاب» اطلاق شده است.
در آيات متعددی آمده است كه قرآن به صورت كتاب از سوی خداوند نازل شده است؛ مانند: «هو الّذی اَنزَل عليكَ الكتابَ مِنه آياتٌ محكماتٌ هُنّ اُمُّ الكتاب و اُخَرُ متشابهات...» (آل عمران: 7)؛ اوست [آن خدايی] كه اين كتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آيه‏های محكمند كه آن‏ها اصل كتابند و برخی ديگر متشابهند... .
در اين آيه و آيات مشابه آن،(52) سخن از انزال يا تنزيل كتاب بر پيامبر رفته و مقصود از آن نيز قطعا قرآن كريم است. بنابراين، از كاربرد واژه «كتاب» (الفاظ منظم) در مورد آنچه از سوی خداوند بر پيامبر نازل شده است، معلوم می‏شود الفاظ قرآن نيز الهی است.

واژه «صحف» در دو مورد بر قرآن اطلاق شده است: «كلاّ انّها تذكرةٌ فمن شاءَ ذكَرَه فی صُحف مُكرّمةِ مرفوعة مطهّرة» (عبس: 1411)؛ به راستی اين [آيات قرآنی[ پندی است [برای آدميان. [پس هركه خواهد، از آن پند گيرد، در دفترهايی است گرامی داشته، بلندپايه و پاكيزه.
در اين آيه شريفه، «صحف»، ظرف قرآن است: «رسولٌ مِن اللّهِ يتلوا صُحُفا مطهَّرةً» (بينه: 2)؛ فرستاده‏ای از سوی خدا كه صحيفه‏های پاك را تلاوت می‏كند. واژه «صحف» جمع «صحيفه» به معنای شی‏ء گسترده می‏باشد.(53)
در آيات قرآن، مقصود از «صحف»، لوحه‏های نورانی و غيرمادی است كه وحی برآن‏ها ثبت بوده و بيانگر وجود كتبی قرآن پيش از نزول است؛ زيرا در عربی به هر چيزی كه در آن مطلبی نگاشته شده باشد، «صحيفه» اطلاق می‏كنند.(54) از اين‏رو، علّامه طباطبائی معتقد است آيه سوره «عبس» ظهور دارد بر اين‏كه قرآن به دست فرشتگان در لوحه‏های متعددی نوشته شده بود.(55)
عبارت دو آيه بعد مؤيد اين ظهور است؛ می‏فرمايد: «بايدی سفرة كرام برَرة» (عبس: 15 و 16)؛ آن‏ها [آيات قرآنی ] در دست سفيرانی بزرگوار و نيكوكار هستند. ضمير «ها» در «انّها» به آيات قرآن(56) يا به خود قرآن(57) برمی‏گردد. «سفره» جمع «سفير» به معنای فرستاده بوده و مقصود از آن فرشتگان حامل وحی است.(58)
ظهور آيه 2 سوره «بينه» در الهی بودن الفاظ قرآن قوی‏تر است؛ زيرا در اين آيه شريفه، علاوه بر كاربرد واژه «صحف» در مورد قرآن، فاعل فعل «يتلوا» (می‏خواند) پيامبر (ص) می‏باشد كه می‏فهماند آن حضرت از روی آن «صحف»، آيات الهی را می‏خوانده؛ چون مقصود از «رسول» به قرينه سياق، قطعا حضرت محمّد (ص) است.
بايد توجه داشت كه مراد از «صحف»، اوراقی كه قرآن پس از نزول، روی آن‏ها نوشته می‏شد نيست، بلكه پيامبر از روی تابلوهای غيرمادی قرآن را می‏خوانده است؛ زيرا «صحف» با دو وصف «مطهّرة» و «مرفوعة» آمده و اين دو وصف بر شی‏ء مادی اطلاق نمی‏شوند.
نتيجه: با توجه به اين‏كه قرآن نازل شده، در «صحف» بوده و در معنای «صحف» نقش بستن الفاظ مورد عنايت است و از سوی ديگر، حضرت پيامبر (ص) قرآن را از روی «صحف» الهی تلاوت می‏نمود، روش می‏گردد كه الفاظ اين كتاب آسمانی الهی هستند.(59)

در ريشه لغوی اين واژه و نيز وجه تسميه سوره‏های قرآن به اين عنوان، اختلاف است،(60) اما علی‏رغم اين اختلاف، به يقين اصطلاح «سوره» يك حقيقت قرآنی(61) بوده، در تمام ده مورد كاربرد قرآنی آن، بدون نياز به قرينه، بر بخشی از قرآن موجود، كه دارای الفاظ است، اطلاق شده؛ مانند: «واذا ما اُنزلت سورةٌ نظرَ بعضهم الی بعض هل يراكم مِن احد ثمّ انصرفوا...» (توبه: 127)؛ و هرگاه سوره‏ای نازل شود، بعضی از آن‏ها به بعضی ديگر [از روی تمسخر و انكار ]اشاره كرده، می‏گويند: آيا شما را كسی [از مؤمنان در محضر پيامبر] ديده و شناخته، يا نه؟ آن گاه همه برمی‏گردند...(62)
پيامبراكرم (ص) اين واژه را در همين معنای مصطلح به كار برده‏اند(63) و مرادشان الفاظ و محتوای سوره‏ها بوده است. همچنين تلقّی مسلمانان همواره از صدر اسلام تاكنون از اين واژه، همين معنا بوده است.
ابن عباس می‏گويد: پيامبر گرامی (ص) با نزول «بسم الله الرحمن الرحيم» از پايان يك سوره و آغاز سوره ديگر آگاهی پيدا می‏كرد.(64)
صحابه پيامبر، به ويژه نويسندگان وحی نيز اين مطلب را به خوبی می‏دانستند.
امام صادق عليه‏السلام می‏فرمايد: پايان يك سوره با نزول «بسم الله الرحمن الرحيم» به عنوان ابتدای سوره ديگر شناخته می‏شد.(65)
واژه «سوره» در اصطلاح علوم قرآنی نيز به بخشی از قرآن كريم، كه مشتمل بر آياتی چند و دارای ابتدا و انتها باشد، اطلاق گرديده است.(66)
خدای سبحان در آيات متعددی فرو فرستادن «سوره» را به خود نسبت داده، فرموده است: «سورةٌ انزلناها» (نور: 1) [اين [سوره‏ای است كه فرو فرستاديم. با توجه به معنايی كه برای «سوره» بيان شد، معلوم می‏گردد الفاظ سوره‏های قرآن الهی هستند. علاوه بر واژگان و عباراتی كه بيان كرديم، آيات فراوانی نيز به تنهايی بر الهی بودن الفاظ قرآن كريم بر دلالت دارند كه در اين قسمت به بررسی برخی از آن‏ها می‏پردازيم.
1. «وَإِذَا تُتْلَی عَلَيهِمْ آياتُنَا بَينَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يكُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يوحَی إِلَی إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَيتُ رَبِّی عَذَابَ يوْمٍ عَظِيمٍ قُل لَّوْ شَاء اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» (يونس: 15 و16)؛ و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود آنان كه به ديدار ما اميد ندارند می‏گويند: قرآن ديگری جز اين بياور يا آن را عوض كن، بگو: مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم جز آنچه را كه به من وحی می‏شود پيروی نمی‏كنم، اگر پروردگارم را نافرمانی كنم از عذاب روزی بزرگ می‏ترسم؛ بگو: اگر خدا می‏خواست آن را بر شما نمی‏خواندم و [خدا] شما را بدان آگاه نمی‏گردانيد، قطعا پيش از [آوردن [آن روزگاری در ميان شما به سر برده‏ام. آيا فكر نمی‏كنيد آيه شريفه بيان می‏كند كه كافران، به پيامبر (ص) پيشنهاد داده بودند كه يا قرآن ديگری بياورد و يا آن را از پيش خود تغيير دهد و خداوند متعال به پيامبر خويش تلقين می‏كند كه در جواب آنان بگو: مَا يكُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يوحَی؛ تغيير و تبديل قرآن در اختيار من نيست و من حق ندارم از پيش خود آن‏گونه كه می‏خواهم آن را تغيير دهم؛ زيرا قرآن گفتار من نيست و تنها وحی الهی است كه خدا به من دستور داده از آن پيروی كنم. در اين آيه به صراحت از پيامبر سلب اختيار در مورد وحی قرآنی شده و متعلق اين سلب اختيار به جهت اطلاق آن هرگونه تغيير و تبديل در الفاظ و معانی قرآن را شامل می‏شود و اختصاص دادن آن به تغيير معنای آيه، ادعای بدون دليل است(67) و اين سلب اختيار نشان‏دهنده آن است كه الفاظ و عبارات قرآن همانند مفاد و معنای آن از پيامبر نيست و گرنه هر انسانی می‏تواند آنچه را گفته است با الفاظ و عبارات ديگری بگويد.(68)
2. «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَينَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» (قيامت:18- 16)؛ زبانت را به خاطر عجله برای خواندن آن [قرآن [حركت مده؛ چرا كه جمع‏كردن و خواندن آن بر عهده ماست، پس هر گاه آن را خوانديم از خواندن آن پيروی كن. اين آيه به وضوح بر الهی بودن الفاظ دلالت دارد؛ از آن استفاده می‏شود كه پيامبر اسلام (ص) هنگام دريافت وحی برای حفظ و از بر نمودن آيات و ترس از فراموشی، مرتب آن را تكرار می‏فرمود كه از اين كار نهی شده و خداوند متعال وعده داد كه جمع قرآن به عهده اوست. جمع شامل حفظ با تمام انواع آن می‏شود؛ چرا كه قرآن را نخست آن حضرت دريافت می‏كرد و اگر قرآن از حافظه مبارك محو می‏شد راه ديگری برای دريافت قرآن نبود. بنابراين، در اين آيه خداوند متعال نسبت به حفظ قرآن از تمام جهات از جمله حفظ آن در سينه، به آن حضرت اطمينان می‏دهد تا آن حضرت بدون عجله پس از خواندن خداوند يا فرشته وحی با آرامش از خواندن آن را پی‏روی كند؛ چنان‏كه در سوره «اعلی» آيه 6 نيز اين اطمينان بخشی را با عبارت ديگری بيان داشته و می‏فرمايد: «سَنُقرءك فلا تنسی» به زودی تو را به خواندن [آيات خود [وامی‏داريم، پس فراموش نخواهی كرد.(69)
مؤيد اين برداشت روايت ابن عباس است كه نقل می‏كند: پيامبر (ص) وقتی قرآن برايش نازل می‏شد از جهت حرص و علاقه‏ای كه به حفظ و ضبط آن داشت، در حركت دادن زبانش بران خواندن آن شتاب و عجله می‏كرد تا مبادا آن را فراموش كند؛ از اين‏رو، خداوند از اين كار منع فرمود.(70)
3. «وَاتْلُ مَا أُوحِی إِلَيكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدا» (كهف: 27) و آنچه را كه از كتاب پروردگارت به تو وحی شده است بخوان، كلمات او را تغييردهنده‏ای نيست و جز او هرگز پناهی نخواهی يافت.
مصداق «كتاب» در اين آيه، كلمات الهی معرفی شده است و وجه تشابه ميان كتاب و كلام در اين است كه كتب به معنای ضميمه كردن چيزی به چيز ديگر(71) از جمله ضميمه كردن حروف به يكديگر در هنگام نوشتن است.(72) و كلام عبارت است از ضميمه كردن حروف به يكديگر در هنگام تلفّظ و سخن انتقال‏دهنده معنا(73) و اصوات پشت سرهم برای رساندن معنا؛ از اين‏رو، در اين آيه به كلام خداوند اگرچه نوشته نشده باشد، «كتاب» اطلاق شده است.
در اين آيه مصداق آنچه وحی شده، كتاب معرفی می‏شود: «مَا أُوحِی إِلَيكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ.» و با بيانی كه گذشت، روشن می‏شود كه كتاب همان كلمات خدا (سخنان انتقال‏دهنده معنا) است و خداوند به پيامبرش فرمان می‏دهد كه كتاب را، كه همان كلمات خداوند است، بخواند و در ادامه از اين راز پرده برمی‏دارد كه «لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ»؛ كسی را يارای تبديل و تغيير سخن خدا نيست و اين جمله از دو جهت اطلاق دارد: اول، از جهت فعل تبديل كه شامل تبديل الفاظ و معانی هردو است؛ دوم، از جهت فاعل كه شامل خود پيامبر اكرم (ص) و ديگران می‏شود و ادامه آيه قرينه بر اين اطلاق است؛ زيرا هر كس بخواهد هر نوع تبديل و تغييری در قرآن انجام دهد با خود خدا طرف است.
4. آيات تحدی مانند «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن يأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرا» (اسرا: 88) بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد، هرچند برخی از آن‏ها پشتيبان برخی [ديگر [باشند. اين آيه با اين نظريه كه الفاظ قرآن ساخته و پرداخته نبی‏اكرم (ص) باشد منافات دارد؛ چرا كه آن حضرت انسان است و اگر الفاظ و عبارات قرآن از آن حضرت باشد بايد بتواند مانند آن را بسازد؛ زيرا هر انسانی می‏تواند آنچه را گفته است با الفاظ و عبارات ديگری بگويد، در حالی كه:
اولاً: تحدی قرآن بيش‏تر از جنبه اعجاز معانی، به اعجاز بيانی قرآن و ساختار لفظی قرآن اشاره دارد؛
ثانيا: دامنه اين تحدی نه تنها كافران و مشركان، بلكه تمام انسان‏ها و حتی شخص پيامبرگرامی اسلام را نيز دربر می‏گيرد؛ بنابراين، خود پيامبر (ص) نيز به عنوان يك انسان بدون وحی الهی توان آوردن چنين كتابی (با اين ساختار لفظی) را ندارد.(74)
از مباحثی كه گذشت، به اين نتيجه رسيديم كه الفاظ قرآن كريم نيز الهی است و بر اين مطلب، آثاری مترتّب می‏شود؛ از جمله:
1. نكته سنجی‏ها در تفسير تعابير و كلمات قرآن: حروف و هيأت كلمه‏ها و جايگاه آن‏ها از جمله در فهم معانی آن‏ها نقش اساسی دارند. بنابراين، نخستين گام مفسّر برای فهم آيات قرآن، اثبات الهی بودن الفاظ و عبارات قرآن است تا در سايه آن بتواند به نكته‏سنجی در كلمات و عبارات قرآن بپردازد و به تفسير آن‏ها همت گمارد.
2. عدم جواز جايگزين كردن الفاظ ديگر به جای واژگان قرآن: در بحث قرائات، از جواز و عدم جواز جايگزين كردن مترادفات به جای يكديگر گفت‏وگو می‏شود؛ مانند «كالصوف المنفوش» به جای «كالعهن المنفوش» (قارعه: 5) وقتی اثبات شد كه الفاظ قرآن الهی هستند، هرگونه تغيير اجتهادی(75) در لفظ قرآن ناروا محسوب می‏شود.
3. معيار بودن عبارات قرآن: وقتی الهی بودن الفاظ قرآن اثبات شد، اگر برخی از قواعد علم صرف، نحو، معانی و بيان با عباراتی از قرآن كريم، ناسازگار بود، اين ناسازگاری دليل عدم صحّت يا دست كم، نشانه ضعف آن قاعده است.
************************************************************
پی‏نوشت‏ها:
1ـ اين مسأله در مورد تورات و انجيل نيز مطرح است. ديدگاه غالب يهوديان قديم و مسيحيان كاتوليك و پروتستان‏های محافظه‏كار بر الهی بودن الفاظ كتاب مقدس بوده است. ر.ك: مايكل پترسون، عقل و اعتقاد دينی، ترجمه احمد نراقی، تهران، طرح نو، 1376، ص 438 / جان هيك، فلسفه دين، ترجمه بهرام راد، تهران، الهدی، 1373، ص 119 120 / توماس ميشل، كلام مسيحی، ترجمه حسين توقيفی، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377، ص 26.
2ـ بدرالدين زركشی، البرهان فی علوم القرآن، بيروت، دارالمعرفه، بی‏تا، ج 1، ص 229 230 / جلال‏الدين سيوطی، الاتقان، تحقيق محمدابوالفضل‏ابراهيم،منشورات‏رضی، ص 157.
3ـ محمدحسين طباطبائی، الميزان، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1411 ق، ج 15، ص 317 / قرآن در اسلام، قم دفتر انتشارات اسلامی، 1374 ش، ص 72 / ميرزا ابوالحسن شعرانی، راه سعادت، تهران كتابخانه صدوق، 1363 ش، ص 23 / محمد عبدالعظيم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج 1، ص 48 / عبدالله جوادی آملی، شريعت در آيينه وحی، تهران، مركز نشر فرهنگی رجا، 1372 ش، ص 48 / صدرالدين محمد بن ابراهيم شيرازی، اسرار الايات، با مقدمه محمد خواجوی، تهران، انجمن اسلامی حكمت و فلسفه ايران، 1360، ص 53ـ 52 / سيد احمدخان هندی، تفسير القرآن و هو الهدی و الفرقان، ترجمه سيد محمدتقی فخر داعی گيلانی، كتابخانه و چاپخانه علمی، بی‏تا، ج 1، ص 7.
4ـ تفاوت قرآن و حديث از لحاظ سبك بيان و شيوه تركيب كلمات و جملات، بهترين گواه بر عدم دخالت پيامبر (ص) در شكل‏گيری ساختار لفظی و بيانی قرآن است. (موسی احمدی، «وحيانی بودن الفاظ قرآن»، مجله پژوهش‏های قرآنی، سال ششم، ش 22ـ 21، بهار و تابستان 1379، ص 234.)
5ـ بدرالدين زركشی، همان، ج 1، ص 277ـ 278 / جلال‏الدين سيوطی، الاتقان فی علوم القرآن، منشورات الشريف الرضی، بی‏تا، ج 1، ص 182ـ 181.
6ـ ابوالقاسم راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن.
7ـ برای اطلاع از بطلان اقوال يادشده، ر.ك: محمد عبدالعظيم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، بيروت، دارالفكر، 1408 ق، ج 1، ص 1514.
8ـ علّامه طباطبائی می‏فرمايد: «قرآن اسم كتابی است كه بر پيامبراكرم (ص) نازل شده است، به اعتبار اين‏كه مقروء (خوانده شده) است؛ چنان‏كه فرمود: «انّا جعلناه قرءانا عربيا لعلكّم تعقلون» (زخرف: 3) / محمدحسين طباطبائی، الميزان فی تفسيرالقرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1397 ق، ج 2، ص 18 / همچنين ر.ك: خليل بن احمد فراهيدی، كتاب العين / محمد مرتضی الزبيدی، تاج العروس.
9ـ خليل بن احمد فراهيدی، همان / مجدالدين فيروزآبادی، القاموس المحيط / احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغه / سعيد الخوری الشرتونی، اقرب الموارد / اسماعيل بن حمّاد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية / راغب اصفهانی، همان / محمد مرتضی الزبيدی، همان / محمد عبدالعظيم زرقانی، همان، ص 16 / فخرالدين طريحی، مجمع البحرين / احمدبن محمد فيومی، مصباح المنير.
10ـ احمدبن‏محمد فيومی،همان/ محمدعبدالعظيم‏زرقانی، همان.
11ـ خليل بن احمد فراهيدی، همان؛ در اقرب الموارد و قاموس المحيط نيز بدان اشاره شده است.
12ـ دو مورد در سوره «اسراء» آيه 78 و دو مورد ديگر در متن آمده است.
13ـ فضل بن حسن طبرسی، مجمع‏البيان، بيروت، دارالمعرفه، 1408 ق، ج 109، ص 600.
14و15ـ محمدحسين طباطبائی، الميزان فی تفسيرالقرآن، قم، انتشارات اسلامی، بی‏تا، ج20، ص 110 / ص 109/ ج 2، ص 12.
16ـ ر.ك: نصر حامد ابوزيد، معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن، ترجمه مرتضی كريمی‏نيا، چ 1، تهران، انتشارات طرح نو، 1380 ش، ص 112.
17ـ محمدحسين طباطبائی، الميزان فی تفسيرالقرآن، قم، انتشارات اسلامی، بی‏تا، ج 20، ص 110/ ص 109/ ج 2، ص 12.
18ـ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 1، ص 274 و ج 5، ص 396.
19ـ ابوالقاسم راغب اصفهانی، همان.
20ـ يوسف: 3 / اسراء: 82 / طه: 2و113 / فرقان: 32 / نمل: 6 / زخرف:31 / انسان: 23 / شوری: 7.
21ـ قيامت: 17و18.
22ـ ر.ك: محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، چ 1، موسسه التمهيد، 1378 ش، ص 58.
23ـ ر.ك: العين، معجم مقاييس اللغة، مصباح المنير، معجم المفردات لالفاظ القرآن.
24ـ از معنای آيه شريفه «بلسان عربی مبين» پرسيده شد، امام باقر يا امام صادق عليهماالسلام فرمودند: زبان عرب گويايی ديگر زبان‏ها را دارد، در حالی كه زبان‏های ديگر گويايی زبان عربی را ندارند. (سيدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت، 1415 ق، ج 4، ص 188. همچنين ر.ك: طه: 13؛ شوری: 7)
25ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائی، همان، ج 2، ص 18.
26ـ ابن منظور، لسان العرب.
27ـ ر.ك: كتاب العين، معجم مقاييس اللغه، مصباح المنير.
28ـ يوسف: 2 / طه: 113 / فصلّت: 3 / شوری: 7 / زخرف: 3 / شعراء: 195.
29ـ ابن فارس در معجم مقاييس اللغه، ذيل ماده «تلو» می‏نويسد: «تلی: اصل واحد و هوالاتباع... و منه تلاوة القرآن لانّه يتبّع آيةً بعد آية.» همچنين فيومی در مصباح المنير می‏نويسد: «تلوتُ الرجل... تبعته.» راغب نيز در مفردات چنين معنايی نقل كرده است. / همچنين ر.ك: محمدحسين طباطبائی، همان، ج 1، ص 335.
30ـ ر.ك: ابوهلال عسكری، الفروق اللغويه، قم، مكتبة بصيرتی ،1410 ق، ص 48. اين تفاوت با لحاظ اصل لغوی "تلاوت"، كه به معنای دنباله روی است، قابل فهم می باشد.
31ـ موارد ديگر از اين قرارند: آل عمران: 58 و 108 / جاثيه: 6 / قصص: 3 / صافات: 3.
32ـ ر.ك: ابوجعفر محمدبن حسن طوسی، تفسير التبيان، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، 1409 ق، ج 2، ص 302.
33ـ احمد بن فارس، همان، ماده «كلم».
34ـ احمدبن محمد فيومی، همان.
35ـ علی باقری، مقاله «وحيانی بودن الفاظ و كلمات قرآنی»، مجله پژوهش‏ها، ش دوم‏وسوم،تابستان‏وپاييز1387ش،ص121.
36ـ مقصود از «قول» در آيه مذكور، بنابر ديدگاه مفسّران، «قرآن كريم» است. برای نمونه، ر.ك: ابوجعفر طوسی، همان، ج 10، ص 162 / فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 109، ص 570 / محمدحسين طباطبائی، همان، ج 20، ص 6361.
37ـ فضل بن حسن طبرسی، همان، ص 677 / محمدحسين طباطبائی، همان، ص 218.
38ـ شش صفت عبارتند از: رسول، كريم، ذی قوه، مكين عند ذی العرش، مطاع، امين.
39ـ اين حقيقت، با لحاظ اين‏كه خدای متعال پيامبرش را از تصرّف در منطوق و ظواهر آيات يا تحريف و تغيير آن‏ها به شدت منع كرده، وضوح بيش‏تری می‏يابد. آياتی مانند: «ولو تقوَّل علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثمّ لقطعنا منه الوتين» (الحاقة: 4644)؛ «و اگر وی [پيامبر] برخی سخنان را بر ما برمی‏بافت، هر آينه او را به دست راست (كنايه از قوت و توانايی يا سختی و شدت) می‏گرفتيم.» و نيز اسراء: 73 / كهف: 27.
40ـ مورد چهارم: قلم: 44.
41ـ ر.ك: ابوجعفر محمدبن حسن طوسی، همان، ج 3، ص 263 / محمد المشهدی، كنزالدقائق و بحرالغرائب، ج 11، ص 297 / محمدبن حسن طوسی، همان، ج 9، ص 21 / سيد محمدحسين طباطبائی، همان، ج 17، ص 270 / مولی محسن فيض كاشانی، تفسير صافی، ج 9، ص 21.
42ـ ر.ك: التبيان، ج 3، ص 363 / مجمع‏البيان، ج 2، ص 78 و ج 3، ص 269 / تفسير صافی، ج 3، ص 55 / كنزالدقائق، ج 3، ص 479 و ج 6، ص 401 و ج 12، ص 522 / تفسير برهان، ج 3، ص 276 / تفسير قمی، ج 1، ص 358.
43ـ دو مورد ديگر: نساء: 78 / يوسف: 111.
44ـ ر.ك: معجم مقاييس اللغه، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه، مصباح المنير.
45ـ احمدبن محمد فيومی، همان / ابوالقاسم راغب اصفهانی، همان.
46ـ ابوالقاسم راغب اصفهانی، همان.
47ـ تفسير تبيان، ج 9، ص 249 / مجمع البيان، ج 2، ص 495 و ج 5، ص 72 / تفسير صافی، ج 5، ص 4 / كنزالدقائق، ج 11، ص 297 / الميزان، ج 17، ص 270 و ج 18، ص 170.
48ـ موارد ديگر: انعام: 68، جاثيه: 6، ذاريات: 24، مرسلات: 50.
49ـ شيخ طبرسی ذيل آيه 23 سوره «زمر» می‏فرمايد: «الله نزّل احسن الحدث» يعنی القرآن، سمّاه الله حديثا لانّه كلام الله. الكلام سمّی حديثا كما يسمّی كلام النبی حديثا...» (مجمع‏البيان، ج 87، ص 772) وی در وجه اطلاق احسن الحديث بر قرآن كريم، چنين می‏نويسد: «چون در حد بالای فصاحت قرار دارد و به جهت اعجاز و اشتمال بر آنچه مكلّف بدان نياز دارد، «احسن الحديث» ناميده شده است. (همان) علّامه طباطبائی وجه اطلاق «احسن الحديث» بر قرآن كريم را اين‏گونه بيان نموده است: «احسن الحديث به معنای "احسن القول" است و چون قرآن مشتمل بر حق محض است، بدون آن كه باطلی در آن راه يافته باشد، "احسن الحديث" ناميده شده است.» (محمدحسين طباطبائی، همان، ج 17، ص 256)
50ـ احمد بن فارس، همان / اسماعيل بن حمّاد، همان.
51ـ راغب اصفهانی، همان.
52ـ مانند بقره: 176، آل عمران: 3، نساء: 105 و 113، مائده: 48.
53ـ در معجم مقاييس اللغه آمده است: «اصلٌ صحيحٌ يدلُّ علی انبساط فی شی‏ء وسعة...» همچنين راغب در مفردات می‏نويسد: «الصحيفة: المبسوط من الشی‏ء»
54ـ ر.ك: فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 109، ص 664.
55ـ ر.ك: محمدحسين طباطبائی، همان، ج 20، ص 202.
56ـ ر.ك: فضل بن حسن طبرسی، همان، ص 665.
57ـ محمدحسين طباطبائی، همان، ص 201. تأنيث ضمير بنابر رجوع آن به قران، به دليل تأنيث خبر «انّ» است.
58ـ فضل بن حسن طبرسی، همان / محمدحسين طباطبائی، همان، ص 202.
59ـ محمدحسين طباطبائی، همان، ص 337. پرسش قابل طرح در اين جا، چگونگی جمع ميان تلاوت حضرت پيامبراكرم از روی صحف (در آيه 2 سوره بينه) با امّی بودن آن حضرت (در آيات 157 و 158 سوره اعراف) است.
پاسخ: اولا، طبق آيه 48 سوره «عنكبوت» (و ما كنت تتلو من قبله من كتاب ولا تخطُّه بيمينك اذا لارتاب المبطلون)، آن حضرت پيش از نبوّت، خواندن و نوشتن نمی‏دانست، اما پس از نبوّت، به هر دو آگاهی داشت؛ زيرا: الف. قيد «من قبله» پيش از نزول قرآن را مطرح ساخته است. ب. تعليل «اذا لارتاب المبطلون» مقتضی نفی خواندن و نوشتن، پيش از نبوت است؛ زيرا در چنين فرضی، باطل‏گرايان در رسالت آن حضرت شك می‏كردند. (ر.ك: فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 78، ص 450)ثانيا، صحفی كه در اين آيات به آن‏ها اشاره شده، مكتوباتی مادی نبوده‏اند. اين نكته از آيات 1613 سوره عبس به روشنی قابل استفاده است؛ زيرا دفترهايی كه در دست ملائكه حامل وحی است، فرض مادی بودن ندارند. از اين‏رو، خواندن پيامبر نيز خواندن از روی صحف مادی نبوده و چنان تلاوتی، ملازم با سواد متعارف نيست.
60ـ احمد بن يوسف می‏نويسد: «والسورة: الدرجة الرفيعه... و سميت سورة القرآن بذلك لانّ صاحبها يشرف بها و ترفعه. و قيل: اشتقاقها من السؤر و هو التقية. و منه: اسأروا فی الاناء... و يدلّ علی ذلك ان تميما و غيرها يهمزون. فيقولون: سورة بالهمزه و سميت سورة القرآن بذلك، لانّها قطعة منه و هی علی هذه مخففةٌ من الهمزة. و قيل: اشتقاقها من سور البناء لانّها تحيط بقارئها و تحفظه كسور المدينة ولكن جمع سورة القرآن: سور (بفتح الواو) و جمع سورة البناء: سور (بسكونها) ففرّقوا بينها فی الجمع» (احمد بن يوسف، الدرالمصون فی علوم الكتاب المكنون، سوريه، دارالقلم، 1406 ق، ج 1، ص 201)
61ـ برای بررسی معنای حقيقت قرآنی ر.ك: علی‏اكبر بابايی و ديگران، زيرنظر محمود رجبی، روش‏شناسی تفسير قرآن كريم، پژوهشكده حوزه‏ودانشگاه، سازمان‏سمت،تهران، 1379، ص 84.
62ـ موارد ديگر عبارتند از: بقره: 23، توبه: 64، 86و 124، يونس: 38، نور: 1، محمد: 20، (دو بار در يك آيه)
63ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، چاپ دوم، اسلاميه، ج 92، ص 260، ح 55؛ ص 263، ح 5، ص 278، ح 3، ص 290، ح 4، ص 291، ح 6.
64ـ حاكم نيشابوری، المستدرك علی الصحيحين، حلب، مكتب المطبوعات الاسلاميه، ج 1، ص 231.
65ـ محمدبن مسعود عياشی، تفسير عياشی، تهران، افست، مكتبة الاسلاميه، ج 1، ص 19، ح 5.
66ـ زركشی، البرهان فی علوم القرآن، بيروت، دارالجيل، 1408 ق، ج 1، ص 264 / مركز فرهنگ و معارف قرآن، علوم القرآن عندالمفسّرين، قم، دفتر تبليغات اسلامی، 1374، ج 1، ص 265 به بعد.
67ـ ر.ك: نصر حامد ابوزيد، معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن، ترجمه مرتضی كريمی‏نيا، چ 1، تهران: انتشارات طرح نو، 1380ش، ص 518.
68ـ ر.ك: محمدحسين طباطبائی، الميزان فی تفسير القرآن، چ 3، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1397 ق.
69ـ ر.ك: التبيان، ج 10، ص 195 / مجمع البيان، ج 5، ص 396 / تفسير الصافی، ج 5 ص 256؛ نظر ديگر راجع به آيه اين است كه در اين آيه حضرت مكلّف می‏شود در هنگام دريافت وحی رعايت ادب نموده و پيش از پايان يافتن وحی آياتی كه هنوز خوانده نشده را نخواند. (ر.ك: الميزان، ج 20، ص 195)
70ـ مجمع‏البيان، ج 5، ص 396.
71ـ احمد بن فارس، همان / اسماعيل بن حمّاد، همان.
72ـ راغب اصفهانی، همان.
73ـ احمد بن فارس، همان، ماده «كلم».
74ـ ر.ك: محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص 57و59و369.
75ـ اختلاف در قرائات دارای وجوهی چند است: الف. اختلاف در اعراب كلمه، اعم از مغير معنا و غير آن، مانند: «هؤلاء بناتی هنّ اطهر لكم» (هود: 78) با نصب و رفع «اطهر» و مانند «ربّنا باعد بين اسفارنا» (سبأ: 19) به صورت ماضی و امر؛ ب. اختلاف در حروف كلمه؛ مانند «كيف ننشزها» (بقره: 259) با حرف زاء و راء؛ ج. اختلاف در خود كلمه؛ مانند مثال متن. د. اختلاف در تقديم يا تأخير؛ مانند: «جاءت سكرة الموت بالحق» (يس: 35) و سكرة الحق بالموت؛ ه. اختلاف به زياده و نقصان؛ مانند: «و ما عملت ايديهم» (واقعه: 25) و ماعملته. (ر.ك: محمدبن حسن طوسی، همان، مقدّمه)
منبع:معرفت>شماره 73
captcha