به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) حجتالاسلام والمسلمین سیدصمصامالدین قوامی، رئیس بنیاد فقهی مدیریت اسلامی امروز 19 فروردین ماه در اولین درس از تفسیر مدیریتی خود در سال 94 به تفسیر آیات إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ(6) و خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ سَمْعِهِمْ وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ(7) سوره بقره پرداخت.
وی گفت: بعد از متقین و صفات هشتگانه آنها نوبت کفار میرسد که نقطه مقابل متقین هستند. خصوصیات عجیبی دارند که در دو آیه به آنها اشاره میشود و بعد نوبت به منافقین میرسد که دسته سومی هستند و این سه دسته (متقین ،کفار و منافقین) با (تقوی، کفر و نفاق ) خود در مقابل خداوند سبحان نشانگر صف بندی همه انسانها در یک تقسیم کلی است که ممکن است در هر سازمانی یا هر اجتماعی وجود داشته باشند البته با شدت و ضعف .
معنای لغوی کفر
وی ادامه داد: کفار پوشاننده حق و نادیده انگاران حق هستند به کشاورز و شب هم در ادبیات عرب کافر میگویند چون پوشاننده نور و دانه هستند البته کفر در یک روایت به پنج دسته تقسیم شده است که عبارتند از کفر انکار خدا و رسول، کفر معرفت، کفران نعمت و کفر برائت و کفر تمرد از قوانین و مقررات.
وی در تبیین انواع کفر تصریح کرد: اگر چه این آیه عام است که همه کفّار ایمان نمیآورند ولى با توجه به اینکه پس از نزول این آیات گروه فراوانى ایمان آوردند معلوم میشود منظور از کفّار در این آیه دسته خاصى بودند که مشمول لطف و توفیق الهى نشده و اسلام نیاوردند.
علم خدا به همه هستی
استاد حوزه علمیه اظهار کرد: در اینجا این سؤال پیش میآید که وقتى خدا میداند که دسته مخصوص از کفار هیچگاه ایمان نمیآورند و از طرفى ما معتقدیم که آنان قدرت دارند پس معناى قدرت آنها این است که میتوانند بر خلاف علم خدا، ایمان بیاورند. در پاسخ باید گفت: که خدا به واقعیتها علم دارد یعنى آنچه در عالم، واقع شده و می شود، و در اینجا اینکه این دسته ایمان نمیآورند واقعیتى است و خدا به آن آگاه است ولى این واقعیت با قدرت داشتن شخص بر هر دو طرف منافات ندارد همانطور که واقعیتها وظیفه و تکلیف را تغییر نمیدهد و همین دسته در عین حالى که واقعیت کارشان ایمان نیاوردن و اطاعت نکردن است ولى امر و تکلیف آنان هم چنان بجاى خود باقى است.
وی با اشاره به آیه«خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ ...»عنوان کرد: در اینکه خداوند چگونه دل کفار را مهر و موم نموده اقوالى گفته شده است و برخی گفتهاند که وقتى کافر در کفر و انکارش بدان درجه رسید که دیگر ایمان نخواهد آورد و براى خدا معلوم است علامتى بر قلبش زده میشود که نقطهایست سیاه رنگ تا ملائکه بدانند که او ایمان نمیآورد و او را سر زنش و نفرین کنند همانطور که در قلب شخص مؤمن علامت ایمان نوشته میشود تا ملائکه بدانند و او را ستایش و برایش طلب عفو و رحمت کنند. به عقیده اینان، دادن کتاب به دست راست نیز علامت بهشتى بودن و به دست چپ علامت معذب بودند صاحبان آنها است.
قوامی گفت: همچنین در آیه کریمه «بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا» یک احتمال همین است که خدا علامت کفر را در دل و قلب آنان زده است.و احتمال دیگر این است که به سبب کفرشان خدا دلهاى آنان را مهر کرد.
وی با اشاره به برخی دیدگاههای دیگر درباره مهر زدن بر قلب کفار، کم عمقى و کوتاهى نظر را از مشخصه آن برشمرد و بیان کرد: ابو على فارسى میگوید: ختم قلب کنایه از کم عمقى و کوتاه بینى در نظر و استدلال است و منظور آن است که دلهاى اینان وسعت فکر و منطق و نظر را ندارد در برابر مؤمنین که سعه نظر و وسعت فکر دارند همانطور که در آیه کریمه: «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ» مگر آنکه سینهاش بر اسلام گشوده شده و قرین نورى از پروردگار خویش است (چون غیر اوست) مقصود همین وسعت نظر است، و در باره کفار میفرماید: «أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها».
وجوه 5 گانه کفر
وی با اشاره به وجوه کفر تصریح کرد: اول کفر جحود، و جحود هم خود، دو جور است، سوم کفر به ترک دستورات الهى، چهارم کفر برائت، پنجم کفران نعمت. و اما قسم اول دو قسم جحود، یکى جحود و انکار ربوبیت خدا است، و این اعتقاد کسى است که میگوید: نه ربى هست، و نه بهشتى، و نه دوزخى.
قوامی بیان کرد: اما وجه دوم از جحود، جحود بر معرفت است، و آن این است که کسى با اینکه حق را شناخته، و برایش ثابت شده، انکار کند و وجه سوم از کفر، کفران نعمت است.
رئیس بنیاد فقهی مدیریت اسلامی با بیان اینکه وجه چهارم از کفر، ترک دستورات خداى عزوجل و وجه پنجم از کفر، کفر برائت است عنوان کرد: این تقسیم از امام صادق ع نقل شده است و میتواند مبنای خوبی برای سنجش در مناسبات سیاسی، اداری و اجتماعی قرار گیرد .
استاد حوزه علمیه یادآور شد: آیه مورد بحث ما به نظر میآید که در خصوص دسته اول یا دوم است که مصداق بارز آن را مطابق شان نزول صنادید و بزرگان صدر اسلام یا یهود هستند که در این میان نام ابولهب و ابوجهل برجسته است که اصلا قابل هدایت نیستند و هیج انذار و هشداری در آنها تاثیر نمیگذارد.
سیره کفار فرورفتن در ورطه ضلالت است
قوامی ادامه داد: سیره نظری و عملی این قشر فرو رفتن آنها در ورطه ضلالت است؛ قلبشان هم مهر خورده است و به هیچ وجه با حق کنار نمیآیند و علنا مخالفت میکنند و به بیان امام صادق(ع) انکار ربوبیت و مدیریت خدا را میکند و مدیریت خدا را به رسمیت نمیشناسد با اینکه میداند خداوند حق است.
حرکت به سمت فرهنگ سازمانی کفر
رئیس بنیاد فقهی مدیریت اسلامی گفت: در مدیریت میتوان این گونه تصویر کرد که عدهای در قالب گروههای رسمی یا غیر رسمی با مدیریت یک مدیر با اینکه به شایستگی و مشروعیت و حقانیت او شناخت دارند مخالفت میکنند و این ناشی از عناد و حسادت و قدرت طلبی و دیگر مشکلات نفسانی است که به این رفتار سازمانی نابهنجار دست میزنند و یا فرهنگ سازمانی کفر را رقم میزنند.