یحیی فوزی عنوان کرد:
امام خمینی(ره)؛ نماینده گفتمان عقلگرایی اجتهادی
گروه اندیشه: عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی معتقد است انقلاب اسلامی ایران مصداق عقلگرایی اجتهادی است؛ امام خمینی(ره) جزء اصولیون شیعه بود و در نگاه ایشان نقش زمان و مکان در اجتهاد بسیار حائز اهمیت بود.
در سالروز رحلت امام خمینی(ره) به سراغ یحیی فوزی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و صاحب دکترای علوم سیاسی رفتیم و از وی درباره دیدگاههای اسلام سیاسی در جهان اسلام، ریشهها و نتایج آنها جویا شدیم که حاصل آن گفتوگوی پیش روست:
ایکنا: به نظر شما در جهان اسلام چند نوع اسلام سیاسی قابل شناسایی است؟ و تفاوتها و تشابههای این گفتمانها در چیست؟
در جهان اسلام گونههای مختلفی از اسلام سیاسی وجود دارد و نمیتوانیم از یک اسلام سیاسی واحد سخن بگوئیم. این گفتمانها اگرچه در کلیات مشترکاند اما تفسیرشان نسبت به توحید، قوانین شریعت، تشکیل حکومت و جهاد متفاوت است. در همین نقطه تفاوت انقلاب اسلامی با دیگر گفتمانهای سیاسی مشخصی میشود؛ به عبارت دیگر، در جزئیات و نوع تفسیر این گفتمانهاست که میتوان از گفتمانهای اسلام سیاسی مختلفی سخن بگوئیم.
این بحث تبعات خوبی را با خود به همراه میآورد. نخست، نگاه تحلیلگران را به جریانهای اسلامگرا عمیقتر و دقیقتر میکند و همه این جریان به یک شکل دیده نمیشوند دوم، درعرصه سیاست خارجی و تعامل با دیگر جنبشهای اسلامی میتواند مفید باشد.
اسلام سیاسی در کل یک گفتمان است که تلاش میکند به اعتقادات موجود مسلمانان معنای جدیدی ببخشد. این گفتمان در مقابل گفتمانهای سکولار شکل گرفته است؛ در واقع غیریت اسلام سیاسی، اسلام سکولار و گفتمان سکولار است -همان گونه که میدانید گفتمانها در مقابله با غیر، معنا پیدا میکند.
در این قالب، اسلامگراها به برخی آموزههای مشترک دین معنای جدیدی میبخشند؛ دال مرکزی، اسلامگرایان بحث «جامعیت دین» است. اسلامگرایان معتقدند دین جامع و کامل است و بین دین و سیاست ارتباط و نسبت تنگاتنگی وجود دارد و دین میتواند جامعه را اداره و نظام سیاسی- اجتماعی برپا کند.
ولی علیرغم این دال مرکزی، اسلامگرایان به گونههای مختلفی تقسیمبندی میشوند. بعضی از تحلیلگران سیاسی از جنبشهای اسلامی طبقهبندی سهگانه یا چهارگانهای ارائه دادهاند. طبقهبندیهایی چون بنیادگرا، معتدل و محافظهکار؛ البته بعضی از این طبقهبندیها بر اساس مشی عملیاتی و نوع نگاهی که به غرب دارند ارائه شدهاند مانند غربستیزان و غربگرایان.
اما به نظر میآید باید جنبشهای اسلامی را با مدل جدیدی طبقهبندی کنیم و این طبقهبندیهای ارائه شده چندان نمیتواند کارآمد باشد. چرا که غلبه اصلی این جنبشها فکر، اندیشه و اعتقاد آنها به دین است؛ بنابراین این حرکتها را باید بر اساس نوع مبانی فکری، کلامی و روششناسی فقهی که اتخاذ کردهاند تقسیمبندی کنیم. چندان نمیتوان با اصطلاحاتی چون محافظهکار و رادیکال تفاوت این گروهها را مشخص کرد چرا که جنبشها میتوانند در شرایط خاصی محافظهکار و در شرایط دیگر رادیکال باشد پس به نظر من برای ارائه مدلی مناسب برای تقسیمبندی جریانهای سیاسی باید به مبانی فقهی، کلامی و روششناسی خاصی که آنها اتخاذ کردهاند توجه کنیم.
ایکنا: آیا در درون جریانهای اسلامی طیفهای مختلفی قابل شناسایی هستند؟
بله، اسلامگرایان «نقل محور» و اسلامگرایانی که «عقل» را محور بحث خود قرار میدهند. درست است همه مسلمانان به نقل اعتقاد دارند و نص اساس دین است اما در مقابل این جریان عقلگرایانی هستند که به نقل نیز توجه دارند اما با نگاه اجتهادی.
ایکنا: لطفا برای هر طیف مثالهای انضمامیتری ارائه بدهید؟
جریانات سنتگرا و صوفی را میتوانیم نقلگرا بنامیم. اما از آنجایی که مد نظر ما در این بحث نقلگرایان سیاسی هستند این تفکر را میتوانیم در جریانهای سلفی مانند القاعده، وهابیت، داعش و جریاناتی که نگاه ظاهرگرایانه به نقل دارند جستوجو کنیم. البته این جریانها در شیعه نیز وجود دارد و تنها در اهل سنت نمود پیدا نکردهاند.
در جریان عقلگرایی اجتهادی، خداوند رئیس عقلا است پس قوانینی که از سوی خداوند آمده است نمیتواند عقلی نباشند؛ اما بهرهگیری از درجات عقل متفاوت است. انقلاب اسلامی ایران مصداق عقلگرایی اجتهادی است؛ امام خمینی(ره) جزء اصولیون شیعه بودند؛ در نگاه ایشان نقش زمان و مکان در اجتهاد بسیار حائز اهمیت بود. البته در بین اهل سنت بهخصوص گروههایی چون اخوان المسلمین، حماس و جمعیت محمدیه در اندونزی نگاه اجتهادی به احکام و آموزههای اسلامی بسیار تاکید شده است.
این 2 متدلوژی کلامی و فقهی باعث شده است که 2 نوع متفاوت در اندیشه سیاسی جریانهای اسلامی بهوجود بیاید. همه مسلمانان «توحید» را قبول دارند اما ظاهرگرایان به آموزههای دینی باعث شده است بسیاری از مسلمانان از دایره اسلام خارج شوند و مشرک مورد خطاب قرار بگیرند چرا که تعریف آنها از دین ظاهرگرایانه است.
همه مسلمانان اعتقاد دارند که حکومت از آن خداوند است «لا حکم الا لله» برای اثبات این مدعا به آیات بسیاری استناد میکنند. البته از این آیات تفسیرهای بیشماری ارائه شده است.
یکی از بحثها در اندیشه سیاسی نقلگرایان این است که آنها حاکمیت الهی را مغایر با حاکمیت بشر در عرصه سیاسی میداند و هیچ شانی برای مردم در عرصه سیاست قائل نیستند. بنابراین حق مردم اطاعت است و دموکراسی همردیف کفر قلمداد میشود. به عنوان مثال داعش، سخن گفتن از دموکراسی را مترادف کفر میداند و همین مسئله باعث شده است نظامهای جدید سیاسی قابل پذیرش نباشند.
در حالی که در نگاه عقلگرا بحث این است که حکومت مردم در طول حاکمیت خداوند است و خداوند حقی را به مردم داده است که خود حاکم بر سرنوشتشان باشند. کسانی که عمدتا از الگوی سلفی دفاع میکنند تاکید آنها بر الگوهای خلافت و حکومتهای یک سویه است اما در گفتمان انقلاب اسلامی بر مردم سالاری دینی تاکید میشود.
ایکنا: تفاوت گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی امام خمینی(ره) با دیگر گفتمانهای سیاسی اسلامگرا در جهان اسلام در چیست؟ همانگونه که اشاره کردید تمام این گفتمانها همگی از فقه اسلام تغذیه میشوند چه عواملی باعث شده است این جریانها در عینیت با هم در تضاد باشند؟ به عبارت دیگر نسبت اسلام سیاسی امام خمینی(ره) و گفتمان انقلاب اسلامی با دیگر گفتمانهای اسلام سیاسی در چیست؟
همانگونه که اشاره کردم 2 نوع نگاه به فقه وجود دارد؛ نگاه عقلگرایانه و نگاه ظاهرگرایانه. قائلین به دیدگاه ظاهر گرایانه با دید متفاوتی به مباحث فقهی، شرعیت و نوع اجرا احکام اسلامی مینگرند همه مسلمانان معتقد به اصل «جهاد» هستند؛ جهاد یکی از فروع دین است. اینجا این پرسش مطرح میشود که چرا بعضی از جریانهای سیاسی اسلامی عنوان جهادی به خود نسبت میدهند؟ در پاسخ باید بگویم نوع نگاه و تفسیری که به جهاد دارند متفاوت است.
سلفیها معتقدند جهاد فریضه فراموش شده است و باید آن را احیا کنند همانگونه که میدانید در آموزههای اسلامی سخن از 2 نوع جهاد «اصغر» و «اکبر» میشود. جهاد اکبر، همان جهاد جنگی و نظامی است یعنی جهاد در جنگ خلاصه میشود آنها بر این باورند که باید پیروزی شوند حتی از طریق وحشت و ایجاد ارعاب و خشونت. در حالی که امام خمینی(ره) بر این اعتقاد بود که جهاد ابتدایی در دوران حضور امام معصوم(ع) محقق میشود بنابراین در دوران غیبت جهاد ابتدائی نباید انجام بگیرد.
در دوران غیبت تنها جهادی که مشروعیت دارد جهاد دفاعی است. باز این جهاد، جهاد اصغر است نه جهاد اکبر. در واقع جهاد اکبر مبارزه با نفس و خود سازی است و در بحث جهاد اولویت با خود سازی است.
بحث دیگر، مباحث پیش از جهاد است یعنی اینکه چه کسانی در دایره کفر جای میگیرند. با توجه به نگاه محدودی که سلفیها دارند بخش عمدهای از مسلمانان در دایره کافرین جای میگیرند. این طیف بر این باورند که مسلمانان کسانی هستند که علاوه بر اقرار زبانی، اعمالی را هم باید انجام بدهد.
بنابراین کسی که شهادتین را بر زبان آورد مسلمان نیست؛ بلکه باید اعمالش هم اسلامی باشد. عمل اسلامی، در منظومه فکری آنها به این معناست که مسلمانان همچون آنها عمل کنند و اگر چنین نکنند مسلمان نیستند. این قرائت باعث میشود بخش عمدهای از مسلمانان از جرگه مسلمان بودن خارج شوند و وقتی مسلمان نباشد یعنی مشرک، منافق و کافر هستند.
همه مسلمانان بر این باورند که نباید کسی در دین بدعت ایجاد کند و بدعت در دین حرام است ولی بدعت به چه چیزهایی اطلاق میشود؟ بعضی از جریانهای سلفی هر چیز جدیدی که نصی برای آن نباشد را بدعت در دین میدانند به عنوان مثال بعضی مفتیان عربستان نامهای به ملک سعود نوشتند و از او پرسیدند چرا از هواپیما، تلگراف و دیگر ابزارهای مدرن استفاده میکنید؟ اینها در دین نیست و بدعت در دین محسوب میشود وقتی دایره بدعت بزرگ باشد بسیاری از مظاهر جدید عمدتا بدعت قلمداد میشوند.
پس از نظرگاه سلفیها مباحثی چون پارلمان، رای دادن در عرصه سیاست و استفاده از یک سری تکنولوژیهای جدید بدعت است چرا؟ چون نصی درباره آنها وجود ندارد در واقع اصل بر «اصالت الحذر» است یعنی از هر چیز جدید باید حذر کرد. ولی در گفتمان عقل گرا، اصل بر «اصالت برائت» است یعنی اصل بر این است که همه چیز حلال است مگر اینکه خداوند در مورد آن نص خاصی آورده باشد. اگر نص خاصی نداشته باشیم حلال است و مشکلی ندارد چون شرع آن را پذیرفته است. در قرآن آیهای در مورد استفاده از تکنولوژی وجود ندارد پس این بحث در حوزه مباحات قرار میگیرد و شرع آن را میپذیرد. این 2 نگاه و قاعده فقهی تاثیر خود را بر رفتار، نوع تعامل با دیگران، نوع استفاده از امکانات و نوع برخورد با تمدنهای جدید را برای افراد مشخص میکند.
ایکنا: یکی از وجوه تفارق اسلام سیاسی انقلاب اسلامی با دیگر گفتمانهای اسلامی عدم بهرهگیری از خشونت است به نظر شما این تفارق از اعتقاد به چه اصولی ناشی میشود ؟
بحث خشونت از آنجا ناشی میشود که جریانها هر عملی را برای پیروزی خود مجاز ببینند ولی در گفتمان عقلگرا قائلین به آن، معتقد به یک سری قواعد، حقوق و عدالت هستند. بعضی از متفکرین قاعده عدالت را فرا دینی میبینند و بر این باورند که عدالت در واقع یک امر طبیعی و فطری است و احکام خداوند عادلانه است. بنابراین عدالت مفهومی است که حتی شریعت در آن چارچوب نازل شده است و همه باید عدالت را رعایت کنند؛ بنابراین احکام اسلام نمیتواند ناعادلانه باشد.
یک سری حقوق را خداوند برای انسانها به صورت فطری قرار داده است و این حقوق خدادادی را کسی نمیتواند از افراد سلب کند؛ در نگاه دیگر، حق همان چیزی است که از دل آیات و روایات استنباط میشود؛ بنابراین چیز مستقلی به نام عقل و عدالت وجود ندارد. همین قرائت باعث میشود که خود به خود نگاه و تفسیر خاصی از دین مبنا قرار بگیرد که کاری با عدالت، حق، انصاف و مباحثی از این دست ندارد. این تفسیرهای نابهجایی باعث شده است اقداماتی انجام بگیرد که چهره اسلام نزد جهانیان مخدوش شود.
در حالیکه امام خمینی(ره) خطاب به شورای نگهبان فرمودند: «کاری نکنید که باعث وهن اسلام شود». یعنی در دنیای امروز باید ملاحظات زمان و مکان را هم در نظر بگیریم اگر انجام «حد» وهن و توهینی برای اسلام بهوجود بیاورد و باعث شود اسلام در جهان امروز بد جلوه داده شود از دید امام آن حد را باید تعطیل کرد؛ به همین دلیل در جمهوری اسلامی ایران حکم «سنگسار» کردن به حالت تعلیق درآمد. سنگسار حکمی است که در قرآن آمده است اما چرا سنگسار نمیکنند؟ چون میگویند در دنیای معاصر، سنگسار کردن ممکن است چهره بدی از اسلام در جهان ارائه بدهد. پس احکام را باید با توجه به ملاحظات زمان و مکان تفسیر کنیم تا چهره اسلام در جهان دچار خدشه نشود در واقع اجتهاد مبتنی بر زمان و مکان بر همین مبناست.
ولی داعش دیگر مسلمانان را زنده زنده میسوزاند و جلوی دوربین با شعار «محمد رسول الله» و «الله اکبر» سر میبرد. این اعمال چهره بدی از اسلام و محمد(ص) در نزد جهانیان ترسیم کرده است؛ در واقع در نزد آنها هدف پیروزی است و از طریق رعب و وحشت میخواهند به نتیجه برسند. این بحث درون دینی است ولی یکسری جریانات برون دینی تلاش میکنند اسلام را بد جلوه بدهند و وحشتی را در دنیای امروز ایجاد کنند تا بتوانند به اهداف خود برسند.
در آخر جمعبندی از بحث ارائه بدهید؟
هر اسلام سیاسی منتهی به حکومت نمیشود؛ اسلام سیاسی، طیفهای مختلفی دارد همانگونه که اشاره کردیم اسلام سیاسی در مقابل اسلام سکولار شکل گرفته است. برخی معتقد هستند که اسلام دین فردی است و با عرصه سیاست ارتباطی ندارد. تعداد دیگر بر این باورند که اسلام آموزههای سیاسی دارد و میتوان جامعه را براساس ارزشهای اسلامی اداره کرد ولی الگوی حکومتی خاصی را ارائه نکرده است و مسلمانان باید الگوی حکومتی را انتخاب کنند که از ارزشهای اسلامی پاسداری میکند و به صورت مشخص در درون اسلام از الگو حکومتی خاصی سخن به میان نیامده است.
جریان دیگر بر این مبنا شکل گرفته است که اسلام علاوه براینکه تاکید بسیاری بر روی ارزشهای اسلامی دارد الگوی حکومتی هم ارائه کرده است الگوهای چون خلافت، امامت، نیابت، یا ولایت فقیه. این مدلهای حکومتی نگاه حداکثری دارند و معتقدند دین با سیاست و حکومت مرتبط است. در واقع اسلام الگوی حکومتی دارد و در پی این نیست که یک سری ارزشهای اسلامی را در عرصه سیاست تسری بدهد بلکه میخواهد آنها را مستقر کند بنابراین اسلام الگوی مشخص و معینی در ارتباط با حکومت دارد.
سیرآنوش موسوی