به گزارش ایکنا؛ در این شماره نشریه فلسفه و کودک، مقالاتی با عناوین «پرسش»، «دراماتورژی انیمیشن خط به عنوان الگوی فلسفه و کودک»، «تحلیل و بررسی زمینه گرایی و پیامد آن در نظریه «تفکر انتقادی منصفانه» ریچارد پاول»، «از مکتبخانهها تا مدرسههای دولتی؛ بازخوانی انگیزههای نظری و عملی راهبر مدارس عصر قاجار»، «بررسی سیر آراء و اندیشههای مربوط به مفهوم کودکی در ایران باستان»، «تبیین و بررسی تربیت اخلاقی کودک»، «واکاوی جایگاه فضای مجازی در تعلیم وتربیت؛ فرصتها و تهدیدها» و «الگوهای حکیمانه کودک پروری ایرانی اسلامی» منتشر شده است.
دراماتورژی انیمیشن خط به عنوان الگوی فلسفه و کودک
در طلیعه نوشتار «دراماتورژی انیمیشن خط به عنوان الگوی فلسفه و کودک»، میخوانیم: بیان مسائل پیچیده فلسفی و کلامی برای کودکان و ارائه پاسخ به پرسشهای فکری و الهیاتی آنان میتواند به شیوههای مختلفی صورت پذیرد. این شیوهها میتواند همراه با رشد و ارتقای اندیشهورزی و فلسفهورزی در کودکان باشد. یکی از راههای دست یافتن به این شیوهها، دراماتورژی آثاری است که دیگران تولید کردهاند. سریال انیمیشن خط یکی از کارآمدترین این تولیدات است. در دراماتورژی سریال خط دست کم پنج مولفه حاصل میشود که در قالب کارتون انیمیشن، لباس تجسم پوشیده است:۱) مفهوم خداوند و صفاتش و حضور همیشگی خدا، ۲) صدور کثرات از وحدت و قیام ماسوا به آفریننده، ۳) رابطه دائمی آدمی با خالق و دعا و تقاضای حوایج مختلف، شکرگزاری و کفران نعمت، ۴) خودشناسی، تامل در خود و تغییرات و تحولات اساسی در خویشتن، ۵) بیان فضایل و رذائل اخلاقی و تشویق به رفتارهای خوب و تقبیح رفتارهای بد. مولفه پنجم در عمده آثار کودک و نوجوان مد نظر خالقان آن آثار است و ویژگی خاص سریال خط محسوب نمیشود.
تحلیل و بررسی زمینه گرایی و پیامد آن در نظریه «تفکر انتقادی منصفانه» ریچارد پاول
نویسنده مقاله «تحلیل و بررسی زمینه گرایی و پیامد آن در نظریه «تفکر انتقادی منصفانه» ریچارد پاول در طلیعه نوشتار خود آورده است ریچارد پاول متفکری مشهور در زمینه تفکر انتقادی است که بر کاربرد آن در تصمیمات و کنشهای انسانی تاکید میورزد. وی با تحلیل استدلال و تفکر به مجموعه مولفههایی دست یافت که کلید تحلیل تفکر بحساب میآیند. زمینهگرایی او در این مجموعه آشکار است. زمینهگرایی بموازات نظریههای مبناگرایی و انسجام گرایی، واکنشی متفاوت به شکاکیت است. با توجه به این منظر، توجیه، در چرخش معرفتی به زمینههای اجتماعی التفات خواهد کرد. به این ترتیب، زمینه گرایی از مولفه های زمینه یی همچون اعمال، روابط اجتماعی، فرهنگ و دیگر موقعیتهای جوامع انسانی جهت موجه یا ناموجه ساختن یک باور بهره میجوید. زمینه به این معنا میتواند فرض گرایش پاول را به متن محوری، کثرت گرایی و نسبیت گرایی صورتبندی کند. بررسی این پیامدها در نظریه ریچارد پاول، سوال اصلی پژوهش حاضر است. حل تعارض زمینه گرایی با تفکر انتقادی را میتوان از نوآوریهای رویکرد پاول به حساب آورد که از نظر پژوهشگران مغفول مانده است. اقبال جهانی به الگوی وی، پژوهش حاضر را برای تحلیل چگونگی هم نشست آنها ضروری ساخته است. فرضیه این پژوهش آن است که پاول توانسته روشی اعتدال گرایانه اتخاذ کند که حاوی ملاکهایی جهانشمول بوده و در عین حال توجه به زمینه دارد. نتیجه آنکه پاول در الگوی تفکر انتقادی منصفانه خود، هشیارانه از تقلیل گرایی در ابعاد تفکر اجتناب داشته و به این وسیله پیامدهای زمینه گرایی را کاهش داده است.
بررسی سیر آراء و اندیشه های مربوط به مفهوم کودکی در ایران باستان
در طلیعه نوشتار «بررسی سیر آراء و اندیشه های مربوط به مفهوم کودکی در ایران باستان» میخوانیم: نوشتار حاضر به بررسی آراء و اندیشه های مربوط به مفهوم کودکی در ایران باستان میپردازد. روش مورد استفاده در این پژوهش، تحلیل اسنادی بوده و در این جهت کلیه منابع و مراجع موجود و مرتبط با آراء و اندیشههایی که مفهوم کودک در ایران باستان را بیان نموده، مورد بررسی قرار گرفته است. یافتههای پژوهشی نشان میدهد در طی قرون و اعصار متمادی سازمان تعلیم و تربیت یکسان نبوده و به فراخور زمان، فضاهای آموزشی در دورانهای مختلف، متفاوت بودهاند. لیکن در بخش اعظم این مدت، خانواده، آتشکده و آموزشگاه درباری به پرورش اطفال و نوجوانان میپرداختند که البته در برخی قرون، دبستان و دانشگاه نیز بدان افزوده شده است. بگواهی تاریخ، ایرانیان از دیرباز برای خرد و دانش ارزش زیادی قائل بوده اند تا آنجاکه در ادعیهای که از آن زمانها به جای مانده است، از خداوند خواسته شده که به آنها دانش و بینش عطا فرماید. در آموزههای زرتشت، یکی از راههای رسیدن به بهشت موعود، «کوشش و کمک به تعلیم و تربیت نوع بشر» معرفی شده، چرا که به نیروی دانش، شر و ستم، این دو آثار جهل، از جهان رخت برمیبندد. در ایران باستان، تعلیم و تربیت انقطاع نمیپذیرد و از کودکی تا پیری زمان آموختن است. آموزش برای زندگی است؛ یعنی علم و عمل توام است و سراسر زندگی فرد و فعالیتهای او را دربرمیگیرد. در این نظام تربیتی فرد نه تنها برای کسب علوم، فضایل اخلاقی و اخذ اصول فکری آموزش میدید بلکه علوم مدنی و دانش زندگی عملی را نیز فرامیگرفت. هدف از آموزش و پرورش در ایران باستان این بود که کودک را معتقد به خدا و متدین بار بیاورند و او را دارای اخلاق نیکو سازند و به او پیشه و هنر بیاموزند و به بهداشت تن متوجه و مامور نمایند. به هر حال با عنایت به شواهد بر جای مانده از دوران باستان، میتوان اذعان داشت که در ایران باستان عوامل اولیه تعلیم و تربیت عبارتند از: طبیعت و وضع جغرافیایی کشور، آراء و عقایدی که آریاییها با خود آورده بودند و زرتشت آنها را پیراسته و اصلاح کرده بود؛ بعبارتی نقش دین در روند آموزش و دولت و نقش ویژه آن در پرورش دادن متعلمین برجسته است.
الگوهای حکیمانه کودکپروری ایرانی اسلامی
نویسنده مقاله «الگوهای حکیمانه کودکپروری ایرانی اسلامی» در طلیعه نوشتار خود آورده است یکی از عناصری که الگوهای کودکپروری ایرانیان را از سایر ملل، متفاوت و بلکه متعالی میسازد، حضور حکمت در اندیشه اسلامی ایرانی این قوم است. حکمت، از دیرباز حلقه اتصال تعلیم و تربیت و تمدن بشری بوده است. تاریخ تمدن بشر نیز همیشه گویای این حقیقت است که ایران همواره مهد تمدن و علم و حکمت بوده و با ظهور دین مبین اسلام، رونق تازه یی یافته و ثمره خویش را به جهانیان عرضه داشته است. تعلیم و تربیت حکیمانه ایرانیان در گاهواره اسلام به بلوغ و بالندگی دست یافته و توانسته از خود الگوهایی باقی بگذارد که ملل دیگر، آنها را در اندیشه حکیمانه سرمشق خویش قرار دهند؛ چنانکه اگر تعصب ملی گرای ایرانی، خود را به میان نمیانداخت، چه بسا ایشان این الگوها را به نام ملل خویش و برای تاریخ فرهنگ خود به ثبت میرساندند. در نوشتار حاضر، سعی شده به این الگوها پرداخته شود و تاثیر حکمت اسلامی ایرانی در آنها بازخوانی گردد.
انتهای پیام