نگاهی به کتاب «سیره ابوترابی»؛ از تولد تا عروج
کد خبر: 3902320
تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۵

نگاهی به کتاب «سیره ابوترابی»؛ از تولد تا عروج

مجموعه دوجلدی «سیره ابوترابی» ویژگی‌های شخصیتی و اخلاقی مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر ابوترابی فرد را دربردارد که به اهتمام غلامعلی رجایی به نگارش درآمده است.

گذری بر کتاب «سبره ابوترابی»؛ از تولد تا عروجبه گزارش خبرنگار ایکنا، مجموعه دوجلدی «سیره ابوترابی» ویژگی‌های شخصیتی و خصوصیات اخلاقی مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر ابوترابی فرد را دربردارد که به اهتمام غلامعلی رجایی به نگارش درآمده است. جلد نخست «سیره ابوترابی» شخصیت وی را در طول دوران اسارت در اردوگاه‌های ارتش صدام به تصویر می‌کشد و شامل خاطرات خویشان، نزدیکان و آشنایان حجت‌الاسلام ابوترابی است که بخشی از آن‌ها حاصل تلاش دوستان مصاحبه‌گر در تهران، قزوین و دزفول‌ هستند و بخش دیگر تلخیص اسناد منتشرشده در کتب، روزنامه‌ها و مجلات است و مجلد دوم نیز به شرح خاطرات وی در دوران ۱۰ ساله اسارت در اردوگاه‌های مختلف عراق در سال‌های ۱۳۵۹ – ۱۳۶۹ می‌پردازد. 

تولد

سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد در ۵ آبان ۱۳۱۸ در خانواده‌ای روحانی در قم متولد شد. اجداد پدری و مادری وی از بزرگان علم و دین در دارالمؤمنین قزوین بوده‌اند. آیت الله سیدابوتراب مجتهد از علمای بزرگ معاصر مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم، جد پدری وی است و جد مادری وی نیز آیت الله سیدمحمدباقر علوی قزوینی است. 

دوران کودکی و نوجوانی

سیدعلی‌اکبر دوران کودکی و نوجوانی خود را تحت تربیت و ارشاد پدر عالم و متقی خود سپری کرد و از همان آغاز نوجوانی، راه مستقیم الهی خود را برگزید. وی تا کلاس پنجم ابتدایی در قم به تحصیل پرداخت و برای گرفتن مدرک ششم ابتدایی به قزوین رفت. تحصیل وی در سال ۱۳۳۳ در دبیرستان دین و دانش قم که شهید مظلوم، دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی، آن را پایه‌گذاری کرده بود، ادامه یافت. شهید دکتر مفتح از جمله اساتید این دبیرستان بود. وی سپس برای ادامه تحصیل به دبیرستان حکیم نظامی قم رفت و در رشته ریاضی به تحصیل پرداخت. در سال ۱۳۳۹ از این دبیرستان دیپلم ریاضی گرفت.

وی در سفری که با تنی چند از دوستان برای کاستن از فشار‌های دایی‌اش در اعزام او به آلمان و نیز زیارت حضرت رضا(ع) به مشهد مقدس رفت. سیدعلی‌اکبر در اوایل سال ۱۳۴۰ راهی مشهد شد و به توصیه پدر و پدربزرگ خود، محضر درس مرحوم آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی را درک کرد. وی پس از یک سال و نیم تحصیلات مقدماتی، به پیشنهاد استاد خود تصمیم گرفت، معمم شود و بنا به توصیه استاد به حرم امام رضا(ع) مشرف شد و در همان جا لباس روحانیت را بر تن کرد.

حضور در عرصه‌های سیاسی

دوره نوجوانی سیدعلی‌اکبر، مصادف با فعالیت‌های سیاسی جمعیت فداییان اسلام به رهبری شهید سیدمجتبی نواب صفوی بود. او بار‌ها در جلسات سخنرانی نواب صفوی و سایر اعضای جمعیت فداییان اسلام حضور پیدا می‌کرد و آن گونه که در خاطرات خود گفته از محتوا و لحن خطابه‌های بسیار آن‌ها و صلوات‌های آهنگینی که با صدایی رسا می‌فرستادند و مشخصه جلساتشان در این ایام بود، بسیار لذت می‌برد.

وی به خوبی در جریان حوادث سیاسی سال ۱۳۴۱ بود. در ۴ بهمن همان سال که شاه قصد سفر به قم برای جلب نظر مراجع درباره رفراندوم اصول ششگانه را داشت، امام با صدور بیانیه‌ای که بر در و دیوار شهر نصب شده بود، ضمن دستور تحریم استقبال مردم از شاه، از مردم خواستند در خانه‌هایشان بمانند و بیرون نیایند. پیشتر امام، رفراندوم اصول شش‌گانه شاه در ۶ بهمن را که خبر آن در روزنامه‌ها اعلام شده بود، تحریم و اجرای اصول آن را مقدمه‌ای برای از بین بردن مواد مرتبط با مذهب اعلام کرده بود.

دوره آشنایی سیدعلی‌اکبر با امام از همین ماه‌ها آغاز می‌شود. وی علاوه بر حضور در نماز جماعت مغرب و عشا که امام در منزل خود اقامه می‌کرد، گاهی نیز در سخنرانی‌های ایشان در مسجد اعظم حضور داشت و از محضرشان استفاده می‌کرد. وی در حادثه مدرسه فیضیه حضور داشت و در جلسه عصر مدرسه فیضیه که مرحوم آیا الله العظمی گلپایگانی در آن، همه ساله شرکت می‌کرد، شرکت کرد و در حمله چماق به دستان اجیر شده رژیم شاه به طلاب و حاضرین در مجلس، نظاره‌گر شکسته شدن حرمت مدرسه فیضیه و ضرب و جرح طلاب و شاگردان امام صادق(ع) توسط نیروهای چماق به دست و گارد مسلح شاهی بود. وی در این روز ناچار شد برای در امان ماندن از آسیب ضربات چماق به دست‌های اجیر شدگان نظام، با بیست نفر از طلاب به اتاقی در طبقه بالای مدرسه فیضیه پناه بردند.

سیدعلی‌اکبر شاهد حضور شجاعانه حضرت امام در مدرسه فیضیه پس از حادثه تخریب آن توسط عمال شاه بود. پس از آنکه امام و همراهان او در ورود به مدرسه فیضیه با درب بسته مدرسه مواجه شدند، احتمالاً او با اشاره امام، با چابکی خاصی که داشت به همراه دو نفر دیگر از دیوار مدرسه بالا رفته و درب آن را به روی امام و همراهانش باز کرده ولی به رسم عادت از اظهار نام خود در این ماجرا خودداری کرده است. وی در خاطرات خود گفته است: وقتی در حضور امام در مدرسه فیضیه مداحی شد، برای اولین بار شاهد گریه امام در مدرسه‌ای بودم که هنوز بر در و دیوار آن آثار خون طلاب دیده می‌شد.

تحصیل در نجف 

در تابستان سال ۱۳۴۴ که امام خمینی(ره) از تبعید ترکیه به نجف رفت، سیدعلی‌اکبر تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل خود به صورت قاچاق از آبادان و خرمشهر به بصره و سپس به نجف عزیمت کند. شیخ سلمان خاقانی از علمای خرمشهر، او را در این کار، مساعدت کرد. سیدعلی‌اکبر بلافاصله پس از ورود به نجف به مدرسه قزوینی‌ها رفت که حجره محقری را به صورت موقت در اختیار او قرار دادند. در دوره اقامت وی در نجف، در اوقات زیارتی خاص سیدالشهدا بار‌ها پیاده از نجف به کربلا رفت که در یکی از این سفر‌ها در معیت مرحوم، شهید محراب، آیت الله سید اسدالله مدنی و مرحوم آیت الله سیدمصطفی خمینی بود.

ارتباط با شهید اندرزگو

در سال ۱۳۴۹ که امام به مناسبت شهادت آیت الله سیدمحمدرضا سعیدی که به دست ساواک صورت گرفت، بیانیه‌ای صادر کرد. قرار شد اعلامیه‌های تکثیر شده امام را که در چمدانی جاسازی شده بود، به قم ببرد. فرد دیگری که قبل از او چمدان اولی را با خود به ایران برده بود در مرز خسروی دستگیر شد و تحت فشار بازجویی‌ها و آزار‌های ساواک، به وجود چمدان دومی که در روز‌های بعد، توسط آقای ابوترابی به ایران برده می‌شد، اعتراف کرد. با این اعتراف سیدعلی‌اکبر که از ماجرا باخبر نبود، در ۱۴ مرداد ۱۳۴۹ در مرز خسروی بازداشت و پس از ضبط ۱۲۵۴ برگ اعلامیه امام که با عنوان پاسخ به محصلین علوم اسلامی بود، از او کشف شد، ابتدا به ساواک کرمانشاه منتقل و در همان روز به تهران اعزام و بلافاصله در زندان قزل قلعه تهران زندانی شد، سپس به زندان قصر تهران منتقل شد و طبق رأی دادگاه به ۶ ماه حبس قطعی با احتساب محکومیت قبلی محکوم شد. وی در ۱۷ دی ۱۳۴۹ از زندان آزاد شد.

وی در ادامه فعالیت‌های سیاسی خود پس از آزادی از زندان با مجاهد شهید سیدعلی اندرزگو آشنا شد. برخی از ملاقات‌های این دو با همدیگر در مدرسه علمیه چیذر در شمیران تهران که اندرزگو بیشتر اوقات خود را در آنجا به سر می‌برد، صورت می‌گرفت. تابستان 1353 اوج فعالیت‌های شهید اندرزگو در تأمین و انتقال اسلحه به مبارزان داخل کشور بود. وی در این سال‌ها با نام مستعار شیخ عباس تهرانی فعالیت می‌کرد. جالب آنکه سیدعلی‌اکبر ابوترابی در سخنرانی‌های پس از اسارت به رسم عادت گذشته در خاطرات خود به اشتباه مکرراً از شهید سیدعلی اندرزگو به نام مرحوم شیخ عباس نام می‌برد. ابوترابی در این ماه‌ها توانست خانه امنی برای شهید اندرزگو در تهران فراهم کند. شهید اندرزگو از ابوترابی در تأمین کمک‌های مالی برای خرید اسلحه و دیگر نیازهای مبارزه از خیرین تهران و شهرستان‌ها استفاده مناسبی می‌کرد. 

شهید چمران از حضور ابوترابی در گروهش بی‌اطلاع بود

با پیروزی ملت مسلمان ایران و سقوط رژیم شاهنشاهی، فعالیت‌های ابوترابی از تهران در قزوین ادامه یافت. در همان روزهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی که کمیته انقلاب اسلامی در قزوین تشکیل شد، فرماندهی آن به ایشان واگذار شد. این انتصاب تصمیم مبارزین فعالی بود که قبل از تشکیل کمیته انقلاب، در مسجد شیخ الاسلام قزوین توانایی‌های او را شناخته بودند.

پس از کار و تلاش مداوم سیدعلی‌اکبر ابوترابی در مسئولیت کمیته امداد امام خمینی قزوین، وی در این انتخابات شرکت کرد و توانست در میان 7 نفر از منتخبان، بالاترین رأی را از آن خود کند و ریاست شورا را برعهده گیرد.

با شروع جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ و بعضی فشار‌های محلی که به او وارد می‌شد، تصمیم گرفت با توجه به حمله دشمن و احساس وظیفه و همچنین دعوت از نیروهای مردمی برای حضور در جنگ به جبهه‌ها عزیمت کرد و به گروه شهید چمران که مرکزیت آن در استانداری خوزستان مستقر بود، بپیوندند. بر همین اساس، ۱۰ روز پس از آغاز جنگ، ریاست شورای شهر قزوین را به دیگری واگذار کرد و به اهواز رفت و بدون اینکه به کسی اطلاع بدهد به مقر ستاد جنگ‌های نامنظم رفت و به طور ناشناس به گروه شهید چمران پیوست، به گونه‌ای که تا مدت‌ها شهید چمران نمی‌دانست حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر ابو ترابی در جمع اعضای گروه او حضور یافته است.

وی در ۲۶ مهر ۱۳۵۹ پس از دیدار شهید چمران برای شناسایی مواضع دشمن در تپه‌های الله اکبر به این منطقه عزیمت کرد و پس از لو رفتن مواضع خود در اثر اشتباه فرد همراهش در محاصره نیرو‌های بعثی قرار گرفت، اما با چالاکی خاصی توانست به سمت مواضع خودی عقب‌نشینی کند. همانگونه که خود گفته تانک عراقی که به دنبال دستگیری او بود در اثر توسل وی به امام زمان در رمل‌ها فرو رفت و از تعقیب وی بازایستاد. او پس از فرار تصمیم گرفت همان شب برای نجات فرد همراهش که در منطقه محاصره شده افتاده بود، پای به آن منطقه محاصره شده بگذارد که به اسارت نیرو‌های بعثی درآمد.

ابوترابی، سخت‌ترین لحظات و شیرین‌ترین دقایق را در دوران ده ساله اسارت سپری کرد و سرانجام در تاریخ ۲۴ شهریور ۱۳۷۹ پیروز و سرافراز به میهن اسلامی بازگشت. وی علاقه خاصی به امام رضا(ع) داشت و از سوی تولیت آستان قدس رضوی در نخستین روز‌های ورودش به کشور با افتخار به کسوت خادم افتخاری آن حضرت درآمده بود و به این منصب افتخار می‌کرد. وی به اتفاق پدر ارجمندش در نیمه شب ۱۱ خرداد ۱۳۷۹ از تهران با خودروی شخصی خود در معیت دو نفر از دوستان آزاده به سمت مشهد حرکت کردند و صبح روز بعد که سالروز شهادت حضرت رضا(ع) بود، در ساعت ۱۰:۲۰ صبح در حدفاصل شهر‌های سبزوار و نیشابور در حادثه رانندگی به لقاء حق شتافت.

پیکر مطهر او و پدر بزرگوارش در یکی از حجره‌های جنوبی صحن آزادی حرم حضرت امام رضا(ع) در کنار تربت عارف سالک، مرحوم حاج شیخ جعفر مجتهدی تبریزی، به خاک سپرده شد.

انتهای پیام
captcha