به گزارش ایکنا، مؤسسه آموزش عالی حوزوی امام رضا(ع) سلسله نشستهایی با عنوان «عقلانیت نوین اسلامی» با تدریس عطاالله رفیعی آتانی، عضو هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت، هر هفته به صورت مجازی برگزار میکند. متن چهارمین جلسه از نظر میگذرد؛
«گفتیم منظور ما از علوم انسانی، دانشهایی هستند که به نحوی موضوع آن انسان است و الا علوم انسانی به معنای اینکه عالم آن انسان باشد، شامل همه دانشهای بشری خواهد شد. آنجایی که موضوع دانش انسان است، حداقل به چهار جهان قابل دستهبندی است؛ یعنی آنگاه که شما درباره انسان سخن میگویید، در مورد پنج جهان انسانی سخن میگویید.
در یک دستهبندی کلی، جهان اول جهان کنشگران انسانی است. منظور از کنشگران انسانی آنهایی هستند که در حال رفتار هستند؛ یا فرد یا جامعه. جهان کنشگران، مثل جهان فعالان بازار بورس یا فعالان سیاست است. دانشی که ما در این عرصهها میخواهیم، محتوای خاص خودش را دارد.
جهان بعدی جهان حکمرانی است و به طور خاص جهان دولت است. منظور ما از جهان دولت، جهانی است که هدف آن تغییر رفتار کنشگران است؛ یعنی دولت دوست دارد مردمان طوری دیگری باشند، غیر از طوری که هستند. اینکه اصطلاح حکمرانان را به کار میبرم، به خاطر این است که فقط شامل دولت نیست و رسانهها هم کارکرد دولت را دارند و ماهیت آنها تغییر رفتار کنشگران است. کنش این دو گروه در تعامل با هم اتفاق میافتد.
بعد از اینکه این کنش اتفاق میافتد، تحلیل این کنشها مطرح میشود. یک انسان یا مجموعهای از انسانها موضوع کار خودشان را تحلیل این کنشها میدانند؛ یعنی مسئله آنها عمل نیست، مسئله آنها فهم عمل دیگری است. تحلیلگران سیاسی، تحلیلگران اقتصادی و تحلیلگران اجتماعی کارشان این است به عمل دیگران نگاه کنند و آن عمل را توضیح بدهند.
جهان بعدی جهان متدولوژیستها یا فیلسوفان علم است. کار آنها این است که دنیای تحلیلگران را توضیح دهند، یعنی فیلسوف علم نظمهای حاکم بر ذهن تحلیلگران و عالمان آن علم را توضیح میدهد. نقشی که ما در این جلسه داریم، نقش آخر است؛ یعنی میخواهیم نظمهای موجود در نظریات علوم انسانی را پیدا کنیم. وقتی ما از فلسفه علوم انسانی صحبت میکنیم، یعنی میخواهیم کل این فرآیند را توضیح دهیم. فیلسوفان علم در یک بلندایی ایستادند و کل این فرآیند را نگاه میکنند و نظمهای حاکم را گزارش میکنند. پوپر به درستی گفته است که فلسفه علم، نظریه حاکم بر نظریهها است.
من مجبورم این موضوع را در چند رشته پیاده کنم. وقتی شما با بعد اقتصادی زندگی روبرو میشوید، جهانبینی و دستگاه فلسفی شما با موضوع درگیر میشود. وقتی جهانبینی شما به پرسشهای بنیادین در این زمینه پاسخ داد، موضوع فلسفه اقتصاد به وجود میآید. اگر موضوعی از دستگاه فلسفی و جهانبینی شما تأیید گرفت، فرصت تأملات فلسفی را برای شما فراهم میکند. از اینجا مبانی فلسفی شما در اقتصاد استخراج میشود. منظور از مبانی فلسفی اقتصاد این است که وقتی شما بعد اقتصادی زندگی را در چهارچوب دستگاه فلسفی خودتان انداختید، گزارههایی تولید میشود؛ مثل اینکه محدودیت بعد اقتصادی زندگی ناشی از ظلم است یا ناشی از جهان ماده است.
از مبانی فلسفی شما در اقتصاد، مسائلی که باید در اقتصاد حل کنید، خودش را روشن میکند. شما این فرایند را هم برای فرد ببینید و هم برای جامعه. مثلا مسئله این است آیا من باید دنبال لذت زندگی باشم یا در جهان مادی چقدر ظرفیت وجود دارد که زندگی اقتصادی خودم را سامان بدهم یا هدف من از زندگی اقتصادی چیست. فلسفه اقتصاد دانشی است که به این پرسشها جواب میدهد؛ چه برای فرد و چه برای جمع.
اگر این سوالات پاسخ پیدا کند، در اقتصاد اصولی پیدا میشود. منظور از اصول، خطوطی است که زندگی اقتصادی ما را جهت میدهد. مثلاً اگر من فرد هستم، میگویم زندگی اقتصادی هدف نیست و باید زندگیم در خدمت اهداف دیگرم باشد یا میگویم جامعه وجود خارجی ندارد یا دارد یا محیط مادی هیچ ارتباطی با جهان فرامادی ندارد یا در زندگی اقتصای آزادی مهمترین چیز است. اینها گزارههای نخستین و خطوط راهنمای شما برای تصمیمگیری است. نظام اقتصادی که بعد از این شکل میگیرد، این است که میگوید بهترین روابط بین نهادهای اقتصادی که این اصول اقتصادی در آن قابل تحقق است، چیست. مثلاً نظام سرمایهداری نظامی است که کمک میکند انسانی که فلسفهاش این است که زندگی اقتصادی هدف است به هدف خودش برسد.
بعد از داشتن نظام اقتصادی، شما میتوانید احکام اقتصادی یا فقه اقتصادی تولید کنید. فقه اقتصادی بعد از این معنا پیدا میکند که نظام اقتصادی شما روشن است. اگر فقیهی در حال اظهار نظر فقهی قرار دارد، باید قبلش بگوید این فتوای من یا این مقرراتی که وضع میکنم، برای کدام نظام اقتصادی است. بنابراین نباید به صورت گزارهای حکم کند. این همان بحث مهمی است که در ادبیات اندیشه حضرت امام آن را میشناسیم، مبنی بر اینکه نظام مهمتر از فقه است.
کسانی که با ادبیات شهید صدر آشنا هستند، میدانند ایشان عنوان کار خودشان را مذهب اقتصادی گذاشتند. کاری که ایشان باید انجام میداد، این است که باید مذهب اقتصادی را از فلسفه اقتصاد استخراج میکرد، اما ایشان با این استدلال که فقه ما فربه و جاندار است، این کار را به نحو معکوس انجام داد؛ یعنی تلاش کرد از احکام فقهی اسلام مذهب اقتصادی استخراج کند. همه کار او هم همین قدر است؛ یعنی بیش از مذهب اقتصادی اسلام نیست.
به هر حال وقتی این احکام شکل گرفت، رفتارهای فرد و جامعه شکل میگیرد. شما هر رفتاری داشته باشید، این فرایند را طی میکنید. مثلاً یک رفتار اقتصادی شما حاصل طی شدن این فرایند است. این مسئله در سیاست هم محقق میشود.
انتهای پیام