کد خبر: 3967600
تاریخ انتشار : ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۷:۴۷

«حکمت» در قرآن به معنای صلاح‌آموزی است

استاد دانشگاه علامه طباطبایی بیان کرد: حکمت در قرآن معنای عامی پیدا می‌کند و هر نوع امر و نهی و ... که کارکرد اصلاحی داشته باشد، حکمت است؛ مثلاً اگر چند کودک باهم درگیری داشته باشند و شما بتوانید داستانی بگویید که آنها دوست شوند، حکمت است و حکمت به معنای صلاح‌آموزی است و دلیل این ادعا خود آیات است و دلیلی ندارد که علوم عقلی و فلسفی و ... باشد.

به گزارش ایکنا، محمدکاظم شاکر، عضو هیئت علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه علامه طباطبایی، ‌شب گذشته، 6 اردیبهشت‌ماه، در سلسله نشست‌های تفسیر موضوعی و معارفی قرآن که به همت مؤسسه بین‌المللی حکمت برگزار می‌شود، با موضوع «معناشناسی کتاب و حکمت و رابطه این دو در قرآن» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛

در سوره مبارکه حدید، آیه 25 در مورد همه انبیا(ع) است و می‌گوید: «قَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، کتاب به این دلیل لازم است که رفع اختلاف قانون می‌خواهد، اما چرا کافی نیست؟ ابتدا معنای پایه حُکم را باید تبیین کنیم و بعد به حکمت برسیم. در معجم مقاییس اللغه در مورد حُکم آمده است: یک اصل دارد و آن اصل، منع است و حکم را از آن حیث حکم گفته‌اند که از ظلم منع می‌کند و آهنی که در دهان اسب می‌گذارند، نیز حَکم می‌گویند. فلسفه حکومت نیز منع است، تا هر کسی پای خودش را از گلیمش درازتر نکند. حاکم نیز مردم را از دست‌درازی به حقوق دیگران منع می‌کند، بنابراین فلسفه حکومت منع است. بنابراین «ح ک م» یعنی منع و حَکم به معنای افسار اسب است که آن را منع می‌کند.

حکمت باب فعله از همان حَکم است. حکمت مانند فطرت است؛ یعنی یک نوع خاصی از آن فعله است. راغب اصفهانی گفته است منع در جهت اصلاح است که درست هم همین است. برای اینکه منعی که فساد آورد که حکمت نیست. برای نمونه پدری فرزندش را از کاری منع می‌کند و می‌گوید نمی‌گذارم با دیگری دوست شوی و ... . البته که گاهی اوقات این ممانعت‌کردن‌ها نتایج بدی دارد و اگر مثلاً پسر یا دختر خود را از ازدواجی که آنها دوست دارند، منع کند، ممکن است این فرزند دست به خودکشی بزند. با این حال آیا می‌توان گفت این پدر کار حکیمانه‌ای کرد؟ این منع در راستای فساد بوده است و اگر در یکجا وجه مثبت داشت حکمت است. حکمت منع در جهت صلاح است و نه در جهت فساد؛ یعنی منعی که پیامد اصلاحی داشته باشد که معنای لغوی حکمت نیز همین است.

مرحوم شعرانی که از بزرگان معاصر بودند، کتابی به نام نثر طوبی دارند و می‌گویند مراد از حکمت دانش عقلی است. حکمت مترادف فلسفه است و در 10 آیه، کتاب و حکمت را قرین هم ساخت و گفت به پیامبران کتاب و حکمت؛ یعنی منقول و معقول آموختیم و پیامبران نیز به مردم هر دو را آموختند. بنابراین حکمت باید چیزی غیر از کتاب باشد و وحی و شریعت برای همه مردم و حکمت برای گروه خاصی است.

اما بنده این را قبول ندارم. حکمت در قرآن معنای عامی پیدا می‌کند و هر نوع امر و نهی و ... که کارکرد اصلاحی داشته باشد، حکمت است؛ مثلاً اگر چند کودک باهم درگیری داشته باشند و شما بتوانید داستانی بگویید که آنها دوست شوند، حکمت است و حکمت به معنای صلاح‌آموزی است و دلیل این ادعا خود آیات است و دلیلی ندارد که علوم عقلی و فلسفی و ... باشد.

در این زمینه به سوره مبارکه اسراء آیه 39 اشاره می‌کنم که می‌فرماید: «ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَى فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا». در اینجا اشاره به آیات قبل است و می‌فرماید اینهایی که گفته شد از چیزهایی است که پروردگار تو به تو وحی کرد و «مِن»، بیانیه است. اما این «ذلک» را باید با آیات قبل فهمید. اکثر این موارد منع هستند. از آیه 22 به بعد این چنین است که می‌فرماید: «لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا ...». برخی نیز نه امر است و نه نهی، مانند آیه 25 که یک گزاره معرفتی است؛ یعنی بدانید پروردگار شما از آنچه درون شما است، از خود شما آگاه‌تر است. همه این موارد اصلاح‌گر هستند. بنابراین حکمت در قرآن علوم عقلی و فلسفی نیست.

البته که برخی از علوم عقلی هم می‌توانند معرفتی باشد که با آن به طرف فساد نمی‌روید. همان طور که عقل نیز به معنای منع است و معقل به معنای دژ است. یا عقالی که برای زانوی شتر است، می‌بندند تا فرار نکند. بنابراین عقل و حکمت نیز همین است؛ لذا می‌توان گفت علوم عقلی نیز دو دسته هستند؛ یکی معرفت‌زا هستند و یک دسته نیز فقط دانش هستند و حکمت محسوب نمی‌شوند.

اما چرا کتاب و حکمت باهم آمده‌اند؟ قانون لازم است، اما کافی نیست؛ یعنی برای اینکه بخواهیم زندگی کنیم، نیازمند قانون هستیم، اما با قانونِ تنها نمی‌شود زندگی سالم داشت که مثلاً دو نفر که ازدواج کرده‌اند، هر شب چند خط از قانون را بخوانند. بلکه در کنار قانون باید حکمت باشد و باید ما اهل ایثار هم باشیم؛ مثلاً درست است که فلان کار وظیفه من نیست، اما امروز باید این کار را بکنم. یا می‌توان به عفو اشاره کرد. فرمود قصاص قانون است و باید هم باشد. قبل از اسلام وقتی یک نفر را می‌کشتند، آنها 10 نفر را به تلافی می‌کشتند، اما قرآن می‌گوید از قتل اسراف نکنید.

حال تصور کنید یک کسی را کشته‌اند و قاتل در زندان است و بعد از مدتی اصلاح می‌شود. حال آیا باید این فرد اعدام شود؟ اینجا است که ما مامور صرف به قانون نیستیم و پیامبران نیامدند فقط به ما کتاب را تعلیم دهند و ما فقط تکلیف به کتاب نداریم. قرآنی که می‌گوید قصاص کنید، در ادامه توصیه به عفو هم کرده است؛ لذا ما فقط مامور به کتاب نیستیم، بلکه مامور به حکمت نیز هستیم.

ممکن است کسی بگوید کتاب آیا برخلاف حکمت است؟ خیر کتاب نیز بر اساس حکمت وضع می‌شود، اما ممکن است در جامعه و در عمل تزاحم پیش آید و اجرای کتاب، خلاف حکمت باشد. مانند غصب و نجات یک بچه که دو حکم است و هیچ وقت در وضعشان با هم مخالفتی ندارند. مثلاً اینکه غصب حرام است، یک حکم است و اینکه نجات غریق از غرق شدن واجب است نیز یک حکم است، اما یکجا می‌بینید یک بچه در خانه مردم است و دارد غرق می‌شود و اینجا نباید اجازه گرفت تا بچه را نجات داد. این دو حکم تزاحم پیدات می‌کنند و اینجا می‌گوییم در هنگام تزاحم، نجات بچه، اولی است. در بحث کتاب و حکمت نیز قوانین سر جای خود بر اساس حکمت وضع شده‌اند و قرآن فرمود در قصاص حیات است و براساس حکمت است، اما در عمل ممکن است یک کاری حکیمانه نباشد، بنابراین قوانین الهی نیازمند حکمت هستند و به نظر ما سِر اینکه مرتب می‌گوید کتاب و حکمت همین است.

انتهای پیام
captcha