به گزارش ایکنا، نشست تخصصی «اسناد بالادستی و دیدگاههای تربیتی» امروز 11 تیر در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) برگزار شد.
در این نشست حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمدصادق موسوی نسب، عضو هیئت علمی موسسه امام خمینی(ره) با موضوع «خصوصیسازی آموزش و پرورش و ارتباط آن با اسناد بالادستی» سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
موضوع بحث من این است که در نظام آموزشی ما مدیریت برنامه درسی و مجامع آموزشی باید دست چه کسانی باشد و ربط و نسبت این امر با حاکمیت اسلامی چگونه باشد باشد. ما در مباحث تعلیم و تربیت به دو شکل میتوانیم کار کنیم یک شکل فردی که چهره به چهره است و مربوط به نظام تعلیم و تربیت است. یک بحث دیگر جنبههای کلان آموزش و پرورش است از جمله اینکه اداره این فعالیتها را به دست چه کسانی بدهیم.
در دنیا در مورد خصوصیسازی خیلی تحقیقات کردند و به سه شکل رفتار میکنند: متمرکز مثل لبنان، نیمهمتمرکز مثل فرانسه و غیر متمرکز مثل آمریکا. هر کدام استدلال خاص خودشان را دارند به عنوان مثال گروه سوم استدلال میکنند آموزش غیر متمرکز موفقتر است حتی اگر به قیمت زیر دست و پا رفتن قشر ضعیفتر باشد. پشتوانه علمی و فکری این حرکت چیزی است که در اندیشه هایک و فریدمن اتفاق افتاد چون آنها نظریه نولیبرالیسم را ارائه کردند. در لیبرالیسم کلاسیک شما همه حوزهها را رها میکنید و به عهده خود جامعه میگذارید ولی در نگاه هایک نباید فقط سلبی عمل کنیم بلکه باید ایجابی عمل کنیم یعنی دولت قوانینی وضع کند که این اتفاق بیفتد. لذا تفاوت این دو رویکرد در همین شد که آنها جنبه سلبی را ترجیح دادند ولی اینها موافق ایجابی عمل کردن بودند.
الآن خودشان به این روش نقد دارند چون متوجه شدند اگر شما به این حرکت دامن بزنید با ارزشهای انسانی درمیافتید و این رقابت بسیاری از افراد جامعه را پس میزند. در اقتصاد همینطور است، در تعلیم و تربیت هم همینطور است. کسانی که منتقد این مسئله هستند در اقلیت هستند و جریان حاکم دارد به این سمت میرود کما اینکه هند هم همینطور است و میگوید باید اقوی را تقویت کنیم تا جامعه روی پای خودش بایستد.
در کشور ما نیز در حال حاضر مدارس غیر انتفاعی 50 درصد بیشتر شده است و ورودی دانشگاههای برتر را سه دهک اول جامعه به خودشان اختصاص دادند. پس ما در عمل همان چیزی که لیبرالیسم به ما عرضه میکند را دنبال میکنیم. من نمیخواهم دولتی را متهم کنم بلکه بحث نظری است از یک طرف اسناد بالادستی را داریم ولی باید بررسی کنیم اتفاقی که کف خیابان رخ میدهد چقدر با اسناد بالادستی هماهنگ است. واقع قضیه این است اگر حرکت ما با همین فرمان باشد خیلی از ارزشها را باید زیر پا بگذاریم. روح نظریه نئولیبرالیسم مادیگرایی است و میگوید برای پیشرفت مادی خودت هر کس را خواستی لگد کنی بکن. روشن است این روحیه را نباید در قوانینمان داشته باشیم. اگر کسی مادیگرا نیست و آخرتگرا است و این را به عنوان مبنا میپذیرد قاعدا باید متوجه یک تعارضی بشود.
دومین نکته که خیلی مهم است بحث رقابتی است که انحصارگرایانه است و شما میدان میدهی که بدون رعایت ارزشهای اخلاقی و انسانی افراد با هم درگیر شوند و هیچگونه نگاهی به منافع دیگران و ارزشهای انسانی نداشته باشند. آیا این با مبانی دینی سازگار است؟ چگونه میتوانیم در عمل اینگونه باشیم ولی در مبانی دینی حرف دیگری بزنیم؟ نکته سوم هم عدالت آموزشی است. اینها مشخص میکند مسئله چقدر حساس است و ما باید برای خصوصیسازی که ملازم تجاریسازی است فکری کنیم.
در ادامه نشست حجتالاسلام و المسلمین حدادی پیشه؛ کارشناس روانشناسی تربیتی با عنوان «تحول در آموزش و پرورش از اسناد بالادستی تا مدارس تحولخواه» سخن گفت که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
در اسناد بالادستی که در آموزش و پرورش داریم رهنمودهایی برای کیفیسازی و بالا بردن کیفیت نظام آموزش و پرورش آمده است. سند تحول بنیادین که سند اساسی در این زمینه است دنبال این است این تحول را ایجاد کند اما بعد از گذشت یک دهه هنوز این سند آنطور که باید اجرایی نشده است. مقام معظم رهبری میفرماید این سند نوشته روی کاغذ است و جنبه عملیاتی در آن دیده نشده است. باز به تعبیر اخیر ایشان مسئله سند تحول دلشادکننده نیست و به این سند عمل نشده است.
عمل به سند در حیطه عینی به این معنا است اثرات آن را در کف جامعه و مدرسه ببینیم یعنی در نظام آموزش و پرورش تحول را ببینیم تا نسلی که قرار است تربیت شود به اهدافی که در سند آمده دست پیدا کند. بر اساس این سند ما باید نهاد آموزشی را به نهاد فرهنگی تبدیل کنیم، انحصارگرایی در تربیت به مشارکت و مسئولیتپذیری تبدیل شود و نظام کنترلی جای خود را به راهبری تربیتی بدهد و معلم هم از انتقالدهنده دانش به اسوه تربیتی بدل شود و کادر مدرسه از کارمند اداری به شخصیت علمی و تربیتی تبدیل شوند. اینها چیزهایی است که در سند دیده شده و انتظار میرفت محقق شود ولی محقق نشده است. یک مشکل این است که در سند مدرسه تراز مشخص نشده لذا هر کس تفسیر خودش را از مدرسه تراز دارد. طبیعتا بر اساس این سند در نظام رسمی تحولی ایجاد نشده ولی برخی که حس تحولخواهی در آنها وجود دارد سعی کردند نمونههایی از تحولپذیری را در عمل نشان دهند.
اگر رویکرد ما از بالا به پایین باشد، هنوز در بروکراسی اداری و بخشنامهها و مسائل اجرایی گیر هستیم و دولتهایی که سر کار آمدند دست به اجرای سند نزدند و بیشتر مشغول لفاظی شدیم. اگر تحول را از پایین به بالا انجام دهیم یعنی مدلی که مدارس تحولخواه اجرا میکنند میتواند اثربخش باشد. شاید گفته شود اگر به مدارس تحولخواه میدان بدهیم جریانهای انحرافی کار را دست میگیرند. عرض ما این است که حاکمیت باید نظارت خود را داشته باشد و تحولخواهیها مدیریت و راهبری شود. ما در فضای تحولآفرینی باید از فضای نظری بیرون بیاییم چون انجام شده است. تا زمانی که ما مدارسی نداشته باشیم که عزم تحول داشته باشند و این اراده را در عمل نشان دهند نمیتوانیم تحول را در نظام آموزش و پروش شاهد باشیم.
انتهای پیام