محمد توکلی، شاعر و جانباز ۵۰ درصد مدافع حرم است، وی متولد ۱۳۶۹ و اصالتاً اهل دلیجان استان مرکزی و اکنون ساکن قم است. وی در کارنامه ادبی خود، بیش از بیست عنوان و رتبه برتر کشوری دارد و با چاپ کتابی سیال بین شعر سپید، شعر آزاد و شعر روایت با عنوان «خارج از ساعت اداری» خود را با چالشی جدید روبرو کرده است. به همین بهانه خبرنگار ایکنا با وی گفتگو کرده است.
از شانزده سالگی شعر میسرایم و اغلب شعرهایم در زمینه مقاومت و آئینی است و مجموعه شعر آخرم با عنوان «خارج از ساعت اداری» با موضوع سیاسی و اجتماعی است.
دومین اثر چاپ شدهام است، اما فصل دوم آن با عنوان «مداد جنگی» پیشتر به همت نشر مایا چاپ شده بود و فصل اول آن «چیپس خاک و خون» است.
شعرها بیشتر با رویکرد انتقادی است و این نقد به خودمان است، یعنی دشمن درونمان. در فضای شعرها نیز سعی کردهام از کلیشهها عبور کنم و گاهی با صراحت لهجه و گاهی با نقد مستقیم شعر بگویم و همین مسئله باعث شد، وزارت ارشاد دو شعر را به طور کامل حذف کند و شعری که برای پشت جلد کتاب در نظر گرفته بودم، اجازه نشر پیدا نکرد.
این کتاب به جانبازان تقدیم شده و در ابتدای کتاب نیز آمده است؛ «تقدیم به شهیدان خیلی زنده؛ جانبازها» و عنوانی که انتخاب کردهام الهام از روایتی از «مستدرک الوسائل» است که خداوند میفرماید؛ من جانشین شهید در خانواده او هستم، هر کس به آنها ظلم کند، به من ظلم کرده است. از این رو این عنوان تعریضی به برخیهاست که شهید و شهادت را در ساعت اداری خلاصه کردهاند و وجهی که دولت به خانواده شهدا و جانبازان قائل است، فرم دولتی پیدا کرده است و خارج از آن توجهی به آنها نمیشود.
همه این کتاب اعتراض به رفتارهایی است که با خانواده شهدا و جانبازان میشود و در برخی به صورت مستقیم به بیمارستان بقیةالله اشاره کردهام که مدتی در آن بستری بودم. البته این اعتراضها برای این نیست که چیزی برای خودم بخواهم، من بسیاری از دوستانم را از دست دادم و نمیتوانم درباره جنگ، کلیشهای شعر بگویم و به همین دلیل در شعری گفتهام؛ «دوستانم نه لالهاند، نه کبوتر، نه هر مثال مسخره دیگری، شما را به جان قطعههای مختلف، در قطعههای مختلف دوستانم را کوچک نکنید».
چرایی این موضوع به اندازهای بدیهی است که برای من چرا ندارد.
یک بعد از این مسئله انسانی بود، بعضی از روشنفکرها یا روشنفکرنماها وقتی وضعیت من را میبینند، میگویند ارزش داشت؟! و من در پاسخ به آنها میگویم، اگر یک بچه بخندد و یا یتیم نشود، برای من کافی است. و بعد دیگر از لحاظ شرعی بوده که من هم نسبت به انقلاب ادای دین کنم و یا از نظر دفاع از حرم حضرت زینب(س) نیز وظیفهمان است، نمیتوانیم یک عمر روضه برویم و وقتی پای عمل میرسد، بگوییم ما فقط تا روضه هستیم. من هم در خانوادهای بزرگ شدهام که این مسائل را به من آموختهاند. با وجود اینکه ما در خانواده خودمان سه شهید داریم، برای آنها سخت بود که من هم بروم. با خودم گفته بودم که شاید برگردم و جمعی از دوستانم که رفتند، مانند شهید علی صیفی، سعید خواجه صالحانی، جواد محمدی و ... برنگشتند. همه این مسائل، دردها و رنجهایی که میکشیم مهم نیست، اما حرفهایی که برخیها زدند، بسیار مهم است. وقتی از مادرم سؤال میکنم که در این ماجرا چه چیزی بیشتر تو را آزار داد؟ گفت: حرف مردم. همه این مسائل جمع شد و تبدیل شد به یک مجموعه شعر. اما وقتی مردم در شهادت سردار سلیمانی سنگ تمام گذاشتند، متوجه شدیم که اینها، حرف همه مردم نیست.
من در جبهه فرهنگی فعال بودهام، اما این مسئله نباید بهانهای برای فرار از وظیفه اصلی شود. وقتی میخواستم از قرآن اسم جهادی برای خودم انتخاب کنم، اولین کلمهای که آمد، «رسول» بود و همان زمان به دوستانم گفتم، فکر میکنم اگر شما شهید شوید، من بمانم، چون اسمم رسول شد و شاید پیامآور شما باشم. بنابراین برای اینکه پیام آور یک مسئله باشید، باید در متن ماجرا حضور داشته باشید.
بله، کسی که این شعرها را بخواند، میتواند عمیقتر از رمانهایی که درباره موضوع سوریه منتشر شده است، با این مسئله برخورد کند. بسیاری از این شعرها را در دوران مجروحیت و نقاهت نوشتهام و هر نشری هم زیربار چاپ آن نمیرفت و مجبور شدم ناشر غیرتخصصی برای این اثر انتخاب کنم و به همین دلیل از نشر شهید کاظمی تشکر میکنم.