به گزارش خبرنگار ایکنا؛ «علیرضا طبایی» زاده ۱۴ آذر ۱۳۲۳ در شهر شیراز است. سرایش شعر و همکاری با مطبوعات را از همان زمان آغاز کرد و اولین شعرش در سال ۱۳۳۷ در مجله «سپید و سیاه» منتشر شد. اولین مجموعه شعرش با عنوان «جوانههای پاییز» در تیرماه ۱۳۴۴ منتشر شد که چهرههایی، چون پرویز ناتل خانلری، شمیم بهار و فریدون مشیری بر آن نقد نوشتند.
وی از سال ۱۳۴۸ به ترانهسرایی روی آورد و طی چند سال، موفق به خلق ترانههای مشهور و ماندگاری شد که توسط خوانندگان مطرح ایرانی اجرا شدهاند. از شاخصترین این ترانهها میتوان به «طلسم آرزوها» و «کوچه میعاد» اشاره کرد.
استاد طبایی علاوه بر شعر و شاعری در عرصه تعلیم و تربیت نیز حضوری فعال داشته است. از این رو به مناسبت دوازدهم اردیبهشت روز معلم با وی گفتوگو کردهایم.
ایکنا __ استاد طبایی از چه زمانی متوجه شدید که طبع شعر و شاعری دارید؟
مسئله شعر و شاعری چیزی نیست که بگویم از چه زمانی آغاز شد. هنر و استعداد هنری اعم از نقاشی، شعر و ... باید در وجود آدمی دمیده شده باشد. حالا در موقعیتی آن را کشف میکند و میتواند از این طریق حرفهایش را بزند و حسش را به مخاطب بیان کند. بتواند ارتباطی با دیگران برقرار کند و حس همذاتپنداری را در دیگران هم به وجود آورد و با آنها همرنگ و همسان شود.
ایکنا ــ خانواده در شما چه تأثیری داشت؟
افراد خانواده بیتأثیر نبودند. مادرم و به ویژه پدرم علاقه بسیاری به ادبیات داشتند، هر چند از نظر تحصیلی در مدارج بالایی نبودند و مانند نسلهای قبل از یک تحصیلات ابتدایی بهره برده بودند، اما ضربالمثلها و شعرهایی را بیان میکردند. علاوه بر این در خانه کتابهای شعر و نمونههای ادبی از شاعران گذشته داشتیم و من با آنها مأنوس بودم. خواهرم نیز بعد از دبیرستان وارد دانشکده ادبیات شد. در آن زمان دکتر صورتگر رئیس دانشکده ادبیات شیراز بود و خواهرم شعرهایی که سر کلاس بحث میکردند را برای من بیان میکرد و من نیز علاقه پیدا میکردم. اما اینکه میتوانم با حس شاعری حرفهایم را بزنم، چیزی بود که خودم کشف کردم.
ایکنا ــ اولین شعری که گفتید چه سالی بود؟
کلاس چهارم یا پنجم بودم که اولین شعر را سرودم. البته این شعر بسیار کودکانه بود، اما، چون به کشورم بسیار علاقهمند بودم و از اینکه مغولها به ایران حمله و ایران را ویران کرده بودند، در همان سالها خیلی ناراحت بودم و تحت تأثیر این حس، شعری در این باره سرودم که یک بیتش این بود؛ «ز قوم مغول چو ایران شد خراب/ نمانده به جز فارس چیزی به جای». وزن شعر درست است، اما از نظر اوج کلام با شعر مورد نظرم فاصله دارد. به هر حال من در دوران نوجوانی بسیار دوست داشتم که از این طریق حسم را به دیگران منتقل کنم.
ایکنا ــ معلمان شما در دوره تحصیل در تقویت حس شاعریتان نقش داشتند؟
متأسفانه در دوره دبیرستان که گاهی تأسف میخورم، در سال ۱۳۴۲ در زمینه کارهای روزنامهنگاری که به صورت روزنامه دیواری بود فعال بودم و خارج از دبیرستان نیز با روزنامههای محلی همکاری داشتم. در آن زمان در مسابقهای که در تمام ایران برگزار شد، شرکت کردم و نفر اول شدم و حکم آن را با امضای وزیر به من دادند. اما در دبیرستانی که بودم، این مسئله هیچ اهمیتی برایشان نداشت و هیچ واکنش و تشویقی برایم به دنبال نداشت. اما بعضی از دبیرها بودند که وقتی متوجه میشدند که در زمینه ادبیات فعال هستم، دبیر ادبیات در زنگ انشا به جای انشا، از من میخواست شعر بخوانم. در واقع بیشتر از همه معلمان، هم دوره دبیرستانی من بیژن سمندر در همان مدرسهای که من درس میخواندم، بود و با وجود اینکه سه سال از من جلوتر بود، به دلیل علاقهاش به ادبیات و موسیقی با هم دوست بودیم و شعرها را برای هم میخواندیم. سپس در محیط ادبی شیراز با افراد دیگری همچون عبدالعلی دستغیب، پرویز خانلری، استاد همایونی و بعدها فریدون توللی و دکتر حمیدی آشنا شدم و شعرهایم را برایشان میخواندم و برخی از آنها کتابهایشان را با امضای خودشان به من هدیه کردهاند.
ایکنا ــ فرمودید که در دوره دبیرستان ریاضی خواندید، شما معلم ریاضی بودید؟
من در وزارت فرهنگ و هنر استخدام بودم و درست است که ریاضی خواندم، اما بعداً در رشته ادبیات ادامه تحصیل دادم. آن زمان مهندس کم بود و من هم علاقه داشتم در این زمینه درس بخوانم. اما در دانشگاه ادبیات دراماتیک لیسانس گرفتم و تا فوق لیسانس خواندم. بعد از اینکه از وزارت فرهنگ و هنر آن زمان بیرون آمدم، از سوی مدیر دبیرستان تیزهوشان دعوت به کار و در آنجا مشغول تدریس ادبیات شدم.
ایکنا ــ زمانی که معلم بودید، از دانشآموزانی که علاقه به ادبیات داشتند، حمایت و هدایتشان کردید؟
من حدود چهارده سال مسئول صفحات شعر و ادبیات مجله جوانان بودم. آنجا نیمی از شاعرانی که اکنون برای خودشان اسم و رسمی دارند و از آدمهای مطرح امروز هستند، در مجله جوانان دستشان را گرفتهام و آثارشان را چاپ و آنها را معرفی و تشویق کردهام و خوشبختانه به جایی رسیدهاند. در دوره تدریس نیز در مرکز تیزهوشان چند نفری بودند که استعداد ادبی داشتند و من در ساعاتی که زنگ انشا و ادبیات بود، در زمینه ادبیات بحث میکردیم و من شعرهایی را از اخوان، شاملو و ... میخواندم و دانشآموزان تشویق میشدند و شعرهای خود را میخواندند. چند نفر از آنها که بسیار بااستعداد بودند، متأسفانه از این کشور رفتند. بنابراین تا حد توانم سهمم را ادا کردهام و حق خودم را پرداختهام.
ایکنا ــ به نظرتان تعلیم یا تعلم کدام سختتر است؟
این دو تقریباً با هم آمیخته است. شما فکر کنید تربیت و پرورش به کمک آموختهها و تعلیم است و هر دو میتواند مؤثر باشد، اما به نظرم تعلم خیلی در رشد و تعالی شناختهشدهتر و مؤثرتر است. به ویژه کسانی که ودیعهای در وجودشان است و اهل هنر هستند.
ایکنا ــ شعر و شاعری چه تأثیری در جهانبینی شما داشته است؟
نمیتواند بیتأثیر باشد. آثاری که من در کودکی و نوجوانی میخواندم، در همان سالها با ادبیات فارسی مأنوس شدم و اینها در فرهنگ زندگی و روحیهام تأثیر بسیاری گذاشت. مثلاً قصیده زیبایی از ابن یمین که مطلع آن «هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد» بود و یا بیت «در مملکت چو نعره شیران گذشت و رفت/ این عو عو سگان شما نیز بگذرد» در ذهنیت انسان بسیار مؤثر است. من آثاری که انسانیت و عاطفه و چند و چون با هستی در آنها مطرح بود، مانند کتابهای سعدی، ناصرخسرو، حافظ و خیام و ... در شکلگیری جهان بینی من مؤثر بود و زندگی من را شکل داد. یادمان باشد من در آن سالها و سالهای بعد کتابهایی که داشتم و اکنون هم دارم، مانند گلستان و بوستان سعدی را بارها و بارها خواندهام و اگر یک جمله یا سطری را از هر کدام از مقامهها بگویید، خیلی راحت میتوانم ادامه اش را بیان کنم. همچنین تأملی که خیام در هستی میکند و سوالهایی که در زندگی به آنها رسیده است، همه اینها شخصیت انسان را شکل میدهد و مطمئن باشید که من نیز تحت تأثیر این آثار قرار گرفتهام.
ایکنا ــ استاد خیلیها سرودهها و آثار خود را همانند فرزندانشان میپندارند، اما میخواهم بپرسم که کدام یک از آثارتان برای شما از بقیه عزیزتر است؟
هر هنرمندی صرف نظر از اینکه چه هنری داشته باشد، اعم از تابلوی نقاشی، کتاب، نمایشنامه و حتی نقشی که در سینما بازی کرده است، هر کدام از این نمودها مانند فرزندان هستند، اما گاهی به دلایلی یکی از فرزندانش را ستایش میکند و یا در موقعیتی آن را بیشتر دوست دارد، مطمئناً آثار ادبی هر کسی هم همینطور است و من برخی از کارهایم را ترجیح میدهم. اما اگر به من بگویند یکی را انتخاب کن، واقعاً برایم سخت است و امکان ندارد بتوانم بگویم، مثلاً شعر «مادرم ایران» یا غزلهایی که در کتاب «تندر، اما ناگهانیتر» آماده است یا شعرهای نیمایی که در کتاب «خورشیدهای آن سوی دیوار» و .... همه اینها برای من عزیز هستند.
گفتوگو از : سمیه قربانی
انتهای پیام