کد خبر: 1441541
تاریخ انتشار : ۳۰ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۳:۵۷
محبتی:

حافظ با گذر از عالم غیب تجربه‌های خود را بیان می‌کند

گروه ادب: پژوهشگر حوزه ادبیات گفت: حافظ با گذر از عالم غیب و ملکوت بیانگر تجربه‌های خود است و وی را لسان الغیب می‌نامند.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، بیست‌و‌هفتمین نشست از مجموعه نشست‌های درس‌گفتارهایی درباره‌ حافظ، چهارشنبه 29 مرداد به بررسی قلمرو معنای غیب در شعر حافظ اختصاص یافت که با سخنرانی مهدی محبتی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

محبتی در این نشست برای تبیین مفهوم غیب به توضیح غزالی در این زمینه اشاره کرد و گفت: یکی از مهم‌ترین مفاهیم دیوان حافظ، مفهوم غیب و نحوه‌ کارکرد و قلمرو معنایی آن است، به حدی که شاید بدون آن، نتوان مجموعه‌ دیدگاه‌های حافظ و در واقع سیستم معنایی ـ معنوی ـ زیبایی‌شناختی او را به صورتی هم‌ساز درک و تحلیل کرد.

وی افزود: غیب در دیوان و زبان حافظ، معنا و قلمروی بسیار خاص و بدیعی دارد که از همه‌سو همخوان دریافت‌های متداول عصر او نیست، اگرچه بر کنار از آن‌ها هم نیست. شاید عنوان «لسان الغیب» و «ترجمان الاسرار» که به حافظ داده‌اند، بیش از همه ناظر به این ساحت خاص باشد که کمتر درباره‌اش بررسی و تحقیق شده است.

محبتی ادامه داد: غزالی درباره عالم غیب و شهود می‌گوید؛ پنج روح در این عالم وجود دارد، روح حساس، خیالی، عقلی، فکری و قدسی. که روح حساس همان مشکات یا چراغدان است و روح خیالی، همان زجاجه یا شیشه است و روح عقلی نیز معانی خارج از قلمرو حس و خیال را دربرمی‌گیرد و روح فکری علوم عقلی محض است و معرفت‌های انسانی را می‌سازد و روح قدسی نیز ویژه افراد وارسته است.

وی در ادامه گفت: انسان‌ها به همه مراحل نمی‌رسند و ممکن است به چند مرحله از آن دست یابند، البته انسان‌ها در این دنیا در تلاشند تا به روح قدسی برسند. این روح‌ها یا نورها همه مترتب بر یکدیگرند و روح حسی مقدم بر خیالی است و روح خیالی مقدم بر روح عقلی، روح عقلی مقدم بر روح فکری روح فکری مقدم بر روح قدسی است و کسانی که دلشان با نور پاک صیقل خورده باشد، آن را درک می‌کنند.

این پژوهشگر تصریح کرد: غیب چیزی مقابل حس است و حس همان ملکوت است و همه آدمها در درون خود غیب(روح) و شهادت(جسم) دارند و غزالی در این زمینه می‌گوید؛ غیب را در خارج از خود نگردید بلکه آن را در خود جستجو کنید؛ از این رو غیب به معراج و ملکوت پایان نیافته است و اگر به کشف لایه دوم خود دست یابد، نزد خداوند جای می‌گیرد و حافظ نیست که به تنهایی به لسان‌الغیب بودن دست یافته باشد، بلکه افراد دیگری نیز می‌توانند به این مرحله برسند.

محبتی در ادامه بیان کرد: عرفا می‌گویند؛ تجلی خداوند در روح انسان است نه در آسمان و برای درک مسئله غیب غزالی 5 ابزار را مورد نیاز می‌داند؛ قلب، روح، نفس، عقل و نیروی پنجم که نامی ندارد که البته معانی این چهار عنوان مترادف هستند.

وی گفت: سیستمی که حافظ در زمینه غیب ایجاد کرده است، بی‌نظیر است که چه درک متعالی از انسان، خدا و رابطه انسان با خدا داشته است و اگر انسان امروز چنین سرمایه‌هایی را داشته باشد، بسیاری از مشکلات رفع می‌شود.

محبتی در توضیح بیشتر بیان کرد: روح دو بعد دارد، یکی جسم لطیف که از طریق ضربان قلب در رگ‌ها جریان می‌یابد و دیگری جوهری لطیف و مُدرک در انسان است و میرا نیست. اگر کسی می‌میرد و یا شهید می‌شود، پرنده را نماد روح می‌دانند که در هیچ جای قرآن وجود ندارد و این یک اندیشه اسلامی نیست بلکه این عقیده فارابی است. از سوی دیگر نفس نیرویی است که شهوت را در انسان جمع می‌کند و شهوت به معنی اشتها و میل به انجام کاری است. همچنین نفس سه نوع اماره، لوامه و مطمئنه را داراست که همه ما همزمان همه این مراحل را داریم، مگر در فنای در عرفان و یا بعد از شهادت.

این پژوهشگر با بیان اینکه هر کس به ملکوت وارد می‌شود، نخستین گام را در درک حقیقت برداشته است، تصریح کرد: غزالی درباره قلب می‌گوید؛ یک باب به سوی عالم ملکوت باز می‌شود و به صراحت می‌گوید، ملائکه وجود خارجی ندارد و آنچه هست از روح انسان متجلی می‌شود و باب دیگر عالم شهود است. عطار در این زمینه می‌گوید:

«کرد حیدر را حذیفه این سؤال/گفت ای شیر حق و فحل رجال

هیچ وحیی هست حق را در جهان/در درون بیرون قرآن این زمان

گفت وحیی نیست جز قرآن و لیک/دوستان راداد فهمی نیک نیک

تا بدان فهمی که همچون وحی خاست/در کلام او سخن گویند راست

فکرت قلبی که سالک آمدست/زبده کل ممالک آمدست»

وی در ادامه گفت: ملک همان ملکوت است به یک اعتبار و شهادت همان غیب به اعتباری دیگر و به نسبت درک و دریافت ما از برخی قالب غیب است و برخی دیگر شهادت است و حافظ نیز چنین ادعایی دارد. ملکوت هر چیز به دست خداست، یعنی همه می‌توانند در مرحله ملک به ملکوت و از غیب به شهادت برسد. جسم، نفس، عقل و روح همگی یک فرآیند هستند، برای بیان یک حقیقت و بستگی به این دارد که تو در چه مرحله‌ای هستند. همچنانکه همه نورها یکی هستند.

«سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد/وآن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

گوهری کز صدف کُون و مکان بیرون است/طلب از گمشدگانِ لبِ دریا می‌کرد

مشکل خویش برِ پیرِ مُغان بردم دوش/کو به تاییدِ نظر حل معما می‌کرد

دیدمش خرم و خندان، قدحِ باده به دست/و‌اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

گفتم: «این جام جهان‌بین به تو کِی داد حکیم؟»/گفت: «آن روز که این گنبد مینا می‌کرد»

بی‌دلی، در همه احوال، خدا با او بود/او نمی‌دیدش و از دور خدایا می‌کرد

ین همه شعبده خویش که می‌کرد اینجا/سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد

گفت: «آن یار، کز او گشت سر دار بلند/جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

فیض روح‌القدس ار باز مدد فرماید/دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد

گفتمش «سلسله زلف بتان از پی چیست؟»/گفت: «حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد!»

وی ادامه داد: همه کس امکان و ابزار درک یگانگی‌ها را ندارد مگر اینکه در بین عالم شهادت و غیب ارتباطی عمیق برقرار کرده باشد. پس از این آمادگی‌ها هر کس که تجربه یا دیده‌های خود را از عالم غیب یا ملکوت باز می‌گوید در حقیقت لسان‌الغیب است و حافظ که با گذر از این مراحل بیانگر تجربه‌های خویش است لسان‌الغیب یا ترجمان الاسرار است.

captcha