به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، تاسوعای محرمالحرام 61 فرارسید. امام صادق(ع) در مورد این روز میفرمایند «تاسوعا روزی است که در آن امام حسین(ع) و اصحابش را محاصره کردند و لشکر کوفه و شام در اطراف او حلقه زده و ابنزیاد و عمر سعد به جهت زیادی لشکر خود اظهار شادمانی میکردند. در این روز حسین را تنها و غریب یافتند و دانستند دیگر کسی به سراغ او نخواهد آمد و اهل عراق او را کمک نخواهند کرد. پدرم به فدای آن کسی که او را غریب و تنها گذاشته و در تضعیف او کوشیدند».
همانطور که این امام همام اشاره کردند، حسین بن علی(ع) در روز تاسوعا طوری از سوی لشکریان یزید محاصره شدند که دیگر کسی نمیتوانست به ایشان بپیوندد. همچنین به دلیل عدم دسترسی به آب یاران حسین بن علی (ع) هر لحظه ضعیف و ضعیفتر میشدند.
در این روز شمر وارد کربلا میشود. او حامل نامهای از عبیدالله خطاب به عمر سعد است. در این نامه خطاب به ابن سعد آمده است که اگر نمیتواند با حسین وارد جنگ شود، مسئولیت لشکر را به شمر واگذار کند. هر چند عمر روز گذشته با حسین بن علی(ع) گفتوگو کرده بود و سعی داشت مانع از اعلام جنگ از سوی ابنزیاد شود، اما به شمر پاسخ داد: در تو شایستگی امیری لشکر را نمیبینم! خودم این کار را به پایان میرسانم. عمر سعید شمر را به عنوان فرمانده پیاده نظام تعیین کرد.
شمر که نسبت دوری با فرزندان امالبنین(س) دارد، از این فرصت استفاده میکند و اماننامهای که از سوی عبیدالله با خود به همراه آورده به عباس، عبدالله، جعفر و عثمان که فرزندان حضرت علی(ع) و امالبنین(س) هستند، ارائه میکند. فرزندان رشید امالبنین خطاب به شمر میگویند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند. ما امان داشته باشیم در حالیکه پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!
عمرسعد پس از اینکه اماننامه ابنزیاد رد شد، در طبل جنگ کوبید و خطاب به لشکریانش فریاد زد: ای لشکر خدا! سوار شوید و شاد باشید که به بهشت میروید! بعد از این سخن لشکر عمر سعد عازم جنگ شد.
ابوالفضل العباس(ع) به دستور امام حسین(ع) به همراه بیست تن از اصحاب به پیش رفت و علت این حرکت را جویا شد. عمر سعد در پاسخ گفت: «یا بیعت با یزید یا نبرد خونین».
عباس(ع) به سمت خیمهها رفت تا پیام ابنسعد را به امام برساند. اباعبداللهالحسین (ع) فرمودند: «برادرم ابوالفضل! به نزد سپاه دشمن برگرد، بلکه همین امشب از آنان مهلت بگیری تا ما مشغول نماز و راز و نیاز با خدا باشیم؛ خداوند میداند که من به نماز و قرائت قرآن و دعا کردن، عشق میورزم». به این صورت جنگ برای یک روز به تأخیر افتاد.
امام حسین (ع) به یاران خویش فرمان داد تا اطراف خیمهها را خندق بکنند و آن را از تیغ و نی پر کنند تا در هنگام حمله دشمن، آنها را آتش زنند و راه ارتباطی دشمن با خیمه ها قطع شود و فقط از یک قسمت که یاران امام مستقر بودند، جنگ صورت پذیرد.
نهمین روز محرم 61 رو به پایان بود. حسین بن علی(ع) یاران خود را جمع کرد تا با آنها اتمام حجت کند. سخنان اباعبداللهالحسین با ستایش پروردگار آغاز شد و با برداشتن بیعت از یارانش به پایان میرسد. «خدای را ستایش میکنم به بهترین ستایشها و او را سپاس میگویم در خوشی و ناخوشی؛ بار خدایا! تو را سپاسگزارم که ما را به نبوت گرامی داشتی و علم قرآن و فقه دین را به ما کرامت فرمودی و گوشی شنوا و چشمی بینا و دلی آگاه به ما عطا نمودی. پس ما را از زمره سپاسگزاران قرار بده.
اما بعد، به درستی که من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمان بردارتر و به صله رحم پای بندتر از اهل بیتم نمیشناسم؛ خدا شما را به سبب یاری من جزای خیر دهد. من میدانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من بیعت خود را از شما برمیدارم و اجازه میدهم تا از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرید و در روستاها و شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خود را برای شما مقرر دارد. این مردم مرا میخواهند و چون بر من دست یابند با شما کاری ندارند».