فیلم سینمایی «آفتاب و تگرگ» آخرین ساخته رضا کریمی فیلمی است که داستان رزمنده جوانی به نام حاج یحیی را روایت میکند که کارگردان در طول فیلم تمام تلاش خود را میکند تا تصویر یک اَبَر انسان درستکار و خالی از اشکال را به مخاطب نشان دهد.
از سکانسهای ابتدایی فیلم که در جادههای خاکی به اصطلاح روزهای جنگ میگذرد تمجید و بزرگنمایی شخصیت حاج یحیی آغاز میشود و چنان تصویری از وی نشان میدهد گویی بدون حضور او هیچ عملیاتی به سامان نمیرسد. در کنار آن جوانی که نقش حاج یحیی را بازی میکند از ساختارهای لازم برای ابر قهرمان بودن خالی است.
جوانی آرام، کم حرف و بیدست و پایی که نمیتواند فرق آچار را از پیچ گوشتی تشخیص دهد و حتی نمیتواند پیچ یک کپسول گاز را باز کند ناگهان در ماجرایی قرار میگیرد که زندگی یک خانواده را نجات میدهد. یحیی برای دیدن پدر و مادرش مرخصی میگیرد و از صحنههای نبرد که حتی یک پلانش هم شامل حال فیلم نشده است به شهرش بازمیگردد. خانوادهاش اصرار دارند که او ازدواج کند اما او رسالتهای مهمتری دارد و اصلا در فکر و خیال ازدواج نیست. در میانههای راه متوجه میشود حاج مرتضی، نجاری که قبلا پیش او کار میکرده فوت کرده و در وصیتش همه امورات را به دست یحیی سپرده است. یحیی در این بین مامور میشود تا طلبهای او را وصول کرده و خانهای که یکی از شیادان با فریب از دست زن و بچههای مرتضی درآورده را به آنها بازگرداند.
یحیی که به اصرار به دو سه روز مرخصی رفت، فکر و خیال جبهه از یادش رفت و همه چیز را به کناری نهاد تا زندگی حاج مرتضی را سامان دهد. در این بین کم کم عاشق دختر حاج مرتضی میشود و درگیریهای ذهنی زیادی برایش ایجاد میشود. پس از شک و تردیدهای فراوان تصمیم میگیرد به مادر دختر جریان را بگوید اما مادر از او خواهش میکند تا در مراسم خواستگاری دخترش شرکت کند. او هم به جبهه بازگشته و همه چیز تمام میشود. در پایان دو پسربچه که فرزندان دختر حاج مرتضی هستند در گفت و گو با یکدیگر میگویند که حاج یحیی شهید شده است.
فیلم به لحاظ داستانی ساختار درستی ندارد و اصلا در قاب سینما نمیگنجد. این فیلم برگرفته از داستان «داش آکل» صادق هدایت است و شخصیت یحیی بر مبنای آن نوشته شده است. در حالی که کارگردان تمام تلاش خود را کرده که این لوطیگری و معرفت داشتن وی در حفظ امانت را کاملا در شخصیت رزمنده وی به نمایش درآورد. در حالی که میتوان به جرأت اظهار کرد که این فیلم از شخصیت رزمنده استفاده ابزاری کرده و داستانش هیچ ارتباطی با روزهای جنگ و دفاع مقدس ندارد و تنها صحنههای جنگ آن مربوط به مستندهایی است که از تلویزیون پخش میشود.
از طرفی دیگر باید گفت فیلمنامه این اثر به قدری بخشهای اضافه در خود جای داده است که هیچ کمکی به پیشبرد داستان نمیکند و بیشتر مخاطب را به یاد تماشای سریالهای تلویزیونی میاندازد. ضمن این که بازیها گیرا نیست و همین مسئله در کنار داستان ضعیف و با ساختاری کم مایه باعث میشود «تگرگ و آفتاب» به فیلمی نچسب و در برخی صحنهها مضحک تبدیل شود.
این فیلم علیرغم این که درباره یک رزمنده جنگ است اما نمیتوان به صرف این شخصیت آن را در ژانر دفاع مقدس دستهبندی کرد. متأسفانه این طور به نظر میرسد که برخی فیلمنامهنویسان و کارگردانان نوع ژانر و دستهبندی فیلمها را فراموش کردند و برخی ارزشها و مفاهیم را دستاویز خود قرار میدهند که البته به نتیجه درستی هم نمیرسد و ملغمهای میشود از داستانهای بیمایه و مفاهیم مقدس و ارزشمند.
خیلی نقد بدی نبود منتهی یه مقدار تند و دودی بود .