به گزارش کانون خبرنگاران
ایکنا،
نبأ،
محمود رفيعی از اساتيد گروه زبان و ادبيات فارسی و عضو هيئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در چنين روزی در سال 92 پس از 30 سال تحمل درد و رنج حاصل از جانبازی دعوت حق
را لبيک گفته و به لشگر ياران صاحب الزمان(عج) و همرزمان قديمی خويش پيوست. شدت جراحات وارده بر ایشان و مخصوصا تیری که کنار قلب
ایشان خانه کرده بود باعث شده بود به ایشان لقب «شهید زنده» بدهند.
استادی كه با تمام مشكلات جسمیای كه داشت محال بود با حضور در کلاسهایش حتی به عنوان یک فرد غریبه، لبخند بر لبانت نقش نبندد. گويی هيچ درد و رنجی در وجود اين استاد نبود.
به مناسبت سالگرد شهادت اين استاد گرانقدر به سراغ همسر او رفتيم و گفتوگویی صميمانه داشتيم كه در ذیل متن آن را میخوانيد:
سکینه وهابپور، همسر شهيد محمود رفیعی نحوه آشنايی خود با شهيد را اينگونه بيان میكند: شهيد رفيعی به عنوان یک همسايه و همشهری با برادرم دوستی و رفاقت ديرينهای داشت؛ وی به دلیل حضور در جبهههای جنگ درس خود را در مقطع دبیرستان ناتمام گذاشت که پس از بازگشت و به دلیل مجروحیتی که داشت به صورت غیر حضوری ادامه تحصیل داد در این میان برادرم به او کمک میکرد و این امر سبب شد رفتوآمد خانوادگی بين ما شكل بگيرد.
همیشه آرزو داشتم و از خداوند طلب میکردم تا شریک زندگیم فردی جانباز و دارای خصوصیات اخلاقی خوب باشد که به همین منظور نیت کرده و هنگام تحويل سال دو ركعت نماز برای امام زمان(عج) خواندم؛ بعد از ازدواجم با شهید رفیعی متوجه شدم که او نیز همین نیت را دل داشته تا همسری در سر راهش قرار بگیرد و شرایط جسمی و مالی او را درک کند و در مسیر سخت زندگی همراهش باشد که به همین منظور او نیز در همان سال در هنگام تحويل سال نو دو ركعت نماز برای امام زمان(عج) خوانده بود.

در خاطراتی که تعریف میکرد، در یکی از شبها خواب مادرم را میبیند که یک انگشتر پیش او به امانت میگذارد و میخواهد که از آن خوب نگهداری کند؛ در واقع اين خواب مقدمهای شد برای آشنايی بيشتر و درنهايت ازدواج ما.
عاشق بیقرار امام زمان(عج)وی با اشاره به ویژگیهای شخصیتی شهيد رفيعی میگويد: همیشه به ائمه معصومین(ع) بهویژه حضرت فاطمه زهرا(س) توسل داشت و عاشق بیقرار امام زمان(عج) و مريد و دلداده رهبر معظم انقلاب بود؛ بسيار شوخ طبع، گشادهرو و متواضع بود و به بهترين نحو از عمر و وقتشان برای رسيدن به آرمانهای خود استفاده مي كرد؛ در برابر شکستن حریم ارزشهای دینی واصول انقلاب اسلامی حساس بود و از ضعفا و مستضعفان دستگيری میكرد و چهره محبوبی بين دانشجويان خود بود؛ بسيار اهل عرفان و سلوك و زيارت مزار شهدا بود و من خط فكری همسرم را خيلی دوست داشتم.
همیشه پيگير مسائل شخصی دانشجويانش بودوی ادامه داد: دلسوزی و مهربانی از دیگر ویژگیهای شهید رفیعی بود؛ چه در منزل و در برخورد با اعضای خانواده و دیگر بستگان و چه در محیط بیرون در برخورد با مردم شخصیتی مهربان و دوستداشتنی داشت. اصلا پیش نیامده بود که به خاطر وضعيت جسميش کلاسهای دانشجویانش را تعطیل كند و یا به هیچ وجه دوست نداشت بابت سخنرانیهایی که برای شهدا میکرد مبلغی دریافت کند و گاهی اوقات خود صاحب مجلس با اصرار زیاد مبلغی را به او هدیه میکرد و شهید رفیعی هم آن را برای افراد بیبضاعت و خانوادههای بیسرپرست هزینه میكرد. همچنین خیلی پیگیر کارهای دانشجويانش بود.
همسر شهید رفیعی که یک دختر و یک پسر از زندگی مشترک 25 ساله خود به یادگار دارد ابا چشمانی اشکآلود از بیتابی و بیقراریاش در شب قبل از آسمانی شدن همسرش، میگوید: آن شب تا صبح مشغول خواندن دعا و نماز بودم، چون قرار بود صبح جراحی نخاع را انجام بدهند که جراحی بسیار حساس و نگرانکنندهای بود. یک لحظه خوابم برد که در همان لحظه خواب مادرم را دیدم به او گفتم آقا محمود حالش بده، برایش دعا کن، مادرم گفت دختر، کارش از دعا گذشته؛ سراسیمه از خواب پریدم احساس کردم که اتفاق بدی قرار است بیفتد.
آخرين برگ از دفتر زندگی شهيد جانباز رفیعیوی افزود: صبح شد، آقا محمود چشمانش را باز کرد و به من گفت: برایم دعا کن؛ 100 مرتبه سوره حمد را برای شفای همسرم خواندم و از خداوند طلب کردم که همسرم به سلامت از اتاق عمل بیرون بیاد؛ همین که داشتم دعا میکردم بلند شد و گفت میخواهم بروم بیمارستان ترسیدی؟ گفتم نه برای سلامتی شما دعا میکنم. از من خواست که کتاب دعا را برایش بیاورم و دعایی را بخوانم که مضمونش این بود، این دعا را بخوانید و بسپارید دست خدا، مریضتان یا شفا پیدا میکند و یا از دنیا میرود. همسرم به من گفت اگر این دعا را با نیت پاک بخوانی صد در صد عمل میکند، گفتم هیچ وقت این را نمیخوانم، گفت خواهش میکنم من خیلی به تو اعتقاد دارم اگر این دعا را برای من بخوانی وضعیتم معلوم میشود.
سكينه وهابپور با مرور خاطراتش آخرين برگ از دفتر زندگی شهيد رفيعی را ورق میزند و میگوید: صبح روزی که میخواستیم به بیمارستان برویم درست روزی که مصادف با روز عرفه بود، قبل از رفتن، برای درست کردن شیربادام به آشپزخانه رفتم، یک لحظه دیدم که همسرم دستش را بر روی سینهاش گذاشته و با حالتی خمیده و لبخندی که بر روی لبانش نقش بسته بود گویی کسی آنجاست که به او سلام میکند، چندین بار این عمل را تکرار کرد. خیلی ترسیده بودم، هیچوقت در این حالت ندیده بودمش، زمانی که علت این رفتارش را پرسیدم، گفت نترسیها...

همسر شهید اظهار کرد: آن روز تمام رفتارهای شهيد رفيعی حاكی از اين بود كه قرار است اتفاقی بيفتد، صدایم زد و حلاليت طلبید همان موقع بود كه حالش بد شد و تا سه بار هم عمليات احيا را انجام دادم، اما قبل از رسيدن اورژانس از اين دنيا رخت بربست و به دوستان شهیدش پیوست.
فاطمه حبیبی
ممنون بابت این مصاحبه زیبا
اجرکم عندالله