به گزارش ایکنا؛ یکی از پرسشهایی که نزدیک به چند دهه در جامعه جهانی و به تبع آن در ایران مطرح شده است، نسبت دین و شادی است. سؤالاتی از این قبیل که آیا دین شادی را محدود میکند؟ آیا در دین هیچ مولفههایی برای شادی وجود ندارد؟ ضرورت شادی برای یک جامعه چیست؟ اندیشمندان متعددی از رشتهها و گرایشهای مختلف به این بحث پرداختهاند.
برخیها معتقدند که دین هیچ نسبتی با شادی ندارد و اساسا شادی را منع میکند. برخی قرائتها معتقدند که دین شادی را تشویق کرده و به دنبال انسانهای شاد است. تحقیقات هم در سطح جهانی نشان میدهد که افراد دیندار راحتتر با مسائل ضدشادی مانند مرگ و... کنار میآیند. در همین باره با حسن محدثی، استادیار گروه جامعهشناسی واحد تهران مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی گفتوگو کردهایم که مشروح آن را در دو قسمت تقدیم میکنیم.
ایکنا: به نظر شما چه نسبت و رابطهای میان دین و شادی وجود دارد؟ متاسفانه چند دهه است که در نگاه برخی این نسبت بهگونهای تعریف میشود که انسان حس میکند که شاید بین دین و شادی نسبتی وجود ندارد.
تحقیقات متعددی در دهههای گذشته راجع به آثار روانشناختی دین انجامشده و بهطورکلی معمولاً نتایج این تحقیقات نشان میدهد که دین شرایط انسانی و روانی مطلوبی را برای آدمیان دیندار فراهم میکند. معمولاً در آن کارها مقایسهای بین دینداران و غیردینداران انجام میشود. تحقیقات نشان میدهد که دینداران بهلحاظ روانی شرایط مطلوبتری دارند. بهویژه مثلاً در مورد تحمل بیماریها، معناداری زندگی، احساس آرامش تحقیقات بسیار کلی صورت گرفته است. حرف نهاییشان این است که افرادی که دیندار هستند وضع مطلوبتری دارند.
اما موضوع دین و شادی موضوعی است که در دو، سه دهه اخیر بهطور جدیتری مورد توجه قرارگرفته است و تحقیقاتی که انجامشده بیشتر در حوزههای روانشناختی، اقتصادی بوده و کمتر تحقیقات جامعهشناختی در این حوزه وجود دارد. بازهم در باب نسبت بین اینها تحقیقات اغلب کلی است. یعنی اغلب بحث میشود که آیا دینداران شادتر هستند یا افرادی که بیدین هستند؟ تأثیر دینداری را بر عاطفه شادی مورد بررسی قرار میدهند و در اینجا بازهم تحقیقات اغلب نشان میدهد که دینداران شادترند. بهطورکلی در دنیا این موضوع بیشتر موردتوجه و تأیید است.
اما تحقیقات مربوط به ادیان خاص مثلاً اینکه اسلام را با مسیحیت مقایسه کنند، یا شاخههای اسلام را باهم یا شاخههای مسیحیت را با هم مقایسه کنند و اجزای دیگر که چقدر آدم ها را شاد میکنند، کارهای اینگونه بسیار نادرند. در حوزه جامعهشناسی کارهای بسیار کمی داریم. در این اواخر در چند دهه اخیر جامعهشناسان به مقوله عواطف پرداختهاند. یعنی در واقع جامعهشناسی عواطف در دو- سه دهه اخیر مورد توجه قرارگرفته و آثار جدی دراینباره نوشته شده است. اغلب این آثار هم بحثهای نظری است و هنوز به تولید دادههای تجربه و راجع به جهان اجتماعی یا پدیدههای اجتماعی منجر نشده و بر روی عواطف خیلی کار جدی صورت نگرفته است. در حوزههایی مانند اقتصاد و روانشناسی تحقیقات جدیتری وجود دارد.
بنابراین توجه به عواطف در چند دهه اخیر در دنیا خیلی جدی مطرح میشود و مسئله شادی، رضایت از زندگی یا حتی به تعبیر عمومی سعادت و همچنین بهزیستی انفسی تعابیر مختلفی است که بهکاربرده میشود. شادی را با happiness، سعادت را با prosperity، رضایت را با satisfaction، و بهزیستی انفسی را هم برای subjective well-being به کار میبرم. این تعابیری است که در تحقیقات غربی و آثار غربی بهکاربرده میشوند. خیلی وقتها اینها هم جابجا و معادل هم بهکاربرده میشوند.
تحقیقات اخیر بیشتر بر بهزیستی انفسی یا بهزیستی درونی متمرکز شده است. شادی را در بعضی جاها معادل این تلقی میکنند و تمرکز خیلی جدیتری روی این شده است و بررسی میکنند که بهزیستی انفسی یا به تعبیر دیگر شادی محصول چه عواملی است. مثلاً آیا شرایط اقتصادی تأثیر میگذارد؟ یا افکار و اندیشهها تأثیر میگذارند؟ نظام سیاسی یا ثبات اجتماعی تأثیر میگذارد؟ امنیت یا دین و فرهنگ تأثیر میگذارند؟ اینها در چند دهه اخیر مورد بررسی جدی قرار گرفته و توجه خیلی جدیتری روی این مباحث شد. بنابراین، همه عواملی که احتمال میرود بر روی شادی و بهزیستی انفسی انسانها تأثیرگذار است، موردتوجه محققان مختلف اعم از اقتصاددانان، روانشناسان، جامعه شناسان و حتی فیلسوف قرارگرفته است.
روزبهروز تحقیقات جدیتری در این زمینه انجام میشود. دین هم از این نظر موردتوجه قرار میگیرد که عامل دین چگونه بر روی عاطفه شادی تأثیر میگذارد؟ آیا سبب افزایش شادی انسانها یا بهزیستی انفسی انسانها میشود؟ یا اینکه سبب کاهش آنها میشود؟ آیا دین برای فرد بیشتر تنش و چالش ایجاد میکند، یا اینکه آرامش، آسایش و شرایط انسانی بهتری فراهم میکند و ایجاد میکند؟ آرامآرام تحقیقات به این سمت میرود که محتوای آموزههای دینی چه تأثیری بر روی عواطف میگذارد؟
بالاخره میدانیم که عواطف انسانی تحت تأثیر فرهنگ قرار میگیرد. در فرهنگهای مختلف نوع ابراز عواطف تفاوت پیدا میکند؛ یعنی فرهنگ تعیین میکند که ما عواطف را چگونه بروز بدهیم. هر فرهنگی هنجارها و قواعدی را برای ابراز عواطف تعریف میکند. دین هم یک عنصر بسیار مهم در فرهنگهای مختلف است و نقش مهمی ایفا میکند و در نتیجه، ادیان هم آموزههایی در باب عواطف و چگونگی ابراز عواطف ارائه میکنند؛ لذا از دینی به دینی و از قرائتی به قرائتی شرایط تغییر میکند و با توجه به شرایط متفاوت میزان و نوع بروز عواطف متفاوت میشود؛ یعنی برخی از قرائتهایی دینی ممکن است در مورد عواطفی مانند شادی یا غم اصول و قواعد و هنجارهایی داشته باشند که سختگیرانه باشد و منجر به سرکوب این عواطف بشوند.
بنابراین، در بحثهایی خیلی جدی اکنون به این موضوع پرداخته میشود و این بحث دارد به یک اصل تبدیل میشود که معیار ارزیابی دین قرار بگیرد؛ یعنی دینی که در واقع عواطفی مانند شادی را سرکوب نمیکند و شرایط مساعدی را برای آن فراهم میکند و سبب میشود که انسانها بهزیستی انفسی بیشتری داشته باشند، آن دین مقبول و مطبوع تلقی میشود و برعکس، دینی که در مسیر سرکوب این عواطف یا شرایط نامساعدی برای بهزیستی انفسی انسان فراهم بکند آن دین مورد نقد جدی قرارمیگیرد، در واقع این بحث دارد تبدیل به معیاری برای ارزیابی ادیان و مذاهب مختلف میشود.
ایکنا: شما خودتان با توجه به رشته تخصصیتان یعنی جامعهشناسی دین، درباره نسبت دین و شادی مدّتی است که بهعنوان یک جامعهشناس وارد شدهاید. اساساً در ایران و بهویژه دین اسلام این مؤلفهها چگونه است؟ نسبت قرائتهای مختلف چگونهاند؟ آیا نسبتها متوازناند یا نه؟ پژوهشهای شما در این زمینه چه چیزی را نشان میدهد؟
اسلام را باید به دو مذهب اصلی که وجود دارد متمایز کنیم؛ تسنن و تشیع. در ایران مذهب تشیع مذهب مسلط است و اهل تسنن در اقلیت به سر میبرند. البته باید جداگانه آنها هم مورد بررسی قرار بگیرند که در میان اهل تسنن داستان چگونه است؟ نوع مواجهه با عواطف چگونه است؟ آموزههایی که وجود دارد آموزههایی است معطوف به سرکوب عاطفهای مانند شادی یا خیر؟ میتوانیم بحث کنیم که آیا آموزههای دینی حزن را بر شادی ترجیح میدهند؛ یعنی میتوان دو گونه بحث کرد: یکی بحث مستقیم راجع به خود شادی و دیگر راجع به حزن یا غم است.
اگر بخواهیم راجع به تشیع سخن بگوییم، درباره تشیع دیدگاهها متفاوت است. دیدگاههایی که معمولاً عالمان دینی در فضاهای رسمی دارند، بهطورکلی میگویند که اسلام دین شادی است و شادی را تشویق میکند. این دیدگاه بیشتر مدافعگرایانه است. از موضع دفاع از اسلام است؛ به دلیل اینکه وظیفه خود را دفاع از دین میدانند، اما اگر وضع واقعی را بررسی کنیم که در درون جامعه چه میگذرد و دینداران چه وضعی دارند، بررسیهای ما نشان میدهد که وضع خیلی مطلوب نیست. در واقع، آن چیزی که در مقام رسمی گفته و آن چیزی که در عمل انجام میشود، مغایرت بسیار جدی دارد. من از بین محققان خارجی چند اثر را دیدم که به این موضوع پرداختهاند.
آنها معتقدند که مذهب تشیع مذهب بسیار غمباری است. بهویژه آقای چلکوفسکی که معتقد است که تشیع غمبارترین مذهب دنیا است. تحقیقات دیگری هم که دیدهام مثلاً گودها (Good & Good)، یعنی دو محققی که درباره عزاداری در ایران کار کردهاند، آنها هم درباره غلظت فرهنگ غم و حزن در مذهب تشیع سخن گفتهاند. بررسیهای شخصی خود من بهویژه در دو سال اخیر که بهطورجدی به این موضوع پرداختهام نشان میدهد که در میان نسلهای قبلی شیعیان، نگرانی خیلی جدی در ابراز عاطفه شادی وجود دارد. میدانیم که آدمی عواطف مختلفی دارد. عموماً افرادی که راجع به این موضوع کارکردهاند چهار عاطفه را عاطفه پایه میدانند: عاطفههای شادی، غم، نفرت و خشم را عموماً بهعنوان پایهایترین و اساسیترین عواطف انسانی میدانند و عواطف دیگر را ناشی از ترکیب میان این عواطف تلقی میکنند.
در واقع، این چهار عاطفه را عواطف اولیه یا پایه میدانند. عواطف ثانویه از ترکیب اینها و ترکیبهای جدیدی از عواطف ثانویه و همینطور الی آخر انواع عواطف اینچنین شکل میگیرد. نکته مهمی که جدی است این است که هر عاطفهای زبانی دارد. عواطف با زبان ویژه بدن انسان ظاهر میشوند. زبان بدنی داریم که وقتی وضعیت عاطفی خاصی داریم، زبان ویژهای در بدن ما هست که آن عاطفه را بروز میدهد. مثلاً فرض کنید که عاطفه خشم در واقع در چهره ما حالت خاصی ایجاد میکند. در واقع یک بروز چهرهای داریم. عاطفه شادی هم همینطور. خنده زبان عاطفه شادی است و گریه زبان عاطفه حزن و غم است. ادیان برای نحوه بروز عواطف ممکن است دستورالعملهایی بگذارند و قواعد محدوده کنندهای ارائه کنند. یا بالعکس ممکن است تشویق به ابراز راحت عواطف کنند.
بررسی من نشان میدهد که در آموزههای قرآنی، اساساً عناصر سرکوبگر عاطفه شادی نمیبینیم ولی قرائتهایی از آیات قرآن وجود دارد که آنها را کاملاً سرکوبگرانه فهم میکند و بهطورجدی آموزههای ضد شادی از آیات قرآن بیرون میکشد. مثلاً در قرآن آیاتی هست که درباره قارون است و میگوید که قارون از طریق ظلم و ستمگری مال و اموال زیادی بهدست میآورد و او شادی میکند. در این وضعیت گفته میشود که مردم به او میگویند شادی مکن خداوند شادی کنندگان را دوست نمیدارد. این آیه را بهعنوانمثال برخی مفسران اینگونه تفسیر کردهاند که خداوند شادی کردن را دوست ندارد و خداوند نسبت به شادیکنندگان در واقع دیدگاه مثبتی ندارد.
وقتی به متن قرآن رجوع میکنیم میبینیم، خداوند متعال در این آیه شریفه میفرماید: «إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ»(آیه 76 سوره قصص)؛ قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم كرد و از گنجها آن قدر به او داده بوديم كه گنجینههاى آنها بر گروه نيرومندى سنگين مىآمد آنگاه كه قوم وى بدو گفتند شادى مكن كه خدا شادى كنندگان را دوست نمى دارد».
هنگامی که بررسی میکنیم که واقعاً قرآن نگاه ضد شادی دارد یا خیر، میبینیم که اینطور نیست. در واقع، برعکس چنین تصوری است و در قرآن شادی مورد تائید قرار میگیرد و اتفاقاً گفته میشود که بهشتیان کسانی هستند که شاد هستند، محزون نیستند. اساساً به مؤمنانی که در واقع انسانهای صالحی هستند گفته میشود که محزون نباشید، برای اینکه شما عاقبت خوبی خواهید داشت. بنابراین، شادی ناشی از پاداشی است که به کسانی که عاقبت خوبی دارند داده میشود.
ولی این آیات به این نحو فهمید شده که گویا خداوند شادی کنندگان را دوست ندارد. بررسیهایی که خود من انجام دادم دیدم که در متن قرآن عناصر و مؤلفههای مثبت، دستاوردهای مثبت، اگر همجوار با اعمال ناصالح و ناشایست قرار بگیرد، نامطلوب میشوند. یعنی شما اگر از مجرای ظلم و ستم و بهطور کلّی از مجرای انحرافی به شادی دست پیدا کنید، آن امر مورد تائید خداوند نیست. در حقیت شادی امری مطلوب است، ولی اگر این شادی از مجرای انحرافی و غیرانسانی و غیراخلاقی حاصل شود، مورد تائید خداوند نیست. بنابراین، اگر در آن آیه میفرماید: «لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ» مراد این است که شادیای که از راه ظلم و ستم به دیگران حاصلشده، مطلوب نیست و شادی قارون به این دلیل که از راه ستمگری به دیگران مال و اموالی بهدست آورده و به خاطر این مال و اموال شاد است، آن شادی مطلوب نیست؛ به خاطر اینکه از مجرای نادرست و ناصالحی حاصل شده است.
تفسیر نادرست و ضدّشادی از این گونه آیات قرآن رواج پیداکرده است و حتی به مردم منتقلشده است که گویا حزن بر شادی ترجیح دارد و خداوند شادیکنندگان را دوست نمیدارد. من دیدم افرادی مانند آیتالله بهشتی و آقای احمد قابل به این موضوع پرداختهاند. آنان توضیح میدهند که برداشت کسانی که اینجوری از آیات قرآن استنباط میکنند، کاملاً نادرست است و شادی امر مطلوبی است. از آنجا که در موارد متعددی ممکن است از مجاری نادرست حاصل شود، لذا خداوند آن را تائید نمیکند، نه اینکه مطلق شادی را تائید نکند.
تفسیر نادرستی در تاریخ اسلام شکلگرفته که گویا حزن و غم بر شادی ترجیح داده شده است. در کنار این برداشتها از آیات قرآن ما مجموعهای از احادیث را داریم که کاملاً ضد شادی هستند و آن احادیث اساساً حزن را ترجیح میدهند و مثلاً میگویند که مؤمن محزون است و شادی فقط برای آخرت است و در این دنیا شادی اساساً جایی ندارد و گاه حتی گفتهاند که ابراز شادی بهویژه با خنده و قهقهه و شادی زیاد کردن ممکن است انتقام الهی را بهبار بیاورد و توصیه میکنند که زیادی شادی نکنید؛ چون خداوند ممکن است از شما انتقام بگیرد و توصیههای اکیدی در این باب دارند که مثلاً اگر دیدید زیاد شاد هستید چهکار کنید که شادی شما متوقف شود. مثلاً بروید به قبرستان. راهکارهای مختلفی میدهند که شما هر طور شده است شادی و خندهتان را کنترل کنید.
در واقع، شادی سرکوب شده است. بررسیهایی که من کردهام که از تجربه شخصی آغازشده این است که من هر بار که میخندیدم نگران میشدم، که نکند اتفاق بدی برای من بیفتد. من چون در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و پدر روحانی داشتم که با نگاه کاملاً سنتی دیندار بود، این آموزهها را به ما منتقل کرد. من شخصاً یادم است که روزی میخندیدم، از کتاب بحارالانوار حدیثی از قول امام جعفر صادق(ع) خواند مبنی بر اینکه اوج خنده پیامبر تبسم بوده است؛ یعنی اینکه نباید با صدای بلند بخندی و این مطلوب نیست. از آنجا بود که در واقع شاخکهای من به این موضوع حساس شد.
بعد در این اواخر یادم هست که از همسرم پرسیدم که تو هم اینطوری هستی؟ یعنی وقتیکه میخندی ناراحت میشوی؟ ایشان هرچند همشهری و هم استانی من نیست، این را تائید کرد. میگفت؛ وقتی من میخندم نگران میشوم و خندهام را کنترل میکنم. آنجا بود که روی این موضوع حساس شدم که نکند مسأله ملی باشد و فقط مربوط به ما و خانواده ما نباشد؟ شروع به پرسش و جو کردن کردم. از هرکسی و متعلّق به هراستانی و شهرستانی که بود میپرسیدم که مثلاً شما چه حس و حالی دارید؟ آرامآرام دیدم که تقریباً تمام مردم ایران اینگونه هستند؛ یعنی وقتی میخندند نگران میشوند و کارهایی برای کنترل خنده و شادی میکنند و نگران این هستند که نکند عذابی نازل شود. اول حرکتی انجام میدهند که شادی و خندهشان متوقف شود، بعد حرکتی انجام میدهند که آن عذابی که ممکن است نازل شود، اتفاق نیفتد.
در مورد بسیاری از شهرستانهای مختلف از طریق افراد گوناگونی که با آنها مواجهه میشدم این مسأله را میپرسیدم. هر جا هر فرصتی که بود این را دنبال میکردم. یادم هست که در ایام عید بهطور اتفاقی با یک خانواده اهل بهبهان مواجه شدم و با آنها گفتوگو کردم. دیدم که آنها هم این قصه را دارند و کاری را انجام میدهند. بعدا دیدم تقریباً همه آنها این نگرانی و این تشویش را دارند و برای اینکه بلایی برای آنها پس از خنده و شادی رخ ندهد، اقداماتی انجام میدهند. در واقع اینها نشان میداد که در میان مردم ایران نوعی سرکوب درونی شادی وجود دارد؛ یعنی عملاً در هر یک از ما نوعی خلقوخویی شکلگرفته که از وقتی شاد میشویم یا اتفاق خوبی برای ما میافتد و شاد میشویم و خنده میکنیم، تلاش قابلتوجهی میکنیم که آن را کنترل کنیم و سرکوب کنیم و خنده و شادی طولانی نکنیم.
این نشان میدهد که در فرهنگ ما سرکوب درونی شادی وجود دارد. بررسیهای دیگری که کردیم در باب قواعد فقهی که برای زندگی شادمانه وجود دارد بود. دیدیم که اساساً در فقه شیعی (با فقه اهل تسنن آشنایی زیادی ندارم، نمیتوانم اظهارنظر کنم) مطالب زیادی برای کنترل شرایطی که منجر به شادی انسانها میشود وجود دارد. مثلاً در باب دست زدن، در باب رقص کردن، در باب موسیقی، در باب شادیهای جمعی، دیدیم که احکامی وجود دارد که این محملهای موجد شادی را (محملهایی که به کمک آنها انسانها میتوانند شرایط شادی فراهم کنند و در آن شرایط با همدیگر شاد شوند) به شکل قابلتوجهی محدود میشود و موانع جدی برای آنها وجود دارد. اینجا بود که به نظریه مهار دوگانه شادی رسیدم. فرهنگ ما که متأثر از دین است، منجر به مهار دوگانه شادی میشود. مهار یا سرکوب از درون و سرکوب از بیرون.
ایکنا: یکی از پرسشهای من همین است که شرایط اجتماعی تاریخی ایران چقدر به این مسأله دامن زده است.
پرسش بسیار خوبی است. من فقط در ادامه بحث قبلی اشارهکنم که وقتی به این نتیجه رسیدم، بررسی کردم که ریشه این مسأله چیست؟ یعنی چرا ما وقتی شاد میشویم یا میخندیم نگران میشویم؟ بعد از بررسیها متوجه شدم که احادیث متعددی علیه شادی داریم. کسانی که در پای منابر نشستهاند، سخنانی علیه شادی و خنده شنیده اند؛ من جمله خود من که پدرم روحانی بود و در اینگونه مراسم شرکت میکردم. در خانوادههای مذهبی در نسلهای گذشته این احادیث از منابر به مردم منتقل شده است. پدران و مادران ما آنها را پذیرفته و درونی کردهاند و آرامآرام به فرزندانشان منتقل کردهاند. بین برخی از احادیث و متون دینی اتصالی با فرهنگ ضد شادی دیدم.
اما درباره پرسش اخیر شما، ما از دو ریشه میتوانیم صحبت کنیم. یکی ریشههای تاریخی ناشی از تاریخ تشیع و دیگری ریشههای تاریخی در اقوام ایرانی است که باید بهطورجدی مورد توجه قرار بگیرند. تاریخ تشیع تاریخ خونباری است. بسیاری از بزرگان دین و ائمه شیعه(ع) زندگی بسیار پررنجی داشتهاند: یا شهید شدهاند یا سالهای طولانی در زندان یا تحت شکنجه بودهاند. خود شیعیان نیز در دورههای طولانی شرایط زندگی سختی داشتهاند. سرکوب شدهاند یا تحت تعقیب بودهاند و شکنجه میشدند و موقعیتهای اجتماعی مختلف را از دست دادهاند. اساساً بهعنوان دگراندیش امکان زندگی مساعدی در دورههایی که اهل تسنن حاکم بودهاند، نداشتهاند. بهعنوان یک اقلیت دینی همیشه تحت فشار بودهاند.
متأسفانه اقلیتهای دینی همیشه این وضعیت را دارند. تشیع هم در دوره طولانی یک اقلیت دینی بوده که دائماً سرکوب شده است. بسیاری از آنها از منطقهای به منطقهای میگریختند و وضع بسیار نامناسبی داشتهاند. بزرگان شیعی و خود مردم شیعی وضع تاریخی رنجآور و دردناکی داشتهاند. این وضعیت دو نوع حافظه را شکل داده است که ما از آنها بهعنوان حافظه خطرناک و حافظه رنج نام میبریم. حافظه خطرناک یعنی حافظهای که مردم شیعی از قیامها دارند. در مذهب تشیع پتانسیل نیرومندی از قیام علیه نظامهای ظالم داریم؛ منجمله حرکت امام حسین که برترین آنها است. این حافظه را حافظه خطرناک مینامند، چون این پتانسیل همیشه یک پتانسیل انقلابی و براندازانه است که میتواند علیه نظامهای سیاسی مورد استفاده قرار بگیرد؛ یا برای بسیج علیه یک نظام سیاسی ظالم کمک کند. در واقع، برای نظام حاکم و نیروهای حاکم خطرناک است.
حافظه رنج درواقع مصیبتها و رنجهایی است که امامان شیعی داشتهاند. شیعیان برای اینکه آن هویت را حفظ کنند، در هر فرصتی مدام آنها را بازخوانی کردهاند؛ یعنی در هر فرصتی رنجهایی که بزرگان شیعی کشیدهاند، را بازگفتهاند و آن را زنده نگه داشتهاند و از این طریق برای خودشان بهعنوان یک گروه اجتماعیِ دینی، هویت ساختهاند. بنابراین، حافظه رنج به یک عنصر قوامبخش و تداومبخش بسیار برجسته در تشیع تبدیل شده است؛ تا جایی که آیتالله خمینی (ره) گفت، این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. به خاطر اینکه رنج عنصر هویتی بسیار مهمی برای تشیع است. این همان حافظه رنج است که مدام آن را بازخوانی و بازگویی کرده و به این صورت کسب و ابراز هویت کرده و به تاریخ خودش متصل شده و فرزندانش را جامعهپذیر کرده است. این دو حافظه در میان شیعیان بسیار پررنگ است. درنتیجه، ماههای عزاداریِ بسیار جدی داریم که طبیعتاً تأثیر خودشان را میگذارند.
اما باید به ریشههای قومی حزن و غم هم توجه کنیم. بسیاری از اقوام ایرانی تاریخ خونباری داشتهاند که ماجراها و رویدادهایی موجب شده است بسیاری از عزیزانشان را از دست بدهند. این تاریخ خونبارِ اقوام حافظه رنج ساخته و فرهنگ سوگ پرباری پدید آورده است. به همین ترتیب که درباره شیعه گفتم، اقوام هم حافظه رنج بسیار نیرومندی دارند.
این در داستانها، قصهها و موسیقی وحتی در لالایی که برای کودک میخوانند، این عناصر غمبار و این تاریخ غمبار حضور دارد. به همین دلیل است که این اقوام حافظه گرانباری از حزن و غم دارند و وقتیکه مصیبت جدیدی برایشان رخ میدهد، گویا تمام پرونده آن مصیبت تاریخی را روی این مصیبت جدید بار میکنند و تکرار میکنند؛ درست مانند خود تشیع. بهعنوانمثال، درباره لرها و ترکها این مسأله بسیار پررنگ است. بهویژه، درباره لرها چونکه به خاطر تاریخ بسیار رنجآور و خونبارشان حتّا لالاییهایی که میخوانند محزون است؛ یعنی لالایی که برای کودک خوانده میشود، همهاش از درد و رنج میگوید. وقتی مصیبتی نیز برای خانوادههایشان رخ میدهد، گاهی تا شش ماه یا یک سال عزاداری میکنند، یا مؤلفههای عزاداریِ پردوامی دارند؛ مثلاً تا شش ماه حق ندارند سفر بروند.
بنابراین، یک تاریخ مذهبی و یک تاریخ قومی داریم که در کنار هم این دو حزن را بهشدت تقویت میکنند؛ چراکه هر دو وضع نامطلوبی داشتهاند و وضع نامطلوبی دارند. اما زمانی ماجرا فاجعهبارتر میشود که این میراث غمبار محزون مذهبی با میراث غمبار قومی با هم آمیخته و ترکیب میشود. آن زمان است که ماجرا خیلی سختتر میشود و تغییر و تحول آنها بسیار سختتر میشود؛ برای اینکه عناصر قومی چون به مذهب آمیخته بشود و تقدس پیدا کند، دیگر بهآسانی نمیتوانید آنها را اصلاح کنید.
گفتوگو از خداداد خادم
انتهای پیام